سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

دفاع از مقالات


دفاع از مقالات

باور کردن برخی چیزها، برای ما آدم‌ها، زمانی صورت می‌گیرد، که آن چیز را با چشم خود ببینیم.

باور کردن برخی چیزها، برای ما آدم‌ها، زمانی صورت می‌گیرد، که آن چیز را با چشم خود ببینیم.

در زندگی با آدم‌هایی روبه رو می‌شویم که شاید از نظر سنی یا علمی یا رتبه و مقام در سطح آنچنانی نباشند، اما دارای افکار بکر و قوی‌ای هستند و گاهی ایده‌ها و نظریات و مقالات و طرح‌های بسیار بزرگی و عجیبی ارائه می‌دهند، که هر شخص واردی را انگشت به دهان می‌گذارد.

در جامعه امروزی ما، همچنین کسانی وجود دارند که متأسفانه هر کس دنبال این است که وصله‌ای به او بچسباند و او را متهم کند.

من این مطلب را برای دفاع از مقالاتم می‌نویسم و هرگز به این افکار واهی اهمیت نمی‌دهم و مقالاتم را تا زمانی که بفهمم و به ذهنم خطور کنند، می‌نویسم و بدون منتی، آن‌ها را در اختیار همه می‌گذارم.

بحث‌هایی وجود دارد که علیه مقالات بنده شیوع شده‌اند و مدعاهایی پیدا شده‌اند که این مقالات از آن من نیستند و من آن‌ها را از جای دیگر و کس دیگر و منبع دیگری گرفتم. لذا بر خود لازم دانستم تا این مطلب را برای دفاع از مقالاتم بنویسم و حرف و شاعبه و شبهه‌ای برای کسی باقی نماند.

من سید احسان راستگو سوق، فرزند سید موسی، اهل شهر سوق از استان کهگیلویه و بویراحمد هستم. از زمان اول راهنمایی به خاطره نویسی علاقه شدیدی داشتم و این عامل سبب شده است که تخیل من روز به روز قوی و قوی‌تر شود. به همین جهت، برای امتحان کردن خود، در سال دوم راهنمایی در مسابقه داستان نویسی مدارس شهر شرکت کردم و مقام سوم را به دست آوردم. همین داستان در مسابقات شهرستان راه یافت و من در آنجا نفر دوم شدم.

نمی‌دانم چه سالی بود که در مسابقات ستاد اقامه نماز شرکت کردم و داستانی برای آن‌ها ارسال کردم و بعداً به حسب یادبود، جایزه ای برای من ارسال کردند.

من تا سال سوم چهارم دبیرستان، نزدیک به ده دوازده دفتر دویست برگ آن زمان را پر از داستان کوتاه و رمان کردم.

اما متأسفانه به دلیل فقر مالی و به دلیل نبودن حامی و حمایت کننده، و به دلیل فشارهای روحی و روانی که به این خاطر بر من وارد شده است، همه آن‌ها را سوزاندم.

چند سالی در جنوب مشغول به کار شدم و بعد از مدت‌ها، در یک خدمات کامپیوتری کم رونق(بهتر است بگویم بی رونق) کار می‌کنم.

من در طول سال تحصیلی، علاوه بر داستان نویسی، در رشته علوم تجربی، آن هم ناخواسته ادامه تحصیل دادم و دیپلم تجربی را گرفتم.

در بین تحصیل، به کتاب‌های فلسفه و منطق علاقه‌مند شدم و حتی به سراغ کتاب‌های ماوراء طبیعی و روح و ... می‌رفتم. با این گاهی برخی کتاب‌هایی که مطالعه می‌کردم نا مفهوم و گنگ بودند، اما با علاقه آن‌ها را می‌خواندم و آرزو دارم که بتوانم همان کتاب‌ها را یک‌بار دیگر بخوانم.

فلسفه و منطق به من این کمک بزرگ را کردند که هر گاه دو چیز که رابطه ای بین آن‌ها باشد و من آن‌را ندانسته باشم، پیدا کنم. حتی وقتی با افرادی که دانشجو بودند صحبت می‌کردم، به ان‌ها پیشنهاد می‌دادم که حتماً کتاب فلسفه و منطق بخوانند اما زیاد در آن فرو نروند چرا که عوارض روحی و روانی و فکری سختی برای آدم بر جای می‌گذارد.

من نوشتن تمام مقاله‌هایی که در این سایت گذاشتم، را مدیون استعدادم در داستان نویسی، رشته تجربی، خواندن کتاب‌های فلسفه و منطق و ... میدانم و افتخار می‌کنم که بعد از سال‌ها دوری از هر گونه مطالعه‌ای، اکنون ذهنم کم و بیش فعال شده است و برخی مطالبی را که در گذشته خواندم و دیده‌ام، اکنون به صورت مقاله در ارتباط با امروز، می‌نویسم.

من هرگز به خودم اجازه نداده و نخواهم داد که از مقاله یا مطلب کسی استفاده کنم. اگر هم استفاده کنم، نام و آدرس او را بیان می‌کنم.

اما نکته بسیار جالبی که مرا حیرت زده کرده است، این است که برخی که حتی صاحب مدارک بالا هم هستند، مقالات من را در لابه لای نوشته های خود بدون نام نویسنده قرار می‌دهند و با اضافه کردن کمی شاخ و برگ آن‌ها را به نام خود در جاهای دیگر ثبت می‌کنند.

مطلب اصلی و مهم من این است که در جامعه ما، انسان‌هایی پیدا می‌شوند که با این که مدرک درست و حسابی ندارند، اما ایده‌ها و طرح‌ها و نظرات فوق‌العاده ای دارند که همه را به حیرت وامی‌دارد و همین عکس‌العمل‌ها رخ می‌دهند که این ایده و نظرها و مقالات نمی‌تواند از این شخص باشد.

به هر حال، این دفاعیه‌ای بود برای مقالاتم و هرگز این کار را رها نمی‌کنم و ادامه می‌دهم و روزی که خداوند یاری کند، تمام این مقالات را به صورت اصل شده و دارای مطالب اصلی و گسترده تر، چاپ خواهم کرد.

سید احسان راستگو سوق