سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

زخم خورده از چپ و راست


زخم خورده از چپ و راست

«درد» یکی از پرکاربردترین و پربسامدترین مفاهیم در شعر قیصر امین پور است

قیصر امین‌پور بی‌شک یکی از شاعران برجسته دو سه دهه اخیر و بخصوص جریان شعر انقلاب است که اشعارش نیاز به تامل زیاد دارد و از زوایای مختلف قابل بررسی است.

دفترهای شعری او، گواهی بر این مدعاست. اگر بخواهیم در بین شاعران چند دهه اخیر، شاعری را برگزینیم که هم حفظ و انسجام ساختاری و هم به مولفه های معرفتی و ژرفایی پیام در متن توجه کرده باشد، قیصر امین پور یکی از انگشت شمارهاست.

او به جهت تسلطش بر دانش های ادبی و گونه های هنرنمایی ادبی و پشتوانه فرهنگی از سویی و حضور در متن جامعه در ایجاد ارائه های لفظی و معنوی در قالب کلمات روزمره از سوی دیگر به هنرنمایی پرداخته است.

جهان شناسی و جهان نگری ادبی او نیز در جریان ساختار شعری اش شامل عناصر بارزی ا ست که از جمله آنها می توان به شناخت خدا، انسان، هستی، انتظار، اخلاق و درد اشاره کرد.

از بین این مولفه ها بیشترین توجه او معطوف به انسان و ابعاد اوست و در سال های آخر بارزترین مشخصه در مواجهه ما با شعر قیصر «درد» است، هم دردهای خدادادی و هم دردهای انسان ساز به هر دو معنی اش؛ هم دردهایی که انسان ها برای او ساختند و هم دردهایی که انسان را می سازد.

درد های من / جامه نیستند

تا زتن درآورم

«چامه و چکامه» نیستند

تا به «رشته سخن» در آورم

نعره نیستند

تا ز «نای جان» برآورم

دردهای من نگفتنی/ دردهای من نهفتنی است.

امین پور شاعری درونگرا و آرمانگرا بود و در شعرش نیز دنباله رو همین تفکر خود بوده است و می پسندیده که شاعران را آفریننده آرمانشهر بداند. او گفته که:

خدا روستا را

بشر شهر را...

ولی شاعران آرمانشهر را آفریدند

و یقینا به دنبال این بوده است ولو در شعر که با تاسیس این آرمانشهر از دردها بکاهد. در شعر قیصر امین پور ما با دو گونه کاملا مجزا از کارکرد و کاربرد درد و به تبع آن رنج و غم مواجهیم. دسته اول دردهای معرفتی و روحی قیصر است در مواجهه با افراد، جامعه، کمبودها و کاستی هاست که بیانگر بعد اجتماعی شخصیت و همان بعد آرمانگرایی اوست و دسته دوم دردهای فردی و درونی اویند که در دفاتر آخر او نمود بیشتری دارد و بیشتر از نیمه دوم دهه ۷۰ و مشخصا پس از سانحه تصادف وی و مشکلاتی که بر او عارض شد وارد شعرش شد.

قیصر امین پور وقتی می گوید:

چشم های من

میزبان نقشه هاست

نقشه ها و مرزهای روبه رو

مرزهای درد، آرزو

مرزهای مبهم خیال

مرزهای خاکی و غریب

بین آفتاب و دل کشیده اند

این دردواره از گونه اول دردهای قیصر است. یا در جایی که می گوید:

این دردها به درد دل من نمی خورند

این حرف ها به درد سرودن نمی خورند

شیواست واژه های رخ و زلف و خط و خال

اما به شیوه غزل من نمی خورند...

غم می خورند شاعرکان مثل آب و نان

اما دریغ جز غم خوردن نمی خورند!

قیصر از دردهایی فراتر از خط وخال و نقش ونگار می گوید و خود را در افقی بالاتر از عاشقانه گویی های فردی قرار می دهد و شعرش را در پلکان ترقی تا رسیدن به قله شعر اجتماعی بالا می برد و نشان می دهد برایش مهم است که در اطرافش چه می گذرد و مردمی که هر روز از کنار آنها رد می شود، چگونه زندگی می کنند و چگونه روزگار می گذرانند. قیصر بصراحت بیان می کند:

دردهای من/ گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست

درد مردم زمانه است

او می خواهد بگوید که ممکن است مثل بسیاری از مردم درگیر روزمرگی و «درد نان» نباشد، اما دغدغه ها و رنج های مردم، دوستان و اطرافیانش برای او مهم است. باید توجه داشته باشید که شاعر در فضایی این حرف ها را می زند که هنوز از جنگ فاصله نگرفته ایم و جنگ تمام نشده است. قیصر در پایان این شعر تاریخ اردیبهشت ۶۷ را ذکر کرده است و به عنوان یک شاعر متعهد مردمی خود را موظف می داند که از مردم و دردهایشان سخن بگوید.

قیصر این گونه نشان می داد که می تواند خود را از سطح رها کند و دردهای اجتماعی و شاید معیشتی مردم را فریاد بزند، بی آن که خود را شاعری متفاوت نشان دهد و بخواهد خود را درگیر ژست های من درآوردی و دهان پرکن کند و این توانایی را دارد که دامن شعرش را از شعار پاک نگاه دارد.

شاعر همیشه سعی دارد با اجتماع ساده ای از کلمات و اشیا دست به فتح بزرگ تری بزند که همان انتقال آرمان ها، باورها، کاستی ها و دردهای انسانی است که در بیشتر مواقع نیز موفق شده است.

قیصر امین پور اغلب نشان داده است که بسادگی بیان اعتقاد دارد و از نزدیک ساختن گزاره ها به لحن گفتاری امروزی ابایی ندارد و این کار را درست انجام داده است بدون این که این سادگی، مخاطب حرفه ای شعر او را فراری دهد. این سادگی و صمیمت ناشی از همان حس صداقتی است که شاعر با مخاطب خود برقرار کرده است. او از چیزهایی می گوید که در حوالی ذهن و جسم همه آدم های معمولی جامعه نیز وجود دارد.

در ساحتی دیگر از بیان این گونه اول از دردگویه های خود که دردهای اجتماعی و معرفتی اوست، با نگاهی عمیق تر به لایحه های ژرف تر کلام، معنی و کلمات پا می گذارد و سعی می کند تا از دردهایی در همین مرحله اما عمیق تر بگوید، وقتی می نویسد:

دیوار چیست؟

آیا بجز دو پنجره رو به روی هم

اما

بی منظره؟

شاعر از گونه دیگری از درد حرف می زند که شاید برای همه درد نباشد! و نتیجه زلالی نگاه و روح شاعرانه وی باشد و برای دیگران حتی محلی از اعراب هم نداشته باشد و اینجاست که تفاوت نگاه شاعر با دیگرانی که مخاطب اویند مشخص می شود. مسلما منظور شاعر از بیان این کوتاه سروده توصیف دیوار و به کاربردن تمثیل پنجره به مصداق قاب فلزی و شیشه که همه خانه ها دارد، نیست، بلکه چیز دیگری را می خواهد بگوید و درد دیگری را حس می کند که ناشی از فهم شاعرانه اوست و با روحش درگیر است حتی اگر دیگران آن را درد ندانند و لفظ درد را برای آن به کار نبرند اما بازهم برای شاعر درد است.

دسته دوم درد های راه یافته به شعر قیصر امین پور دردهای منِ فردی اوست؛ دردهایی که او با آنها زیست و لاجرم با آنها رفت. این دردها در زندگی قیصر دو گونه بود که هر دو نوع آنها مجالی مفصل می خواهد برای بررسی، اما کوتاه این که دردهای اخیر دردهایی بود که یا منشأیی بیرونی داشت یا درونی. دردهای بیرونی او ناشی از برخورد ها، بی توجهی ها و حرف و حدیث هایی بود که دیگران منشأش بودند و دسته دوم دردهایی بود که ماحصل بیماری و رنج های جسمی وی است، خصوصا پس از سانحه تصادفی که برایش رخ داد.

گونه اول این دردهای دسته دوم را که منشأیی بیرون داشت قیصر این گونه بیان کرد که:

رو به سوی تو مستقیم دلم

این طرف آن طرف ندانستم

جز همین زخم خوردن از چپ و راست

زین طرف ها چه طرف بربستم

جرمم این بود: من خودم بودم

جرمم این است من خودم هستم

به اعتراف همه نزدیکان قیصر، دوستان و شاگردانش، قیصر شاعر مستقلی بود و هیچ گرایشی به چپ و راست نداشت و مستقل هم ماند، او زخم خورده هر دو طرف بود و هر طرف سعی در کشاندن او به اردوگاه خود داشت که موفق نشدند، همان طور که پس از مرگش هم این کشاکش را در مصادره او دیدیم. همین آزادگی او باعث شد که ظاهر بینان و خشک اندیشان از او دل خوشی نداشته باشند و با این که هرگز از مزایای انتساب به جریان شعر انقلاب، کیسه ای ندوخته یا منفعتی نبرده بود، در معرض تهمت های مدعیان روشنفکری قرار گرفت فقط به این دلیل که می خواست خودش باشد و این درد را تحمل می کرد.

یا وقتی می گوید:

باری من و تو بی گناهیم

او نیز تقصیری ندارد

پس بی گمان این کار

کار چهارم شخص مجهول است

گونه دوم از دسته اخیر دردهای قیصر که در دفترهای آخر بسیار پررنگ تر است دردهای جسمی اوست که مستقیما بر شعر، جهان بینی و حتی اخلاق او تاثیر گذاشته بود. ما در مواجهه با این نوع از درد در اشعار قیصر امین پور با دو ساحت جدا مواجهیم؛ این که یا درد کاربردی مستقیم دارد یا مفهومی است.

مواجهه خود شاعر با دردهای جسمی اش در مرحله اول انکار و نادیده گرفتن آنهاست و سعی دارد نگذارد بر او غلبه کند. این بند را در این مضمون نگفته است، اما مصداق برخورد و رفتار اولیه اوست با دردهایش، جایی که می گوید:

رفتار من عادی است

اما نمی دانم چرا

این روزها / از دوستان و آشنایان

هر کس مرا می بیند/ از دور می گوید:

این روزها انگار / حال و هوای دیگری داری!

اما حقیقت این بود که قیصر حال و هوای دیگری داشت و درد هر روز و هر روز بیشتر بر او مستولی می شد. خودش هم بناچار مجبور شد این وضع را بپذیرد و سرود:

من

سال های سال مُردم

تا این که یک دم زندگی کردم

تو می توانی

یک ذره

یک مثقال

مثل من بمیری؟

یا در جای دیگری می گوید:

گفت: احوالت چطور است؟

گفتمش: عالی ست

مثل حال گل!

حال گل در چنگ چنگیز مغول!

اما در پایان باید گفت، قیصر در هجوم این همه درد تنها عشق را مفری می داند و پناهگاهی که در پناهش بتواند دمی بیاساید و جسم و روح خود را تسلی دهد و به خود این امیدواری را می دهد همان طور که سال ها قبل سروده است که:

فکر می کنم/ عاقبت هجوم ناگهان عشق/ فتح می کند

پایتخت درد را

مهدی شادکام