یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
بررسی ارتباط شعر با شهرها و وب شهرها
می گویند در آغاز هزاره سوم میلادی هستیم. آغاز عصری که در آن تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات مهمترین محور تحول و توسعه است و دستاوردهای این تکنولوژی در تمام زمینههای زندگی مردم اثرگذارخواهد بود. هم زندگی روزمره مردم را تغییر میدهد و هم فرهنگها را به امری درهمآمیخته و چندرگه تبدیل میکند. در فرهنگ چندرگه و جهانی/ محلی، به هر حال برای شعر هم محلی یافت میشود و مثل پیشبینیهای بدبینانه، حضورش محال نیست. پاما حضور مسلط و مقتدری هم نیست.
در زمینهای التقاطی، نقشی مکمل دارد که نه نادیده میماند و نه در مرکز توجه است. هرچند شعر، هنوز از شهرهایی که از کاغذ، زباله میسازند محو نشده و خیالاش را هم ندارد، ولی دارد در «وبشهرها» حضور خودش را به شکلهای مختلف اعلام میکند. برای دانستن، کشف یا حتی ساختن سویههای ارتباطی بین شعر و شهر و بین شعر و وبشهر، نیازمند آگاهی از کارکردهای موجود و احتمالی این مفاهیم و رویکردهای زندگی امروز هستیم.
ظاهراً ارتباط مستقیمی بین شعرها و شهرها وجود ندارد. هنرمندان معمار، شهرها را براساس شعرها نمیسازند. وگرنه قدم زدن در شهری که برمبنای شعر حافظ یا سعدی ساخته شده باشد، بارها خیالانگیزتر از گردش در شیراز است و شیرازی که از غزلهای حافظ سربرآورد به خودی خود، شعری مجسم است. شاعران هم در شعرها نقشه شهرها را ترسیم نمیکنند.
شهری که شاعران با کلمه یا هر نظام ارجاعی دیگری میسازند، چیزی دارد که شهر از ان تهی است: خیالپردازی.
گاهی در نقدها و نوشتههای امروزی از اصطلاحی به نام «شعر شهری» نام میبرند. یعنی شعری که در فضاسازیهای زبانی از نشانههای زندگی شهری حرف میزند و مثل زندگی مصرفی امروز، زبان را پیوسته مصرف میکند. خیالپردازی با زبان ( و نه زبانپردازی خیالی) خصیصهای است که کمابیش در این شعرها به چشم میخورد اما مصرف زبانی نشانههای زندگی شهری، گاه تا جایی پیش میرود که بعضی از شعرها فقط و فقط در یک زمان خاص و در یک شهر به خصوص امکان نوشته شدن دارند. این شعرها سند تاریخی نیستند و هیچ سندیتی هم ندارند اما انگار برای همیشه به برههای تاریخی پیوست شدهاند. مثل امری مصرفی، تاریخ مصرف آنها سپری شده و فقط با قرار گرفتن در موقعیتی که دیگر نیست، از هستی درگذشته آنها حرفی زده میشود.
برای ساختن سویهای ارتباطی بین «شعر» و «شهر» قدری مکث میکنیم، شاید بتوانیم به شباهتهایی بین تاریخ شعر و تاریخ شهر برسیم. تاریخ شعری مثل شعر فارسی و تاریخ شهری بزرگ، که حتماً مثالهایی در ذهن شما دارد، ممکن است از الگوی مشابهی در تغییر و توسعه پیروی کنند. به شرطی که در این مقاله بتوانیم برای تاریخ شباهتها بین این دو مقوله، الگوی تقریباً یکسانی ارایه دهیم.
هر شهر بزرگ امروزی در گذر زمان و به علت حوادث تاریخی، اجتماعی و اقتصادی، مرزهای خود و فضایی را که اشغال کرده، پیوسته تغییر میدهد.
تکیه بر توسعه امروزی شهر، احتمالاً کمکی به دریافت علتهای تغییر در گذشته نمیکند. چرا که تاریخ شهر مسیر مشخصی را دنبال نمیکند. الگوهای شهرسازی در دورههای مختلف جای خود را به الگوهای جدید دادهاند و هیچ الزامی برای مشاهده یک سیر تدریجی در تغییر الگوی شهرسازی وجود ندارد. هر عصری الگوی خودش را دارد و قرار نیست یک الگوی خاص در دورههای بعدی عیناً تکثیر و بازتولید شود. پس حتی زمان حال و الگوی فعلی، پل ارتباطی گذشته و آینده نیست.
توسعه شهری امروز، نه سیر پیشرفت گذشته را نشان میدهد و نه توالی این پیشرفت را در آینده. با این حال اگر به گذشته شهرها نگاه میکنیم بهعلت حوادث عمدهای است که از قرن نوزدهم تا به حال، خود را در شهرها نشان داده و باعث جهش از واقعیت شهر به توسعه شهر شده است، حتی اگر لحظه دقیق جدایی بین آنها را نتوانیم مشخص کنیم.
در گذر زمان، شهرهای امروزی مراکز تراکم و تجمعی داشتهاند که سرعت پیشرفت و توسعه شهرنشینی در عصر جدید به تدریج آنها را به مناطق جدا از هم تبدیل کرده و نتایج آن در شرایط فعلی اگر هم شناخته شده باشد، از تسلط ما بیرون است. میتوان پدیده اول را «جامعیت شهری» و پدیده دوم را «توسعه شهری» نامید.
تعریف شعر هم در گذر زمان به خاطر رخدادهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دستخوش تغییر شده. افزون بر این، رخدادهای زیباشناختی، زبانشناختی و فلسفی، تاثیر بسیاری بر این تغییرٍ تعریف داشتهاند. امروزه تکنولوژی ارتباطات و اطلاعات هم به این فهرست تاثیرگذار، اضافه شده است. اما تاریخ شعر با تاریخ یک شهر تفاوتی عمده دارد.
تاریخ شعر با وجود پیروی از الگویی نسبتاً ثابت در زمانی طولانی، تاریخ انتزاع و فردیت هم هست. در حالی که تاریخ یک شهر، بیشتر تاریخ اجتماع و جمعیت است.
مرزهای شعر کلاسیک فارسی در طی دوره هزار و صد سالهاش، در مسیر مشخصی تغییر کرده. چرا که از یک الگوی مرکزی واحد در همه قالبها (بوطیقای شعر کلاسیک) و چند الگوی فکری خاص در هر قالب شعری، پیروی کرده است. قالبهای شعر کلاسیک فارسی، کمیتی متفاوت با هم دارند مثل ساختمانها و بناهای یک شهر که هماندازه نیستند.
کیفیت و تفکر شعری در شعر کلاسیک هم با وجود چهرههای شاخصی که الگوی سرایش شعر بودهاند، آنچنان پیچیده، ترکیبی و نامتعین نیست که امری غریبه یا حرکتی کاملاً انتزاعی و فردی محسوب شود. به تعبیری در بناهای شعر کلاسیک فارسی با معماری غریبهای که بوطیقای کلاسیک شعر را به چالش بکشد، روبهرو نمیشویم. اما از انقلاب بنیادین «نیما یوشیج» در شعر فارسی که حتی از اهداف مورد تاکید نیما بارها فراتر رفت، هم کیفیت و هم کمیت شعر تغییر کرد.
نه تنها بوطیقای کلاسیک شعر به امری تاریخی/ موزهای تبدیل شد، که تغییرات متنوع وپیاپی بعدی نشان داد که شعر فارسی بوطیقاگریزی را به عنوان مسیر نامتعین و پیشبینیناپذیر حرکت خود انتخاب کرده است. امروزه حضور انواع شعرهای ترکیبی و کانسپچوال، تصویری و دیداری یا شعرهای صوتی و آوایی که از هیچ الگوی ثابتی در ساختمان متغیر خود پیروی نمیکنند، بیش از پیش نشان دهنده تغییر مرزهای شعر فارسی است.
تغییری که نتیجه حرکتهای انتزاعی است و اگر به جریانی اجتماعی در شعر هم تبدیل شود، بسیار زود در مسیرهای نامشخص جدیدی، به شعرهای انتزاعی دیگری مبدل میشود که اصل جریان را به چالش میکشد. امروز نمیتوانیم سیری تدریجی در تغییر پیاپی الگوهای شعرسازی مشاهده کنیم. هر ژانر شعری الگوی خودش را دارد که به سرعت هم تغییر خواهد کرد.
تغییری به سمت شکل گرفتن هر شعر بر اساس الگوی اختصاصی همان شعر. مفهوم پیشرفت که تداعی کننده مسیری خطی است، به کلی منتفی شده است. مرزهای شعر در حال گسترش است اما نه به سمت جامعیت و تکثیر به سمت چندگانگی و تکثر. مثل مراکز تراکم و تجمع شهرها که سرعت توسعه شهرنشینی آنها را به مناطق جدا از هم تبدیل کرده با این تفاوت که در شعر، اگر تراکمی هم پدید آید، حتماً تراکمی ناهمسان از ژانرهای گوناگون شعر است.
با توسعه شهر، مفهومی مثل «مرکز شهر» موقعیت و کارکرد خود را از دست میدهد و دیگر معرف و شاخص گذشته شهر نیست و ارتباط آن با کل جامعه شهری دگرگون میشود. شهرهای قدیمی معمولاً در محدودهای که نیازهای مردم را برآورده میکرد و گاهی طبق نقشه معینی هم بود، بهوجود میآمدند. بنابراین شهر در محدودهای تقریباً ثابت با محورها و راههایی ارتباطی که بخشهای مختلف شهر را به هم مرتبط میکرد، تثبیت میشد.
محلههای شهری پیرامون مرکزی که محدوده کاملاً معینی داشت ساماندهی میشدند و توسعه شهر بدون این که به ساختار و روابط قبلی شهر صدمهای بزند ادامه پیدا میکرد. ممکن بود توسعه جدید شهر باعث جابهجایی برخی از مراکز داخلی شهر شود اما در ساختار شهری تغییری شکل نمیگرفت. براساس نیازهای شهروندان تغییراتی به وجود میآمد ولی حد و مرز شهری همچنان حفظ میشد. محدوده این فضاها تصویری از یک واحد اجتماعی مستقل بود.
مرکز شعر کلاسیک فارسی، معنا نبود، موزونیت معنا بود. هرجا وزن عروضی اقتضا میکرد، کلمات و عبارتها همراهیاش میکردند و معنا حضور داشت. اما جایی که کلمات تن به وزن تکراری نمیدادند، این عروض بود که نحوه قرائت کلمات را تعیین میکرد.
اینجا معنای مورد نظر شاعر، به زور و براساس شواهد و قرائن عروضی حاضر میشد وگرنه کلمه یا کلمات تحریف شده و عبارتهای به همریخته حرف دیگری میزدند. امروز هم میتوانیم کل معنای مورد تاکید یک شعر کلاسیک را از همین حفرههای معنایی دچار فروپاشی کنیم.
امروز موزونیت معنا به عنوان مرکز شعر، اهمیت و اعتبار ندارد. در شعرهای موسیقایی، وزنهای متغیر زبان و در شعرهای کانکریت، دیداری و شعر ـ عکسها ارجاعات نظام دیداری، ساختار شعر را میسازند. اگر در شعر کلاسیک نیازهای شاعر در محدوده قالبی مشخص و براساس تنها الگوی رایج، برآورده میشد و نوآوری محدود به جابهجاییهای درون قالبی بود، امروز شاعران در مسیرهای نامشخص پدید آوردن شعر، وارد حوزههای التقاطی، ترکیبی و آمیختگی همه ژانرهای ادبی/ هنری و نظامهای زبانی و ارجاعی میشوند. راههای ارتباطی، دیگر درون قالب شعری خاصی قرار ندارد. ژانرهای مختلف شعر که گاهی چنان با هم در تقابل قرار میگیرند که نامیدن آنها به یک نام، امری شگفت به نظر میرسد، ارتباطات را به تمام ژانرهای هنری با نظامهای ارجاعی مختلف، تسری دادهاند.
در دوره شعر کلاسیک، مرزهای شعر صرفاً در حوزه ادبی قرار داشت، اما امروزه شعر هیچ حد و مرزی برای خود قائل نیست. همانطور که در گذشته وظیفه سرگرمی، نصیحت، تبلیغ، اطلاعرسانی، داستانگویی، ثبت فرمولهای علمی و مواردی نظیر این را به عهده گرفته بود، امروزه امکانات هر حوزه زبانی و نظام ارجاعی را برای خود به کار میگیرد تا لذت آفریدن شعر به مثابه دمیدن روح به آنچه که نیست را همچنان تجربه کند.
در شهرهای قدیمی، جمعیت شهرنشین با مصرف تولیدات محلی زندگی میکرد و کاملاً در فضای مسکونی خود جایگزین و با جامعه پیرامون خود همگون شده بود. اختصاص نواحی مشخص و معینی به قشرهای مختلف صنفی نشاندهنده چگونگی توزیع اجتماعی درون شهرها و نظام موجود در شهر است که بر اساس جدایی طبقاتی شکل گرفته است.
این ساختار منظم درونی، جامعه شهری را در درجه و طبقه معینی قرار میداد. شهر از روستا متمایز بود اما عادتهای روستایی برای مدتهای طولانی در شهرها حفظ شده بود. شهر و روستا هر یک از نظامهای متفاوتی پیروی میکردند اما مکمل یکدیگر بودند و ارتباط آنها مبتنی بر تابعیت بود. به محض این که در میزان ثروت، نابرابری به وجود میآمد و داد و ستد کالا و وضع مبادلات به هم میخورد، چیز دیگر نبود که جایگزین تعادل قبلی در ثروت شود و همین علت اختلاف بین شهر و روستا و تضاد بین دو شیوه زندگی و دو گروه اجتماعی متمایز بود.
«شهری» و «روستایی» هر یک زندگی معینی داشتند که از آن دفاع میکردند. یک واحد شهری از تولیدکننده و مصرفکننده مجزا و متمایز از هم شکل میگرفت و پیوستگی محل اقامت و محل کار موجب همبستگی ارگانیک و علاقه طبیعی نسبت به این نوع زندگی میشد. هرچند رشد و توسعه شهر، یکشکل و یکنواخت نبود اما بررسی دقیق هر دوره تحول، کم و بیش سهم میراث گذشته را در عمران و توسعه شهر نشان میداد. مرزهای شهری طوری با بافتهای مختلف شهر پیوند داشت که از همگسیختگیهای احتمالی چیزی از موجودیت شهر بهعنوان واحدی یکنواخت نمیکاست. از آغاز دوره صنعت، این تعادل بههم خورد، به نحوی که شهر با توسعه اقتصادی و پیدایش صنعت، محصول یا تولیدی صنعتی محسوب میشود.
اگر شهر نماد مدرنیسم و روستا نماد سنت بود، در تاریخ شعر فارسی هم با ظهور نیما یوشیج و جریانهای شعری پس از او، تضاد بین شعر سنتی و شعر مدرن آغاز شد. شعر سنتی شعری روستایی نیست اما بر حافظه شنیداری استوار است که حتی به افرادی که سواد خواندن ندارند، امکان به حافظه سپردن خود را میدهد. اما شعر مدرن فارسی بیشتر بر خواندن شعر و رسانههای نوشتاری تکیه دارد. شعر مدرن فارسی یکباره و ناگهانی از سنت شعری جدا نشد. ابتدا به بوطیقای مشروعیتبخش شعر کلاسیک حمله کرد و اصول تغییرناپذیر آن را تغییر داد.
به عبارت دیگر، قدرت مشروعیتبخش آن را تضعیف کرد. به فاصله کوتاهی همراه با ظهور شعر غیرعروضی، امری به نام اصل تغییرناپذیر در شعر فارسی وجود نداشت. از همین زمان شعر سنتی و شعر مدرن فارسی کاملاً از هم متمایز و مجزا شدند. اگر شعر سنتی به داشتههای خود قانع شده بود و در بهترین حالت، گذشته را تکرار میکرد، شعر مدرن به داشتههای اروپایی هم تمایل پیدا کرد. در شعر سنتی اقتصاد شعری مبتنی بر عرضه و تقاضا در حال تعادل بود.
نمیدانیم شنوندههای عامی چه اندازه از شعر سنتی احساس درک معنا داشتند و چقدر مفتون موسیقی تکراری و آشنای کلامی آن میشدند، اما به هر حال شعر سنتی خریداران عامی و اشراف ثروتمند خود را داشته است. شعر مدرن این چرخه اقتصادی متعادل را به هم زد.
در طی سه دهه، شعر مدرن بیشترین تولیدات ادبی را به بازار عرضه کرد. نسلهای جدید همراه با تحصیلات خود به خوانندههای شعر مدرن و خریداران آن مبدل شدند. شعر مدرن مثل کالایی که نماد روشنفکری بود، دانشآموختگان را به خود ترغیب میکرد و بسیاری از این افراد، هرچند برای مدتی کوتاه، خود به شاعران جدید افزوده میشدند. شعر مدرن فارسی در این دروه رسانه گویای جریان روشنفکری بود.
حضور و تجمع انسانها در مکانی مثل شهر بیشتر نتیجه انگیزه است تا چشمداشت به مزایایی که اقامت در شهر ایجاد میکند. نوآوری شهرنشینان، موجودیتی مجزا از شهر دارد و باعث پراکندگی هستههای شهری میشود. مثل کارخانهها که خارج از مراکز شهری مستقر شدهاند. بازدهی سریع شهر در چنین فرایندی، به خودی خود، منشأ تولیداتی است که ساختار شهر را تغییر میدهد.
اتومبیل یا تلویزیون بافت گذشته شهر را در خود حل میکند و به جای فضاهای مجزایی که کنار هم قرار داشتند، شبکهای ارتباطی به وجود میآورد که مرزهای آن ممکن است خود به خود تا کرانههای نامحدودی گسترده شود. گسترش شهر مرزهای قدیمی را پشت سر گذاشته، روابط را با مرکز قطع میکند.
جدایی و جابهجایی نقاط ثابت زندگی شهری بدون جدایی از مرکز، مثل محل اقامت و محل کار که مراکز تجمع هستند، همان چیزی است که نظام اقتصادی برای توسعه دامنه فعالیت خود میخواهد. در حالی که تولیدات شهر همه جا پخش و توزیع میشود، توسعه دامنه شهر نمیتواند تنها به شهر مرکزی محدود شود و ناچار فضاهای اطراف را که روستایی و ییلاقی است، به تصرف خود درمیآورد. شاید همین امر اقتصادی، نشاندهنده تضاد بنیادین توسعه شهری با شهر قدیم و مرکزی باشد.
با توسعه شهری، اقتصاد شهر و روستا بیش از پیش نظام و سازمان مشترکی پیدا میکند و یکپارچگی و پیوستگی آنها به هم روز به روز تشدید میشود. به این ترتیب شهر دیگر واحدی مستقل نیست و با مقیاسهای متفاوت در روابط جزیی و کلی موجودیت خود را مشخص میکند.
اصطلاح « خود شهر» ، «حومه نزدیک» ، «پایگان شهری» و مواردی نظیر آن به همین علت کاربرد پیدا میکند. عامل تولید از اصالت شهر اهمیت بیشتری مییابد. مساله شهرنشینی یک «پدیده اجتماعی کامل» است که صورت گذشته شهر را که خود به عنوان یک « پدیده اجتماعی تام» سالها دوام داشته از بین میبرد تا از آن پدیدههای اجتماعی جزیی به وجود آورد. بدیهی است که تجمع و تمرکز باعث این انفجار شده است.
به این صورت، آثار و فرآوردههای شهر، مراکز شهری را در خود حل کرده و نشانههای زندگی درون شهری را تغییر میدهد. این تغییرات نارسائیها و کمبودهایی را هم بهوجود میآورد. مثلاً هسته اصلی و مراکز قدیمی شهر جاذبه گذشته خود را از دست داده و بهعلت گسترش نامنظم و مدیریت نشده دچار نوعی رکود و فرسودگی میشوند.
وظیفه مهم دیگری هم به توسعه محیطهای شهری افزوده میشود که تجدید بنا و نوسازی است تا خطر از هم پاشیدن بخشی از بافت شهر را که هنوز هم با اهمیت است تا حدی رفع میکند. به علاوه گسترش شهرها بیشتر مشابه ساخت قدیمی شهر ادامه مییابد. توسعه حومه شهرها با انتخاب زمینهای گران یا ارزان همراه است و جادههای آسفالته روی کورهراههای فرعی ساخته میشود. نوسازی نوعی سازش با محیط موجود است.
نوشته شدن شعرهای مدرن در عصر پس از نیمایوشیج، صرفاً شهرتطلبی شاعران یا نمایش برای جلب توجه دیگران نبود. اثبات «خودٍ» مدرن انسانی بود که میخواست رفتارهای روستایی را فراموش کند. با چندین و چند واسطه از «آرتور رمبو» شنیده بود که باید مطلقاً مدرن بود. و میخواست که باشد. کشور در حال مدرنیزه شدن بود اگرچه مدرن نشده بود و نشد. نوآوری در شعر از شعر سنتی مجزا شد. اگر گاهی به گذشته شعر نقبی زده میشد، به خاطر پاسخ به صدای هنوز مسلط آن دوران بود که تعریف شعر را با شعر سنتی به مردم ارایه میکرد.
اما حقیقت این است که شعر از تعریف سنتی شعر خارج شده بود. شعر مدرن با رسانههای عصر مدرن همگونی بیشتری داشت. هرچند برخی از شاعران آن دوره روحی روستایی داشتند و سوار بر اتومبیل از اسب شعر مینوشتند. رادیو، تلویزیون، اتومبیل، روزنامهها و وسایل رفاهی، نشانههای عصر سنتی را در شعر از کارکرد خود تهی کردند.
شعر کلاسیک مثل بافت قدیمی یک شهر تاریخی باید حفظ میشد تا نسلهای آینده هم ارزش آن را بدانند. حفظ و نگهداری شعر کلاسیک، خواندن آن و یاد دادن این خواندن به آینده است. امری که باعث پیوستگی شعر کلاسیک سنتی و شعرهای در حال کلاسیک شدن پس از آن می شود. برای قطع نشدن ارتباط با شعر سنتی که زمانی نه تنها مرکز ادبیات، که مرکز فرهنگ ایران بوده است، باید با خوانشهای امروزی آن را نوسازی کرد.
اگر نوسازی نوعی سازش با امر موجود است و اگر امر موجود به طور پیاپی در حال تغییر است، با خوانش امروزین شعر کلاسیک سنتی میتوان، فاصلههای چند قرنی را با یک گام درست، طی کرد. نیازی به تقلید از شعر کلاسیک یا کلاسیکنمایی نیست، از حال به گذشته رفتن بلاهت محض است، باید گذشته را به حال آورد و به آینده برد. اما چطور؟
در هر کشوری، ساخت وبشهرها و شهرهای الکترونیکی هم زمینهساز حضور اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این پدیده ناگزیر است و هم توان علمی در تولید، توزیع و کاربرد دانش را نشان میدهد. اینترنت گستردهترین و غنیترین منبع اطلاعاتی در جهان امروز است و دسترسی به آخرین اطلاعات را در حوزههای مختلف، ممکن میکند. بسیاری از مباحث ادبی/ هنری که باب میل جریان رسمی هنر و رسانههای محافظهکار نبوده و نیست، در فضای اینترنت قابل دسترسی است. چرا که این پدیده، ابزاری ارتباطی با گستردگی بسیار، دسترسی آسان، سریع و ارزان است که سطح آگاهی انسانها را افزایش و هزینههای ارتباطی را کاهش داده است.
در این بین پدیده وبشهر و شهر الکترونیک اگرچه در جهان امری جدید است و تنها یک دهه از عمر آن میگذرد اما به علت قابلیتها و مزایای فراوانی که دارد، نظر بسیاری از کارشناسان و متخصصان در حوزه IT و حوزه شهری جلب کرده است.
این پدیده هدیه تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات برای انسان و نویددهنده زندگی بهتر همراه با کار، تفریح، سرگرمی، یادگیری و دانش اجتماعی است. از سوی دیگر در شرایط امروز، فرصتی برای شاعران و نویسندگان است تا با یکدیگر و با مخاطبان گزینش شده خود گفتوگو داشته باشند، آثار خود را بدون هیچ محدودیتی به زبان فارسی و دیگر زبانها به فروش برسانند و راهی به عرصههای جهانی پیدا کنند. شهر الکترونیکی، شهری است که اداره امور شهروندان چه خدمات سازمانهای دولتی و چه سازمانهای خصوصی به صورت آنلاین، شبانه روزی و در هفت روز هفته باکیفیت و ضریب ایمنی بالا و با بهرهگیری از ابزار تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات «ICT» و کاربردهای آن انجام میشود. پس شهروندان چنین شهری با درهای بسته و موانع سلیقهای روبهرو نمیشوند.
چندی پیش از قول شرکت هواپیمایی « TAM» برزیل خبری به جهان مخابره شد، که در دهههای میانی قرن بیستم هم چیزی جز خیالپردازی محض به حساب نمیآمد. این شرکت اعلام کرد با راهاندازی خطوط هواپیمایی مجازی خود در «Second Life » شهروندان «سایبری» را بدون دریافت هیچ هزینهای، برای تماشای جزایری مجازی به سفر خواهد برد.
نام این جزایر مجازی اما بسیار آشنا است: میلان، پاریس، نیویورک و لندن. انگار که اعلام کرده باشد بلیت شما برنده شده و میتوانید برای تفریح به متن شعرهای «آرتور رمبو» یا نقاشیهای «ونسان ونگوگ» سفر کنید. تفاوت چندانی نمیکند، هر نوشته یا نظام ارجاعی که قابل بازنمایی باشد، میتواند بعد از طراحی دیجیتال، مقصد سفر بعدی این خطوط هواپیمایی باشد. کافی است سوار هواپیما شوید، از مزایا و هدایای آن استفاده کنید و در شهری دیجیتالی که ممکن است به زودی بر اساس شعرهای ایماژیستی طراحی شود، گردش کنید. برای مثال این شعر بداههنویسی شده برای همین مقاله، با خوانش یا حتی ندیده گرفتن بازیهای زبانیاش قابل طراحی است:
«این پلهای سر به سر فلک گذاشته آسمان را چنان دور سر میچرخانند لای رنگینکمانهای گاهی کشیده گاهی شکسته ول میگردند ساختمانهای این همه پایین این همه دور از اصطکاک لاستیک سواری گر گرفتهاند پلها از یک طرف به هرطرف سوارهها و پیادهها از همه طرف به بیطرف سرگیجه میروند یا میدهند سرمیخورند به سطوح پایین نه سواریها را به جایی میرسانند نه آدمها را به هم نه جایی را به جای دیگری فقط سر به سر فلک میگذارند و برمیگردند پیش خودشان تکههای رنگینکمان را بچسبانند روی بیلبوردها و تلویزیونهای مدار بسته در میدانهای شهر دور خودشان میگردند و گرد رنگارنگی بیشتر نیلی و نارنجی برمیگردانند به هوا که زمین دهان باز کند ببلعد با آدمها یا بدون دمهایی که بازدمی جز رنگهای خرد شده ندارند روی آسفالت پرت میکنند پلهای شهر پیادهروها را دور از هم پایینترین جا دست هیچکس جز پلیسهای سرگردان و همچنان گردان دور میدانهایی که نمیدانند بندرگاه بیآب و اسکلهاند با کالاهای بنجل و مسافران سودازده فرهنگهای خرد و له شده میفروشند به هیچ وجهی هله هولههای خیابانی میخورند از وجوه بسیار شهری که تمام اقیانوسهای جهان را در یک جوی آب میخورد چیزی جز لجنهای رنگی و بیشتر زرد قناری و سبز فسفری پس نمیدهد با ساختمانهایی که تا شانه در ابر میکنند بادی نه بهاری هوووف میکشد و همه چیز از اول شروع نه نمیشود فقط سرش به تنش البته میارزد ولی ارزان نمیشود از بندر سیدخندان تا بندر آزادی پارکها جنگلهای سردرگمی که زمان را گم کردهاند زمین را به یاد اصلاً نمیآورند درختهایی که مدتهاست در خودشان دنبال رخها و درهایی میگردند که از هم پوشیده شدند در مثالهایی از این شهر مدار بسته که دور خودش میگردد و زمانی سیارهای بدون زباله بود»
محمد آزرم
http://tafavot.blogfa.com
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست