یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

وامانده روزگار


وامانده روزگار

درس هایی از ادبیات فرانسه بوریس ویان

بی شک یکی از نویسندگانی که معاصر بودن با بزرگان ادبی فرانسه به ضررش تمام شد، بوریس ویان بود؛ نویسنده یی مستقل که گاهی اوقات به دلیل تکرار موضوع مرگ و ظلم در آثارش، به اشتباه او را سمبلیست می خوانند. نوشته های او را که به بهترین صورت پرداخته شده اند، نمی توان سمبلیستی دانست. جهان او در عین تاریکی و ظلمات، انسان را وسوسه می کند؛ معنای درست و دقیق همین دنیایی که در آن زندگی می کنیم. اشتباه بسیاری از خوانندگان آثار ویان این است که به دنبال رمزگشایی و شرح و بسط دنیای او هستند. اما اثر ویان را باید درست مثل یک تابلوی آبستره نگاه کرد. بوریس ویان ( ۱۹۵۹-۱۹۲۰) فارغ التحصیل رشته مهندسی، مخترع، شاعر، نمایشنامه نویس، ترانه سرا، خواننده، منتقد، نوازنده جاز (ترومپت)، سخنران و مترجم انگلیسی بود.

او در کنار نام خود، نام های مستعار بسیاری داشت؛ بیزون راوی، بارون ویزی، بریزاویون و... که آنها را با حروف اسم اصلی اش ساخته بود. اما با نام ورنون سولیوان موفقیت بسیاری کسب کرد. این نام حتی آثاری را که به نام بوریس ویان منتشر می شد، تحت تاثیر قرار داده بود. ویان از سال های نوجوانی یا دقیق تر، از سن دوازده سالگی، به روماتیسم حاد مفصلی مبتلا شده و تا آخر عمر با نارسایی رگ اصلی قلب (آئورت) دست و پنجه نرم کرد. این بیماری که در آثار مهم او نیز رد پای فراوانی دارد، باعث شده بود مهر و محبت و ملاحظه مادرش نسبت به او بیش از اندازه و تا حدی طاقت فرسا باشد. ویان پابه پای بیماری اش درس خواند و پس از پایان دوره دبیرستان در سال ۱۹۳۹، در یکی از رشته های فنی فارغ التحصیل شد و به عنوان مهندس در اداره استاندارد فرانسه شروع به کار کرد. او از سال ۱۹۴۶ در کنار کار از وقت های اضافه خود نهایت استفاده را کرد و با رفت و آمد به کافه های معروف آن دوره (کافه دو فلور، کافه دً دو ماگو) به نواختن جاز و نوشتن روی آورد. این سال ها زمانی بود که کافه های معروف مملو از روشنفکران و هنرمندان جناح چپ بود؛ ژان پل سارتر، رمون کنو، سیمون دو بووار، ژولیت گرکو و ...

اولین رمان او با عنوان «بر گورهایتان تف خواهم کرد» (۱۹۴۶) در همان اولین سال فعالیت هنری اش (در بیست و شش سالگی) نوشته شده و با نام مستعار ورنون سولیوان منتشر شد. این رمان که بسیار بر سر زبان ها افتاد، بلافاصله واکنش های تندی را برانگیخت و به عنوان رمانی ضداخلاق و خلاف عرف جامعه معرفی شد. کمی بعد چاپ و انتشار آن ممنوع شده و ویان نیز محکوم به جریحه دار کردن عفت عمومی شد و سر از زندان در آورد. این رمان براساس جنایتی کاملاً عاشقانه شکل گرفته است؛ مردی سیاه پوست عاشق دو زن سفیدپوست می شود که در نهایت آن دو را می کشد.

ویان بلافاصله بعد از این اثر، سه رمان باز هم با نام مستعار ورنون سولیوان منتشر کرد که هر سه فضایی سیاه و کنایه آمیز دارند؛ «همه مرده ها یک پوست دارند»، «آنها که می ترسانند کشته خواهند شد» و «آنها نمی فهمند.» یک سال بعد، یعنی در سال ۱۹۴۷، ویان دو اثر بسیار مهم با نام خودش منتشر کرد؛ «واماندگان روزگار» و «پاییز در پکن». در همین سال یک رمان دیگر با نام «ورکوکن و پلانکتون ها» و نمایشنامه یی با عنوان «سلاخی عمومی» نیز منتشر کرد.

«واماندگان روزگار» که در سال ۱۹۴۶ نوشته و توسط اداره استاندارد فرانسه چاپ شد، یک سال بعد سر از انتشارات گالیمار درآورد. این رمان از تحسین برانگیز ترین رمان های عشقی به شمار می رود که در دنیایی تازه شکل می گیرد. دنیایی که در آن تخیل و واقعیت با ظرافت خاصی در کنار یکدیگر قرار گرفته اند؛ خیالاتی آنچنان واقعی که خواننده نمی تواند آن را از دنیای رئال جدا سازد. رمان با فضایی زیبا و پر از ثروت و جوانی و شادی و عشق و اختراع و اکتشاف و موسیقی و تمام چیزهای خوب شروع می شود، اما به ناگاه آدم ها را با واقعیتی زشت و اضطراب آور روبه رو می کند؛ مرگ. شروع بسیار رویایی رمان با فقر و بیماری و نکبت و مرگ عزیزان به پایان می رسد.

یکی از نکات مورد توجه این رمان مکان هایی است که قصه در آنها می گذرد؛ شهرهای امریکایی نیواورلئان، مامفی و دوانپورت که بوریس ویان یک بار هم قدم به آنجا نگذاشته بود. از دیگر نکات وجود شخصیتی به نام ژان سول پارتر در رمان است که اشاره به سارتر دارد؛ یکی از آدم های رمان به نام شیک بسیار شیفته و واله این فیلسوف یعنی پارتر است و تمام اندوخته خود را صرف خرید کتاب های او و شرکت در سخنرانی هایش می کند. طوری که همسر شیک به ستوه آمده و در انتها کتابفروشی هایی که کتاب های پارتر را می فروشند، به آتش می کشد... با آنکه رمون کنو و خود سارتر از این رمان حمایت های بسیاری کردند و حتی خلاصه هایی از آن را در مجله «دوران نو» چاپ کردند، اما «واماندگان روزگار» در زمان حیات نویسنده اش شکست سختی خورد. «پاییز در پکن» رمانی عجیب است که نه در پاییز اتفاق افتاده و نه در شهری به نام پکن. بلکه در بیابانی در حومه این شهر رخ می دهد. شخصیت داستان می خواهد با اتوبوس همیشگی به اداره اش برود، اما اشتباهاً سوار اتوبوسی می شود که راننده اش دیوانه است. راننده از تمام چراغ قرمزها و ایستگاه ها و خیابان ها رد می شود و پس از بیست و چهار ساعت در بیابانی به نام اگزوپوتامی توقف می کند. مسافرانی که همراه با این اتوبوس به اگزوپوتامی آمده اند در ابتدا با سرگردانی و آشفتگی های بسیار دست و پنجه نرم می کنند. اما کم کم به آن عادت کرده و زندگی عادی خود را از سر می گیرند. عشق و زندگی با مرگ و بیماری آمیخته شده و بیابان را از بیابان بودن نجات می دهد. این رمان سوررئالیست هم نتوانست موفقیتی برای نویسنده ۲۶ ساله خود (البته در زمان حیاتش) کسب کند. «سلاخی عمومی» به نوعی یک نمایش کمدی است که داستان یک سلاخ دوست داشتنی را شرح می دهد. این سلاخ که نام هر دو دخترش با نام مادرشان یکی بود، دو پسر هم داشت که هر دو چترباز بودند. یک گود سلاخی هم داشت که روز عروسی دخترش درست زیر پای پسرش دهان باز کرد.

سه سال بعد «علف سرخ» را منتشر کرد. ویان در این رمان هم مثل «واماندگان روزگار» دست به اختراع یک ماشین می زند. شخصیت این رمان که یک دانشمند است، ماشینی اختراع می کند که هر کس در آن بنشیند خاطراتش زنده می شود. جالب آنکه زندگی عادی او جریان دارد، در عین حالی که او داخل ماشین است و خاطراتش هم زنده شده اند. ویان طنز معمول خود را در این رمان به وفور آورده و منطق و زمان را به بازی گرفته است؛ «انسان مرده چیز خوبی است. کامل است. خاطره یی ندارد. به انتها رسیده است. انسان تا نمرده باشد کامل نیست.». رمان آخری که با نام حقیقی بوریس ویان منتشر شد «دل شکن» نام دارد. رمانی که به زعم ویان اولین جلد از سه گانه یی بود با عنوان «دخترکان ملکه» که بعدها تصمیم داشت بنویسد. «دل شکن» رمانی است سوررئالیستی که شعر و احساسات و پوچی را با اتفاقات عجیب و غریب در هم آمیخته است. این کتاب که بسیار بی رحمانه به عشق و احساسات می تازد، در عین حال با ظرافت زبان ویان همراه است.

زنی که سه فرزند دارد، افسرده شده و درمان خود را در عشق بی حد و اندازه به فرزندانش می بیند. آنچنان در این عشق محصور شده که همسرش را هم از خود می راند. همسرش احساس بیهودگی می کند و خود را به آب می زند. روانشناسی که تازه به دهکده آمده است، دست به کار شده تا این بیماران روانی را درمان کند. اما دست آخر دست به قتل می زند و ماجراهایی پر از درد و رنج رخ می دهد؛ «من اعتراض دارم... به اینکه چیزی به بی اهمیتی رنج، می تواند هر کار دلش می خواهد با هر کس که دلش می خواهد بکند، از هر راهی که دلش بخواهد وارد شود...»

ویان علاوه بر این رمان ها، نمایشنامه های متعددی هم نوشته است که از مهم ترین آنها می توان به «سازندگان اقتدار» و «عصرانه ژنرال ها» اشاره کرد. بوریس ویان، در ۲۳ ژوئن ۱۹۵۹ و در ۳۹ سالگی، در صبح اولین روز اکران نمایش فیلم «بر گورهایتان تف خواهم کرد»، تنها پس از گذشت چند دقیقه از آغاز نمایش، از حال رفت و در راه بیمارستان بر اثر حمله قلبی درگذشت .از بوریس ویان تنها یک نمایشنامه تحت عنوان «ضیافت چای ژنرال ها» در سال ۱۳۷۰ توسط هوشنگ حسامی و یک داستان کوتاه در مجموعه «بیست و یک داستان از نویسندگان معاصر فرانسه» توسط ابوالحسن نجفی به فارسی برگردانده شده و انتشارات نیلوفر آن را منتشر کرده است.

سمیه نوروزی



همچنین مشاهده کنید