جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نجات اصلاح طلبی یا نجات اصلاح طلبان


نجات اصلاح طلبی یا نجات اصلاح طلبان

این نگاه معطوف به آرزوی گذشته در عصر حاضر هم هر روزه برای ما تکرار می شود و گاه نه تنها نسبت به گذشته های باستانی و تاریخی بلکه نسبت به گذشته های دم دست هم اتفاق می افتد و شاید مصداق ضرب المثل ایرانی «هر سال دریغ از پارسال» هم زاییده چنین نگاهی باشد

دکتر شریعتی در یکی از درس گفتارهایش به نام «تمدن و تجدد» یکی از تفاوت های بنیادین نگاه مردمان مشرق زمین و مغرب زمین را نسبت به روزگار خویش و جهان در این نکته مهم و قابل تامل می بیند که ملت های غرب افق آمال و رد آرزوها و رویاهای شان به سوی آینده ای است که خود می خواهند با اراده نوین آن را بسازند، اما ملت های شرق همیشه رد نگاه شان به گذشته های باستانی شان در دوردست تاریخ است و در آرزوی بازگشت به اعصار طلایی تاریخی حسرت انگیزشان هستند و از چین مثال می زند که در آرزوی عصر کنفسیوسی و مصر که در رویای عصر فراعنه و ایران که هنوز که هنوز است برخی از به اصطلاح روشنفکرانش نیز در حسرت عصر طلایی داریوش و کوروش هخامنشی اند.

این نگاه معطوف به آرزوی گذشته در عصر حاضر هم هر روزه برای ما تکرار می شود و گاه نه تنها نسبت به گذشته های باستانی و تاریخی بلکه نسبت به گذشته های دم دست هم اتفاق می افتد و شاید مصداق ضرب المثل ایرانی «هر سال دریغ از پارسال» هم زاییده چنین نگاهی باشد.

ضمن تایید نگاه عقلایی بازخوانی و حتی شالوده شکنی گذشته برای چراغ راه آینده کردن اما یادآوری این نکته ضروری است که افراط و انبساط بیش از حد چنین نگرشی خطر برساختن آینده ای معطوف به گذشته را در خود می پروراند و پدید آورنده «موقعیتی کاذب» در آینده خواهد بود که موقعیتی نیست بر پایه های آینده و متناسب با زیرساخت های فردا، بلکه موقعیتی است متشکل از سازه های گذشته و برساخته از آرزو های دیروز، آن هم در حالی که قرار است «فردا» باشد.

این مقدمه برای پرداختن به موضوعی است که هراز چندگاهی نقل مجالس سیاسی و محافل مطبوعاتی می شود؛ بازگرداندن یا بازگشت میرحسین موسوی به عرصه قدرت.

در ده سال گذشته و در دو دوره زمانی در واقع در بزنگاه های انتخاباتی در سال های ۷۵ و ۸۴ یا برای ارعاب رقیب یا برای پیروزی رفیق بحث این بازگشت از سوی سیاسیون و روزنامه نگاران مطرح شده است و به تازگی هم در سوم تیرماه و پس از سخنرانی مهندس میرحسین موسوی در موسسه مطالعات دین و اقتصاد یک بار دیگر این مساله مطرح شد و پس جا دارد به این موضوع از دیگر زوایا نیز پرداخته شود و خیل بسیاری از پرسش ها که ممکن است در هر ذهن پرسشگری مطرح شود، را به پاسخگویی طلبید.

«میرحسین موسوی نخست وزیر ۸ساله نظام جمهوری اسلامی»، «نخست وزیر سال های جنگ»، «نخست وزیر مورد حمایت امام»، «نخست وزیر محبوب» اینها مجموعه ترکیباتی است که هنگام به میان کشیدن نام وی مطرح می شود و مقوم اقامه چنین ترکیباتی نیز از آن روست که از وی هیچ نشانگان تعریف زای دیگری در دست نیست و شاید شایسته تر آن است که بگوییم نمی خواهند در دست باشد.

حامیان بازگرداندن میرحسین موسوی به عرصه قدرت معمولاً استدلالی برای چرایی بازگرداندن وی در این راستا که این بازگشت مفید کدام فایده خواهد بود ارائه نمی دهند. اصولاً بازگشت ایشان بر طبق چه معیارهایی می تواند سودمند باشد؟ یا این بازگشت می خواهد متحقق کننده کدام اهداف معین و کدام طرح و پروژه سیاسی و اقتصادی باشد؟ کدام یک از برنامه های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی ایشان با توجه به دوران صدارت نخست وزیری می تواند پاسخگوی نیازهای امروز یا فردای جامعه ایران باشد.

الف) میرحسین موسوی نخست وزیر سال های جنگ

همان طور که اشاره شد یکی از رایج ترین ترکیبات کاربردی در مورد ایشان همین ترکیب «نخست وزیر دوران جنگ» است. پس از پایان جنگ و با تغییرات به وجود آمده در قانون اساسی ریاست کابینه به رئیس جمهور سپرده شد و کسانی که در راس قرار گرفتند از آنجا که خود اداره کنندگان جنگ بودند و نیز از آن رو که فضای باز سیاسی لازم برای پرسش افکنی درباره چرایی ادامه جنگ وجود نداشت بنابراین سخن و پرسشی در این باره از کسی پرسیده نشد و دوران مذکور نیز دوران سازندگی (پس از ویرانی جنگ) نام گرفت.

اما در دوران اصلاحات و با باز شدن فضای سیاسی و سیاست های شفاف دولت خاتمی و آزادی های نسبتاً مطبوع مطبوعاتی فضایی انتقادی و پرسشگرانه در مورد بسیاری از مسائل کلان و خرد تاریخ گذشته نظام شکل گرفت و اتفاقاً یکی از این پرسش ها همان «چرایی ادامه جنگ» بود مطرح شد و دامنه طرح این پرسش به بلندپایه ترین مقامات کشوری و لشگری نیز رسید. هاشمی رفسنجانی، محسن رضایی فرمانده سپاه وقت و بسیاری دیگر در مقابل این پرسش قرار گرفتند و هرکس هم به نوعی دامن تبری از این پرسش جمع کرد، اما نکته قابل تامل این است که دوستان و فعالان عرصه اصلاح طلبی، هرگز این پرسش را نسبت به میرحسین موسوی «نخست وزیر سال های جنگ» مطرح نکردند و هرگز مثل دیگر شخصیت ها در پی روشن کردن نقش رئیس دولت آن زمان در جنگ و ادامه آن برنیامدند. نکته مهم تر آن که پرسش «چرایی ادامه جنگ» یک سویه انتقادی داشت و اینکه چرا این انتقاد نسبت به ایشان طرح نمی شد جای سوال دارد و هنوز هم اذهان پرسشگر دنبال نقش ایشان در سیاست های جنگ هستند.

ب) سیاست های اقتصادی دولت میرحسین موسوی

آنان که میرحسین موسوی را در حافظه مردم ایران محبوب می پندارند شاید تنها یک دلیل مستحکم داشته باشند. این دلیل هم معطوف به توده مردم ایران است که در فقر عمومی به سر می برند. این مردم به یاد می آورند که در سال های جنگ وضع معیشتی مردم از امروزی که در آن قرار دارند بسیار بهتر بود زیرا دسترسی به مایحتاج عمومی زندگی به بهایی ارزان تر از امروز میسر بود البته با بهره گیری از یارانه ها، سوبسیدها و سیاست های کوپنی.

ج) اوضاع سیاسی و روابط خارجی دوران ۸ ساله جنگ

نقد شعارها و برنامه ها و سیاست های دوران جنگ هرگز به معنای رد یا بی ارزش قلمداد کردن دفاع بحق و مقدس این مردم از سرزمین شان در یک جنگ تحمیلی نیست. ضمن پاسداشت چنین دفاعی، باید اعتراف کرد که برخی برنامه ها و تعدادی از شعارها و تعیین سیاست ها در حوزه جنگ برای مردم و تاریخ گذشته ما در همان سال ها به شدت آسیب زا بوده است.

آنچه به عنوان سیاست خارجی در آن دوران نمایان بود مبتنی بر استحکام پیمان های اقتصادی- نظامی با معدودی کشورها و روحیه جنگ و ستیز با دیگر کشورها بود و نتیجه چنین سیاست هایی نیز جز انزوای سیاسی و اقتصادی ایران در عرصه بین المللی نبود. امری که همگان شاهد بودیم سیدمحمد خاتمی ۸ سال دوران حکومت اش را به تنش زدایی از این سیاست ها اختصاص داد و چنان خاطره ای در اذهان جهانیان باقی گذاشته بود که بسیاری با تردید به سیاست های خاتمی نیز می نگریستند.

پرسش هایی که به طرز عجیب و رازآلودی هرگز دامن آن سید محبوب را نمی آلاید تا همراهان و حامیانش به پاسخگویی این پرسش ها همتی بگشایند آیا واقعاً میرحسین موسوی با توجه به شخصیتی که از وی سراغ داریم و به عنوان کسی که بر سر اختیارات نخست وزیری کار را به سرحد استعفا کشاند هیچ نقشی و اختیاری در ایجاد اوضاع مذکور نداشته است. و اگر داشته با چنین سابقه ای تناسب های مناسب میان سیاست ها و برنامه های وی با اصلاح طلبی کدام است.

در پایان درباره اندیشه هایی که در پی تکرار گذشته در حال هستند می خواهم به اندیشه های ارنست بلوخ از روشنفکران دوران جنگ جهانی اول و همفکر نزدیک گئورگ لوکاچ اشاره ای داشته باشم که انتقاد شدیدی به چنین نگرش هایی دارد و معتقد است که خرده بورژوازی و خرده بوروکرات های برخاسته از آن طبقات... زمان حال را به شیوه گذشته می گذرانند و نمی توانند شیوه زیست خود را دگرگون کنند...

آنها در درون «خشم تخلیه نشده ای» به سر می برند که بلوخ آن را «تضادهای غیرمعاصر» می نامد که تداوم و بقای چنین تضادهایی بستر مناسبی برای تکوین فلسفه یوتوپیایی است که از «گذشته های بهره برداری نشده» الهام می گیرد. (تاریخ اندیشه های سیاسی قرن بیستم، حسین بشیریه، جلد یک ۱۶۱-۱۶۰)

شهاب الدین شیخی