جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

رویاروی مرگ


رویاروی مرگ

درس هایی از ادبیات فرانسه میشل بوتور

میشل بوتور شاعر، نویسنده و پایه گذار جریان رمان نو، در ۱۴ سپتامبر ۱۹۲۶ در مون- زان- بارو در شمال فرانسه به دنیا آمد. در سه سالگی به پاریس رفته و با آغاز جنگ جهانی دوم ناچار شد این شهر را ترک کند. اما یک سال بعد، باز هم به پاریس بازگشت و تحصیلات خود را در مقطع دبیرستان ادامه داد. البته شاگرد خوبی نبود و پیشرفتی نداشت. بالاخره در رشته فلسفه ادامه تحصیل داده و در همین رشته شروع به تدریس کرد. اغلب میشل بوتور را با رمان ها و مقالاتش می شناسند. اما او پیش از آنکه نوشتن رمان را شروع کند، شعر می سرود و نخستین رمان های خود را نیز وامدار شعر کهن می دانست. جالب آنکه از همان کودکی نیز شعر می گفته؛ «من از بچگی شروع کردم به نوشتن. کلاس دوم بودم، فرانسه دست آلمانی ها بود.

معلم انگلیسی شعر چکامه یی تقدیم به باد مغرب اثر شلی را به ما درس می داد. خیلی از این شعر خوشم آمد، شروع کردم به نوشتن قصیده هایی تقدیم به باد شمال و باد جنوب. البته از شلی خیلی کم تاثیر گرفتم. از آن به بعد هم از نوشتن دست برنداشتم.»۱ او از همان کودکی بیش از حد به خواندن روی آورده تا بتواند بنویسد؛ «اگر در دنیای خواندنی ها غرق نشوید، ایده یی برای نوشتن به سراغتان نمی آید. این یک امر بسیار بدیهی است. نویسنده نیاز دارد همواره در حال بررسی و جست وجو در میان کتاب ها باشد و از لابه لای مطالعه هایش کلمه ها و نظریه های مختلف را دریابد.» بوتور در ۲۸ سالگی اولین رمان خود را منتشر کرد؛ «کتاب اولم پاساژ میلان را قبل از انتشارات مینویی به ناشرهای زیادی نشان دادم. گرچه جدای از رمان، با چند مجله هم کار می کردم و دست از نوشتن برنداشته بودم. در کنار آن با بعضی از دوستانم به محافل ادبی و هنری سر می زدم.

یک نویسنده بلژیکی هم به نام ژرژ لامبریش تاثیر مهمی در زندگی من داشت. از بلژیک به پاریس آمده بود و مدیریت بخش ادبی انتشارات مینویی را به عهده داشت. او بود که پاساژ میلان را کتابی باارزش دانست و مرا به مدیر انتشارات معرفی کرد. مدیر انتشارات هم با انتشار کتابم موافق بود. کار حرفه یی من در زمینه ادبیات این گونه شروع شد.» در این سال ها او در کشورهای مختلف به تدریس مشغول بود و از تجربه های خود در نوشتن استفاده می کرد؛ «وقتی استاد دانشگاه ژنو بودم، درباره نویسنده ها به شاگردانم درس می دادم، البته نه درباره خودم... بعضی از همکارانم درباره من هم درس می دادند. در دانشگاه های مختلف، در سوئیس، یا جاهای دیگر قطعاً لحظاتی پیش می آمد که درباره کتاب هایم حرف بزنم یا تا آنجا که ممکن بود، به تمامی سوالاتی که از من می شد، جواب بدهم. از همان موقع به ذهنم رسید که تمامی این بحث ها را می شود در یک کتاب جمع کرد.

این بود که رساله یی در باب رمان را نوشتم.» او در سال ۱۹۵۶، و در کنار فعالیت های دانشگاهی و نقدهای ادبی، صرف وقت را نوشت که در همان سال جایزه فنئون۲ را نصیبش کرد. یک سال بعد یعنی در سال ۱۹۵۷ دگرگونی را منتشر کرد و جایزه رنودو۳ آن سال را به خود اختصاص داد. در سال ۱۹۶۰ نیز درجات را منتشر و نوشتن مجموعه مقالات خود را آغاز کرد. در همین سال جایزه نقد ادبی را برای این مجموعه مقالات که در کتابی تحت عنوان فهرست جمع آوری شده بود، دریافت کرد. این کتاب در پنج جلد گردآوری شد که انتشار آنها تا سال ۱۹۸۰ طول کشید. نکته جالب در این کتاب، تنوع مقالات است. بوتور حتی نقاشی را هم به نقد کشیده و قسمت عمده این کتاب را نقدهایش در نقاشی به خود اختصاص داده اند.

از نکات جالبی که با مرور زندگی و آثار بوتور با آن مواجه می شویم، عدم وجود اطلاعات کافی یا جزئیاتی هر چند اندک از اوست. بسیار کم پیش آمده که خبری یا جنجالی در رسانه ها به او ارتباط پیدا کند. برعکس دیگر رمان نویی ها در جلسات و همایش ها شرکت نداشته؛ حتی با وجود فیلم های متعددی که از آثار رب گری یه و دوراس ساخته شده، رمان های بوتور راهی به سینما و تلویزیون پیدا نکرده است. مصاحبه های اندکی هم از او باقی مانده. آیا بوتور دوست ندارد که به عنوان یک نویسنده در دسترس رسانه ها باشد؛ «من نمی توانم رسانه ها را تحمل کنم. آشنایانم اسم خانه مرا گذاشته اند «دورافتاده». من دور از همه زندگی می کنم. به فاصله احتیاج دارم.

هیچ وقت دوست ندارم ستون ثابت در یک روزنامه داشته باشم. شاید وقتی سی یا چهل سالم بود، از این کارها خوشم می آمد. ولی دیگر دوست ندارم. از سن و سالم گذشته است... خیلی وقت است که سینما نرفته ام. تلویزیون هم نگاه نمی کنم. راستش را بخواهید تلویزیون من اصلاً آنتن ندارد.» او حتی درباره جوایز متعدد ادبی که در طول چهار سال به طور متوالی دریافت کرد، حرفی نزده است؛ «در مجموع جایزه های ادبی برای بعضی از نویسنده ها راه خوبی است تا کمی پول نصیبشان شود،» بوتور در سال ۱۹۹۸ جایزه بزرگ رمانتیسم شاتو بریان۴ را برای «بدیهیاتی درباره بالزاک» و در سال ۲۰۰۶ جایزه مالارمه را برای «شانزده لوستر» از آن خود کرد.

نوآوری در سبک و بدعت در کتاب هایی که به هیچ وجه قابل طبقه بندی نیستند، یکی از اسرار موفقیت و شهرت بوتور است. او در پاساژ میلان به شرح دوازده ساعت از زندگی ساکنان یک ساختمان هفت طبقه در پاریس پرداخته است؛ در دگرگونی، کل داستان را با ضمیر دوم شخص بیان می کند که هم خواننده را مخاطب قرار می دهد و هم راوی داستان را؛ در درجات که بیشتر ویژگی یک تمرین و دست گرمی را دارد، به روایت آنچه در مدت یک ساعت در کلاس درس یکی از دبیرستان های پاریس روی می دهد می پردازد، در متحرک (۱۹۶۲) با نام شهرهای هم نام و هم آوا بازی می کند؛ پرتره هنرمند در قالب یک میمون جوان (۱۹۶۷) را در همان سبک درجات ادامه می دهد؛ در دیگر آثارش به مفهوم زمان در موسیقی پرداخته است؛ ۶۸۱۰۰۰۰ لیتر آب در ثانیه و گفت وگو با واریاسیون لودویک وان بتهوون درباره یک والس دیابلی.(۱۹۷۱) در واقع عده یی از منتقدان معتقدند رمان های بوتور با درجات پایان یافته و پس از آن، او در کنار نقدهایش تنها به تمرین و بازی با کلمات پرداخته است؛ «چهل سال است که رمان برای من به پایان رسیده... به نظر من فرم رمان نویسی به گونه یی تمام شده.

باید روش دیگری پیدا کرد. درست است که هر سال هزاران هزار رمان نوشته و چاپ می شود، اما من معتقدم رمان به پایان رسیده... الان دیگر از نوشته های مختصر و مفید و در عین حال دقیق خوشم می آید؛ مثل هایکوهای ژاپنی... جوان که بودم، نوشتن کتاب های کوتاه برایم غیرممکن بود. فقط وقتی می توانستم شروع به نوشتن کنم که مطمئن بودم چیزهای زیادی برای پرداختن به آنها و نوشتن شان دارم. الان که پیر شده ام می توانم شعرهای کوتاه و چندبیتی بنویسم.»

میشل بوتور که در فلسفه هم دستی بر آتش داشته و سال ها به تدریس در این رشته مشغول بود، در مصاحبه یی هدف خود از نوشتن را این گونه بیان می کند؛ «هر کلمه یی که نوشته می شود، غلبه یی بر مرگ است.»

ترجمه؛ سمیه نوروزی

پی نوشت ها؛

۱- تئوفراست رنودو (لودون ۱۶۵۳- پاریس ۱۵۸۶) پزشک و روزنامه نگار فرانسوی. او در سال ۱۶۳۱ «لا گازت»، اولین هفته نامه فرانسوی زبان را پایه گذاری کرد. در سال ۱۶۳۵ نیز مدیریت نشریه «لو مرکور فرانسه» را به عهده گرفت. جایزه رنودو از سال ۱۹۲۶ تاسیس شده و در پاییز هر سال به بهترین اثر سال (عموماً به بهترین رمان) تعلق می گیرد.

۲- استفان مالارمه (۱۸۹۸-۱۸۴۳) شاعر فرانسوی ملقب به پادشاه شاعران.

۳- شعرهای کوتاه ژاپنی که سه مصرع دارد؛ مصرع اول و آخر پنج هجایی و مصرع وسط هفت هجایی است.

۴- کتاب مصاحبه هایی با میشل بوتور، نوشته ژرژ شاربونیه، انتشارات گالیمار، ۱۹۶۷.