چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

ادبیات مولتی مدیایی


ادبیات مولتی مدیایی

نگاهی به شعرهای مجید کوهکن در کتاب «آکواریوم»

این روزها تاثیر فضای مجازی، دنیای اینترنت و همچنین استفاده از رسانه‌های نوین در تمام امور انکار ناپذیر است و اکثر خالقان آثار علمی، پژوهشی، ادبی، هنری و حتی تحلیلگران سیاسی، اقتصادی و اجتماعی سعی می‌کنند تا با بهره بردن از امکانات رسانه‌ای نقش و تاثیرگذاری بیشتری روی مخاطبان خود داشته باشند.

یکی از این ابزارهای نوین که مرتبط با فضای مجازی است وبلاگ‌ها و وب سایت‌های شخصی شاعران، نویسندگان و هنرمندان است. محلی که شما را از به انتظار ماندن برای مشاهده، خواندن و چاپ آثار مورد علاقه تان تقریبا نه تنها بی نیاز کرده که باعث شده تا بی هیچ حجاب و پرده‌ای شما با خالق اثر نیز ارتباط داشته باشید و حتی نقد و نظر خود را نیز انتقال دهید.

بتازگی مجموعه‌ای از شعرهای شاعر جوان روزگارمان مجید کوهکن از سوی نشر ثالث با عنوان «آکواریوم» منتشر شده است. شاعری که از مدت‌ها پیش در فضای مجازی حضوری پر رنگ داشت و کتاب شعرش نیز چه در فرم و چه در محتوا متاثر از حال و هوای وبلاگی ومجازی است.

در برخورد اول با کتاب آکواریوم و شعرهای مجید کوهکن آنچه بیشتر از هر چیزی خودش را به رخ می‌کشد، فرم متفاوت کتاب است شعرهایی که به شیوه وبلاگی و همراه با کامنت‌هایی که دوستان و منتقدان شعر به یادگار برای هر شعر نوشته اند منتشر شده است.

پیش از آن که وارد بررسی اشعار کتاب و آثار کوهکن شویم، نکته‌ای وجود دارد که یادآوری آن چندان خالی از لطف نیست؛ با مطالعه پانوشت‌ها یا به اصطلاح کامنت‌هایی که برای هر شعر در فصلی از کتاب آکواریوم ذکر شده است، بیشتر از هر زمان دیگری به فضای منفعل و سطحی که این روزها در دنیای مجازی وجود دارد پی می‌بریم.

برای مثال به کامنت زیر در همین کتاب آکواریوم توجه کنید:

با غزلی تازه به روزم و منتظر (ص ۳۳)

این جمله و جملات مشابه آن برای بیشتر کاربران اینترنت بسیار آشنا و تکراری است و می‌توان پیش‌بینی کرد شاعری که چنین پیامی را دریافت می‌کند چه حالی خواهد داشت!

اما برسیم به شعرهای مجید کوهکن، شعرهایی که در ۵ فصل تقسیم بندی شده اند و همه آنها به جز یک شعر که با نام بومرنگ در سرآغاز فصل سوم کتاب چاپ شده است در قالب سپید سروده شده‌اند.

چاپ شعر بومرنگ که یک غزل است در میان دیگر شعرهای سپید توسط شاعر به نظر کاملا آگاهانه بوده است و بیشتر از هر چیزی قرار است بگوید شاعر توانایی موزون سرودن و تجربه شعر کلاسیک را پشت سر گذاشته و آگاهانه رو به شعر نو و سپید سرایی آورده است.

اگرچه این انتخاب و تصمیم شاید مجموعه را از حالت یکدستی خارج کند،اما نمی‌توان از کنار این غزل نئوکلاسیک و موفق هم بسادگی عبور کرد:

نقاش تو ، الگو طبیعت، چهره از من

زیباست از من شاهکاری خلق کردن

بر بوم لب‌هایی بکش از جنس لبخند

باران بباران بر لبم با رنگ و روغن

پیراهنی گل اشکی و زیبا تنم کن

تن پوشی از گلبرگ‌های نرم سوسن...

مولفه‌هایی مانند استفاده مناسب و بجا و تا حدودی غافلگیر کننده از قافیه، رعایت تناسب واژگانی که قدما مراعات النظیر گفته‌اند و امروز از آن به عنوان شبکه تداعی‌ها یاد می‌شود، بهره‌گیری از موسیقی کناری، عروضی و درونی در شعر و همچنین واج آرایی یا به قول غربی‌ها آلیتریشن و حتی ترکیب‌سازی مانند گل اشکی همه دست به دست هم داده‌اند تا تک غزلی موفق از کوهکن را بخوانیم؛ غزلی که البته آن خلاقیت شاعران جوان و حرفه‌ای غزل سرا و مدرن امروز را شاید نداشته باشد اما آن روح تغزلی و لیریک در بیت بیت آن موج می‌زند.

اما از غزل که بگذریم با مجموعه‌ای از شعرهای سپید روبه‌رو هستیم که سعی کرده‌اند آینه‌ای از شاعری باشند که در دهه ۸۰ زندگی می‌کند؛ شاعری که گاه به هیجان می‌آید، گاه گوشه‌ای آرام می‌گیرد، گاه به مسائل اجتماعی و سیاسی گیر می‌دهد، گاه پشت هویت شرقی خودش پنهان می‌شود و گاهی برعکس، شعرش پر از واژه‌ها و اصطلاحات غربی می‌شود و...

فرهاد کوهکن را می‌شناسید

من مجیدشون هستم

مولتی مدیا

از هر انگشتم رنگ و روغن می‌چکد...

یا:

کوهکن در مجموعه آثارش بندرت در نحو زبان دست می‌برد و به‌نوعی شاید جسارت خارج شدن از زبان معیار را کمتر داردهمیشه صفحه اول این آلبوم خالی بوده است

جای عکس دختری

با پاهای بهار

پیشترها از ترس مادرم

اکنون، همسرم

یا:

من کوچه پشتی‌ام

عادت دارم به کودکان کیف به کول

خسته از معلم و مشق

و کارمندی که باید سیگارش را

در من دود کند

یا:

دنیا چقدر کوچک شده است

نه ببخشید

ما چقدر بزرگ شده‌ایم

انگار همین دیروز بود که یک عده راننده

پشت پیراهن هم را می‌گرفتند

و دنیا را دور می‌زدند

در نمونه‌های بالا تمام آنچه تیتروار گفته شد به چشم می‌آید از بیان طنز و زبان فولکلور بگیریم تا عاطفه پر رنگ و حس‌آمیزی‌های قوی و حتی ارجاعات اجتماعی و دفاع از برخی ارزش‌ها و سادگی‌هایی که با گذشت زمان به فراموشی سپرده شده است.

نکته دیگری که در ارتباط با شعرهای کوهکن باید اشاره کرد نقش زبان است؛ رومن یاکوبسن، زبان شناس مطرح روس وقتی سخن از شعرشناسی به میان می‌آورد معتقد است باید به این مساله پرداخت که چه چیزی پیام کلامی را تبدیل به اثر هنری می‌کند و بلافاصله هم به نقش و کارکرد زبان اشاره می‌کند و ضرورت فاصله گرفتن و خارج شدن آن از زبان معیار.

کوهکن در آکواریوم بندرت در نحو زبان دست می‌برد و به نوعی شاید جسارت خارج شدن از زبان معیار را کمتر دارد، اما در مقابل این نقص سعی می‌کند با شخصیت پردازی‌ها و تزریق لحن به زبان تا حدودی این آسیب را کمرنگ کند و بر آن پوشش بگذارد و حتی گاهی با شگردهای ساده زبانی که در خدمت محتوا نیز قرار می‌گیرد برجستگی‌هایی ایجاد کند شبیه شعر سه اپیزودی و تا حدودی سینمایی «رودخانه/ صدا/ حرکت» که شاعر به دنبال فرم‌های مدرن و متفاوت است.

رودخانه‌ای که صدا ندارد

خانه‌ای ‌ست که رود ندارد

اگر سال‌ها از یک خیابان به خانه می‌روی

از خیابان به خانه نرو

از خیابان برو

خانه نو.

رودخانه‌ای که صدا دارد

رودی‌ست که خانه ندارد

اگر خانه‌ای نداری به خیابان بروی

رود را به خیابان ببر

با رودخانه برو

خانه نو.

رودخانه‌ای که صدا ندارد

رودخانه‌ای که خانه ندارد

شاعر است

اگر خیابانی نداری قدم بزنی

شعری بگو تا در آن زندگی کنی.

در این شعر خانه به عنوان نماد ایستایی و سکون، رودخانه به عنوان نماد پویایی و حرکت و در پایان صدایی که به قول فروغ قرار است بماند سه شخصیت و پرسونای اصلی اثر را تشکیل می‌دهند؛ سه ویژگی که در معنا اگرچه ارتباط چندانی ندارند ولی در نحو زبان (که به آن پیشتر اشاره شد) تقریبا موازی و یکسان عمل می‌کنند.

هر اپیزود این شعر با وجود ظاهر جداگانه و مستقل، پیوندی محکم با یکدیگر دارند و نمی‌توان هریک را به آسانی و مستقل مورد خوانش قرار داد.

در این ۳ اپیزود ما با یک استحاله زمانی و مکانی هم روبه‌رو می‌شویم و مسیر شعر به سمتی حرکت می‌کند که در پایان‌بندی اثر این خود شعر است که جایگزین هر سه شخصیت اصلی می‌شود و محلی برای زیستن و زندگی قرار می‌گیرد شعری که هم پویایی دارد و هم ایستایی؛ درست بر خلاف منطق قدمایی شعر که محلی برای توصیف و توضیح زندگی بود.به نظر می‌رسد سرودن شعری که بشود در آن زندگی کرد دشوارترین کاری باشد که یک شاعر باید انجام دهد شعری که به قول «بامداد» خود یک سره زندگی است.

سینا علی محمدی



همچنین مشاهده کنید