یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

تحصیلکرده همه جا


تحصیلکرده همه جا

زندگی رابین وود در یک نگاه

رابین وود یکی از معدود منتقدان در قید حیات نسل قدیمی سینمایی نویس های تاریخ سینما است که در ۷۷ سالگی همچنان به فعالیت های سینمایی هر چند محدود خود ادامه می دهد و بعضاً با حمایت های معنوی خود افق های جدیدی در برابر منتقدان جوان می گشاید. وی همچنین از جمله منتقدانی است که از سال ها پیش در ایران اسم و رسم قابل توجهی داشته است و می توان تاثیر مستقیم و غیرمستقیم نظریاتش بر جامعه نقدنویسی متقدم ایران را پیگیری و بررسی کرد.

رابین وود متاثر از تحصیلات عالی دانشگاهی و خلق و خوی انگلیسی اش همواره رویکردی آکادمیک به مقوله تحلیل فیلم داشت و وجوه مختلف مطالعات سینمایی را در چارچوب ساختارهای علمی و نظری منسجم و طبقه بندی شده دنبال می کرد. گرچه وی در نخستین بخش از دوران حرفه یی اش جانبداری های خاصی نثار نگره مولف کرد و اغلب به عنوان یکی از طرفداران این نگره شناخته می شود اما با نگاهی دقیق تر باید گفت وود در دوران بلوغ فکری اش از هرگونه اظهار رای کلی و یک جانبه خودداری کرده است. نمونه این رویکرد در مجادله مکتوبی که در سال ۱۹۸۵ میان وی و دیگر نظریه پرداز نگره مولف اندرو ساریس به وجود آمد و ترجمه بخشی از آن را در همین صفحه خواهید خواند مشهود است. اما فارغ از نگره مولف آرای وی در باب رئالیسم، ایدئولوژی، هنر مردم پسند، ژانر وحشت و رابطه سیاست با سینما از اهمیت و اعتبار زیادی برخوردارند که معمولاً کمتر به آنها توجه می شود.

وود بعد از پشت سر گذاشتن تحول ایدئولوژیک در نظریات و عقاید خود به بینش های روانشناختی در تحلیل فیلم علاقه مند شد و اگر در دوران اول کاری اش هیچکاک را به عنوان کارگردانی مولف می ستود در دوران دوم به مضامین نهفته در فیلم های وی توجه بیشتری نشان داد و به عنوان مثال مقالاتی در باب ویژگی های روانشناختی شخصیت های دو فیلم «روح» و «مارنی» نوشت. تفکرات مارکسیستی و البته فرویدی در تحلیل های سینمایی محصول دوران دوم زندگی وی هستند که نسبت به دستنوشته های سابقش از غنای تئوریک به مراتب بیشتری برخوردارند. وی سال های جوانی اش را به تحصیل ادبیات انگلیسی در سه کشور انگلستان، فرانسه و سوئد گذراند و در دوران فعالیتش در دانشگاه ها و مراکز علمی معتبر از جمله دانشگاه یورک کانادا به تدریس و تحقیق در زمینه مطالعات سینمایی پرداخت. وود در طول سالیان تحصیلش در دانشگاه کمبریج از دو تن از استادان خود به نام های ای پی روسیتر و اف آر لیویز تاثیر زیادی پذیرفت و در سال های بعد هم کم و بیش خود را وامدار شیوه نگرش آنها به آثار هنری می دانست. از وود کتاب هایی درباره هیچکاک، هاکس، برگمان، پن، آنتونیونی و شابرول منتشر شده است که مطالعه آنها برای علاقه مندان به مباحث تئوریک سینما قطعاً خالی از فایده نخواهد بود. ظاهراً وود در سال های بازنشستگی علاوه بر فعالیت های سینمایی تجربه هایی در زمینه نگارش رمان داشته است و مدت ها است چهار رمان منتشر نشده در قفسه کتابش خاک می خورند و برای انتشار لحظه شماری می کنند.

آنچه در ادامه آمده نامه وود به ساریس است؛

غرض از این نوشته اصلاح مجموعه نظرات پیچیده یی است که اندرو ساریس (در مقاله وضوح سینما شماره ۱۷ سپتامبر) به من نسبت داده است که در واقع به آنها اعتقادی ندارم. ساریس نوشته است؛ «بر اساس نکاتی که رابین وود با هوشمندی اظهار کرده است حتی بزرگ ترین معایب مولفان غالباً سرکش سینما - اسکورسیزی، کاپولا، آلتمن، راسل، آپتد، روئگ و حتی دی پالما و چیمینو - بر ایدئولوژی تثبیت شده بلاک باسترهای صلاحیت دار رجحان دارد؛ چراکه بلاک باسترها زمینه ساز ارضای بد ترین غرایز یعنی طمع و خودستایی هستند.»

شخصاً مطلع نیستم چیزی را «اظهار» کرده باشم که هرگونه شباهت نزدیکی با این ادعا داشته باشد. (آیا ساریس حداقل می تواند منبعش را مشخص کند؟) به علاوه اگر چنین چیزی اظهار کرده باشم، نمی توانم به عنوان ادعایی «هوشمندانه» از آن نام ببرم. فهرست اشخاص اسم و رسم داری هم که ساریس ردیف کرده متعلق به خودش است و ربطی به من ندارد. البته تردیدی نیست که من به شدت آثار اسکورسیزی و نه «حتی» بلکه به خصوص چیمینو را ستایش می کنم. «پس از ساعت ها» هنوز اینجا اکران نشده است اما به سختی می توانم هر گونه عیبی در «گاو خشمگین» یا «سلطان کمدی» پیدا کنم. «دروازه بهشت» حتی بعد از چندین و چند بار تماشا هنوز برایم به عنوان یکی از بر ترین دستاورد های سینمای هالیوود محسوب می شود و معایب آن برخلاف جسارت های موفقیت آمیز و مغرورانه اش رفته رفته و به تدریج اهمیت خود را از دست می دهند.

از طرف دیگر به هیچ وجه «معایب» مولفان سینما را به «ایدئولوژی تثبیت شده» ترجیح نمی دهم و مثلاً بعد از تماشای «مالر» با خود عهد کردم هرگز چشم انتظار فیلم دیگری از کن راسل نباشم. بگذریم از اینکه عهدم را برای فیلم دیگری از او شکستم چرا که مشتاق تماشای کاترین ترنر در آن فیلم بودم. البته چون تجربه تماشای کامل یک فیلم بد را مجازاتی کافی برای تخلف از عهد می دانم خودم را ملزم کردم تا پایان فیلم سالن سینما را ترک نکنم. استفاده از عبارت «بلاک باستر های صلاحیت داری که زمینه ساز ارضای بد ترین غرایز هستند» هم از سوی ساریس تا حدی سوال برانگیز است چرا که ساریس همان کسی است که ستایش های جانانه یی نثار یکی از بارز ترین مثال های متاخر این گونه بلاک باستر ها یعنی «بازگشت به آینده» کرده است. (آیا این ستایش ها را باید به منزله انصراف ساریس از مواضع قبلی اش محسوب کرد؟)

اندرو ساریس پاسخ می دهد؛ به دلیل نقل قول اشتباه و البته غیرعمدی عقیده آقای وود عذرخواهی می کنم. آن عبارت حاصل برداشت اشتباهی من از مکالمه با یکی از دوستان مشترک مان بود. چون تمایل ندارم بیش از این بر سر چنین موضوع کم اهمیت و حاشیه یی بحث کنم بر خود لازم می دانم توضیح دهم که از تماشای «بازگشت به آینده» لذت بردم چون آن فیلم نسبت به «دروازه بهشت» رویکرد بسیار جذاب تری به طمع و خودستایی داشت. به عبارت دیگر اصالت هدفی که در «دروازه بهشت» مطرح می شد برای ذائقه من بیش از حد مطنطن و کسل کننده بود. علاقه ام به «بازگشت به آینده» انصراف از مواضع قبلی ام محسوب نمی شود چون هرگونه تعمیم فراگیری خصوصاً در این زمینه با اشتباه همراه است.

یحیی نطنزی