سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

پای دیوار سحرخیزی


پای دیوار سحرخیزی

خدایا! در هیاهوی زندگی از تو غافل می‌شوم و به کوچه‌پس‌کوچه‌های بیچارگی راه پیدا می‌کنم، کوچه‌های تنگ و ظلمانی که نشانه‌های تو را کمتر در آن می‌بینم، من در پناه خلوتی از جنس دیگرم تا فارغ از هیاهوی این همه مردمان روزگار و این همه آمد و شد بیهوده زندگی، دل به بیکرانگی تو بسپارم و اندوه دلم را به روشنی سحرخیزی آرام کنم.

خدایا! در هیاهوی زندگی از تو غافل می‌شوم و به کوچه‌پس‌کوچه‌های بیچارگی راه پیدا می‌کنم، کوچه‌های تنگ و ظلمانی که نشانه‌های تو را کمتر در آن می‌بینم، من در پناه خلوتی از جنس دیگرم تا فارغ از هیاهوی این همه مردمان روزگار و این همه آمد و شد بیهوده زندگی، دل به بیکرانگی تو بسپارم و اندوه دلم را به روشنی سحرخیزی آرام کنم. من مسافر غریب سرزمین کوچه‌های فراموشی‌ام و در پی دستیابی به راز آفرینش‌ام.

خدایا! امشب آغاز شب های تقدیر و سرنوشت ساز زندگی من است، می خواهم لحظه لحظه آن را قدر بدانم، در پناه خلوتی تنها با نام و یاد تو مانوس باشم و همنشین خلوت انس تو باشم. تو سکوت شبانه ام را با بال های بندگی ام به سوی خود به پرواز درآور. خدای من! تو خالق لحظه های شیرین زندگی منی! تو خالق زلال لحظه های خلوت سحری.

مرا در لحظه های ناب خلوت و تنهایی و سحرخیزی مهمان سجاده نماز و دعا و نیایش کن و به تلاوت آیات نورانی کتاب مقدس و معجزه همیشه جاوید خود، توفیق بده تا با تو سخن بگویم و با من سخن بگویی!

خدایا! این چندمین بار است که به بندگی ام اعتراف می کنم و کارنامه بندگی ام را با همه دلدادگی ام به تو می سپارم تا این بار در سحرگاهان شوق و شور بندگی ام را به پیشگاه کبریایی و جبروتی تو، تقدیم کنم.

پروردگارا! به من آموخته ای و فرمان سحرخیزی داده ای، همه توفیق ها از آن توست، تو در این توفیق مرا از برکات لحظه های طلایی آن محروم نکن و همه وجودم را معطر به عطر نیایش خود کن تا در حال و هوای ملکوتی سحر مهمان لحظه های انس با تو باشم.

خدایا! دل بی صبر من در زلال لایتناهی سحرخیزی با راز آفرینش همراز می شود و آرام می گیرد تو مرا مرهون بارش آبشار رحمت و باران مغفرت خود فرما و قلب مرا به روشنی ها، جلا بده تا در جاده بندگی راه معراج را در پیش رو داشته باشم.

تو اعضا و جوارح و همه وجودم را به انوار هدایت خود منور کن، تو سرچشمه نور دل همه عارفانی، چه می شود در هوای وصل خود در جاده های روشن هدایت، درهای رحمت خویش را به رویم بگشایی.

خدایا! در غربت زمانه، دست هایم را خالی می بینم و کوله بار نافرمانی ام را سنگین، تو مرا در کوی خود پناهی بده و در روشنی راه خود دست مرا بگیر.

محمد خامه یار