یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
گروتسکی باشکوه و مملو از قصه
مرد بالشی نمایشنامهای هولآور در ستایش قصهوقصهگویی است که در سیرورت خود، مفاهیم اخلاقی- اجتماعی ذات قصهگویی را به نقد و چالش میکشد. نمایش، مجموعهای از خردهداستانهای مینیمال با پایان دهشتناک است که در پازلی رنگارنگ حول خط اصلی نمایش، که داستان نویسنده همین مینیمالهاست به زیبایی تنیده شده و از خلال یک ماجرای جنایی، ذرهذره رازگشایی میشوند. نویسندهای به نام کاتوریان داستانهایی درباره کودکانی مینویسد که همگی به طرزی فجیع به قتل رسیده یا آسیب میبینند و الگوهای توصیفی او توسط برادر کوچکترش مایکل که بلوغ عقلانی کمی دارد، به اجرا درآمده و به مرگ چند کودک میانجامد. نمایش با بازجویی از کاتوریان آغاز شده و با آمدن مایکل و از خلال جلسات بازجویی و رازگوییهای دو برادر در زندان پرده از راز مخوف زندگی این دو و درعینحال دو بازجوی نمایش برداشته و درنهایت نیز به مرگ دو برادر ختم میشود. مایکل که ناتوان است به دست برادر نویسندهاش به قتل میرسد و کاتوریان به دست بازجو.
مرد بالشی نمایشنامهای تفکر برانگیز و درعین حال آزارنده است که به مخاطب حمله میکند. اما این حمله آنچنان دقیق در قالب یک گروتسک ظریف و هوشمندانه جای گرفته که نهتنها مخاطب را از جا به در نمیبرد، بلکه تا پایان نمایش با خود نگاه داشته و ذرهذره بر او غالب میشود. هجمه متن به مخاطب، هجمهای بازیگوشانه است. برای چند دقیقه با هراس و تهوع به صورتی عریان و زجرآور به مخاطب تجاوز کرده و پیش از آنکه او را به مرز اشمئزار و رهاکردن بکشاند، به چاشنی طنز و خیال و ریتم و قصه، دستی بر سرش کشیده و به ادامه شنیدن تشویقش میکند. همین غلبه آرام و زیرکانه است که از نمایش کاری قوی و قابلتوجه میسازد و مخاطب درست در لحظه خروج از سالن است که میفهمد چقدر انرژی و اندیشه برای دیدن نمایش صرف کرده است.
متن بسیار خوب نمایشنامه به خودی خود، بار بسیار بزرگی را در موفقیت و جذابیت اجرای این اثر به دوش میکشد. متنی لایهلایه و قصهگو با ظرافتها، غافلگیریها، تغییر موقعیتها و پرسوناژهایی به غایت هوشمندانه و جذاب که در کنار همه این صفات، قادر به طرح پرسشهای بنیادین از مخاطب خود نیز هست. پرسشگری ویژهای که مخاطب را تا مدتها پس از ترک سالن همچنان به اندیشیدن و کنکاش وامیدارد. پرسشهایی عمیق و بسیار مهم که مشغله زندگی صدها سال بشر بوده و هستند. مسایلی چون مسوولیت هنر و هنرمند، مرزهای اخلاق در تولید یک اثر، مرزهای اخلاقی خشونت، رابطه قربانی خشونت با خود فعل خشونت، سیکل بسته تولید و بازتولید خشونت، انتخاب انتقام یا بخشش در مواجهه با خشونت و بسیاری مسایل مهم دیگر. شاید بهطور کلی بتوان پرسشهای این نمایش را به دو حوزه کلی مسوولیت خالق (هنرمند) و مساله خشونت تقسیم کرد. اولی به شیوهای خفیتر و زیرپوستیتر و دومی بهگونهای عریان و پرهجمه در اثر مطرح میشوند.
نویسنده و برادرش که در کودکی قربانی خشونت لجامگسیخته والدینشان هستند، در بزرگسالی هردو به عاملان خشونت بدل میشوند. نویسنده خشونت را به مدد هنر خلق و تصویر کرده و برادرش آن را به اجرا درمیآورد. این دو در کنار هم توامان مبدع- مجری و تئوریسین- اکتیویست هستند که درعین حال هر دو نیز روزگاری قربانی بودهاند. در کنار این دو بازجویی خشن نیز که در کودکی قربانی خشونت پدر بوده، به شکنجه و آزار آنها و درواقع ارضای میل خشونت در درون خود مشغول است. این ملغمه قربانی- جنایتکار، فاعل- مفعول، ظالم-مظلوم و خیر- شر؛ رفتوآمدی بسیار زیبا، موفق و اندیشمندانه در باب ذات پدیدههای انسانی به تصویر کشیده و راه قضاوت صریح و بدون تامل و تعمق را بر مخاطب میبندد و این دستاورد کمی برای یک متن نیست.
با همه آنچه که در ستایش متن گفته شد، اما اجرای یعقوبی-کیخانی از این متن نیز، در حوزه کارگردانی کم نمیآورد. نمایش با ریتمی خوب و تقریبا یکدست در صحنهای فکر شده و بجا، اجرا میشود. صحنهپردازی خوبی که بدون اضافات بیهوده و شلوغ و سنگین پاسخگوی تمامی نیازهای اجرایی و دیداری اثر است. موسیقی، صدا، نور و انیمیشن خوشساخت نیز همین کیفیت خوب صحنهپردازی را در اجرا دارند. تمامی این عوامل در لوای یک کارگردانی منسجم چنان به همتنیده و یکدست میشوند که هیچکدام جدای از کلیت نبوده و از اجرا بیرون نمیزنند، مسالهای که اینروزها در تئاتر داخلی ما کمتر دیده شده و به نظر میآید که گاهی عوامل فنی بیش از آنکه در خدمت گروه و جزیی از یک تیم باشند، ساز مطرح شدن فردی خود را نواخته و با سودای دیدهشدن، زیباییشناسی بصری بسیاری از اجراهای حتی خوب را نیز مخدوش میکنند. از اینرو فقدان چنین رخدادی در مرد بالشی هرچند که باید بدیهی و لازمه کار باشد، اما شایسته ستایش میشود. بازیگری در این نمایش البته داستان دیگری دارد و آنهمه یکدستی و خوشساختی سایر عوامل اجرایی، در بازیهای نمایش دیده نمیشود.
از چهار بازیگر نمایش دو تن خوب هستند و دو تن دیگر درگیر افت و خیز و رفت و برگشتهای دایمی. بیشک بهترین بازیگر این اثر پیام دهکردی است که بازی دقیق، زیبا و ظریفش نقطهقوت نمایش است. پینگپنگ بازیکردن او در ابتدای نمایش با کمترین میزان حرکت در طول بدن و تنها با حرکت یکدست، به تنهایی کافی است تا او را برای بازی در این نمایش تحسین کنیم. علی سرابی نیز بازی خوب و یکدستی را عرضه میکند که هرچند اجرایی کلیشهوار از چنین نقشهاییست اما چندان هم آزارنده نیست. در سوی دیگر اما، احمد مهرانفر و نوید محمدزاده، با بازیهای ناهمگون و متغیر خود یکدستی اثر را مخدوش میکنند. نوید محمدزاده بیش از حد تلاش و اضافه برمیزان بازی میکند و اینکار را تا مرزی پیش میبرد که کاراکترش درمیانه واقعی- فانتزی-کلیشهای سرگردان میشود. احمد مهرانفر درصحنههایی از نمایش خوب است و در صحنههایی دیگر به طرزی باورنکردنی افت میکند. واکنش او پس از کشتن برادرش و یا در صحنه اول پس از شنیدن صدای فریاد ناشی از شکنجه او و چند صحنه دیگر، بسیار بد و تصنعی است و این از بازیگری چون او که سوابق بازیهایی خوب در خاطره مخاطب دارد، قابل پذیرش نیست. مرد بالشی نمایشی خوب است که باید دید و به پرسشهایش اندیشید.
آینا قطبییعقوبی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست