پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
فرهنگ اسلامی و فرهنگ صلح
این مقاله ضمن اشاره اجمالی به رویکردهای همگرایانه و آشتیجویانه در اوایل قرن بیستم در جهان اسلام به تفصیل زمینههای شکلگیری و تداوم جریان واگرایی و صلح ستیز بررسی شده و نویسنده نتیجه گرفته است که بحران پدید آمده در جهان اسلام ناشی از بحران در آگاهی اسلامی است.
در این مقاله ضمن اشاره اجمالی به رویکردهای همگرایانه و آشتیجویانه در اوایل قرن بیستم در جهان اسلام به تفصیل زمینههای شکلگیری و تداوم جریان واگرایی و صلح ستیز بررسی شده و نویسنده نتیجه گرفته است که بحران پدید آمده در جهان اسلام ناشی از بحران در آگاهی اسلامی است و نه فرهنگ و نصوص اسلامی؛ و در نتیجه نمیتوان اسلام را صلح ستیز دانست. مشکل واگرایی و عزلت گزینی از سویی مشکل نخبگان مسلمان است که با ذهنیتی منفی از واقعیات و روندهای جهانی پیرامون خود به سراغ متون و نمادهای مقدس میروند و از سوی دیگر مشکل نظام سلطه است که مسلمانان را در نظم جهانی مشارکت نمیدهد و یا این که مسلمانان خود در آن فعالانه مشارکت نمیکنند و بلکه خود را هدف آن میبینند.
«خدای عزوجل، رسول خود را چونان رحمتی مبعوث کرد تا به برکت او پراکندهها را گرد آورد و الفت را افزون سازد، و هدفش از بعثت رسولش پراکنده کردن شعار (کلمه) و برآشوباندن برخی از مردم بر برخی دیگر نبود».(ابو حنیفه، رسالة العالم والمتعلّم)
قاسم امین (۱۸۶۳ - ۱۹۰۸م) در مجلس اربعین امام محمّد عبده (۱۸۴۹ - ۱۹۰۵م) که در تاریخ ۲۰ آگوست ۱۹۰۵م. برگزار شد، چنین گفت:
... ما امروزه در عصری به سر میبریم که شرایط فراوانی فراهم آمده که ما را در ارتقای کشورهایمان کمک میکند. به شرط آن که ما بدانیم چگونه از این شرایط استفاده کنیم. ما در عصر نظم و صلح و آزادی به سر میبریم که جز در مرزهای قانون باز نمیایستد... .۳
این برداشت ایجابی از عصر جدید و دولت جدید تنها برداشت قاسم امین، مؤلف کتابهای «تحریر المرأة» و «المرأة الجدیدة» نبود. این برداشت زود هنگام را نخستین بار، شاگرد دیگر محمد عبده، سید محمد رشیدرضا مدیر مجله المنار در سالهای ۱۸۹۹ تا ۱۹۳۵م. در پاسخ به یکی از خوانندگانش ابراز کرد. خوانندهاش از وی خواسته بود در صورت تشابه حکومت مشروطه و دموکراتیک با نظام شورایی اسلام، نام «شورا» را بر نظام مشروطه اطلاق نماید. اما رشید رضا به او گوشزد میکند که گمان نکند این نوع حکومت (مشروطه)، اصلی از اصول دین و مستفاد از قرآن و سیره خلفای راشدین است، زیرا اگر آگاهی از احوال غربیان نمیبود کسی گمان نمیکرد چنین چیزی در اسلام وجود دارد.۴
به نظر میرسد این سازواری مسالمتجو - که راه پیشرفت را در مسیری میدید که غربیان پیمودهاند - در میان اصلاحگرایان [عصر نوزایی عربی] عمومیت داشته است. در همان حال که محمد عبده و قاسم امین و کواکبی و سلیمان بستانی و رشید رضا در پیمودن راه غربی پیشرفت و ترقی، فرصت تجدد دینی، تمدنی و سیاسی میدیدند، اصلاحگرای متقدم خیر الدین تونسی آن را ضرورتی گریزناپذیر برای نلغزیدن در پرتگاه پسماندگی و استعمار میدانست. او میگوید:
سیل تمدن اروپایی بر روی زمین به راه افتاده و چیزی بر سر راهش نمیایستد مگر آن که قدرت جریان سدشکنِ این تمدن، زمینگیرش میکند. از این جریان بر ممالک مجاور اروپا بیم آسیب میرود، مگر آن که پای جای پای آن بگذارند و در ساماندهی امور دنیوی از پیاش روان شوند که این گونه نجاتشان از غرق شدن ممکن است... .۵
به این ترتیب نظام جدید غربی و دولت نوپای شرقیِ مطابق اصل غربی و شکل گرفته در زیر سیطره آن، محیطی با رشد و بالندگی هویت عربی و اسلامی متجدد، در سایه اصول صلح و عدالت و آزادی بود. این به معنای پنداشتن غربیها چونان فرشتگانی پاک نبود، بلکه مقصود از آن باور یافتن به تلاقی ضروری ارزشهای اصیل اسلامی - که در متن تمدن اروپایی اتفاق افتاده - و سازماندهیها و ضمانتهای قانونی و مشروطهای است که طی قرنها در تجارب غربی تکامل یافته است.۶
اما این چشمانداز پیوندگرا و خوشبینانه در سطوح تمدنی و سیاسی، دستخوش تحولات دهه بیست سده بیستم، پس از سقوط امپراطوری عثمانی و الغای نظام خلافت و سلطه دولتهای پیروز در جنگ جهانی اول بر بیشترین مناطق شرق [اسلامی] شد. دو شاهد بر تحول در نوع نگرش به غرب و به تبع آن فرهنگ، نظامها و سیاستهای غربی وجود دارد. شاهد نخست نزاعی است که درباره کتاب علی عبدالرازق الاسلام و اصول الحکم در ۱۹۲۵ و کتاب طه حسین فی الشعر الجاهلی در سال ۱۹۲۶ شعلهور شد. در این جا نمیخواهم به جزئیات این نزاعها بپردازم. تنها میخواهم از تصور جزمی نزاعکنندگان با این دو و مدافعان حریم خلافت و اسلام یاد کنم. برآیند تصور آنان این بود که رابطه بین دو تمدن اروپایی و اسلامی، دشوار و چه بسا به دلیل مبتنی بودن تمدن اروپایی بر جدایی بین دین و دولت و برپایی نظام سیاسی و اجتماعی آن بر پایه ناسیونالیسم ناممکن است.۷ اما شاهد دوم بر دگرگونی چشمانداز دوره بین دو جنگ، مقالهای است که ابو الاعلی مودودی، مبارز مسلمان شبه قاره هند، در سال ۱۹۴۱م. با عنوان «خودکشی تمدن اروپایی» نوشت. این مقاله در سال ۱۹۴۳م. در مصر به عربی ترجمه و منتشر شد.۸ مودودی در این مقاله میگوید: «سنت خدا امروزه در برابر ما تکرار میشود؛ زیرا وبال اعمال زشت - که امتهای پیشین چشیده بودند - امروزه دامنگیر ملل غربی شده است... . آفات جنگ جهانی و مشکلات اقتصادی و فزونی بیکاری و شیوع بیماریهای بنیانکن و فروپاشی نظام خانواده همگی نشانههای روشنی است که اگر نیک بنگرند درمییابند که ثمره ستم و سرکشیشان است... .» مودودی در ادامه میگوید که هلاکت تمدن غربی به سبب سیطره دو شیطان بر آن حتمی است: شیطانِ کاهش جمعیت و شیطانِ ناسیونالیسم.۹
این شاخصهای سلبی غرب، و تمدن و نظامات و قوانین غربی در دهه چهل و پنجاه، از سوی اسلامگرایان و مارکسیستها و برخی لیبرالها که زیر فشار هول و هراس جنگ جهانی دوم قرار گرفته بودند فراوان تکرار میشد، تا این که به ایده «حاکمیت» مودودی و سید قطب رسید که جهان را به دو روش و نظام تقسیم میکرد: روش جاهلیت که بر جهان، حاکم است و روش حاکمیت الهی که راه هدایت و نور است و بشریت، که غرب بر افکار و نظامات و سرزمینهایش سیطره یافته، از آن رویگردان است. سید قطب میگوید: جوامع موجود کنونی همگی جوامعی جاهلی و غیر اسلامیاند... . و شایسته است بدون هراس تصریح کنیم که اسلام هیچ رابطهای با آن چه امروزه در روی زمین در جریان است، ندارد؛ زیرا حاکمیت از آنِ اسلام نیست. تنها جایگزین اوضاع کاذب کنونی، نخست و پیش از هر چیز برپایی جامعه اسلامیای است که اسلام را شریعت (قانون) خود قرار داده و هیچ شریعت دیگری برنگزیده باشد... .۱۰
این گونه نگرش به جهان و خویش دو هدف را در نظر داشت: یکی مبارزه با نظام حاکم جهانی با ابزارها و راههای گوناگون و دیگری توجه به طرح جایگزینها و انگارههایی برای نظامی دیگر که امام حسن البنا در مقالاتش درباره نگره اسلامی به صلح در سال ۱۹۴۷ آن را «روش رحمت و صلح»۱۱ نامید و شیخ یوسف قرضاوی در سال ۱۹۷۴ نام «حل اسلامی مشکلات بشری» بر آن نهاد.۱۲
در کنار چشمانداز نخست که مربوط به تمدن و نظام سیاسی بود، چشمانداز دیگری از اسلامگرایان به لحاظ نوع نگاه به جهان و ارتباط با آن دستخوش تحولاتی شد. عنوان این چشمانداز این بار «جهاد» بود. شرح این چشمانداز را ابتدا از پایان یا اوج آن آغاز میکنیم. دادستان کل مصر، جلسه محاکمه قاتلان انور سادات را که به تشکیلات جهاد اسلامی وابسته بودند، با ارائه مفهومی متفاوت از جهاد در راه خدا افتتاح کرد و گفت:
جهادِ حق، جهاد با خواستههای نفس و مبارزه با شیطان است، که در فقر و بیماری و جهل نمود یافته است. اما این گمان که جهاد به معنای کشتن دشمنان خداست، از اندیشه اسلامیِ درست بیگانه است!». یکی از متهمان پرونده چنین پاسخش داد که: چنین تفسیری از جهاد را هیچ یک از علما و فقهای مسلمان تا کنون ارائه نکردهاند. پس شک نیست که دادستان کل آن را از راه وحی مستقیم دریافته کرده است، البته نه از سوی خدا!.۱۳
اما این موضع، تنها مقامات رسمی و فقهیشان را محاصره نکرد، بلکه حتی اسلامگرایان را در محاصره خود قرار داد. زیرا در سه منطقه از جهان اسلام و تقریباً به طور همزمان، حرکتهایی ظهور یافت که نقش و اثر دفاعی جهاد را دستاویز خود قرار دادند: در هند، الجزایر و مصر. در هند با ورود بریتانیا به این کشور در اواخر سده هیجدهم و ضعف دولت مغول در آن کشور، نگرانی مسلمانان بر مسئله مشروعیت زندگی تحت حکومت کفار و بقا یا عدم بقای عنوان «دار الاسلام» رو به فزونی نهاد. در منظومه اسلامی کلاسیک [فقه] معروف است که زمانی که غیر مسلمانان بر منطقهای از دیار اسلام مستولی شوند دو ساز و کار وجود دارد: یا جهاد برای آزادسازی و بازیافت مشروعیت و یا هجرت در صورت ممکن نبودن جهاد. در اوضاع صقلیه واندلس نظر اکثر فقهای مالکی به هجرت تعلق یافته بود.۱۴ مسلمانان هندی به سبب غلبه بریتانیا و سلطه آن بر مناطق مختلف هند، یکی از این دو راه را برگزیدند و به تجربه ثابت شد که هر دو راهحل، مصیبتبار بود؛ زیرا کسانی که کوشیدند تا به افغانستان هجرت کنند، در بین راه بر اثر بیماری و گرسنگی یکی پس از دیگری از پای درآمدند و یا به اسارت هندوها درآمدند. مجاهدان نیز در پایان کار شکستخورده و در معرض فنا و بردگی قرار گرفتند. کار به جایی رسید که مسلمانان نیروهای خود را گرد آوردند و در سال ۱۸۵۷ شورشی گسترده علیه بریتانیاییها به راه انداختند، ولی به سختی شکست خوردند. این شکست به امکان هر گونه پایداریای پایان داد. در همان زمان جریانی صلحجو به رهبری سید احمدخان ظهور یافت که پیکار و مبارزه در شرایط استضعاف را تحریم و حتی آیاتِ مشوق جنگ و مبارزه را تأویل و یا منسوخ تلقی میکرد.۱۵
در الجزایر فقها متحیر مانده بودند که مردم را در برابر اشغالگری فرانسویها (۱۸۳۱م.) به چه چیزی سفارش کنند. فقهای حنفی - که اقلیتی در دستگاه رسمی دولت بودند - چنین نظر دادند که مردم تا زمانی که میتوانند شعائر دینیشان را آزادانه برپا دارند، میتوانند در سرزمینهای خود باقی بمانند، اما فقهای مالکی به ضرورت هجرت برای تجمع قوا در مرزهای مغرب و شکلدهی حرکتی جهادی از آن جا فتوا دادند. این حرکت که به رهبری مرشد طریقت قادریه، امیر عبدالقادر الجزایری به راه افتاد شکست خورد و اسارت وی به دست نیروهای فرانسوی او را به ابراز فتاوایی شبیه آرای سید احمدخان وا داشت.۱۶
در مصر نیز سید جمال و شیخ محمد عبده - که در تبعیدگاهشان در پاریس به سر میبردند - ادعاهای هانوتو و ارنست رنان را چنین پاسخ گفتند که جهاد، امری دفاعی است و مسلمانان در سودان و مصر یا در الجزایر از وطن خود در برابر استعمار دفاع میکنند و به بهانه این که جنگی دینی به راه انداختهاند و یا این که دین اسلام به دلیل رواج یافتن با شمشیر، دینی متجاوز است، نباید مسلمانان را تحقیر کرد.۱۷
در همان حال که تحولات پیش آمده در نوع نگرش مسلمانان به جهان در دوره بین دو جنگ - که پس از جنگ دوم جهانی فزونی گرفت - دستاویز دفاعی [جهاد] را از کار انداخت و اوضاع را به تدریج به شرایطی مشابه نیمه اول سده نوزدهم در هند و الجزایر باز گرداند، استاد ابوالکلام آزاد در سال ۱۹۲۰ مسلمانان را به هجرت فرا خواند و در سال ۱۹۲۸ ابوالاعلی مودودی در رد ادعای برخی اطرافیان مهماتما گاندی درباره خوی تجاوزطلبی اسلام، رسالهای در باب «جهاد» نوشت.۱۸ سپس در سال ۱۹۳۹ رسالهای در باب «جهاد در راه خدا» نوشت که در آن ایده دفاعی بودن جهاد را رد کرد و گفت که جهاد برای باز داشتن از تجاوز، دفاعی و در همان حال برای اعتلای کلمةاللَّه در روی زمین، هجومی است.۱۹ در سال ۱۹۴۷ حسن البنا رسالهای در باب جهاد نوشت و اهداف آن را به طور خلاصه چنین اعلام کرد: پاسخ به تجاوز و دفاع از خود و خانواده و مال و وطن و دین و تأمین آزادی دین و عقیده، در صورتی که مؤمنان مورد ستم واقع شوند و نیز حمایت از ترویج دعوت و تأدیب عهد بستگانی که عهد خود را میشکنند و یاریرسانی به مظلومان مؤمن.۲۰ اما با ظهور سید قطب روشن شد که وی بار دیگر مسئله مشروعیت را به کانون بحث و مناقشه تبدیل کرده است. جهاد در نظر سید قطب، فعالیتی در برابر بیگانه متجاوز یا غیر متجاوز نبود، بلکه همچنین ابزاری برای باز گرداندن مشروعیت اسلامی به جوامعی بود که به لحاظ سنتی «مسلمان» شناخته شدهاند. وی این جوامع را به سبب سیطره جاهلیتِ حاکم بر آن حقیقتاً مسلمان نمیشناخت. اهداف جهاد از دیدگاه سید قطب عبارت بود از: «حمایت از مؤمنان، تا این که فریب نخورند و از دینشان برنگردند، تضمین آزادی دعوت و از بین بردن هر قدرت طاغوتیای که در برابر آن بایستد و برپایی عدالت بزرگ در جهان...». بنابراین جهاد در راه خدا، جهادی است با هدف تحقق ربوبیت خدا برای بندگان، تا کلمةاللَّه، کلمه برتر باشد. البته نه با اجبار و اکراه مردم بر اسلام آوردن. بلکه با فراهم آوردن فرصت رهایی از بندگی طاغوت برای آنان.۲۱ تشکلات معروف به خشم اسلامی در دهه هفتاد و هشتاد، همگام با رویکرد سید قطب، در نشریات و رسالههای خود، جهاد را واجب عینی شمردند، نه تنها بدان سبب که دیار مسلمانان از سوی بیگانگان اشغال شده است، بلکه برای آن که دولت، دیگر دولت اسلامی نیست؛ زیرا جاهلیت بر آن استیلا یافته و یا در نتیجه ظلمتِ آمده از غرب، بر دولت و جامعه یک جا سایه افکنده است.
به این ترتیب سیمای جهان در نگاه بیشتر اسلامگرایان دهه شصت و هفتاد به شدت مضطرب و ناپایدار است. دیگر، بحثی از دولتها و تمدنها نبود، تنها مسئله ایمان و کفر مطرح بود و در حالی که کفر بر تمام جهان سایه افکنده بود، ایمان رو به فرومردگی و بیاثری میرفت، چندان که تنها به جماعتی اندک محدود میشد که به نام ایمان پیکار میکرد و در عین مسلح بودن به آهن و آتش، به آیاتی از قرآن کریم یا فقراتی از نوشتههای ابن تیمیه و ابن کثیر و مودودی و سید قطب مجهز بود.۲۲ طبعاً منظور از این سخن آن نیست که همه فقهای مسلمان و اندیشوران اسلامی معتدل با این گونه فهم از جهاد موافق بودهاند.۲۳ بلکه حتی در میان شیوخ اخوان المسلمین کسانی بودند که مسئله تکفیر مسلمانان و یا اعتقاد به وجوب جهاد داخلی را رد و محکوم میکردند.۲۴ این اسلامگرایان میانهرو از باقی بودن جوامع اسلامی بر ایمان خود دفاع میکردند و خواهان دگرگونیهای قهرآمیز نبودند، اما نتوانستند نگرشی متفاوت از نگرش اسلامگرایان تندرو به جهان عرضه کنند.
چشمانداز سوم و آخر به موضع اسلامگرایان در برابر منشور ملل متحد (۱۹۴۵م) و اعلامیه جهانی حقوق بشر (۱۹۴۸م) مرتبط است. این دو سند در زمانی صادر شد که احیاگرایی اسلامی، طرحهای کلان خود را شفاف و عرضه میکرد و تأثیر آن رفته رفته از حدود احزابی که شعارهای راهحلّ اسلامی و دولت اسلامی یا بازگرداندن خلافت را برافراشته بودند، فراتر میرفت. به این ترتیب، فرهنگ هویت و تمایز در حال حاکم شدن بود. اسلامگرایان میانهرو با اتکا به این فرهنگ، منشور ملل و اعلامیه حقوق بشر را تحصیل حاصلی دانستند که اسلام با اصول و رویکردهای کلان خویش بر آن دو پیشی دارد. اما اسلامگرایان تندرو، اعلامیه حقوق بشر را به لحاظ اصولی به دلیل مبتنی بودن بر «حق طبیعی» رد کردند و آن را مخالف اسلام دانستند که حقوق و وظایف در آن، تکالیفی ربانی است. گروه چهارمی - که امروزه اکثریت را تشکیل میدهد - دوگانگی معیارها در اجرای اصول منشور و اعلامیه را سرزنش کردند.۲۵ سه سند از دوره «۱۹۴۵ - ۱۹۵۸» در دست است که نوع نگاه به اعلامیه و منشور را نشان میدهد. این سه سند به خوبی، نوع نگاه به جهان و ارزشهای آن را باز میتاباند. سند نخست، مجموعه مقالات حسن البنا با عنوان «السلام فی الاسلام» (۱۹۴۷م) است و سند دوم، کتاب «السلام العالمی و الاسلام» (۱۹۵۶م) سید قطب و سند سوم، کتاب شیخ محمد غزالی با عنوان «حقوق الانسان بین تعالیم الاسلام واعلان الامم المتحده» (۱۹۵۸) است.
حسن البنا رساله خود را با اعلام ورشکستگی غربِ دموکراتیک و فاشیست و نازیست و مارکسیست کمونیست، آغاز میکند. سپس به این نتیجه میرسد که اسلام در اعلام برادری بشری و بشارت دادن به ایدهای جهانی از راه تثبیتِ وحدت جنس و نسب و دین و رسالت و شعائر و نیز تثبیت مفاهیم رحمت و ایثار و احسان بر همگان پیشی دارد. وی در ادامه میگوید در حالی که اعلامیه جهانی حقوق بشر، بیانیهای بشری و پر از خطاها و مرزشکنیها است، اعلامیه اسلام، اعلام برادری بشری است. آن گاه به دفاع از اسلام در برابر کسانی که رواج آن را مدیون شمشیر میدانند، میپردازد و بهرهگیری از شمشیر را برای حمایت از حق ضروری میخواند و آن گاه در اثبات اصول انسانی صلح در اسلام به آیاتی از قرآن و احادیثی از سنت و داستانهایی از تاریخ اسلام استشهاد میکند. وی رساله خود را با سخن از فروپاشی عصبیت ملتها و برپایی سازمان ملل متحد به هدف حفظ صلح، پایان میدهد. وی به روشنفکران و اهل نظر سفارش میکند تا به اسلام تکیه کنند و اصول و نهادههایی را که بیفایدهگیاشان اثبات شده، رها کنند.
سید قطب از نقطه دیگری آغاز میکند. در نگاه وی عقیده سالم، پایه دیگر امور است. از این رو اعلامیهها و منشورها هر چه آراستهرو باشند چیزی را پایهگذاری نمیکنند؛ زیرا مبتنی بر عقیده سالمی نیستند، بلکه ریشه در گرایشها و خواستههای بشری دارند که هر چه هم که پاکیزه باشند، نسبیاند. سپس، سید قطب گامهایی به پیش برمیدارد و پایهها و مقدمات صلح را در وجدان آدمیان جست و جو میکند. وی از صلح در خانه و خانواده و سپس صلح در جامعه آغاز میکند و در پایان به صلح جهانی میرسد.
میتوان گفت شیخ محمد غزالی پس از علی عبدالواحد وافی،۲۶ در پیشاپیش کسانی است که به تفصیل اعلامیه جهانی حقوق بشر و اصول اسلامی را با هم مقایسه کردند. چکیده نظر وی این است: تطبیق و مقایسه این دو، اعلامیه جهانی را تحصیل حاصل مینمایاند، اما در نقاط اختلافی شک نیست که اصول اسلامی شایسته حاکمیت یافتن است.
به این ترتیب هر سه نفر در باور به این که اسلام در باب بشر و حقوق بشر، مکتب خاصی دارد که برتر از دیگر معاهدات و منشورها و بیانیهها و معاهدههای بینالمللی و غیر قابل مقایسه با آنان است، اشتراک نظر دارند. دهههای گذشته - به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران - دهها قانون اسلامی و اعلامیه اسلامی حقوق بشری به خود دیده که چندان تفاوتی با منشورها و بیانیههای بینالمللی ندارد، ولی قرآن و سنت را مرجع و منبع خود قرار داده و بر تضاد بیانیههای بینالمللی با قرآن و سنت در برخی جزئیات مربوط به حقوق و آزادیهای زنان تأکید میورزد. این جزئیات، اختلافی چندان بزرگ نبود که نیاز به بیانیههای مستقل داشته باشند، اما اسلامگرایان برای پافشاری بر استقلال ارزشی و تمایز خویش و رقابت با دیگران چنین کاری را کرده و میکنند. بنابراین، مسئله بیش از آن که به مفاهیم و درکهای متفاوت از صلح و عدالت و برابری و آزادی مربوط باشد به نوع نگرش به جهان و نقش مسلمانان در آن و پنداشت تهدید هویت ذاتی مسلمانان در صورت جذب در نظام جهانی و مشارکت بیشرط در آن مربوط است. افزون بر این، دوگانگی در معیارها و تبعیضی که اینان در نهادهای بین المللی میبینند، اعتماد آنها را به سازمانها و اعلامیههای بین المللی از بین میبرد؛ زیرا دولتهای بزرگ و به ویژه امریکا بر سازمان ملل متحد و دیگر سازمانهای بین المللی سیطره دارند و تصمیمات صادر از این نهادها مبتنی بر ارزشهای عدالت و صلح نیست، بلکه مبتنی بر رعایت منافع و استراتژیهای جهانی ایالات متحده است.
در این جا در مقابل چشماندازهای سهگانه یاد شده که نگرشی آشفته و بحرانزده به جهان داشتهاند - به طور سریع سه چشمانداز میانه از جهان اسلام درباره روابط مسلمانان با ادیان و فرهنگهای دیگر و چالش بر سر مفهوم دولت و کارکردهای آن و نهایتاً مسئله جهاد - به لحاظ فرضیه و مجال و رابطه آن با نظم عمومی - عرضه میکنم.
در عرصه رابطه با ادیان دیگر، نگرش اکثر فقها مبتنی بر قرار یافتن دین واحد و شرایع متعدد - به ویژه در حوزه ادیان ابراهیمی - مبتنی است. ابو حنیفه میگوید: پیامبران خدا، ادیان مختلف نداشتهاند و هیچ پیامبری قوم خویش را به رها کردن دین پیامبر پیشین دستور نداد؛ زیرا دین آنان یکی بود... دین تغییر و تحول نمییابد، تنها شرایع تغییر و تحول مییابند... و اگر خدا میخواست انسانها را امتی واحد - در شریعت - قرار میداد.
بنابراین از نظر ابو حنیفه رسالت اسلام این است که رحمت باشد و پیامبرش را فرستاد تا به برکت او پراکندهها فرا گرد آیند و الفتها فزونی گیرد و او را نفرستاد تا شعار (کلمه) را پراکنده کرده و مردم را بر یکدیگر بشوراند... .۲۷ تا وقتی اسلام چنین است، اهتمامش گرد آوردن مردم بر دینی واحد به مدد حکمت و موعظه نیکو است.۲۸ آیه سیزده سوره شوری میگوید: «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ...»؛ از دین آن چه را که به نوح سفارش کرد برای شما تشریع کرد و آن چه را که به تو وحی کردیم و آن چه را که ابراهیم و موسی و عیسی را بدان سفارش کردیم که دین را برپا دارید و در آن تفرقه میفکنید.
نویسنده: رضوان السید
پینوشتها
۱. دانش آموخته حوزه علمیه قم و فارغ التحصیل کارشناسی ارشد علوم سیاسی از دانشگاه باقرالعلومعلیه السلام.
۲. استاد دانشگاه لبنان و پژوهشگر اندیشههای اسلامی معاصر.
۳. قاسم امین، الاعمال الکامله، تحقیق دکتر محمد عماره، (المؤسسة العربیة للدراسات والنشر، ۱۹۷۶)، ج ۱، ص ۲۵۵ - ۲۵۶.
۴. مقایسه کنید با وجیه کوثرانی، مختارات سیاسیة من مجلة المنار، (بیروت: دار الطلیعة، ۱۹۸۰)، ص ۹۷ و رضوان السید، سیاسیات الاسلام المعاصر، مراجعات و متابعات، (بیروت: دارالکتاب العربی، ۱۹۹۷)، ص ۲۴۷ - ۲۴۸.
۵. خیرالدین التونسی، اقوم المسالک الی معرفة احوال الممالک، تحقیق المنصف الشنوفی، (الدار التونسیة، ۱۹۷۲)، ص ۵۰. و بنگرید به قرائتی انتقادی از اندیشه خیرالدین تونسی به قلم مصطفی النیفر، خیرالدین التونسی، حسن الادارة ام دولة حدیثة، مجله اجتهاد، بیروت، شماره ۱۶ / ۱۷، ص ۱۱ - ۶۲.
۶. ر.ک به: علی عبدالرازق، الاسلام واصول الحکم، (مطبعة مصر، ۱۹۲۵)، ص ۳۹ و ۸۰ و طه حسین، مستقبل الثقافة فی مصر، (مصر: مطبعة دار المعارف، ۱۹۳۷)، ص ۱۶ - ۱۹ و رضوان السید، سیاسیات الاسلام المعاصر، منبع پیشین، ص ۲۴۳ - ۲۴۷.
۷. کتابی بنیادی در این موضوع وجود دارد که ترجمه مجموعه مقالات از ابوالاعلی مودودی است، به نام نحن والحضارة الغربیة، (قاهره: ۱۹۵۵)؛ اسلامگرای هندی دیگر، ابوالحسن ندوی، نیز کتابی دارد با نام الصراع بین الفکرة الاسلامیة والفکرة الغربیة فی الاقطار الاسلامیة، (بیروت: ۱۹۵۴، بینا)؛ سید قطب نیز کتاب الاسلام ومشکلات الحضارة را نوشت که برای بار نخست در سال ۱۹۵۵ منتشر شد. نیز ر.ک: رضوان السید، الاسلامیون والعولمه، العالم فی مرآة الهویة (مقاله)، مجله آفاق، بیروت، ش ۱۹، ۱۹۹۷م، ص ۳۴ - ۴۱.
۸. این مقاله بار دیگر در مجموعه مقالاتش در سال ۱۹۵۵ با عنوان، «نحن والحضارة الغربیة»، (منبع پیشین) چاپ شد.
۹. همان، ص ۵۲ و ۲۴۲.
۱۰. سید قطب، معالم فی الطریق، (قاهره: دارالشروق، ۱۹۸۰)، ص ۱۹۰ - ۱۹۱. این کتاب نخستین بار در سال ۱۹۶۴ منتشر شد.
۱۱. حسن البنا، السلام فی الاسلام، (مجموعه مقالات حسن البنا که در سال ۱۹۴۷م منتشر شد)، (بیروت: منشورات العصر الحدیث، ۱۹۷۱م)، ص ۸۲.
۱۲. یوسف القرضاوی، الحل الاسلامی فریضة و ضرورة، (قاهره: دارالشروق، ۱۹۸۱)، ص ۹ - ۱۰. مقایسه کنید با احمد الموصللی، الاصولیة الاسلامیة والنظام العالمی، (بیروت: مرکز دراسات الاستراتیجیة، ۱۹۹۲)، ص ۱۱ - ۵۳.
۱۳. مقایسه کنید با نعمةاللَّه جنینة، تنظیم الجهاد، هل هو البدیل الاسلامی فی مصر؟، (قاهره: ۱۹۸۸)، ص ۱۱۰.
۱۴. مقایسه کنید با رساله الونشریشی، اسنی المتاجر فیمن غلب علی وطنه النصاری ولم یهاجر، تحقیق حسین مؤنس، مجله المعهد المصری للدراسات الاسلامیة، مادرید، شماره ۵، ص ۱۷۵ - ۱۹۸.
۱۵. Aziz Ahmad islamic Modernism in India and Pakistan (۱۹۶۷), pp. ۱۹ - ۸۶; Rudolph Peters, Islam and Cdohialism (۱۹۷۹), PP. ۴۵ - ۴۷.
۱۶. C.R Ageron Les Algeriens Musulmans et la France. Paris ۱۹۶۸, Vol. II ۱۰۷۹ - ۱۰۹۲; Peters; op. cit. ۶۱ - ۶۴.
۱۷. محمد عبده، الاسلام والرد علی منتقدیه، (قاهره: ۱۹۲۸)، و از همین مؤلف، الاسلام والنصرانیة مع العلم والمدنیة، (قاهره: منشورات الهلال، ۱۹۶۰). پاسخ محمد عبده به هانوتو در نشریه المؤید ۲۹ ربیع الاول ۱۳۱۸ه . چاپ شد که بعدها در این کتاب گنجانده شد: تاریخ الاسناد الاماحه، (قاهره: مطبعة المنار، ۱۹۳۱ه .)، ج ۲، ص ۳۱۱ - ۳۱۴.
۱۸. F. S. Priggs, "the indian Hijrat of ۱۹۲۰ M W ۲۰ (۱۹۳۰), PP. ۱۶۴ - ۱۶۸.
۱۹. المودودی، البنا، سید قطب، الجهاد فی سبیل اللَّه، رسالهای است که تشکیلات جهاد مصر به همراه مقدمهای طولانی به قلم یکی از اعضایش منتشر کرد.
۲۰. همان، ص ۶۸ - ۷۲. و نیز حسن البنا، السلام فی الاسلام، (منبع پیشین)، ص ۵۱ - ۵۲. مقایسه کنید با ابراهیم البیومی غانم، مفهوم الدولة فی فکر حسن البنا، مجله الاجتهاد، بیروت، ش ۱۴، سال چهاردهم، ۱۹۹۲، ص ۱۶۲ - ۱۶۶.
۲۱. سید قطب، السلام العالمی والاسلام، (دار الشروق، ۱۹۸۳)، ص ۱۶۸ - ۱۷۱ و احمد الموصللی، دراسة فی الخطاب الایدیولوجی والسیاسی عند سید قطب، (بیروت: الناشر للطباعة، ۱۹۹۳)، ص ۲۰۶ - ۲۱۵.
۲۲. رفعت سید احمد، النبی المسلح (۱): الرافضون، (بیروت: نشر ریاض الرئیس، ۱۹۹۱). سند رسالة الایمان صالح سریه که در سال ۱۹۷۳ صادر شد در ص ۳۱ - ۵۲. سند دوم: منهج الجماعة جهاد الاسلامی که عبود الزمر تهیه کرد. از ص ۱۱۰ به بعد و سند چهارم: الفریضة الغائبه که محمد عبدالسلام فرج در سال ۱۹۷۹ نوشته است، ص ۱۲۷ - ۱۴۹.
۲۳. بسیاری از فقها در مشروعیت جنگ تهاجمی مناقشه کردهاند، از شیخ محمود شلتوت و محمد ابو زهره گرفته تا شیخ محمد سعید رمضان البوطی [و محمد مهدی شمس الدین].
۲۴. برای توضیح بیشتر رجوع کنید به دعاة لاقضاة، (بینا، ۱۹۷۷).
۲۵. ر.ک: رضوان السید، سیاسیات الاسلام المعاصر، (منبع پیشین)، مقاله حقوق الانسان فی الفکر الاسلامی المعاصر، ص ۲۴۳ - ۲۶۱.
۲۶. علی عبدالواحد وافی، حقوق الانسان فی الاسلام، (بینا، ۱۹۵۵)، و نیز محمد الغزالی، حقوق الانسان بین تعالیم الاسلام واعلان الامم المتحده، (دار الدعوة، ۱۹۹۳).
۲۷. ابو حنیفه، رسالة العالم والمتعلم، (قاهره: نشر محمد زاهد الکوثری، ۱۳۶۸ه .)، ص ۹.
۲۸. نحل (۱۶)، آیه ۱۲۵: «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ».
۲۹. اعراف (۷)، آیه ۱۵۸: «قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً»
۳۰. حجرات (۴۹)، آیه ۱۳: «إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا» و هود (۱۱)، آیه ۱۱۹: «وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ(۳۱) إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ».
۳۲. Guy Mohnot Islamet religions, ۱۹۶۸ . و رضوان السید، التفکر الاسلامی فی المسیحیة (مقاله) از کتاب فی المسیحیة و الاسلام، مرایا متقابله، (مرکز الدراسات المسیحیة الاسلامیة، جامعة البلمند، ۱۹۸۸)، ص ۷ - ۶۱. و از همین مؤلف، المسیحیون فی الفقه الاسلامی (مقاله) از کتاب مفاهیم الجماعات فی الاسلام (رضوان السید)، (بیروت: ۱۹۸۵)، ص ۱۱۵ - ۱۴۰.
۳۳. مقایسه کنید با احمد الریسونی، نظریة المقاصد عند الشاطبی، المعهد العالمی للفکر الاسلامی والمؤسسة الجامعیة، (بیروت: ۱۹۸۱)، ونیز نور الدین بوثوری، مقاصد الشریعة، (بیروت: دار الطبیعه، ۲۰۰۰).
۳۴. اصول النحل ومسائل فی الامامة، تحقیق و نشر یوسف فان إس، (بیروت: ۱۹۶۷)، ص ۴۹ - ۵۰. درباره نویسنده این کتاب اختلاف وجود دارد که آیا نویسنده ناشئ الاکبر (در اواخر قرن سوم هجری) است یا جعفر بن حرب (در اواخر قرن دوم هجری). در میراث کلامی اسلامی، رویکردهایی وجود دارد که به دلیل مخالفتشان با ایده دولت، معمولاً نامتعارف و خلاف قاعده (شاذ) خوانده میشود. این موضوع نیاز به بررسی و مطالعه دارد. این موضوع را به اختصار در کتاب الامة والجماعة والسلطه، (بیروت: ۱۹۸۵)، ص ۱۶۶ - ۱۷۱ آوردهام.
۳۵. برای توضیح بیشتر ر.ک: رضوان السید، روایة الخلافة وبنیة الدولة فی الاسلام (مقاله) در کتاب الجماعة والمجتمع والدولة، (بیروت: ۱۹۹۷)، ص ۵۹ - ۱۲۲ و مسألة الشوری والنزوع الامپراطوری فی ضوء التجربة التاریخیة للامة (مقاله)، مجله الاجتهاد، سال ششم، شماره ۲۵، ص ۲۹ - ۴۸.
۳۶. ر.ک: الفضل شلق، الفقیه والدولة الاسلامیة (مقاله) از کتاب وی: الوعی بالعالم، (بیروت: دارالکتاب العربی، ۲۰۰۰)، ص ۱۱ - ۵۷.
۳۷. ر.ک: رضوان السید، اهل السنة والجماعة، دراسة فی التکون العقدی والسیاسی، (مقاله) از کتاب الجماعة والمجتمع والدولة، (بیروت: ۱۹۹۷)، ص ۲۳۱ - ۲۶۸.
۳۸. مجید خدوری، الحرب والسلم فی شرعة الاسلام، الدار المتحدة، للنشر، (بیروت: ۱۹۷۱)، و از همین مؤلف، القانون الدولی الاسلامی، کتاب السیر للشیبانی، (بیروت: ۱۹۷۵)، وعبداللطیف حسنی، التصور الاسلامی للعالم، مجله الاجتهاد، سال سوم، شماره ۱۲، ۱۹۹۱، ص ۸۹ - ۱۰۸.
۳۹. دوروتیاکرا فلسکی این حالات را در مقالهاش آورده است: نظرة فی الحرکیة التاریخیة لایدیولوجیا الجهاد فی لاسلام، مجله الاجتهاد، سال سوم، شماره ۱۲، ۱۹۹۱، ص ۱۰۹ - ۱۴۱ و مقایسه کنید با مقاله من: ظهور دار الاسلام و زوالها، مجله الحیاة الطیبة، شماره ۴، سال دوم، ۲۰۰۰م، ص ۱۳۳ - ۱۴۱.
۴۰. ابن تیمیة، السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی والرعیة، (دمشق: نشر محمد المبارک، ۱۹۶۱)، ص۳۳-۳۸. و از همین مؤلف، رساله الی السلطان الملک الناصر فی شأن التتار، (بیروت: نشر صلاح الدین المنجد، ۱۹۶۸) و مقایسه شود با دوروتیاکرا فلسکی، الاسلام والاصلاح، الوزیر رشیدالدین والتجدید الاسلامی بایران فی القرن الرابع عشر المیلادی، مجله الاجتهاد، سال دوم، شماره ۸، ۱۹۹۰، ص ۱۱۸ - ۱۵۵.
۴۱. الطبری، اختلاف الفقها، (بخش کتاب الجهاد والجزیة والمحاربین)، چاپ جوزف شاخت، (لایدن، ۱۹۳۳)، ص ۱ - ۲.
۴۲. جزوه چاپ نشدهای که در ضمن دیگر جزوات همایش اسلامی گفت و گوی تمدنها در تهران (۵ - ۳ مه ۱۹۹۹) توزیع شد.
۴۳. مارشال هودجسون، تصور تاریخ العالم، (ترجمه)، مجله الاجتهاد، سال هفتم، شماره ۲۶ - ۲۷، ۱۹۹۵، ص ۱۹ - ۶۰. و در همین شماره مقاله دیگری از ریتشار دایتون با عنوان الحضارة الاسلامیة والتاریخ العالمی، ص ۱۸۳ - ۲۱۵.
مترجم: مجید مرادی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست