یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
عصر تحقیر
روانشناسی آثار مالرو
در آثار مالرو شخصیت نویسنده، بطور آشکار بر آنها سایه افکنده و احاطه کرده است. در این آثار، شخصیت نویسنده، قبل از هر چیز عبارت است از مجموعه زیستهها و کردهها: ملاقات انسان با سرنوشتی واقعی. در گردو بنهای آلتنبورگ با صراحت اعلام میکند: انسان عبارت است از آنچه میکند و نه آنچه پنهان میکند. او دریافته است که انسان با اندیشیدن درباره خود، خویشتن را نمیشناسد بلکه این زمانی میسر است که تصادفی ما را از عمل جدا کند.
میتوان خاستگاه و منشا هر یک از آثار مالرو را تسویه حسابی با زندگی دانست، این آثار از زندگی است که جان میگیرند، آثاری سرشار از تصویرهای زندگی، لرزان از جوش و خروشهایش، بازگو کننده تلاطمها و غوغاهایش.
مالرو در اولین نوشتههایش سبک نگارش خود را کشف نکرده است، سبکی دقیق، موزون، درخشان ولی نامشخا، نه مهیج و موثر است و نه آن حرکت تند و بریده بریده را دارد که اندک زمانی بعد آن را کشف میکند.
مالرو تنها در مقابل زندگی و در برابر حوادث تاریخی است که خلاقیت خود را کشف میکند، تاریخی که عمل مالرو با حدت و سرسختی میکوشد در آنجا که آشکارمیشود با آن پیوند یابد. وسوسه غرب را مینویسد که منازعه بین نفسانیات دنیای غرب و عدم دلبستگی دنیوی مشرق زمین را در عمل درک و تجربه کرده است و روزی را دیده است که این تمدن اروپایی که از آن در رنج است ولی نمیتواند کنار بگذاردش به پایان کار خود میرسد.
فاتحان و سرنوشت بشر را مینویسد که در جنبشهای انقلابی یی شرکت کرده که میکوشند شکلی نوبه آسیا بدهند، جادهشاهی را مینویسد که، مانند کلود وانک، در جستوجوی معبدهای پنهان در جنگلهای سرزمین قبیلههای سرکش به راه افتاده است، امید را مینویسد که هنوز تصویرهای جنگ اسپانیا، شور و حال و گرمی آن در درونش زندهاند، همچون زخمی التیام نیافته، گردو بنهای آلتنبورگ را که مینویسد خود همان اسیر سال ۱۹۴۰ است که سربرآوردن چهرههای همیشگی انسان را در سیمای زخمیان و دستگیر شدگان، همرزمانش دیده است.
مالرو از نوشتن خاطرات خود باز نایستاده است: به نظر میآید که دیگر موضوعی جز زندگی خود ندارد، و پیش از نوشتن و برای نوشتن باید زنده بماند. مضامین، حوادث و چهرهها از تجربه سربرمیآورند. خود تصویرهایند که حضور مالرو را در آؤارش نمایان میکنند گویی با آنها نه روی صفحه کاغذ که در زندگی ملاقات کرده است.
همانطور که رمانهای مالرو از تجربه زندگی سرچشمه میگیرند، نوشتههایش درباره هنر نیز زاییده تجربه زیسته است، تقریبا به همان اندازه که «عنصر ساختگی» در آثار داستانیاش وجود دارد، تعهد و زیسته نویسنده در نوشتههای هنریاش نیز دخالت میکند. هنر در اینجا دیدار است و شور و عشق، هنر در اینجا به هیچ روی تنها موضوعی ذهنی نیست. مالرو خود گفته بود «زمانی که میکوشم آنچه را انقلاب اسپانیا برایم آشکار کرده است، بیان کنم، امید را مینویسم، هرگاه میکوشم آنچه را هنر و تناسخ کنونیاش برایمآشکار کرده است، بیان کنم، صداهای سکوت را می نویسم». در این آثار، همیشه تصویرهای زاییده هنر و تصویرهای سرچشمه گرفته از زندگی تنگ در کنار هم حضور دارند. حوادثی که مواد خام آثار مالرو را تشکیل میدهند، حوادثی هستند که مالرو با آنها زیسته است، اما این حوادث در خارج قرار گرفتهاند. این دیدار مالرو با تاریخ است که به تاریخ مالرو بدل میشود. گویی آندره مالرو نه زندگی جز زندگی عصر خود دارد و نه میخواهد داشته باشد. همین، دلیل اصلی اعتبار او در چشم نسلی است که سرنوشتهای فردی آن اغلب با سرنوشت جمع یکی میشود. البته مالرو خود را در آثارش وصف میکند، اما قبل از هر چیز این تصویر او را در آثارش مییابیم: هماهنگی عجیب با عصر خود، و بیواسطه و همپیکر با تمام تلاطمهای دورهیی پرآشوب پیوند داشتن و زندگی کردن.
در آثار مالرو، در هر صفحه، صدای زمان تاریخ است که به صدا در میآید. اگر مالرو که «ساختن» را حقیر میشمارد از واقعیت زمان خود بهره میگیرد، از این روست که قویترین اسطورهها و کوبندهترین داستانهای تخیلی از تاریخ خونین و پرهیجان این قرن بیستم زاییده میشود که با تعریف پیشگویانه نیچه مطابقت دارد: «عصر کلاسیک جنگ». این کسی که خوش دارد جمله ناپلئون «امروز، تراژدی عبارت است از سیاست» را نقل کند، تنها دستمایه داستان پردازی مناسب با توانایی بیانش را در مواد خام تاریخ عصر خود جسته است. آنچه تاریخ به او میدهد همان است که قبلا شناخته بود از همین روست که «زیسته» مالرو به تراژدی مبدل میشود، سبک نقل حوادث با سبک مالرو تنی واحد است، گویی که شاعری تراژیک در آن جای دارد. در حقیقت مالرو پیوسته درباره خود سخن میگوید. عصر مالرو با درام مالرو هماهنگ است، چنان که مالرو با سبکش. آنچنان هماهنگی عمیقی که حوادث تاریخ به گونهیی در آثارش جریان دارد که گویی سخن از خصوصیترین داستان تخیلی است، و این انقلابها و این جنگهایی که هر یک از ما هیاهویشان را شنیدهام و از چهره برونی آنها در شگفت شدهایم، در این آثار چنان چهره غیر واقعی کابوس وار پیدا میکنند که گویی شاعر آنها را از عمیقترین و مجردترین رویای خود بیرون کشیده است. مالرو دوست دارد بگوید که انسان چیزی جز آنچه میکند، نیست، که انسان با اندیشیدن درباره خود، خویشتن را نمیشناسد، آدمی همان گونه که به کنه جنگ پیمیبرد، ژرفای زندگی را مییابد، و از مجموعه این یافتههاست که شخصیتی سربرمیآورد. شاید چنین بنماید که مالرو نوعی «اصالت تجربه» یا نوعی «اگزیستانسیالیسم» روانشناسانه را پذیرفته است: اگر درست است که آغاز انسان زمانی است که انسانی دیگر میشود.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست