یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

این چنین دور, آن چنان نزدیک


این چنین دور, آن چنان نزدیک

بررسی شباهت های بنیادین میان دو رسانه تئاتر و عکاسی

در بخشی از کتاب «اتاق روشن» - اندیشه هایی درباره عکاسی - نوشته رولان بارت می خوانیم؛ «ولی با تمام اینها (به نظر من) پیوند عکاسی با هنر نه از طریق نقاشی که با تئاتر است... اما اگر تئاتر به نظرم بیشتر به عکاسی می ماند، از راه میانجی یگانه است (و شاید هم فقط این منم که چنین می بینم)؛ از راه مرگ. نسبت بنیادین تئاتر و کیش مرگ را می شناسیم؛ نخستین بازیگران با ایفای نقش مرده خود را از جماعت جدا کردند؛ آرایش آدمی، مشخص کردنش بود چونان کسی زنده و مرده به یک آن؛ سیماچه سپید تئاتر توتمی، آدمی با چهره رنگ اندود شده در تئاتر چینی، صورتگری برنج مایه کاتاکالی، نقاب نو ژاپنی ها... چیزی نظیر همین ارتباط را من در عکس می یابم؛ هر چه هم در «زنده» نمودنش بکوشیم (و این جنون زنده نمودن صرفاً انکاری است اسطوره یی از دلهره و بیم مان از مرگ) باز عکاسی گونه یی از تئاتر بدوی است. نوعی پرده جاندار، کنایتی از چهره منجمد آرایش شده یی که زیرش مرگ را می بینیم.»۱ ایده عجیبی است، بارت در میان رسانه های هنری شبیه ترین رسانه به رسانه عکاسی را تئاتر می داند. دو رسانه یی که در ظاهر تفاوت های بسیاری با یکدیگر دارند یا می توان گفت هیچ اشتراک ظاهری میان این دو نیست و البته بارت در راستای توضیح این شباهت بارها روی واژه «به نظر من» تاکید می کند و دلایلی را که در توضیح شباهت این دو رسانه بیان می کند بسیار شخصی به نظر می آید. برای اینکه بهتر بتوانیم ایده بارت یعنی شباهت های بنیادین دو رسانه عکاسی و تئاتر را مورد بررسی قرار دهیم، در ابتدا باید دلایل شخصی بارت را از پیرامون این ایده حذف کنیم و از نو به بررسی این دو رسانه بپردازیم. نخستین جایی که ارتباط ظاهری این دو رسانه با یکدیگر برقرار می شود، وجود شاخه یی در عکاسی به نام عکاسی تئاتر است. اما این نقطه اتصال در وهله اول نمی تواند دلیل وجود رابطه یی خاص میان این دو رسانه باشد؛ چرا که یکی از انگیزه های به وجود آمدن رسانه عکاسی ثبت کردن بوده است، از همین رو هر شش رسانه هنری دیگر هم می توانند موضوع یک عکس باشند. تمامی این رسانه ها برای ثبت شدن نیازمند ارتباط با رسانه عکاسی هستند، اما وقتی ارتباطی را که این رسانه های هنری با عکاسی برقرار می کنند مورد بررسی قرار می دهیم، با یک نکته روبه رو می شویم و آن اینکه نوع ارتباط سینما و تئاتر با رسانه عکاسی متفاوت است با ارتباط دیگر رسانه های هنری با این رسانه. چرا در عکاسی شاخه هایی به نام عکاسی تئاتر و سینما شکل می گیرد، اما در ارتباط با رسانه های هنری دیگر چنین شاخه های مستقلی در عکاسی به وجود نمی آید. به طور حتم دو رسانه تئاتر و سینما با دو دلیل و انگیزه متفاوت با رسانه عکاسی ارتباط برقرار پیدا می کنند. مهم ترین انگیزه ارتباط سینما با عکاسی مقوله تبلیغات است سینما یک رسانه متکثر است و در آن واحد می تواند در چند مکان حضور پیدا کند. از همین رو این رسانه همیشه می تواند میل به مخاطب بیشتر داشته باشد و در همین راستا عکاسی می تواند یکی از بهترین رسانه های تبلیغاتی برای سینما باشد. در نظر بگیرید هنوز مهم ترین دلیل نصب عکس های یک فیلم در جلوی در سینماها جذب مخاطب است و از همین روست که اکثریت تهیه کنندگان سینما نگاه خاص به مقوله عکاسی سینما را برنمی تابند و استفاده از جذابیت های ظاهری جزء خصوصیات زیبایی شناسانه عکاسی فیلم در تمام دنیا محسوب می شود و عکاسانی با نوع نگاه خاص همچون«لوئیس گلدمن»۲ همیشه جزء موارد خاص بوده اند و جزء بدنه اصلی عکاسان فیلم محسوب نمی شوند. منظور از بدنه اصلی آن نوع نگاهی است که در برگیرنده اکثر بیشتری از عکاسان این شاخه از رسانه عکاسی است. اما به طور حتم پیوند عکاسی و تئاتر، همچون سینما نمی تواند به واسطه تبلیغات باشد؛ چرا که رسانه تئاتر یک رسانه متکثر نیست. در نظر داشته باشید که یک نمایش مطرح فرانسوی در یک محدوده زمانی و مکانی ثابت، همان قدر می تواند مخاطب داشته باشد که یک نمایش مطرح ایرانی دارد و یک نمایش مطرح ایرانی همان قدر مخاطب دارد که یک نمایش مطرح در ترکیه یا هر نقطه دیگر دنیا دارد و به لحاظ مخاطب اختلاف عددی خیلی فاحشی بین آنها وجود ندارد. این عدم تکثر در رسانه تئاتر باعث می شود که این رسانه نیاز کمتری به تبلیغات احساس کند. هر چند عکاسی در مقابل تئاتر نیز بخشی از نیازهای تبلیغاتی این رسانه را پوشش می دهد، اما نیاز رسانه تئاتر به تبلیغات با نیاز رسانه سینما به تبلیغات قابل مقایسه نیست. این عدم نیاز ظاهری و فیزیکی دو رسانه تئاتر و عکاسی به هم، وجود شاخه یی به نام عکاسی تئاتر در رسانه عکاسی را عجیب تر می کند. اگر تئاتر تنها به واسطه ثبت شدن به رسانه عکاسی نیاز پیدا می کرد، عکاسی تئاتر تبدیل به شاخه یی دارای تعریف در عکاسی نمی شد و باز باید در نظر بگیریم در این صورت نقاشی و مجسمه سازی بیشتر از خصیصه ثبت کنندگی عکاسی استفاده می کنند، چرا که این دو رسانه نیز رسانه های متکثری نیستند. اصل تابلوی نقاشی «مونالیزا» تنها در یکجا وجود دارد، اما نقاشی و مجسمه سازی به واسطه پیوند با عکاسی می توانند تبدیل به هنرهای نیمه متکثر شوند یعنی اینکه مخاطب بدون آنکه اصل تابلوی داوینچی را دیده باشد نسبت به اثر او آگاهی داشته باشد، اما با وجود این نکته عکاسی از تابلوهای نقاشی نمی تواند جایگاهی همچون عکاسی تئاتر یا فیلم در رسانه عکاسی برای خود تعریف کند.

حتی تئاتر نسبت به نقاشی به میزان بسیار کمتری از خصوصیت ثبت کنندگی عکاسی استفاده می کند، چرا که تئاتر یک رسانه داستان گو نیز هست و ثبت تمامی جریان یک نمایش به واسطه عکاسی امکان پذیر نیست و اصل عدم تکثر رسانه تئاتر نیز حیطه تبلیغات را در ارتباط با این رسانه بسیار کمرنگ تر از رسانه یی همچون سینما می کند. ما به واسطه بررسی ظاهری و شکل بیرونی خطوط ارتباطی این دو رسانه نمی توانیم به دلایل وجود این ارتباط پی ببریم. در اینجا می خواهیم برای یافتن دلیل ارتباط این دو رسانه در ظاهر دور از هم، به بعضی از خصوصیات این دو رسانه که می توانند از دلایل ارتباط این دو رسانه باشند، اشاره کنیم.

● رسانه یی به نام تئاتر

در ارتباط با رسانه تئاتر می خواهیم به دو نکته اشاره کنیم.

▪ نکته اول؛ تئاتر هیچ گاه نتوانست با مظاهر تکنولوژی ارتباط خوبی برقرار کند. همچنان که پیشتر نیز اشاره کرده ایم رسانه هایی همچون موسیقی، نقاشی و مجسمه سازی در برخورد با مظاهر تکنولوژی از رسانه هایی غیرمتکثر تبدیل به رسانه هایی نیمه متکثر شدند، اما اصل عدم تکثر رسانه تئاتر در برخورد با مظاهر تکنولوژی هیچ گاه دچار تغییر نشد. یک منتقد و محقق هنری با دیدن یک عکس از تابلوی مونالیزای داوینچی و بدون آنکه در موزه لوور حضور پیدا کند و اصل تابلوی داوینچی را ببیند می تواند به نقد و تفسیر این تابلو بپردازد، یعنی خصوصیات زبانی این رسانه در ترکیب با مظاهر تکنولوژی دچار نقص و کمبود نمی شود. اما یک منتقد و محقق تئاتر هیچ گاه با دیدن تصاویر ضبط شده از یک نمایش نمی تواند اعلام کند که نسبت به آن اثر اشراف دارد و به شکل بسیار طبیعی هیچ گاه چنین چیزی در تئاتر مرسوم نشده است و هیچ منتقدی در نتیجه دیدن تصاویر ضبط شده از اجرای صحنه یی یک نمایش به نقد آن نمایش نمی پردازد و اگر هم چنین کند خود به ناقص بودن نقد خود اذعان دارد، چرا که خصوصیات زبانی رسانه تئاتر در نتیجه ترکیب با مظاهر تکنولوژی و رسانه های متکثری همچون تلویزیون دچار نقص می شود. خصوصیات زبانی رسانه تئاتر نمی تواند به تصاویر منتقل شود. شاید از همین روست که هیچ گاه تئاترهای تلویزیونی نتوانستند در رسانه تلویزیون جایگاهی همچون موزیک ویدئوها، سریال های تلویزیونی، اخبار و مسابقات تلویزیونی برای خود ثبت کنند.

▪ نکته دوم؛ اصل عدم تکثر رسانه تئاتر سبب می شود که از آثار شکل گرفته در این رسانه در شکل ظاهری به عنوان آثار میرا یاد کنیم. یعنی اینکه یک نمایش از لحظه حضور بازیگران در صحنه نمایش و در مقابل تماشاگران جان می گیرد و با پایان نمایش حیات اثر در شکل فیزیکی پایان می پذیرد. این میرایی را می توانیم به واسطه یک نکته دیگر نیز توضیح دهیم. نت های موسیقی، فیلمنامه ها و نمایشنامه ها متون مستقلی محسوب نمی شوند و از آنها تحت عنوان متون واسطه یاد می کنند. آنها وجود دارند تا سبب ساز وجود چیزی کامل تر شوند. از همین رو نت های موسیقی یا فیلمنامه های مکتوب همیشه مخاطب خاص دارند و به منظور استفاده های تخصصی به چاپ می رسند. اما این نکته در مورد نمایشنامه ها قدری متفاوت است. در اینکه نمایشنامه ها نیز به مانند نت های موسیقی و فیلمنامه ها متونی واسطه هستند شکی نیست، اما شرایط رسانه تئاتر باعث می شود که برخورد ما با نمایشنامه ها متفاوت با برخورد ما با نت های موسیقی و فیلمنامه ها باشد. نوع برخورد با نمایشنامه بسیار نزدیک است به برخوردی که با آثار ادبی مستقل می کنیم. دلیل این نکته این است که میرا بودن آثار رسانه تئاتر باعث می شود، نمایشنامه سند حیات یک نمایش باشد. نت های موسیقی نمی توانند چنین عملکردی را پیدا کنند چرا که آثاری که به واسطه آنها خلق شوند همیشه می توانند در دسترس باشند یا فیلمنامه ها نیز چنین جایگاهی را پیدا نمی کنند چرا که شرایط رسانه سینما به نوعی است که ما می توانیم اثری را که به واسطه متن واسطه یی همچون فیلمنامه شکل گرفته است همیشه در دسترس داشته باشیم. اما اثری که در نتیجه متن واسطه یی همچون نمایشنامه شکل گرفته، بلافاصله بعد از شکل گرفتن خود به خاطر طبیعت خود دچار مرگ شده است. این عدم حضور اثری که در نتیجه متن واسطه شکل گرفته باعث می شود در اینجا متن واسطه یی به مانند نمایشنامه بتواند به شکل مستقل تری خود را تعریف کند یا به عبارت ساده تر بر ارزش وجودی خود بیفزاید.

● رسانه یی به نام عکاسی

به اولین عکس ثبت شده در تاریخ عکاسی ـ میز غذاخوری، نیپس، ۱۸۲۳ ـ نگاه می کنیم. اولین مخاطبان این عکس و رسانه، اگر می خواستند اثر و رسانه «نیپس» را برای کسانی که با آن برخورد نداشته اند توضیح دهند از چه توضیحی استفاده می کردند؟ این رسانه جدید چه امکانات جدیدی در اختیار انسان قرار می دهد؟

در پاسخ به این سوال می توانیم بگوییم انسان به وسیله یی دست پیدا کرده است که به واسطه آن می تواند محیط پیرامون خود را ثبت کند یا به زبان ساده تر کپی دقیق تری از موضوع مورد نظر خود به ثبت برساند. باز هم به میز غذاخوری نیپس نگاه می کنیم، این اثر با اینکه توسط ابتدایی ترین امکانات این رسانه به ثبت رسیده است ولی امکان تفسیر و تاویل در اختیار مخاطب خود قرار می دهد. نگاه ما به اثر نیپس همواره نگاهی تاریخی بوده است. فرض کنیم عکس نیپس را یک عکاس در دهه ۹۰ گرفته باشد و ما به دور از نگاه تاریخی به این عکس نگاه می کردیم، در آن صورت تنها به ذکر تاریخ و نام عکاس نمی پرداختیم، اما اینکه چگونه اولین اثر این رسانه نیز قابلیت تاویل و تفسیر دارد، مربوط به زبان خاص این رسانه است. دوربین عکاسی در دست عکاس همچون تفنگ عمل می کند. عکاس برای ثبت یک لحظه به زمان شلیک می کند و حکم مرگ یک لحظه را در جریان ممتد زمان صادر می کند. مرد پالتوپوش عکس «کارتیه برسون» را در نظر بگیرید، این مرد در حال گذر از خیابان بود که برسون یک لحظه از این گذر ممتد را انتخاب کرد و به وسیله دوربین خود حکم مرگ را برای یک لحظه از آن گذر ممتد صادر کرد. عکاسی یعنی ثبت یک لحظه، ترکیب آن با عنصر مرگ و سپس تفسیر آن لحظه. وجود چنین مدل و فرمولی در زبان رسانه عکاسی است که باعث می شود حتی عکس های موجود در آلبوم های خانوادگی نیز قابلیت تفسیر و تاویل داشته باشند. آنچنان که رولان بارت در کتاب اتاق روشن خود چنین می کند و به تاویل و تفسیر عکس های آلبوم خانوادگی خود می پردازد. خصلت پیوند یک لحظه با عنصر مرگ است که باعث می شود ابتدایی ترین و ساده ترین آثار رسانه عکاسی قابل تفسیر و تاویل باشند. این پیوند عکاسی با مرگ را در آثار اندیشمندان دیگری به غیر از رولان بارت نیز می توانیم پیگیری کنیم که از آن جمله می توانیم به اندیشه های «کریستین متز» اشاره کنیم. «کریسیتن متز» در مقاله یی با عنوان«عکاسی و بت» که نخستین بار به سال ۱۹۸۵ منتشر کرد، از تمایز میان عکاسی با سینما آغاز کرد. از دیدگاه متز «تمامی عناصر زبان رسانه سینما به دلیل منش ترکیبی این هنر، قدرت سکوت و سکون را که از مشخصه های عکاسی است به مبارزه می طلبند. سکوت و سکون نه فقط از مشخصه های مرگ به شمار می آیند بلکه نمادهای اصلی آن و مجازهای بنیادین آن دانسته می شوند.» ³

از نظر متز «عکاسی از راه های بی شماری با مرگ پیوند می یابد. نخستین این راه ها با دقت در کاربرد معمول عکس شناخته می شود. حفظ یادمان ها... راه دیگرش این است؛ هر چند ما خود زنده ایم اما آن لحظه که در عکس ثبت شده مرده است و آدمی که آن لحظه وجود داشت، اکنون دیگر نیست. منش عکس سکون و سکوت است. عکس یاد مرگ است.»۴

این پیوند با مرگ را در بعضی دیگر از مراحل شکل گیری یک عکس نیز می توانیم مشاهده کنیم. پیشتر اشاره کردیم عکاس برای خلق یک عکس یک لحظه از جریان ممتد یک عمل یا حرکت را انتخاب کرده و حکم مرگ را برای آن لحظه صادر می کند. این لحظه ثبت شده در ادامه فرآیند فنی شکل گیری یک عکس وارد لابراتوار می شود.

مرحله اول عبارت است از ظهور. یعنی حیات بخشیدن به آنچه روی نگاتیو ثبت شده است. مرحله بعد عبارت است از «توقف»، یعنی اینکه به شکل موقت ظهور و حیات تصویر ثبت شده روی نگاتیو را متوقف می کنیم. اگر مرحله ظهور را مساوی با شروع حیات بخشیدن به نگاتیو بدانیم مرحله توقف عبارت است از متوقف کردن حیات. مرحله بعدی در جریان فرآیند فنی شکل گیری یک عکس در لابراتوار عبارت است از «ثبوت».

در اینجا مرحله ظهور و حیات بخشیدن را که به شکل موقت، متوقف کرده بودیم به طور دائم متوقف می کنیم. در مرحله ثبوت نیز درست مانند لحظه گرفتن عکس با دوربین، در لحظه موردنظر حکم مرگ و توقف دائم بر یک جریان ممتد و رو به رشد را صادر می کنیم. تصویر ثبت شده روی نگاتیو با توجه به مشخصات فنی خود تنها در یک تایم زمانی مشخص می تواند در داروی ظهور بماند، برای اینکه بتوانیم تصویر ثبت شده را روی نگاتیو مشاهده کنیم باید در لحظه مورد نظر جریان حیات نگاتیو را در ماده ظهور متوقف کنیم. در غیر این صورت تصویر ثبت شده روی نگاتیو همچنان به حیات خود و شکل گیری ادامه می دهد تا جایی که دیگر چیزی برای دیده شدن روی نگاتیو باقی نمی ماند. پس هرچند ما به واسطه ماده ظهور به تصویر ثبت شده روی نگاتیو حیات می بخشیم، اما آنچه در نهایت باعث می شود ما بتوانیم به مشاهده تصویر ثبت شده روی نگاتیو بپردازیم، توقف این حیات و وجود ماده ثبوت است. بدون وجود ماده ثبوت ما با ظهور و شکل گیری حیات ممتد تصویر روی نگاتیو روبه رو می شویم، به شکلی که در نهایت چیزی برای دیده شدن وجود نداشته باشد. در مرحله ظهور نگاتیو نیز ما مجبوریم در یک لحظه خاص و مورد نظر یک حرکت و جریان ممتد را متوقف کنیم. ثبت یک عکس نتیجه دوباره پیوند خوردن مرگ با جریان ممتد زمان است. از دیدگاه متز تصویر در سینما می گوید؛ ««من اینجا هستم.» اما تصویر در رسانه عکاسی می گوید؛ «من اینجا بودم.»»۵ و این همان خصوصیتی است که باعث پیوند دو رسانه عکاسی و تئاتر و موجب شکل گیری شاخه یی در عکاسی به نام عکاسی تئاتر می شود.

● من اینجا بوده ام

پیشتر اشاره کردیم که آثار شکل گرفته در رسانه تئاتر آثار میرایی هستند. یک نمایش با حضور بازیگر روی صحنه و در مقابل تماشاگران شکل می گیرد و با پایان نمایش و خروج بازیگران از روی صحنه و تماشاگران از سالن حیات آن متوقف می شود. یک نمایش برای بازیگران، عوامل و مخاطبان آن همیشه در گذشته وجود داشته و صاحب حیات بوده است.

حضور مرگ را در جای جای رسانه تئاتر نیز می توانیم احساس کنیم. تصویر در رسانه عکاسی می گوید من اینجا بوده ام، حالا بازیگری را در نظر بگیرید که به عکس های نمایش هایی که در آن بازی کرده است می نگرد، خود آن نمایش ها نیز برای او در زمان گذشته وجود داشته اند و صاحب حیات بوده اند. همین خصوصیت مشترک است که باعث می شود عکس های گرفته شده از یک نمایش به مراتب بهتر از تصاویر متحرک ثبت شده از آن نمایش فضای آن نمایش را یادآور باشند و به مخاطب خود منتقل کنند.

عکاسی که مشغول عکس گرفتن از یک نمایش است در اصل حکم توقف و مرگ را برای لحظاتی از یک اثر صادر می کند که خود آن اثر نیز در کلیت، گام به گام به مرگ و پایان حیات خود نزدیک می شود و اینچنین مرگ می شود پل ارتباطی بین دو رسانه عکاسی و تئاتر.

پی نوشت ها؛

۱- بارت، رولان، اتاق روشن، اندیشه هایی درباره عکاسی، نیلوفر معترف، نشر چشمه، چاپ اول، ۱۳۸۰، صص۴۷و۴۸

۲- برای آشنایی بیشتر نگ؛ ماهنامه تصویر، شماره ۲، بهمن ۱۳۷۱، تهران، مجموعه مقالات مربوط به لوئیس گلدمن

۳- احمدی، بابک، از نشانه های تصویری تا متن، نشر مرکز، چاپ اول، ۱۳۷۱، ص ۸۳

۴- همان، ص ۸۳

۵- نگ؛ همان، ص ۸۱