پنجشنبه, ۲۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 13 March, 2025
گفتمان فلسفة فقه

فلسفه فقه به مثابه دانشی نوپا با نگاه درجه دوم و تاریخی به مبانی نظری و تحلیلی پدیدهها پرداخته و جنبههای توصیفی و توصیهای آن را مشخّص میسازد. مسائل مهمّ فلسفه فقه عبارتند از چیستی فقه به لحاظ موضوع و محمول و گستره فقه، پرسشهای موضوعشناسی فقه، معرفتشناسی و مبانی فقه، پیشفرضهای فقه، رابطه فلسفه فقه یا فقه با علوم دیگر و ویژگیهای حقوق و فقه اسلامی.
در این نگاشته به مهمترین چالشهای فلسفه فقه از جمله ثابت و متغیّر بودن فقه، جامعهساز و طرّاح و برنامهریز نبودن، دنیایی وظاهربین بودن و مصرف کننده بودن و نیز تکلیف مداری آن بحث شده است.
فلسفه فقه در جایگاه دانشی نوپا در جامعه علمی و حوزوی، اهمیّت خاصّی دارد و بر همه فقیهان دوران معاصر لازم است تا در این وادی جدید گام نهند و پرسشهای مهمّ آن را پاسخ گویند؛ زیرا بخش مهمّی از مشکلات فقهی و حقوقی نظام اجتماعی ما مرهون این چالشها است. ما در صدد آنیم تا به پارهای از چالشهای فلسفه فقه در این نوشتار بپردازیم؛ ولی پیش از آن، بهکلیّاتی در باب فلسفه فقه اشاره میکنیم؛ از این رو، این نوشتار در دو بخش چیستی فلسفه فقه و چالشهای فلسفه فقه تنظیم شده است به امید آن که گامهای بزرگتری در این حوزه برداشته شود.
الف) چیستی فلسفه فقه (برای اطّلاع بیشتر، ر.ک: فصلنامه نقد و نظر، سال سوم، شماره چهارم، ص ۱۱۳ ـ ۱، گفتوگوهای فلسفه فقه، نوشته مصطفی ملکیان و ناصر کاتوزیان، علی عابدی شاهرودی، صادق لاریجانی، انتشارات دفتر تبلیغات، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی).
۱) فلسفههای مضاف، دانشهایی هستند که با نگاه درجه دوم و تاریخی، به مبانی نظری و تحلیلی پدیدهها پرداخته،جنبههای وصفی و توصیهای آن را مشخّص میسازند اعمّ از این که این پدیدهها از سنخ علوم باشند، مانند فلسفه فیزیک، فلسفه علوم اجتماعی، فلسفه علم اخلاق و فلسفه حقوق یا از سنخ علم نباشند؛ مانند فلسفه زبان و فلسفه هنر.
نکته قابل توجّه این که نباید اصطلاح فلسفه در فلسفههای مضاف را با فلسفه به معنای متافیزیک و هستیشناسی یکی دانست و ویژگیها و احکام یکسانی برای آنها قائل شد. فلسفههای مضاف در جایگاه علوم درجه دوم به تأمّلات نظری وعقلانی درباره پدیدههای علمی یا غیر علمی میپردازد. بر این اساس، باید خود را به اصول حاکم بر موضوع و مضافُالیه مقیّد سازند؛ یعنی فلسفه فقه برخلاف فلسفه مطلق و متافیزیک که بدون پیشفرض و بیطرفانه به بیان احکام و عوارض موجود بماهو موجود اقدام میکند، باید به اصول حاکم بر گزارههای فقهی و فعّالیت فقیهان پایبند باشد.
نکته قابل توجّه دیگر این که فیلسوفان فقه نباید به مضافٌالیه خود فقط نگرش تاریخی داشته باشند؛ بلکه باید به گونهای، حوادث فقهی در ادوار گذشته را بررسی کنند که در کشف معیارهای واقعی و جنبههای توصیهای چارهساز باشد.
۲) فلسفه فقه در جایگاه یکی از فلسفههای مضاف و علوم درجه دوم، به مبانی نظری و تحلیلی درباره فقه میپردازد و مبادی تصوّری و تصدیقی و روش شناختی آن را تنقیح میکند. به عبارت دیگر، فلسفه فقه یا علمشناسی فقه دانشی است که در مقام علم ناظر، به فقه نظر میکند و به تحقیق موضوع، محمول، مسائل، مبادی، مقدّمات، غایات، طرق روش شناختی فقه وارتباطهای آن با علوم و پدیدههای دیگر میپردازد و نیز به عبارت دقیقتر، فلسفه، دانشی است که به مبانی نظری فقه به معنای مجموعه گزارههایی که موضوعش، فعل انسان مکلّف، و محمولش احکام تکلیفی و وضعی است، میپردازد.
برخی از محقّقان، فقه را به معنای فعّالیت جمعی فقیهان معنا کردهاند اعمّ از این که فعّالیت جمعی و جاری فقیهان در تمام طول تاریخ و ادوار گذشته و حال بررسی یا این که فقط به فعّالیت جمعی فقیهان حاضر توجّه شود. هر چه دایره فقه به معنای فعّالیت جمعی فقیهان گستردهتر شود، دامنه فلسفه فقه نیز وسیعتر خواهد شد.
۳) تحقیقات فلسفه فقه و مسائل آن که ذیل این نوشتار خواهد آمد، در فقه و مسائل فقهی و فعّالیت فقیهان تأثیر فراوانیمیگذارد؛ برای نمونه، حدّاکثری یا حدّاقلی دانستن فقه یا ارائه نظریه در باب چیستی حکم، در فقه الحکومه و نیز اجتماع امر ونهی مؤثّر است؛ چنان که فلسفه فقه نگاه نقّادانه به فقیه عطا میکند و در کشف کاستیها و راه حلّ آن به او مدد میرساند؛ افزون بر این که ایضاح مبادی تصوّری علم فقه و اثبات مبادی تصدیقی آن را بهعهده دارد.
۴) مسائل فلسفه فقه به طور عمده به دستههای ذیل تقسیمپذیر است:
الف) چیستی فقه به لحاظ موضوع و محمول و گستره فقه
۱) پرسشهای موضوعشناسی فقه: آیا موضوع فقه، افعال انسان مکلّف است یا افعال انسان محق؟ آیا مطلق افعال انسان است یا افعال برخی از انسانها؟ آیا اشیا نیز موضوع فقه قرار میگیرد؟ حقیقت فعل مکلّف چیست؟ آیا نیّت و انگیزه وپیامدهای فعل نیز موضوع احکام فقهی قرار میگیرد؟ آیا تمام اعمال انسان اعمّ از افعال ظاهری و باطنی، اعمال فردی واجتماعی در موضوع فقه جای دارند؟ موضوع بالذّات و موضوعهای بالعرض فقه چیست؟ آیا شرط فعل بودن، ارادی بودن آن است؟ آیا موضوع فقه در ادوار گوناگون تفاوت مییابد؟ برای نمونه، برخی از نویسندگان بر این باورند که علم فقه، علمی ظاهربین است؛ یعنی به ظواهر اعمال و اعمال ظاهره کار دارد. حتّی اسلام آوردن زیر شمشیر را هم، اسلام میشمرد. جامعه فقهی لزوماً جامعهای دینی نیست (سروش، ۱۳۷۹: ش ۴۶، ص ۲۱). همین مؤلّف در مقالهای دیگر مینویسد:
فقه متکفّل اعمال ظاهر یا ظواهر اعمال است؛ خواه در عبادات، خواه در معاملات؛ یعنی در عرصه اعمال عبادی فردی و معاملات و روابط اجتماعی سخن فقه، از حدّ ظواهر در نمیگذرد و فقیه علیالاصول به بیش از ظاهر نظر ندارد (سروش، ۱۳۷۵: ص ۳۶۶).
آیا فقه فقط به اعمال ظاهری نظر دارد؟ آیا گستره فقه شامل اعمال باطنی نمیشود؟ پاسخ نگارنده منفی است؛ زیرا بخش مهمّی از فقه به مباحث نیّت اختصاص دارد و به تعبیر مرحوم محمّد تقی اصفهانی، اگر فقه را به اعمال جوارح مختص کنیم، بسیاری از مباحث فقهی از جمله مباحث نیّت و ... از دایره فقه خارج میشود (اصفهانی، بیتا: ص ۳). شرط صحّت اعمال عبادی و برخی از اعمال معاملاتی، به نیّت و قصد قربت مشروط است؛ افزون بر این که ظاهر بینی بخش مهمّی از فقه و توجّه به اعمال ظاهری انسانها، از اقتضائات مسائل سیاسی و اجتماعی است؛ زیرا انسانها با نیّت و درون افراد سر و کار ندارند؛ بههمین دلیل یا باید روابط اجتماعی و فردی انسانها بدون حکم رها شوند یا بر اساس ظواهر آنها حکم صادر شود.
مؤلّف مقاله مذکور با بیان این ویژگی و ویژگی پیشین در صدد آن است که فقه را در مقابل عرفان قرار دهد و ظاهربینی فقه را نقص، و باطن بینی عرفان را کمال معرّفی کند؛ در حالی که علوم با یکدیگر تقابلی ندارند؛ بلکه مکمّل یکدیگرند و به تعبیرفیض کاشانی در المحجة البیضاء، فقه مقرّبات و مبعدات و طاعات و معصیتها را میشناساند و مقدّمه سلوک و تخلّق به اخلاقالله و شرط تقرّب به خداوند و فتح ابواب ملکوت را فراهم میسازد و عارفان حقیقی (نه جهله از صوفیه) با بیان تثلیث شریعت، طریقت و حقیقت خواستهاند مردم را به اجرای احکام فقهی تا پایان حیات دنیایی بخوانند و آن را مقدّمه رسیدن بهحقیقت معرّفی کنند؛ افزون بر این که هر دانشی، از موضوع، غایت، روش و مسائل خاصّی تشکیل شده است. اگر به فرض، موضوع فقه، اعمال ظاهری، و موضوع عرفان، اعمال باطنی انسانها باشد (آملی، ۱۳۷۲)، نقص و کمال این علوم شمرده نمیشوند؛ بلکه کمال و جامعیت دین را میرساند که به زوایای گوناگون انسان پرداخته است.
مستشکل محترم، مکرّر میگوید، جامعه فقهی، لزوماً جامعه دینی نیست. پرسش ما این است که آیا حذف فقه از جامعه وانکار ضرورتهای فقهی که در مقاله «فقه در ترازو و کتاب بسط تجربه نبوی» بر آن اصرار میورزد، جامعه را دینی میکند. آیا صدف خواندن و بیاهمیّت و قصد جدّی ندانستن شارع در باره احکام فقهی، شرعیت حکومت را تضمین میکند؟ البتّه فقه، شرط کافی برای جامعه دینی کمال یافته نیست و به اخلاق و عقاید و سایر ابعاد دین نیازمند است؛ ولی شرط لازم برای دینداری دینداران و جامعه دینی است؛ زیرا توجّه فقه به ظواهر، از اصولی چون اصل طهارت، حلّیت، برائت و مانند اینها برگرفته شده است که جملگی از آیات و روایات استنباط و استخراج شده. حال اگر دکتر سروش اعتراضی دارد، با صراحت و شفّافیت به روایات صادره از پیشوایان دین معترض شود که در آینده چنین خواهد کرد.
نمونه دیگر به افعال انسان مکلّف و انسان محق مربوط میشود. برخی ادّعا کردهاند علم فقه کنونی علمی تکلیفمدار است، نه حقمدار (سروش، ۱۳۷۹: کیان، ش ۴۶، ص ۲۱)، تفاوت و تقابل حقّ و تکلیف را در بسیاری از نوشتههای خود، مبنای اندیشههایش قرار میدهد و ریشه این تقابل را در تقابل جهان قدیم و جهان جدید یا انسان قدیم و انسان جدید میداند و تصریح میکند:
در جهان جدید، سخن گفتن از «حقوق بشر» دلپسند و مطلوب میافتد؛ چرا که ما در دورانی زندگی میکنیم که انسانها بیش از آن که طالب فهم و تشخیص تکالیف خود باشند، طالب درک و کشف حقوق خود هستند. ... انسان گذشته یا ماقبل مدرن را میتوان «انسان مکلّف» نامید و در مقابل، انسان جدید را «انسان محق».
پاسخ این شبهه چنین است:
▪ اوّلاً حقّ و تکلیف دو مفهوم معادلاند نه متضاد. با توجّه به این که احکام فقهی بر دو قسم احکام عبادی و اجتماعی منشعب میشود، احکام عبادی، بیانگر رابطه انسان با خداوند و در بر دارنده تکالیف انسان و حقوق الاهی است و این مطلب از پیشفرضهای کلامی، فلسفی و عقلی به دست میآید؛ بنابراین، انسان در برابر خداوند، مکلّف، و خداوند به اعتبار این که خالق انسانها است، بر آنها حقّی دارد؛ چنان که کمال الاهی ثبوت حقّالناس بر خداوند را اقتضا میکند تا آنها را هدایت کند و به بیراهه نروند. خداوند سبحان در قرآن میفرماید:
حقاً علینا نصر المؤمنین (روم (۳۰): ۴۷).
ما من دابة فی الارض الا علی اللَّه رزقها (هود (۱۱): ۶).
احکام اجتماعی که رابطه انسان با انسان را بیان میکند نیز تکالیفی را در بر دارد که متضمّن ثبوت حقوقی برای طرف مقابل است؛ برای نمونه، آیه اوفوا بالعقود در معاملات، برای طرفین معامله افزون بر تکلیف، حقوقی را نیز تثبیت میکند؛ بنابراین، دین، نگرشی تک بُعدی به انسان ندارد و به دلیل چند بُعدی و جامعیت، دین به انسان هم نگاه دنیایی هم نگاه آخرتی دارد. هم نگاه تکلیفی، و هم نگاه حقوقی دارد. هم انسان محق، متعلّق احکام وضعیه فقهی، و هم انسان مکلّف، متعلّق احکام تکلیفیه فقهی است. به عبارت دیگر، در هر حقّی سه چیز متصوّر است من له الحق یعنی صاحب حقّ و من علیه الحق یعنی مکلّف و متعلّقحق.
▪ ثانیاً حقوق، مجموع قواعد و مقرّرات حاکم بر اشخاص در یک اجتماع یا چند جامعه است که ضرورت تنظیم روابط افراد یاجوامع با یکدیگر را اقتضا کرده، و در باب منشأ حقوق که آیا اراده مردم و احتیاج آنان به عدالت بوده است یا سعادت خواهی یا قدرت عمومی دولت یا مقوله دیگر، مکاتب فراوانی از جمله مکتب حقوق فطری، مکتب تاریخی، مکتب تحقّقی اجتماعی، ومکتب تحقّقی حقوقی تکوّن یافته است. مهمترین ویژگیهای قواعد حقوقی عبارتند از کلّی بودن، اجتماعی بودن و نظم بخشیدن به روابط اجتماعی، توجّه به رفتار فرد در جامعه، نه نیّتهای او، و الزامی بودن (کاتوزیان، ص ۵۴)، از این ویژگیها به دست میآید که تکلیف مداری و الزامی بودن از لوازم علم حقوق شمرده میشود؛ پس این که مؤلّف فقه در ترازو، علم حقوق را فاقد تکالیف میشمارد، ناتمام است.
در فقه امامیه یکی از سه اثر قابلیت اسقاط، قابلیت نقل و قابلیت انتقال برای حقوق مطرح شده است. در فقه اسلامی، حقوق در ابواب گوناگون فقه مطرح شده؛ برای نمونه:
الف) حقوق اشخاص در برابر اموال (مانند حقّ مالکیت، حقّ انتفاع، حقّ ارتفاق)؛
ب) حقوق اشخاص در برابر عقود و تعهدات (مانند حقّ عقد و حقّ فسخ)؛
ج) حقوق مربوط به مسؤولیت مدنی (مانند حقّ ضرر و حقّ ضمان که با اسبابی مانند غصب، اتلاف، تسبیب و استیفا تحقّق مییابد).
د) حقوق اساسی (مانند حقّ آزادیهای مشروع، حقّ مساوات در حقوق و تکالیف، حقّ حیات، حق امنیت و مصونیت، حقّ اشتغال، حقّ مالکیت، حقّ تعیین سرنوشت، حقّ شورا و انتخاب، دادخواهی، حقّ نظارت، حقّ برخورداری از تأمیناجتماعی). به طور کلّی در فقه شیعه حقوق یا به اشخاص حقیقی یا حقوقی تعلّق میگیرد یا به عناوین فعلیه بار میشود. حقوق اشخاص مانند حقّ امام و مأموم (نراقی، ۱۴۰۵: ج ۸، ص ۱۷۳)، حقّ فقیران (همان: ج ۹، ص ۳۱)، حقّ الائمه(همان: ج ۱۰، ص ۹)، حقّ النساء (همان: ج ۱۳، ص ۸۳)، حقّ المسلم علی المسلم (همان: ج ۱۰، ص ۳۳)، حقّالطفل (نجفی، ۱۳۶۶: ج ۴، ص ۳۳)، حقّ المجنی علیه (همان: ص ۲۵۹)، حقّ المرتهن (همان)، حقّ المستمع(همان: ج ۱۰، ص ۲۳۳)، حقّ الجوار (همان: ج ۱۳، ص ۸۳)، حقّالمالک (همان: ج ۱۵، ص ۱۲۲)، حق المساکین(همان: ص ۱۴۴)، حقّ الزوج (همان: ج ۱۷، ص )، حقّ الوارث (همان: ج ۱۷، ص ۳۱۶)، حقّ المدعی (همان:ج ۱۸، ص ۳۱۱)، حقّ المستأجر (همان: ص ۴۴۲)، حقّ الغانمین (همان: ج ۲۱، ص ۱۲۸)، حق البایع (همان: ج۲۳، ص ۷۱)، حقّ المشتری (همان: ج ۲۳، ص ۱۱۵)، حقّ المتعاقدین (همان: ج ۲۴، ص ۱۵۹)، حقّ الشریک(همان: ج ۲۵، ص ۵۷ و ج ۲۶، ص ۲۳۶)، حقّ الراهب (همان: ج ۲۵، ص ۱۰۵)، حقّ الغراماء (همان: ص ۱۵۹ و ج۲۶، ص ۷۸)، حق المتخاصمین (همان: ج ۲۶، ص ۱۴۳)، حقّ المحتال (همان: ج ۲۶، ص ۱۷۵)، حقّ السلطان(همان: ج ۲۷، ص ۵)، حقّ الزارع (همان: ص ۱۶)، حقّ العامل (همان: ص ۹۲)، حقّ المستعیر (همان: ص۱۷۶)، حقّ الموجر (همان: ص ۳۱۲)، حقّ الموقوف علیه (همان: ج ۲۸، ص ۷۶).
حقوق عناوین فعلیه: حقّ المحاکمه (نراقی، همان: ج ۹، ص ۳۲۹)، حقّ الخمس (همان: ج ۱۰، ص ۷۸)، حقّالنفقه (نجفی، همان: ج ۸، ص ۱۴۲)، حقّ العمل (همان: ج ۱۱، ص ۴۶۴)، حقّالجوار (همان: ج ۱۲، ص ۹۳)، حقّالخیار (همان: ج ۱۶، ص ۵۷ و ج ۲۳، ص ۴۸)، حقّ الرجوع (همان: ج ۱۶، ص ۵۷)، حقّ الاستمتاع (همان: ج ۱۷،ص ۳۳۲)، حقّ الاسکان (همان: ج ۱۷، ص ۳۳۳)، حقّ القصاص (همان: ج ۲۱، ص ۲۱۴ و ج ۲۳، ص ۷۷)، حقالتصرف (همان: ج ۲۳، ص ۴۵)، حقّ الماره (همان: ج ۲۴، ص ۱۳۵)، حقّ الرهانه (همان: ج ۲۵، ص ۱۰۵)، حقّالدیانه (همان: ص ۱۰۸)، حقّ الوراثه (همان: ص ۱۰۸؛ همان: ج ۲۸، ص ۲۰)، حقّ الدین (همان: ص ۱۳۵)، حقّالمطالبه (همان: ج ۲۶، ص ۱۸۱)، حقّ الکفاله (همان: ص ۲۰۴)، حقّ الیمین (همان: ص ۲۱۴)، حقّ الابقاء(همان: ج ۲۷، ص ۴۰)، حقّ الزکاه (همان: ۴۶)، حقّ الخراج (همان: ص ۴۶)، حقّ الرهن (همان: ج ۲۸، ص۲۰)، حقّ الموقوف علیه (همان: ص ۷۶)، حقّ الشرطیه (همان: ج ۳۱، ص ۳۰)، حقّ المعاوضه (همان: ج ۳۳، ص۲۱).
تمام حقوق اشخاص و افعال که در ابواب گوناگون فقه جواهری مطرح شده است، برای صاحب حق، اختیار و رخصت و جواز را فراهم میکند و ذیحق را صاحب طلب و مدّعی حقوق میسازد و طرف مقابل را مکلّف و مسئول میگرداند.
▪ ثالثاً در باب ماهیت حقوقی حق، سه احتمال است. احتمال اوّل: حق، از مقولات عرضی است. احتمال دوم: حق، از امور انتزاعی است. احتمال سوم: حق، از امور اعتباری است. شیخ محمّد حسین اصفهانی در رسالة فی تحقیق الحق و الحکم، این سه احتمال را مورد تحقیق قرار میدهد (اصفهانی، بیتا: ج ۱، ص ۲۶)، و افزون بر این، احتمال دوم نیز منشأ انتزاع گوناگون دارد. نخست آن که منشأ انتزاع، عقد است، دوم این که احکام تکلیفی است و سوم این که قدرت خارجی ذوالحق است. با این تقسیمات روشن میشود که بحث حقّ و تکلیف، اوّلاً یکی از مباحث بسیار پیچیده فلسفه فقه است. ثانیاً مؤلّف فقه در ترازو فقط به یک مبنا سخن گفته و در فقه، آن نیز مورد نقد قرار گرفته است.
۲) پرسشهای محمولشناسی فقه: حکم فقهی چیست؟ آیا مفهومی اعتباری است یا واقعی؟ آیا اقسام احکام شرعی، اعمّ از احکام وضعی و تکلیفی، ظاهری و واقعی، اوّلیه و ثانویه و حکومتی و غیره تابع مصالح و مفاسد واقعیاند؟ آیا احکام فقهی، تابع مصالح و مفاسد ظاهریاند؟ آیا احکام وضعی، تابع احکام تکلیفیاند یا از یکدیگر استقلال دارند؟ برخی از نویسندگان بر این نکته تأکید میورزند که علم فقه، علمی دنباله رو است؛ یعنی جامعه ساز و طرّاح و برنامه ریز نیست؛ بلکه وقتی جامعه شناخته شد و شکل و صبغه خاصّی به خود گرفت، فقه، احکام آن را صادر میکند:
فقیهان نه توسعه آوردند، نه بیمه، نه انتخابات، نه تفکیک قوا، نه بردگی را لغو کردهاند و نه نظام ارباب رعیتی را ... بل در مقابل همه اینها موضعگیری کردهاند و رفته رفته به آنها با اکراه رضایت دادند (سروش، همان).
مؤلّف خدمات و حسنات دین، برای این ادّعا چنین استدلال میکند:
فقه، مجموعه احکام است و حکم غیر از برنامه است و ما برای تدبیر معیشت به چیزی بیش از حکم احتیاج داریم؛ یعنی دقیقاً محتاج برنامه هستیم و لذا فقه برای تنظیم و برنامهریزی معیشت دنیوی کافی نیست. فقه، حقوق دینی است؛ همچنان که در بیرون حوزه دین و درجوامع غیر دینی هم نظام حقوقی برای تنظیم امور دنیایی و فصل خصومت وجود دارد. در جوامع دینی و در دایره نظام دینی ما به جای حقوق بشری و لائیک، فقه داریم که همان کار را میکند ... ؛ بنابراین وقتی میگوییم فقه برای زندگی ما در این جهان برنامه نمیدهد، به این معنا است. به معنای آن است که حکم میدهد؛ ولی برنامه نمیدهد. برنامهریزی، کار علم است نه کار فقه و به روش علمی نیازمند است (همو، ۱۳۷۵:ص ۲۵۵ ـ ۲۵۳).
پاسخ چنین است:
▪ اوّلاً نباید از کارآمد نبودن فقه در یک حوزه، نقصان فقه را استنباط کرد؛ همان گونه که ناکافی دانستن شیمی در حلّ مسائل فیزیکی دلیل بر نقص شیمی نیست. باید غایت و هدف فقه را سنجید که آیا فقه برای طرح و برنامهریزی آمده یا کار فقه، استنباط احکام برای افعال فردی و اجتماعی مکلّفان است.
▪ ثانیاً دین و شریعت اسلام به لحاظ جامعیت و کامل بودنش، جامعهساز و طرّاح و برنامهریز است؛ یعنی جهانبینی وایدئولوژی اسلام با توجّه به روشهای معرفتی پذیرفته شده به ویژه خِرَد تأیید شده از ناحیه شرع میتواند مدینه و جامعه دینی را طرحریزی کند و به مرحله اجرا در آورد.
▪ ثالثاً برنامه، مجموعهای از روشها و ارزشها و مرکّب از احکام عقل نظری و عملی است؛ یعنی امکان ندارد در برنامهای احکام هنجاری (Normative) و گزارههای ارزشی و بایدها و نبایدها تحقّق نیابد؛ بنابراین، هر برنامهای، به فقه و احکام فقهی مربوط به خود نیازمند است.
▪ رابعاً آری، بخش مهمّی از فقه، دنبالهرو است؛ یعنی موضوعیابی میکند و با بررسی پدیده به صدور احکام آن میپردازد وحدیث اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة احادیثنا نیز بر همین حقیقت دلالت دارد؛ ولی دنبالهرو بودن یک بُعد از فقه، به معنای طرّاح نبودن بُعد دیگر آن نیست؛ بنابراین، اسلام دستگاه و نظامی است که توان موضوع سازی هم دارد و همچنین پارهای ازمباحث اصولی فقه مانند عنصر مصلحت در فقه شیعه توان موضوع سازی در نظامهای عُقلایی را دارد. خلاصه سخن آن که فقه در جامعه محقّق، دنبالهرو است و حکم صادر میکند؛ برای نمونه، با بانکداری موجود مواجه میشود و به ترمیم آن میپردازد؛ ولی در جامعه غیر محقّق میتواند نظام و طرح جامعه دینی را ارائه دهد؛ البتّه با استفاده از بخشهای دیگر اسلام این کار را انجام میدهد؛ بنابراین، فقه غنای حکمی دارد و در یک رکن برنامهریزی یعنی رکن ارزشها نیز غنای برنامهای خواهد داشت؛ برای نمونه، احکام امر به معروف و نهی از منکر، برنامهای عملی برای سالم سازی اجتماع است و نیز احکام فقه الدولة و فقهالمصلحة و فقه القضاء نیز در برنامهریزیهای جزایی، حکومتی کارسازند و مسأله انتخابات نیز از اصل شورا و مشورت نیز استفاده میشود. شایان ذکر است که عقل آدمی و تدبیر بشری میتواند مصادیق گوناگونی از این احکام کلّی و نیز مدلهای کارآمد از دستورهای فقهی را استنباط کند.
پرسش دیگر محمولشناسی این است که آیا احکام فقهی و شرعی فقط به مصالح پنهان نظر دارد یا مصالح آشکار را نیز مورد توجّه قرار میدهد. پارهای از نویسندگان معتقدند:
علم فقه کنونی، قائل به مصالح خفیّه در احکام اجتماعی است و همین، مایه کندی، بل توقّف حرکت آن شده است (همو، ۱۳۷۹: ص۲۱).
مؤلّف بسط تجربه نبوی در نوشتار دیگری جهت تبیین این ویژگی مینویسد:
اگر این احکام را ناظر به مسائل اجتماعی و برای حلّ آنها بدانیم، یعنی فقه را دنیوی کنیم، در این صورت دیگر نمیتوانیم قائل به مصالح خفیّه و غیبی در احکام شرع باشیم؛ بلکه باید صد درصد به پیامدها و گرهگشاییهای دنیوی آن نظر کنیم و هر جا احکام فقهی نتیجه مطلوب درحلّ مسائلی (چون تجارت، نکاح، بانک، اجاره، سرقت، قصاص، حکومت، سیاست و ...) در جوامع پیچیده و صنعتی امروز ندادند، آنها را عوض کنیم و این، عین یک علم حقوق مصلحت اندیش زمینی خواهد شد که دائماً باید بر حسب مصالح بر آن افزوده یا از آن کاسته شود و این، بهترین نشانه اقلّی بودن آن است. میدانم که کسانی میگویند که جمع دو مصلحت دنیوی و اخروی در عرض هم میکنیم و به یک تیر دو نشانه میزنیم؛ لکن هیهات که این راه بن بست است (سروش، ۱۳۷۸: ص ۹۰).
پاسخ این است:
▪ اوّلاً مصلحت در لغت به معنای صلاح و شایستگی است و صلاح، ضدّ فساد، و اصلاح، نقیض افساد است (ابن منظور،۱۴۰۵: ج ۲، ص ۵۱۶ و ۵۱۷، و جوهری، ۱۴۰۷: ج ۱، ص ۳۸۳ و الشرتونی، ۱۴۰۰: مادّه صلح)، و در اصطلاح اهل سنّت، عبارت از جلب منفعت یا دفع ضرر است (غزالی، بیتا: ج ۱، ص ۱۴۰)، و مصالح مرسله، امری مناسب با تشریع احکام درحوادث و وقایعی شمرده میشود که از جانب شارع، حکمی در آن باره صادر نشده است؛ به گونهای که موافقت آن حکم با غرض شارع رجحان داشته باشد و جلب منفعت یا دفع مفسدهای را تحقّق بخشد؛ البتّه غزالی از مصلحت، محافظت بر مقصود شارع را که حفظ دین، نفس، عقل، نسل و مال مردم باشد، اراده کرده، نه دفع ضرر و جلب منفعت مردم را (همان). شیعه و عدلیه براساس اعتقاد به حسن و قبح ذاتی و عقلی و حکمت و عدل الاهی، احکام را تابع مصالح و مفاسد میداند؛ یعنی جعل احکام اوّلیه وجوبی و تحریمی را براساس مصالح و مفاسد واقعی موضوعات قرار میدهد؛ امّا جعل احکام ثانویه و حکومتی را براساس عناوینی چون خوف، ضرر، حرج، اضطرار، مصلحت و غیره که با تشخیص عاقلان کشف میشود، مستقر ساخته است؛ به همین دلیل، سیره نبوی، علوی نشان میدهد که پیشوایان دین از مصالح اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و نظامی بهره میبردند و به مقتضای مصلحت جامعه، از تجارب و فنون بشری استقبال میکردند؛ برای نمونه میتوان به تعلّق زکات بر عسل در زمان پیامبر و اسب در دوران حکومت امام علیعلیه السلام و برنج در عصر امام باقرعلیه السلام یا تأسیس نهادهای امنیتی و سازمان شهربانی بهوسیله امام علیعلیه السلام و بیعت حضرت با خلیفه اوّل و دهها نمونه دیگر اشاره کرد (خسروپناه، ۱۳۸۰).
نتیجه میگیریم که مصلحت در فقه شیعه، با مصالح مرسله اهل سنّت تفاوت دارد؛ زیرا اوّلاً در فقه شیعه، منطقة الفراغی که خالی از دلیل عام یا خاص باشد، وجود ندارد. ثانیاً مورد مصلحت در احکام ثانوی و حکومتی است؛ یعنی در تقدیم اهم بر مهمّ و نیز مصالح عمومی و اجتماعی با تشخیص ولیّامر مسلمانان بر حکم اوّلی و ثانوی نیز تقدّم مییابد؛ ثالثاً مصلحت در فقه شیعه به دو نوع مصالح خفیه و مصالح جلیه تقسیم شده است. احکام اوّلیه براساس مصالح خفیه جعل شده است اعمّ از احکام عبادی و معاملاتی و جزایی، و اگر بر عقل آدمی، کشف مصلحت حاصل آید، دلیل بر کشف مصلحت انحصاری نیست؛ به همین دلیل، هیچ گاه حکم اوّلی فی حدّ نفسه تغییر نمییابد و احکام ثانویه و حکومتی براساس مصالح جلیه و آشکار به وسیله عقل عاقلان و عقل نوعی جعل شده است. حاصل سخن آن که تمام احکام فقهی، تابع مصالح و مفاسدند و حُسن و قُبح عقلی و ذاتی، زیر ساختِ تفکّر اصلی هستند؛ ولی همیشه مصالح و مفاسد در احکام شرعی پنهان نیستند و مصالح جلیه و آشکار نیز وجود دارد و در صورت تزاحم مصلحت خفیّه با مفسده جلیّه قطعیه، براساس حکم حکومتی، مفسده جلیه تقدم مییابد (همان).
▪ ثانیاً بسیاری از احکام فقهی اگر موردی نگریسته شوند، مصالحشان اجمالاً و تفصیلاً مختفی است، نه خفی؛ ولی اگرنظاممند مورد بررسی قرار گیرند، مصالحشان تا حدودی آشکار میشود؛ مانند حکم ارث زن در نظام حقوق خانواده در اسلام که با وجوب نفقه بر مرد تبیین میشود.
▪ ثالثاً وجه خفای مصالح خفیه احکام اوّلیه از روی پرده پوشی حقّ تعالی نیست؛ بلکه بدان جهت است که احکام به گونهای با یکدیگر ترابط دارند و ابعاد بشر به نحوی گرفتار پیچیدگیاند که گاهی عقل بشر از درک مصالح احکام ناتوان میماند.
۳) پرسشهای گستره فقه: آیا فقه، غنای موضوعی و غنای حکمی دارد؟ آیا احکام حکومتی اسلام قلمروی گسترده دارد؟ آیا فقه در جوامع توسعه یافته و صنعتی جایگاهی دارد و در پاسخ به نیازهای حقوقی جوامع پیشرفته توانا است؟ آیا فقه به همه نیازهای حقوقی و فقهی انسان پاسخ میدهد؟ آیا با پذیرش قلمرو گسترده فقه، جایگاه و دامنهای برای اخلاق در احکام ارزشی اسلام باقی میماند؟ برای نمونه آیا حرمت دروغ و تکبّر، دستوری اخلاقی است یا فقهی و اصولاً معیار تمایز احکام فقهی و اخلاقی چیست؟ آیا فقه، فقط حکمساز است یا برنامهریز، طرّاح و معمارگر نیز هست؟ آیا فقه نظامساز است؛ یعنی توان تدوین نظامهای گوناگون فقهی مانند نظام اقتصادی، تربیتی و غیره را دارد؟
مؤلّف مقاله فقه در ترازو، در مقاله جامه تهذیب بر تن احیاء (ر.ک: مجله فرهنگ، بهار و پاییز ۱۳۶۸، ص ۲۷)، ضمن تأثیرپذیری از تعریف غزالی در احیاء علوم الدین، عهدهدار رفع خصومت است (همو). وی در این باره مینگارد:
اگر این آدمیان به مسالمت و قناعت و عدالت زندگی میکردند و آتش خصومت نمیافروختند، نیازی به فقیهان پدید نمیآمد: «فلوتناولوها بالعدل لانقطعت الخصومات و تعطّل الفقهاء». اگر مردم در این زندگی به عدل عمل کنند، خصومتها مرتفع خواهد شد و فقها بیکارخواهند ماند؛ امّا چون شهوات در میدان زندگی جولان کردند و غبار خصومات برخاست، لازم آمد که سلاطین برای ضبط و مهار و سیاست مردم و فرو نشاندن آتش تجاوز و ستاندن حقّ ستمدیدگان، پای به مسند سلطنت و حکومت نهند و چون این سلاطین، خود محتاج قانون بودند، به فقیهان که قانوندانان و آموزگاران سلاطیناند، نیازمند شدند و روی آوردند (همان: ص ۲۸).
بدین ترتیب، فقه در بخش فقه القضاء منحصر شده است؛ در حالی که اگر مستشکل محترم به منابع فقهی مراجعه میکرد، تعریف دیگری از علم فقه عرضه میداشت. آری، غزالی در کتاب احیاء علوم الدین، برای تبیین بُعد دنیایی فقه، بخش قضای فقه را نمایان میسازد؛ ولی به این نکته نیز تصریح دارد که احکام نماز و روزه و حلال و حرام از معنویترین اعمالی است که فقیه بدان میپردازد و همه فقیهان شیعه و اهل سنّت نیز علم فقه را مجموعهای از گزارههایی میدانند که از کتاب و سنّت و اجماع و عقل ومنابع فقهی، جهت بیان احکام افعال مکلّفان استنباط میشود.
با این تعریف، مباحث فقهی به گروهها و دستههای گوناگون تقسیم میشوند فقیهان شافعی مسلک (به تبع دستهبندی احکام و اخلاق اسلامی به چهار گروه عبادات، عادات، منجیان و مهلکان به وسیله غزالی در احیاء علوم الدین) متون فقهی شافعی را به چهار گروه عبادات، معاملات، مناکحات و جنایات تقسیم، و تصریح کردهاند که مباحث فقه یا مربوط به امورآخرتی یا امور دنیایی است. دسته نخست برای تأمین سعادت آخرتی وضع میشوند و احکام عبادات را تشکیل میدهند ودسته دوم برای تنظیم زندگی مادّی تدوین شدهاند و این بخش نیز بر سه قسم منشعب میشوند: ابواب معاملات فقه که به تنظیم روابط افراد بشری با یکدیگر میپردازد و ابواب مناکحات که به قوانین جهت حفظ نوع بشر اختصاص دارند و احکام جنایی وجزایی که برای بقای فرد و نوع بشر بیان شدهاند (ر.ک: آملی، ۱۳۷۷: ش ۱۴۶).
در فقه شیعه نیز دایره و گستره ابواب فقه گستردهتر از چیزی است که مستشکل گمان کرده است؛ برای نمونه، سالار بن عبدالعزیز دیلمی در المراسم و قاضی عبدالعزیز بن براج در مهذّب نیز احکام فقهی و شرعی را به احکام مورد ابتلای همگان یعنی عبادات، و احکام غیر مورد ابتلای همگان یعنی معاملات، و آن را نیز به عقود و احکام، و احکام را به احکام جزائی و سایر احکام منشعب میسازد. محقّق حلّی به تبع از بزرگان سلف، فقه را در شرایع الاسلام به چهار بخش عبادات، عقود، ایقاعات و احکام تقسیم کرده است (محقّق حلی، ۱۳۶۱: ج ۱، ص۶)؛ و شهید اول در قواعد و ذکری نیز همین راه را میپیماید و احکام جزایی و قضایی را بخش اندکی از علم فقه معرّفیمیکند (شهید اوّل، بیتا: ص ۶ و ۷)، چنان که میرزا محمّد حسن آشتیانی نیز فقه را به علم به احکام شرعیه تعریف کردهاست (آشتیانی، ۱۳۶۳: ص ۷).
شایان ذکر است علم حقوق نیز ـ چنان که مستشکل محترم تصوّر کرده ـ فقط برای رفع خصومت تدوین نشده؛ بلکه به منظور منظّم بودن اجتماع و حکومت قانون در آن و اجرای عدالت، بنا شده است (کاتوزیان، ۱۳۷۷: ج ۱، ص ۶۶۴).
بحث دیگر در ساحت گستره فقه، به قلمرو حدّاقلی یا حدّاکثری فقه اختصاص دارد. برخی مدّعیاند:
علم فقه، علمی اقلّی است؛ یعنی اقلّ احکامی را که برای رفع خصومت لازم است میدهد و لاغیر. نه این که حدّاکثر کاری را که برای اداره و تدبیر زندگی لازم است، بیاموزد (سروش، ۱۳۷۹: ش ۴۶، ص ۲۱).
مؤلّف مقاله «خدمات و حسنات دین» تصریح میکند:
مدّعای کسانی که فقه را حلّال همه مسائل جامعه میدانند، صد درصد بدون دلیل است، این ادّعا که «فقه حلّال همه مشکلات است»، مبتنی بر درک نادرستی از جامعیّت دین است (همو، ۲۷۴ :۱۳۷۵).
وی ضمن پذیرش این مطلب که فقه جزء دین است، میگوید:
▪ اوّلاً فقه، همه دین نیست و مهمترین رکن آن هم نیست و لذا اسلام را فقط در آئینه فقه دیدن (اسلام فقاهتی) ممسوخ کردن چهره آن است. ▪ ثانیاً فقه را از حلّ مسائل حکومت ناتوان شمردن هم سخن مجملی است. آن چه من گفتهام، این است که همه مسائل حکومتی، مسائل فقهی نیست تا فقه عهدهدار حلّ آن باشد. به عبارت دیگر، فقه متکّفل گشودن گرههای فقهی حکومت است، نه گرههایی غیر فقهی (از قبیل تعمیم واکسیناسیون اطفال یا ترمیم پوشش گیاهی کشور). بخش فقه دین، کاری حدّاقلی میکند؛ یعنی نه طهارت فقه برای تأمین بهداشت، کامل است و نه قصاص و دیات، حدّاکثر کار لازم را برای پیشگیری از جرم انجام میدهند و نه خمس و زکات، حدّاکثر مالیات لازم برای گردش امور حکومتند. این احکام را حتّی اگر برای دنیا هم بدانیم، باز هم باید آنها را حدّاقل کاری بدانیم که برای دنیا باید کرد و لذا برای حدّاکثرش باید برنامهریزی عُقلایی بکنیم. از این گذشته، فقه اگر هم به فرض، حدّاکثری باشد، باز هم غنای حکمی دارد، نه غنای برنامهای (همان: ص۱۳۸ و ۱۳۹).
عبدالحسین خسروپناه
منابع و مأخذ
۱. ابن منظور، ابوالفضل جمالالدین محمّد بن مکرم، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزه، ۱۴۰۵ ق.
۲. آشتیانی، میرزا محمّدحسن، کتاب القضاء، قم، انتشارات دار الحجره، ۱۳۶۳ ش.
۳. اصفهانی، محمّدتقی، هدایة المسترشدین، تهران، چاپ سنگی، بیتا.
۴. اصفهانی، محمّدحسین، حاشیة الکتاب المکاسب، چاپ قدیم، بیتا.
۵. آلوسی، ابوالفضل شهابالدین السید محمود، روح المعانی، دارالفکر، بیجا، بیتا.
۶. آملی، سید حیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، به انضمام رسالة نقد النقود فی معرفة الوجود، تصحیح هنری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران، قسمت ایرانشناسی انستیتو ایران و فرانسه پژوهشهای علمی، ۱۳۷۰ ش.
۷. آملی، سیدحیدر، اسرارالشریعه، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۶۸ ش.
۸. آملی، سیدحیدر، المقدمات من نص النصوص، تصحیح: هنری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران، ۱۳۷۲ ش.
۹. آملی، شمسالدین محمّد بن محمود، نفائس الفنون فی عرایش العیون، کتاب فروشی اسلامی، تهران، ۱۳۷۷ ش.
۱۰. ثقفی تهرانی، میرزا محمّد، روان جاوید، تهران، انتشارات برهان، دوم، بیتا.
۱۱. جوادی آملی، عبداللَّه، شریعت در آینه معرفت، تهران، مرکز نشر فرهنگی رجاء، اوّل، ۱۳۷۲ ش.
۱۲. جوهری، اسماعیل، الصحاح، بیروت، دار العلم للملایین، الطبعة الراهة، ۱۴۰۷ ق.
۱۳. الحائری الطهرانی، میر سید علی، مقتنیات الدرر، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۳۷ ش.
۱۴. خسروپناه، عبدالحسین، گفتمان مصلحت در پرتو شریعت و حکومت، تهران، کانون اندیشه جوان، ۱۳۸۰ ش.
۱۵. خسروپناه، عبدالحسین، نظریه تأویل و رویکردهای آن، کتاب نقد، مؤسسه اندیشه معاصر، ش ۵ و ۶، ۱۳۷۵ ش.
۱۶. خوریالشرتونی، سعید، اقربالموارد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۰ ق.
۱۷. زمخشری، جاراللَّه محمود بن عمر، الکشاف، نشر ادب الحوزه، بیجا، بیتا.
۱۸. سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی، تهران، مؤسسه فرهنگی صراط، دوم، ۱۳۷۸ ش.
۱۹. سروش، عبدالکریم، جامه تهذیب بر تن احیاء، فرهنگ، پاییز ۱۳۶۸، کتاب چهارم و پنجم.
۲۰. سروش، عبدالکریم، فقه در ترازو، ۱۳۷۹ ش، ش ۴۶.
۲۱. سروش، عبدالکریم، قبض و بسط تئوریک شریعت، مؤسسه فرهنگی صراط، سوم، ۱۳۷۳ ش.
۲۲. سروش، عبدالکریم، مدارا و مدیریت، تهران، انتشارات صراط، اوّل، ۱۳۷۵ ش.
۲۳. شهید اوّل، الذکری، چاپ قدیم، بیتا.
۲۴. شهید اوّل، القواعد و الفوائد، چاپ قدیم، بیتا.
۲۵. شیخ طوسی، ابوجعفر محمّد بن الحسین بی علی، التبیان فی تفسیر القران، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۵ ش.
۲۶. طباطبایی، محمّدحسین، المیزان، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، الطبعة الثانیه، ۱۳۹۱ ق.
۲۷. طبرسی، امین الدین ابوعلی الفضل بن الحسن، مجمع البیان، تهران، ناصر خسرو، ۱۳۷۰ ش.
۲۸. العروسیالحویزی، شیخ عبید علی بن حیعه، نورالثقلین، قم، مطبعةالعلمیة، دوم، بیتا.
۲۹. غزالی، محمّد، المستصفی، چاپ قدیم، بیتا.
۳۰. کاتوزیان، ناصر، فلسفه حقوق، تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۷۷ ش، ج ۱.
۳۱. کاتوزیان، ناصر، مقدمه علم حقوق.
۳۲. کاشانی، فیض، تفسیر الصافی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۲ ق.
۳۳. کاشانی، مولی فتحاللَّه، منهج الصادقین، تهران، انتشارات اسلامیه، بیتا.
۳۴. لاریجانی، صادق، معرفت دینی، قم، مرکز ترجمه و نشر کتاب، اوّل، ۱۳۷۰ ش.
۳۵. محقق حلی، شرایعالاسلام فی مسائلالحلال والحرام، تعلیق: السیدصادق الشیرازی، تهران، انتشارات استقلال، ۱۳۶۱ ش، ج۱.
۳۶. محقق نراقی، احمد، مستند الشیعه، قم المقدسه، منشورات مکتبة آیةالله العظمی المرعشی النجفی، ۱۴۰۵ ق.
۳۷. المراغی، احمد مصطفی، تفسیرالمراغی، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، ۱۳۹۰ ق.
۳۸. نجفی، محمّدحسین، جواهر الکلام، کتابفروشی اسلامیه، تهران، دوم، ۱۳۶۶ ش.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست