شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

بازی بزرگ چین و آمریکا در آفریقا


بازی بزرگ چین و آمریکا در آفریقا

با تأکید بر تأمین انرژی

ایالات متحده آمریکا و جمهوری خلق چین به ترتیب نخستین و چهارمین اقتصاد بزرگ جهان هستند و از این رو تولیدات و مصارف اقتصادی گسترده‌ای دارند.هر دو کشور مواد خام گوناگون را وارد کرده و تولیدات صنعتی گسترده‌ای را صادر می‌کنند.اما در میان منابع خام وارداتی دو کشور، انرژی – بویژه نفت و گاز – جایگاه مهمی دارد.دو کشور از مهمترین واردکنندگان انرژی در جهان هستند؛ آنچنان که «در ۲۰۰۳ نزدیک به ۳۳ درصد نفت تولید شده جهان را مصرف کردند و برای تهدیداتی که در آینده پیش خواهد آمد … برای تأمین منابع انرژی به رقابت پرداخته‌اند.»(۳) نفت کمابیش در همه مناطق جهان تولید می‌شود ولی تنها آمریکای شمالی، اروپای باختری و آسیای خاوری وارد کننده انرژی هستند.زیرا تولیدات نفتی آنها جوابگوی نیازشان نیست.

در میان مناطق تولیدکننده انرژی، خاورمیانه (بویژه زیر سیستم خلیج‌فارس) جایگاه بی‌مانندی دارد، و از نظر حجم ذخایر، میزان تولید و هزینه‌های استخراج و … بی‌همتا است.کشورهای مصرف‌کننده نفت به این منطقه توجه ویژه‌ای دارند و انرژی در چگونگی سیاستهای کشورهای این منطقه نقش تعیین‌کننده داشته است.حتی می‌توان گفت که تاریخ کشورهای خاورمیانه در دوره کنونی با موضوع انرژی و نفت پیوند خورده است.شاید حمله آمریکا به عراق در ۲۰۰۳ برای سیطره بر منابع نفتی عراق بهترین نمونه آن باشد.

رویداد تروریستی یازده سپتامبر عاملی تعیین کننده در نظام بین‌الملل و نقطه چرخشی در تاریخ جهان امروز به شمار می‌رود.اشغال افغانستان (۲۰۰۱) و عراق (۲۰۰۳) و دگرگونی حکومتهای آنها از پیامدهای این رویداد است.اشغال عراق و خطرات امنیتی پس از آن، آمریکا و چین را برای تداوم تولید و صادرات نفت خلیج‌فارس نگران کرده و دو کشور را واداشت تا برای رویارویی با نوسانات احتمالی در تولید و صادرات این فرآورده استراتژیک، بر پایه «استراتژی گوناگون‌سازی منابع نفتی»، به دیگر مناطق تولید کننده انرژی از جمله آفریقا چشم بدوزند.ناگفته نماند که تلاش برای کاهش وابستگی به نفت خاورمیانه و خلیج‌فارس تنها از راه جستجوی منابع نفتی در دیگر نقاط نبوده بلکه تلاشهای گسترده‌ای نیز برای تأمین انرژی با منابع هسته‌ای و حتی ذغال سنگ انجام شده است.

پاره‌ای از کشورهای آفریقایی تا پایان سده گذشته از تولیدکنندگان نفت و انرژی بوده‌اند، اما در استراتژی گونه‌گون سازی منابع نفتی چین و آمریکا تعریف تازه‌ای از جایگاه آنها به دست داده شده، و بر ارزش استراتژیک آفریقا افزوده است.آغاز این سیاست با ابتکار چینی‌ها بوده است.الیزابت اکانامی از دست‌اندرکاران بلندپایه و مدیر بخش مطالعات آسیا در شورای روابط خارجی آمریکا گفته است: «چین در جستجوی عمیق منابع نفتی آفریقا است».(۴) ژویژین (Guigin) سفیر چین در آفریقای جنوبی نیز گفته است که چین پیوسته و به گونه‌ای گسترده به نفت خاورمیانه وابسته بوده است، منطقه‌ای که مهمترین تولید کننده نفت در جهان باقی خواهند ماند؛ اما چین می‌کوشد تا منابع نفتی خود را گونه‌گون سازد.(۵) با توجه به وابستگی چین به منابع نفتی خاورمیانه – بویژه عربستان و ایران – این کشور بر آن است تا با جستجوی نفت در دیگر نقاط جهان، از آسیب‌پذیری اقتصاد و امنیت خود در برابر نوسانات احتمالی واردات نفت از خاورمیانه بکاهد.

آمریکا نیز با وجود سلطه بر خاورمیانه و منابع نفتی آن، خود را ناگزیر می‌بیند تا در برابر کاهش احتمالی در واردات نفت از خاورمیانه اقداماتی انجام دهد.از این رو این کشور نیز می‌کوشد با ورود به صحنه آفریقا به منابع نفتی این منطقه نیز دست یابد.ولی رویکرد آمریکا به آفریقا تنها برآمده از مؤلفه انرژی نیست، بلکه از گرایشات استراتژیک این کشور در جهت تداوم هژمونی و در برابر قدرتهای تازه سر برآورده از جمله چین نیز هست.

● چین و انگیزه‌های نگاه به آفریقا

چین با بیش از یک میلیارد و دویست و پنچاه میلیون تن جمعیت و وسعتی برابر ۵/۹ میلیون کیلومتر مربع، با برخورداری از امکانات بسیار انسانی، اقتصادی، جغرافیایی و … آینده درخشانی در اقتصاد جهانی (و نیز در سیاست جهانی) خواهد داشت.با توجه به رشد اقتصادی ۹ درصدی سالانه این کشور، کارشناسان بر این باورند که چین در ۲۰۳۰ جای آمریکا را به عنوان بزرگترین اقتصاد جهان خواهد گرفت.(۶)

جاستین لیفولین (Jastin lifolin) مدیر مرکز پژوهشی چین در پکن گفته است که {با توجه به امکانات چین} رشد اقتصادی این کشور تا بیست سال آینده تداوم خواهد داشت.(۷) البته در صورتی که منابع خام کافی در اختیار چین قرار گیرد.منابعی که واردات آن همراه با رشد اقتصادی فزاینده چین، افزایش می‌یابد.افزون بر آن، دگرگونیهای اجتماعی نیز سبب افزایش نیاز این کشور به مواد خام و معدنی شده است.که در این میان، نفت جایگاه ویژه‌ای دارد.چنین نیازهایی سیاست خارجی چین را یکسره به خود سرگرم ساخته است.تا آنجا که می‌توان گفت که اولویتهای اقتصادی مهمترین رویکرد در سیاست خارجی چین به شمار می‌رود.

«کریستوفرآلدن» (Christopher Alden) استاد روابط بین‌الملل در مدرسه اقتصادی لندن در نوشتاری که در مجله «ییل گلوبال» (Yale Global) چاپ شده گفته است که: «سیاست خارجی چین در ۱۹۹۳ که چین از یک کشور صادر کننده نفت به یک کشور وارد کننده تبدیل شد، دگرگون شد.{و نه در سال ۱۹۷۹ که دنگ شیائوپنگ رویکرداقتصادی خود را جایگزین ایدئولوژی کرد}.(۸) بخش صنعت در چین نیاز فزاینده‌ای به آلومینیوم، مس، نیکل، سنگ آهن و بویژه نفت دارد.چین توانسته است که سیاست خارجی خود را متناسب با استراتژی توسعه ملی گسترش دهد تا کمپانیهای دولتی این کشور بتوانند به گونه‌ای گسترده در پی بستن پیمانهای اکتشاف و تولید منابع خام و گاز طبیعی با دیگر کشورها باشند.چین در دسترسی به منابع کلیدی در چهار گوشه جهان، از جمله طلای بولیوی، ذغال سنگ فیلیپین، مس شیلی، گاز طبیعی استرالیا و البته نفت آفریقا منافع دارد.سیاست خارجی چین به گونه ماهرانه‌ای توان رسیدن به این اهداف را دارد.

عامل دیگر در این زمینه دگرگونیهای اجتماعی در چین است که نیاز به نفت و دیگر مواد خام را افزایش داده است.رشد شهرنشینی، افزایش صادرات و تمایل هر چه بیشتر چینی‌ها به داشتن اتومبیلهای شخصی {به همراه افزایش جمعیت} از عواملی هستند که تقاضا برای نفت و گاز، مواد ساختمانی و صنعتی و … را افزایش داده است.از این رو چین که تا ۱۹۹۳ از صادرکنندگان نفت بود پس از این سال که تولیدات این کشور جوابگوی نیاز فزاینده‌اش نبود، واردکننده نفت شد.وارداتی که هر سال رشد چشمگیری داشته و دارد.برای نمونه «در ۲۰۰۴ چین به تنهایی ۳۱ درصد از رشد تقاضای جهانی برای نفت را از آن خود کرد.»(۹)

چین پروژه‌های بلندمدتی را برای وارد کردن انرژی مورد نیازش تا ۲۰۴۵ در نظر گرفته است.از دیدگاه کارشناسان، این کشور به تولیدکنندگان قابل اعتماد در خاورمیانه و آفریقا نیازمند است.پس از رویداد تروریستی یازده سپتامبر ۲۰۰۱ و بروز بی‌ثباتی در خاورمیانه، چین با تکاپوی زیاد روش گوناگون سازی منابع نفتی را بویژه در آفریقا در پیش گرفته است.هر چند این استراتژی جلوه‌ای اقتصادی دارد، اما از وزنی استراتژیک برخوردار است.رویکرد به انرژی آفریقا در چارچوب استراتژی «کمک در برابر نفت» (Aid-for-Oil) انجام می‌شود.

بر این پایه ادامه رشد اقتصادی (که از دیدگاه پکن یکی از مهمترین عوامل تداوم حضور حزب حاکم این کشور در قدرت سیاسی است)، گسترش شهرنشینی و پیامدهای آن و بی‌ثباتی در منطقه نفت خیز خاورمیانه، پکن را متوجه منابع انرژی آفریقا کرده است.رویکرد اقتصادی چین به آفریقا بی‌گمان آثار استراتژیک و امنیتی نیز خواهد داشت.به سخن دیگر تحکیم حضور چین در آفریقا سبب گسترش جغرافیایی سیاست خارجی چین و افزایش توان این کشور در معادلات بین‌المللی خواهد بود.

● چین و نفت آفریقا

روابط میان چین و کشورهای آفریقایی در دوران جنگ سرد شکل گرفته و گسترش یافت.در آن سالها، پکن در سیاست خارجی، گرایشات ایدئولوژیک (مارکسیسم-مائوئیسم) داشت.کشورهای آفریقایی که بیشتر آنها تا چندی پیش مستعمره بوده و زیر ستم امپریالیسم غرب قرار داشتند، یک فرصت شمرده می‌شدند.از این رو چین کمکهای انسانی (مانند شانزده هزار پزشک)، فنی و حتی نظامی را در اختیار این کشورها و جنبشهای آزادیبخش قرار داده است.اما با دگرگونی ناشی از روش دنگ شیائوپینگ در سیاست خارجی، نگاه چین نیز به آفریقا دگرگون شد.

چین توجه ویژه‌ای به نفت آفریقا دارد.این کشور در ۲۰۰۵، ۳/۳۸ میلیون نفت خام از آفریقا وارد کرده است که این میزان ۳۰ درصد واردات انرژی این کشور بوده است.چهار کشور آنگولا، سودان، جمهوری کنگو (برازاویل) و گینه استوایی که در میان ده کشور برتر صادرکنندگان نفت هستند، به ترتیب، از مهمترین صادرکنندگان آفریقایی نفت به چین هستند.در اینجا به جزئیات بیشتری در این زمینه می‌پردازیم:

▪ آنگولا:

این کشور دومین تولید کننده نفت در منطقه زیر صحرای آفریقا است که با توجه به سرمایه‌گذاریهای انجام شده تولید روزانه آن تا ۲۰۰۸ به دو میلیون بشکه در روز خواهد رسید.این کشور همچنین دارای منابع گازی بزرگی در سواحل خود است.صنایع نفت و گاز آنگولا آینده امیدبخشی دارند، تا آنجا که این کشور در ۲۰۰۳ بیش از ۲۰ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری خارجی را در این زمینه جذب کرد.اقتصاد آنگولا به شدت به درآمد نفت بستگی دارد و ۴۰ درصد تولید ناخالص داخلی و ۹۰ درصد بودجه دولت با فروش نفت تأمین می‌شود.

به گفته سفیر چین در آنگولا، این کشور تا پایان ۲۰۰۶، بیش از نه میلیارد دلار کالا به چین صادر کرده است که نفت (به میزان ۹۸ میلیون تن) بیشترین آنها بوده است.این مورد آنگولا را مهمترین شریک اقتصادی پکن در آفریقا کرد.در شش ماه نخست همان سال آنگولا از نظر صادرات نفت به چین از عربستان نیز پیشی گرفته است.البته چین نیز کالاهایی به ارزش سیصد میلیون دلار به این کشور صادر کرده است که شامل مواد ساختمانی، اسباب منزل، کفش، پارچه و غذا بوده است.

▪ سودان:

این کشور نیز از تولیدکنندگان نفت است که چین در آن حضوری پویا دارد.نفت سودان شیرین بوده و به آسانی تصفیه می‌شود و از این رو تقاضا برای خرید آن در سالهای گذشته رو به افزایش بوده است.بر پایه گزارش وزارت انرژی سودان، با وجود ناآرامیها در دارفو {که گفته می‌شود سرشار از منابع نفتی است}، این کشور در ۲۰۰۵ روزانه پانصد هزار بشکه نفت تولید کرده است.افزون بر آن، با در نظر گرفتن منابع بالقوه که بر اثر ناآرامیهای داخلی دور از دسترس بوده‌اند، خارطوم توانسته است ذخایر نفتی خود را تا ۵۶۳ میلیون بشکه افزایش دهد.

نخستین حضور چین در حوزه‌های نفتی سودان به حوزه نفتی «مقلد» در دهه گذشته باز می‌گردد.

اما {با روندی فزاینده} چین امروزه کمابیش ۶۰ درصد نفت سودان را خریداری می‌کند که نزدیک به هفت درصد نیاز چین به نفت است.چین قراردادی به ارزش هشت میلیارد دلار در مورد اکتشاف و استخراج نفت، ساخت یک خط لوله نفتی از حوزه‌های نفت خیز جنوب این کشور تا سواحل دریای سرخ در شمال غرب به همراه ساخت یک پایانه نفتی در پورت سودان با خارطوم امضاء کرد.برآورده می‌شود که با این سرمایه‌گذاریها تا ده هزار نفر چینی در این کشور سرگرم کار باشند.

سودان بر اثر آنچه که «نقض حقوق بشر» خوانده می‌شود.(بویژه در منطقه دارفو که به گفته برخی از منابع غربی دویست هزار نفر در آن کشته شدند)، از سوی کشورهای غربی بویژه آمریکا به شدت زیر فشار است.این کشورها از چین نیز خواسته‌اند تا برای رویارویی با خارطوم با غرب هم نوا شود.اما پکن منافع استراتژیک خود را در داشتن رابطه دوستانه با خارطوم تعریف می‌کند.کشورهایی که مورد خشم غرب هستند می‌کوشند تا وزنه متعادلی در برابر فشارها بیابند و از این رو زمینه برای نفوذ چین فراهم می‌شود.

پکن در روابط خارجی خود به پیش شرطهایی مانند وضع حقوق بشر-که مورد نظر کشورهای غربی است-توجه ندارد و آنرا بر پایه پنج اصل همزیستی مسالمت آمیز طراحی و اجرا می‌کند.در همین راستا سفیر چین در آفریقای جنوبی به روشنی گفته است: «هرچند غرب نسبت به کشورهایی چون سودان و زیمبابوه خشمگین است ولی چین به سبب پیروی از اصول همزیستی مسالمت‌آمیز، با آنها روابط گسترده‌ای دارد».در ۲۲ آگوست ۲۰۰۵، «ژائوون ژانگ»، نماینده وزارت خارجه چین در مصاحبه‌ای با نیوزویک در زمینه روابط کشورش با سودان گفته است: «تجارت تجارت است.ما می‌کوشیم تا سیاست را از تجارت جدا کنیم.من فکر می‌کنم که مسائل داخلی در سودان امری داخلی است و ما در موقعیتی نیستیم که خود را بر آن تحمیل کنیم.»(۱۰)

▪ گینه استوایی:

این کشور کوچک غرب آفریقا ذخایر نفتی خود را تا ۲۸/۱ میلیارد بشکه افزایش داده است.در ۲۰۰۴ میانگین تولید نفتی در این کشور ۷۰۰/۳۷۱ بشکه در روز بوده است و نفت ۹۰ درصد صادرات این کشور را می‌پوشاند.جالب آنکه در ۲۰۰۴ دست‌اندرکاران این کشور از شرکتهای نفتی خواستند تا برای کاستن از وابستگی بیشتر به درآمدهای نفتی که ممکن است اقتصاد این کشور را بی‌ثبات سازد، تولیدات خود را به ۳۵۰ هزار بشکه کاهش دهند.

▪ گابن:

این کشور ذخایر نفتی خود را تا ۵/۲ میلیارد بشکه افزایش داده و ۲۳۰ هزار بشکه در روز نیز نفت تولید می‌کند که ۷۰ درصد میزان استخراج نفت این کشور در ۱۹۹۷ یعنی سال اوج تولید است.صادرات نفتی ۶۰ درصد بودجه دولت و ۴۰ درصد تولید ناخالص داخلی را برمی‌گیرد.

▪ نیجریه:

از اعضای اوپک، بزرگترین تولید کننده نفت در آفریقا و یازدهمین تولید کننده نفت در جهان و از تأمین کنندگان اصلی نفت اروپا و آمریکا است.تولید نفت نیجریه ۵/۲ میلیون بشکه در روز بوده و ذخایر نفت شناخته شده آن بالغ بر ۲/۳۵ میلیارد بشکه است.البته دولت طرحهایی را برای افزایش این ذخایر تا ۴۰ میلیارد بشکه در ۲۰۱۰ در نظر دارد.اقتصاد نیجریه وابستگی زیادی به نفت دارد آنچنان که ۸۰ درصد از بودجه سالانه دولت از راه فروش نفت تأمین می‌شود.(۱۱)

نیجریه و چین در ۲۰۰۵ قراردادی به ارزش ۴ میلیارد دلار برای اکتشاف و مبادلات نفتی، پالایش نفت و تولید انرژی امضاء کردند.همچنین در ۹ ژانویه ۲۰۰۶ قراردادی ۲۷/۲ میلیارد دلاری بین دولت نیجریه و شرکت نفت فراساحل چین در مورد بهره‌برداری از ۴۵ درصد از حوزه‌های نفتی فراساحلی نیجریه امضاء شده است.(۱۲)

همان گونه که گفتیم نفت آفریقا در راستای استراتژی «کمک در برابر انرژی»، یکی از مهمترین اولویتهای سیاست خارجی چین است.اما بی‌گمان پکن در روابط خود با آفریقا به دیگر سطوح نیز نظر دارد که به همراه نفت در تحکیم موقعیت چین در آفریقا نقش چشمگیری دارد.بر این پایه وابستگی کشورهای آفریقایی به چین افزایش می‌یابد.آسیا پس از آمریکا و اروپا سومین شریک منطقه‌ای آفریقا است.سهم چین از تجارت با آفریقا از سال ۲۰۰۰ تاکنون، سالانه ۳۰ درصد رشد داشته است، و در ۲۰۰۶ به ۵۰ میلیارد دلار رسیده است.(۱۳)

آفریقا به چین مواد خام صادر می‌کند و به جای آن کالای تولید شده صنعتی می‌گیرد.برای چینیها این وضع، مطلوب است.چینی‌ها مواد خام مانند نفت، مس، نیکل، الوار و… را از آفریقا وارد کرده و پس از تبدیل به کالای مصرف که ارزش افزوده بیشتری داردر به آن کشورها صادر می‌کنند، هرچند این کالاها ارزان قیمت باشند.از همین رو است که برخی از پژوهشگران چین‌شناس و پژوهشگران اقتصادی از الگوی استعمار سرمایه‌داری نو (New-Colonialism) چین سخن می‌گویند.(۱۴)

فعالیتهای تجاری چین در آفریقا از آغاز دهه ۱۹۹۰ گسترش چشمگیری داشته و تا سال ۲۰۰۰، با رشد ۷۰۰ درصدی رو به رو بوده است… میزان سرمایه‌گذاریهای چین نیز در آفریقا از ۹۰۰ میلیون دلار به ۱۵ میلیارد دلار در ۲۰۰۴ رسیده است.چین اکنون سومین شریک تجاری آفریقا پس از آمریکا و فرانسه و البته جلوتر از بریتانیا است… آفریقا در ۲۰۰۵، ۲/۵ درصد رشد اقتصادی داشته است که بیشتر به سبب حجم زیاد سرمایه‌گذاری چینی‌ها در آنجا به دست آمد.(۱۵) ناگفته نماند که با توجه به رشد چشمگیر تجارت میان چین و آفریقا، جایگاه چین در میان شریکان اقتصادی آفریقا جابه جا خواهد شد.

چینی‌ها در آفریقا در اجرای پروژه‌هایی ساختاری چون جاده سازی، پل سازی و سدسازی شرکت دارند و جدا از صادرکنندگان آفریقایی نفت به چین (که در بالا معرفی شدند) چینی‌ها در تانزانیا، اتیوپی و زامبیا نیز پروژه‌های ساختمانی اجرا می‌کنند.چینی‌ها بر سر هم ۱۵ میلیارد دلار از بدهیهای آفریقا را در جهت کمک اقتصادی به آنها بخشیده‌اند؛ همچنین چین‌پزشکان خود را به کشورهای آفریقایی فرستاده و بسیاری از کارگران و دانشجویان آفریقایی را در کارگاههای آموزشی و دانشگاه‌های خود پذیرفته است.(۱۶) پکن در تانزانیا داروی ضد مالاریا تولید کرده و مدارس تازه ساخته است، به آنگولا برای ساخت راه‌آهن سراسری به هم پیوسته کمک مالی کرده و برای گسترش صنعت توریسم در اوگاندا به این کشور کمک می‌کند.(۱۷) ساخت بزرگراه در نیجریه، ایجاد شبکه تلفن در غنا و راه‌اندازی کارخانه آلومینیوم سازی در مصر از دیگر برنامه‌های چین در آفریقا است که پیمانهای آن در ۲۰۰۶ امضاء شده است.(۱۸) چین در جمهوری کنگو در معادن مس و کبالت سرمایه‌گذاری کرد؛ در اتیوپی سرگرم ساخت یک سد بزرگ است؛ در سال جاری یک ماهواره نیجریه را در مدار قرار خواهد داد و در اوگاندا یک رادیو دولتی راه‌اندازی کرده است که در شبانه‌روز نوزده ساعت برنامه‌ پخش می‌کند(۱۹)؛ چین بر سر هم نزدیک به پنج میلیارد دلار کمک اقتصادی در اختیار کشورهای آفریقایی قرار داده است(۲۰)؛ و ۵۵۰ نیروی صلحبان زیرنظر سازمان ملل به لیبریا و دهها تن دیگر نیز به جمهوری کنگو اعزام کرد.(۲۱) بر این پایه پیوندهای اقتصادی و استراتژیک ژرفی میان چین و آفریقا پدید آمده است.

● فروش جنگ افزارهای چین به کشورهای آفریقا

آفریقا یکی از مهمترین بازارهای تسلیحاتی چین در جهان است و رویکرد چین به آفریقا سطوحی از ملاحظات نظامی و استراتژیک نیز دارد.پکن افزون بر گسیل داشتن نیروی صلح‌بان به برخی کشورهای آفریقایی، جنگ افزارهای بسیاری نیز در اختیار کشورهای آفریقایی قرار داده است.بین سالهای ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۷ چین نزدیک به ۱۴۲ میلیون دلار جنگ افزار در اختیار کشورهای آفریقایی قرار دارد که تا فروپاشی شوروی با همین روند ادامه داشت.اما پس از فروپاشی شوروی این روند سرعت گرفت.بر پایه گزارشات سرویس تحقیقاتی کنگره آمریکا فروش جنگ افزارهای چین به آفریقا از ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۳ به ده درصد تمام جنگ‌افزارهای جابه‌جا شده در جهان می‌رسد.(۲۲) ناگفته نماند فروش این جنگ افزارها به چین کمک می‌کند تا تجارت خود را در آفریقا متوازن سازد.

چین به حکومت اسلامی سودان جنگ افزارهایی به ارزش صد میلیون دلار شامل ۱۲ فروند جت ۷-F و هلیکوپتر ضد شورش که در ناآرامیهای دارفو به کار رفته است ارسال داشته است؛ چین از مدتها پیش تاکنون به آموزش نیروهای نظامی گینه استوایی (بویژه در زمینه جنگ افزارهای سنگین) پرداخته و به دو کشور اتیوپی و اریتره تا سال ۲۰۰۰-یعنی تا آخرین روزهایی که با هم می‌جنگیدند-یک میلیارد دلار جنگ افزار فرستاده است؛ در ۱۹۹۵ چین یک بسته ۱۵۲ تنی از جنگ افزارهای نیمه سبک را برای بروندی فرستاد ولی اجازه تخلیه در بنادر تانزانیا را پیدا نکرد؛ گفته می‌شود چین سیزده بسته مخفی با برچسب کالاهای کشاورزی به تانزانیا فرستاد؛ حکومت اقتدارگرای موگا به در زیمبابوه دوازده فروند جت ۱-FC و صد دستگاه خودروی لجستیکی از چین دریافت کرد؛ همچنین در مه ۲۰۰۰ گفته شده که چین یک بسته دریایی کوچک جنگ افزار را دربرابر هشت تن عاج فیلهای زیمبابوه فروخته است.(۲۳)

در راستای گسترش و تعمیق روابط با آفریقا، پکن در یک اقدام دیپلماتیک بی‌نظیر، در نوامبر ۲۰۰۶ رهبران ۵۳ کشور ‏آفریقایی را به یک نشست اقتصادی فرا خواند.شاید بهترین دلیل برای اهمیت فزاینده آفریقا در سیاست خارجی همین مورد باشد.حاصل این نشست امضای پیمانهایی به ارزش ۹/۱ میلیارد دلار بوده است.هوجین تائو-رئیس جمهور چین-وعده کمک پنج میلیارد دلاری را به رهبران آفریقایی داده و گفته است که این مبلغ تا ۲۰۰۹ به دو برابر خواهد رسد.در بیانیه پایانی اعلام شد که هردو سو همکاریهای استراتژیک خود را در زمینه‌‌های اقتصادی، توسعه اجتماعی و مسائل بین‌المللی تقویت خواهند کرد.ون جیابائو-نخست وزیر چین-نیز از شریکان اقتصادی خود در آفریقا خواسته است که میزان تجارت خود را با چین از ۵۰ میلیارد دلار کنونی به بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار در ۲۰۱۰ برسانند.(۲۴)

نگاه به آفریقا بی‌گمان دارای سطوحی از منافع استراتژیک و بین‌المللی است.آنچنان که به چین کمک می‌کند تا در نظام بین‌الملل یارگیری کند و از آن برای رسیدن به هدفهای دلخواه بهره گیرد.برای نمونه چین در مورد برخی مسائل از سوی غرب زیر فشار است که یکی از مهمترین آنها حقوق بشر است.دوستان آفریقایی چین به این کشور کمک می‌کنند تا در مجامع بین‌المللی سیاستهای این کشور محکوم نشده و قطعنامه‌ای بر ضد این کشور صادر نشود.نمونه دیگر اینکه در نشست پکن (۲۰۰۳) کشورهای بور کینافاسو، سائوتومه، سوازیلند، مالاوی و گامبیا نیز دعوت شده بودند، در حالی که این کشورها اصل چین واحد را نادیده گرفته و تایوان را به رسمیت شناخته‌اند.در واقع چین می‌کوشد تا با ایجاد و تحکیم پیوندهای چند جانبه با کشورهای یاد شده زمینه دوری آنها را از تایپه فراهم آورد تا بتواند آنرا منزوی سازد.

کالاهای ارزان چینی مشتریان زیادی در آفریقای فقیر دارند.گسترش روابط میان چین و آفریقا سبب تقویت و گسترش همکاریهای جنوب – جنوب می‌شود و بر توانمندی پکن در رویارویی با چالشهای شمال می‌افزاید.از دیدگاه پکن دوستانه آفریقایی برگ برنده یا ابزار مناسبی برای چانه‌زنی با کشورهای شمال، رقیبان اقتصادی و رقیبان استراتژیک آن به شمار می‌روند.چین در راه توسعه و قدرت‌یابی است و بی‌گمان دیر یا زود ناگزیر خواهد بود تا سیاستهای اقتصادی خود را با سیاستهای امنیتی و استراتژیک متوازن سازد.در چنین شرایطی رفتار دیگر قدرتهای مجاور با چین دگرگون خواهد شد.بویژه ایالات متحده، که بسیاری از مقامهای ارشد این کشور در مورد سربرآوردن چین بارها هشدار داده‌اند.در چنین حالتی آ‏فریقا برای چین عرصه‌ای مناسب و مهم در جهت گریز از مهار امنیتی واشنگتن شمرده می‌شود.اما افزون بر چین، در سالهای گذشته حضور ایالات متحده در آفریقا نیز چشمگیر بوده است.

● ‏آفریقا در سیاست خارجی آمریقا: بررسی رویکردها

امروزه آفریقا یکی از مهمترین حوزه‌های درگیری آمریکا شده است، ولی در گذشته نه چندان دور چنین وضعی وجود نداشت.اما به سبب برخی عوامل واشنگتن ناگزیر است تا به آفریقا نگاه ویژه‌ای داشته باشد.عواملی مانند تداوم هژمونی، رقابت با نفوذ فزاینده چین در آفریقا و گونه‌گونه سازی منابع نفتی، واشنگتن را واداشته تا به میدان آفریقا وارد شود.

پس از فروپاشی شوروی شاهد همپوشانی میان حوزه‌های سه گانه استراتژیک، اقتصادی و فرهنگی در سیاست خارجی تنها ابرقدرت جهان بوده‌ایم.وجوه سه گانه سیاست خارجی آمریکا مبتنی بر ۱)امنیت این کشور و کاهش هر چه بیشتر آسیب‌پذیری‌ها ۲)نگهداری و تداوم برتری اقتصادی و ۳)گسترش ارزشهای آمریکا در جهان (آمریکایی شدن) است.به سخن دیگر رویکردهای ژئواستراتژیک، ژئواکونومیک و ژئوکالچر به شکل هماهنگ و تعاملی در سیاست خارجی آمریکا در مناطق خاص آفریقا دیده می‌شود.از سوی دیگر حوزه‌بازی سیاست خارجی آمریکا نیز به تمام جهان خاکی گسترش یافته است.«دالدر» و «لیندسی» (از مؤسسه بروکینگز) به روشنی از پایان عصر ژئوپلیتیک و آغاز عصر «سیاست جهانی» پس از فروپاشی شوروی سخن می‌رانند.(۲۵) آنچه که «نظم نوین جهانی» خوانده می‌شود یک گفتمان ژئوپلیتیکی است که ناظر بر جهانی شدن سیاست، امنیت، منافع و ارزشهای آمریکایی است.

پس از رویداد یازده سپتامبر نه تنها خاورمیانه بزرگ (شامل خاورمیانه سنتی، آسیای مرکزی و قفقاز) و خاور اروپا، بلکه آ‏فریقا نیز حوزه بازی دولتهای بزرگ نظام بین‌الملل شده است.ایالات متحده رقابت فشرده‌ای را برای نفوذ در این منطقه آغاز کرده است.بازی بزرگ آفریقایی واشنگتن چند سطحی است.به سخن دیگر «استراتژی بزرگ آمریکا در این قاره فراتر از قدرت نظامی به پیش می‌رود.سود اقتصادی در برابر رقباء بالقوه اقتصادی، هسته اصلی رقابت نظام کاپیتالیستی است.به همین دلیل در استراتژی بزرگ آمریکا قدرت نظامی با نبود برای کنترل سرمایه، تجارت، ارزش دلار و مواد خام استراتژیک تلفیق شده است.»(۲۶)

ایالات متحده پس از فروپاشی شوروی، به تنهایی در رأس ساختار قدرت در نظام بین‌الملل قرار گرفت با وجود اینکه بسیاری از پژوهشگران بر این باور بودند که نظام بین‌الملل به سوی چند قطبی شدن حرکت خواهد کرد، اما دگرگونیها، پروسه‌های اقتصادی و نظامی درونی ایالات متحده و رویدادهای بین‌المللی در سالهای پس از فروپاشی کمونیسم سرانجام فاصله آمریکا و دیگر رقیبان این کشور را در توزیع قدرت بیشتر کرد.(۲۷) اشغال افغانستان (۲۰۰۱) و عراق (۲۰۰۳) پس از یازده سپتامبر ۲۰۰۱ و نفوذ در منطقه آسیای مرکزی و تحکیم قدرت در خاورمیانه، فاصله قدرت آمریکا را با رقیبان آن کشور بیش از پیش ساخته است.این کشور می‌کوشد تا با مهار کردن قدرتهای منطقه‌ای چون روسیه در اوراسیا، ایران در خاورمیانه، برزیل در آمریکای لاتین، محور پاریس – برلین در اروپا و چین در شرق دور به هژمونی این کشور تداوم بخشد.اما رقابت با چین در آفریقا نیز جریان دارد.

در میان رقیبان منطقه‌ای آمریکا چین موقعیت ویژه‌ای دارد.این کشور با رشد اقتصادی ۹ درصدی خود کانونهای قدرت را در نظام بین‌الملل دگرگون خواهد کرد.از آنجا که موازنه قوا در نظام بین‌الملل همیشه، بر اثر موازنه بر تولید بوده، این مورد در سرنوشت نظام بین‌الملل کنونی که بر پایه برتری ایالات متحده است نقش تعیین‌کننده‌ای خواهد داشت.ایالات متحده، چین را از سه سو در محاصره استراتژیک قرار داده است: از سوی شرق (با ایجاد پیوندهای امنیتی با ژاپن و کره)، از سوی جنوب آسیا (با پیوند استراتژیک با هندوستان) و از سوی آسیای مرکزی (با حضور نظامی).اما نفوذ چین در آفریقا نیز فزاینده است و واشنگتن خود را در موقعیتی می‌بیند که باید در برابر آن اقدام کند.

افزایش حضور چین در آفریقا آرام ولی پیوسته است و در صورت رها کردن این منطقه از سوی آمریکا چه بسا چین بتواند تمام آنرا در سلطه استراتژیک خود بگیرد.در گزارش شورای روابط خارجی آمریکا اشاره شده که «چین صحنه استراتژیک آفریقا را بر هم زده و در سراسر این قاره اکنون این کشور کنترل دارائیها را در دست دارد.»(۲۸) این امر واشنگتن را بر آن داشت تا با پرکردن این منطقه جلوی گسترش حضور چین را بگیرد.

یکی دیگر از علل توجه آمریکا به آفریقا نفت و دیگر منابع طبیعی این قاره است.ایالات متحده نیز به سبب بحرانهای امنیتی خاورمیانه و احتمال اینکه این بحرانها بر تولید و صادرات این فرآورده استراتژیک اثر گذارد، خود را ناگزیر می‌بیند تا برای گونه‌گون‌سازی منابع تأمین کننده انرژی اقدام کند.در ۱۶ مه ۲۰۰۱ دفتر دیک چنی – معاون رئیس جمهوری آمریکا – گزارش کرده است که تولید کنندگان سنتی نفت در هر منطقه‌‌ای-با رویکرد به سود دوسویه‌تولیدکنندگان – امکان ایجاد بی‌ثباتی در بازار را دارند… این مورد یک چالش سیاسی است که ما آنرا فراتر از یک سیاست انرژی فراگیر در نظر می‌گیریم….بر این اساس گونه‌گونی بیشتر در تولید کنندگان نفت مهم به نظر می‌رسد.در کنار آمریکای لاتین، آفریقای غربی به عنوان یکی از منابع رو به گسترش نفت و گاز برای بازارهای آمریکا، مورد نظر ماست.(۲۹)البته چنین پیداست که بر اثر سیاست گونه‌گون‌سازی منابع انرژی، توجه آمریکا به نفت حوزه خزر، آلاسکا و حتی کوههای راکی نیز جلب شده است.(۳۰)

آفریقا در ۱۹۹۸، روزانه ۸/۷ میلیون بشکه نفت تولید کرده است.در همان سال بزرگترین کشورهای آفریقایی تولید کننده نفت نیجریه، لیبی، الجزایر، مصر و آنگولا بودند.به جز آفریقای شرقی، دیگر نواحی آفریقا نیز تولید کننده و صادر کننده نفت هستند.از تمام تولیدات نفتی آفریقا در آن سال ۵/۲ میلیون بشکه در داخل مصرف شده است که بیشترین آن به مصر، آفریقای جنوبی، الجزایر و لیبی اختصاص دارد.آفریقای جنوبی و مراکش به ترتیب بزرگترین واردکنندگان و نیجریه، لیبی، الجزایر، اوگاندا، مصر، گابن، کنگو و کامرون بزرگترین تولیدکنندگان آفریقایی نفت هستند.(۳۱) لذا همان گونه پیداست، شمال آفریقا و منطقه خلیج‌گینه مهمترین مناطق نفت خیز در آفریقا است که ایالات متحده نیز مانند چین به آن توجه دارد.

طرحهای فراگیری که برای امنیت منابع انرژی پس از یازده سپتامبر ریخته شده باید به حل مسائل کوتاه مدت و بلندمدت آمریکا کمک کند که آفریقا بویژه آفریقای غربی، فرصتهای مناسبی برای آمریکا در هر دو زمینه فراهم می‌آورد.مسئله کوتاه مدت به درگیریهای جاری و بالقوه در خاورمیانه و آثار ژئوپلیتیک آن بر تولیدکنندگان اصلی نفت برای آمریکا، مربوط است… غرب آفریقا چندی پیش ۱۵ درصد از واردات نفتی آمریکا را تأمین کرده است و بر پایه گزارش شورای ملی آمریکا این میزان به ۲۵ درصد در ۲۰۱۵ افزایش خواهد یافت.مسئله بلندمدت همان نفوذ و حضور نظامی ایالات متحده است که تضمین کننده هژمونی آمریکا است.(۳۲)

سرمایه‌گذاریهای نفتی آمریکا نیز بسترهای مناسبی را برای ایجاد و گسترش زیرساختها و فرصتهای اقتصادی، توسعه ترابری، آموزش، اشتغال و … فراهم می‌آورد.افزون بر آن چنین پیداست که ‏آفریقا را از رقابت میان چین و آمریکا سود می‌برد.زیرا هر دو کشور برای نفوذ در این قاره به سرمایه‌گذاری می‌پردازند و از این رو سبب رشد و ترقی اقتصادی این قاره می‌ شوند.

روند افزایش سهم آفریقا در واردات نفتی آمریکا از نیمه‌های دهه ۹۰ سده گذشته پیدا شد.از ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۲ کشورهای آنگولا، نیجریه، جمهوری کنگو، گابون، کامرون و گینه استوایی بر سرهم سهم خود را واردات نفت به آمریکا به ۱۵ درصد رساندند که تا ۲۰۰۲ با سهم عربستان برابر شد.(۳۳) البته این میزان باز هم افزایش یافته به ۲۵ درصد تا ۲۰۱۵ خواهد رسید.

غرب آفریقا ۶۰ میلیارد بشکه ذخیره ثابت شده نفتی دارد.بررسیها نشان می‌دهد که در پایان دهه نخست سده بیست و یکم از هر پنج بشکه نفتی که وارد اقتصاد جهان می‌شود دست کم یک بشکه آن از خلیج گینه است و از این رو سهم آفریقا از واردات نفت آمریکا، برابر آنچه در بالا گفتیم افزایش می‌یابد.نیجریه اکنون ده درصد از واردات نفت آمریکا را تأمین می‌کند.سهم آنگولا نیز چهاردرصد است.در پایان این دهه این میزان به دو برابر خواهد رسید.(۳۴)

رویکرد استراتژیک آمریکا به نفت آفریقا فراتر از موارد مربوط به چین است.توانمندیهای آفریقا در زمینه انرژی افزون بر کاهش آسیب‌پذیریها در برابر بحرانهای نفتی احتمالی در خاورمیانه، توان ایالات متحده را در جهت رویارویی با دولتهای نفت خیز مخالف با سیاستهای آن کشور، افزون می‌سازد.همچنانکه سلطه بر منابع نفتی عراق افزایش توانمندی و امکانات آمریکا را برای اثرپذیری کمتر از اعضاء اوپک و اثرگذاری بیشتر بر دیگر رقیبان اقتصادی – مانند ژاپن و آلمان-در پی دارد، (۳۵) در همین چارچوب نفت آفریقا نیز بر تواناییهای آمریکا در برخورد با کشورهایی مانند ایران و ونزوئلا-که با سیاستهای بین‌المللی واشنگتن به مخالفت برمی‌خیزند-خواهد افزود.

در سالهای گذشته سرمایه‌گذاریهای نفتی آمریکا در آفریقا افزایش داشته است.برای نمونه در سال ۲۰۰۲ شرکت نفتی شورون تگزاکو-که کاندولیزا رایس پیش از این مدیر آن بود-اعلام کرد که در مدت پنج سال، پنج میلیارد دلار در آفریقا سرمایه‌گذاری کرده و تا پنج سال آینده نیز در آفریقا بیست میلیارد دلار دیگر سرمایه‌گذاری خواهد کرد.(۳۶) بی‌گمان دیگر شرکتهای آمریکایی نیز ترغیب خواهند شد تا به نفت و انرژی آفریقا بیشتر توجه کنند.البته همان گونه که گفتیم چون نفت آمریکا از نوع نفت شیرین است و بهتر تصفیه می‌شود، مورد توجه شرکتهای نفتی بین‌المللی است.

بی‌گمان نفت یکی از مهمترین متغیرها در چگونگی درگیری ایالات متحده در بحرانهای بین‌المللی است.همچنان که در بحران عراق نمایان شد، واشنگتن به نفت خاورمیان چشم دارد.زیرا اگر نفت عراق سبب حمله به این کشور نبود، پس از اشغال، شرکتهای نفتی فرانسوی، آلمانی، روسی و چینی (کشورهای مخالف حمله به عراق) را از معاملات بزرگ نفتی عراق محروم نمی‌کرد.(۳۷) پافشاری ایالات متحده برای دخالت در بحران دارفور و گسیل داشتن نیروهای بین‌المللی به این منطقه نیز رابطه معناداری با نفت این منطقه دارد، زیرا دارفور سرشار از منابع نفتی است.

آفریقا از نظر بحرانهای داخلی-به ویژه تنش میان اقوام و قبایل-یکی از مهمترین کانونهای بی‌ثباتی در نظام بین‌الملل است و این عوامل ممکن است امنیت منابع نفتی را به خطر اندازند.هر چندریچارد مورفی از اعضاء گروه ابتکار سیاسی نفت آفریقا (۳۸) (AOPIG) بر این باور است که بسیاری از منابع نفتی ‏آفریقا دور از ساحل قرار دارد و از سیاستهای داخلی و آشفتگیهای اجتماعی دور است و می‌توان آنها را با خطوط دریایی کم عرض و باریک در اختیار گرفت،(۳۹) واشنگتن در جهت تأمین امنیت این منابع در چارچوب گسیل نیروها به منطقه اقدام کرده است.اما پیش از پرداختن به جزئیات آن بایسته است تا به سیاست خارجی آفریقایی آمریکا در درون گفتمان «مقابله با تروریسم» یا آنچه که «جنگ با ترور» خوانده می‌شود، بپردازیم.

● آفریقا در عرصه نبرد با تروریسم

یازده سپتامبر ۲۰۰۱ نقطه چرخشی در تاریخ نظام بین‌الملل کنونی شمرده می‌شود که نقش تعیین‌کننده‌ای در کیفیت و چگونگی این نظام داشته است.هر چند تهدیدهای سازمانهای تروریستی پیش از این رویداد در نظر واشنگتن بوده است، اما این، رویداد یازده سپتامبر بوده است که خطرهای تروریستی را در صدر تهدیدات منافع ملی آمریکا قرار داده است.از آن رویداد تاکنون گفتمان جنگ با تروریسم چراغ راهنمای سیاست خارجی آمریکا بوده است.همچنین در میان سازمانهای تروریستی، القاعده – که رویداد یازده سپتامبر به آن نسبت داده می‌شود-بیشتر مورد توجه است.ناگفته نماند که اشغال افغانستان و عراق به دست آمریکا یکسره با القاعده پیوند داشت.طالبان از تحویل دادن اسامه بن لادن – سرکرده القاعده – خودداری کرد و نیز کاخ سفید صدام را متهم کرد که با القاعده ارتباط دارد هرچند هیچگاه این امر ثابت نشد.

انفجارهای تروریستی مادرید در ۲۰۰۴ که گفته می‌شود القاعده مسئولیت آنرا پذیرفته است، ایالات متحده را مصمم کرد تا نیروهای نظامی خود را وارد آفریقا سازد.بنا به گفته خبرگزاری فرانسه، انفجارهای مادرید از سوی نیروهای القاعده که در سرزمینهای مرزی مراکش، مالی، موریتانی و الجزایر مستقر هستند، اجرا شد.یک گروه ستیزی جوی سلفی الجزایری نیز به نام گروه «توحید و جهاد» در این حملات نقش داشته است.(۴۰)

ایالات متحده در پی انفجارهای تروریستی مادرید نیروهای خود را به آفریقا فرستاد.کاخ سفید اهمیت آفریقا را حتی پیش از بمب‌گذاریهای مادرید به آگاهی اعضاء گروه هشت (کشور صنعتی) در کاناناسکیس (Kananaskis) کانادا و اویان (Evian) فرانسه به عنوان منطقه‌ای که سازمانهای تروریستی در آنجا نفوذ کرده‌اند، رسانده بود.

● نفوذ استراتژیک آمریکا در آفریقا

ایالات متحده در چارچوب گفتمان جنگ با تروریسم تلاش گسترده‌ای را برای مبارزه با سازمانهای تروریستی در شمال آفریقا، آغاز کرده است.چنین اقدامی در اصل در یک چارچوب کلان انجام می‌شود و نشان می‌دهد که افزون بر خاورمیانه، آسیای مرکزی، قفقاز و شرق اروپا، آفریقا نیز به حوزه تازه‌ای از بازی بزرگ ایالات متحده (و چین) تبدیل شده است.هر چند پیوند نزدیکی میان ملاحظات اقتصادی و انرژی آن کشور از سوی دیگر وجود دارد که در زیر آنرا بیشتر می‌شکافیم.

▪ در استراتژی امنیت ملی آمریکا که در ۲۰۰۲ عنوان شد، اشاره شد که مبارزه با تروریسم جهانی و تضمین منابع برای انرژی آمریکا نیازمند آن است که آمریکا تعهدات خود را در آفریقا بیشتر کند و با همکاری قدرتهای هم‌پیمان خود در پی تدوین سازوکارهای تازه امنیتی در قاره آفریقا باشد.زمان کوتاهی پس از اینکه فرماندهی نیروهای اروپا و آمریکا در اشتوتگارت آلمان که مسئولیت عملیات نظامی در آفریقای صحرا را بر عهده دارد، فعالیت خود را در غرب آفریقا افزایش داد، این فعالیتها بیشتر در کشورهای منابع نفتی متمرکز شد.فرماندهی نظامی آمریکا در اروپا اکنون ۷۰ درصد از زمان و امکانات خود را برای آفریقا گذاشته است.ولی در ۲۰۰۳ هیچ امکاناتی به آفریقا تعلق نداشت.(۴۱)

▪ مهمترین پایگاه نظامی آمریکا در آفریقا پایگاهی است که در ۲۰۰۲ در جیبوتی در شاخ آفریقا تأسیس شده، و امکان کنترل بر ترانزیت یک چهارم از نفت تولید شده جهان را به آمریکا می‌دهد.این پایگاه به خط لوله نفت سودان نزدیک است و این امکان را می‌دهد تا بر پایانه خاوری نفت در آفریقا مسلط شود.در غرب آفریقا فرماندهی نظامی آمریکا اکنون مراکز عملیاتی در سنگال، مالی، غنا، گابن، نامیبیا و آنگولا برپا کرده است.در ۲۰۰۳ این فرماندهی، عملیات ضد تروریستی را در غرب آفریقا آغاز کرد.در ماه مارس ۲۰۰۴، نیروهای ویژه آمریکا عملیات نظامی بر ضد گروههای سلفی انجام دادند.آمریکا همچنین سرگرم ایجاد یک نظم امنیتی ساحلی در خلیج گینه به نام «نگهبان امنیت ساحلی» است.(۴۲)

▪ در فوریه ۲۰۰۴ گروهی از افسران بلندپایه آمریکا از جمله جیمز جونز-ژنرال چارلز والد-نماینده فرماندهی اروپایی – از آفریقا دیدن کردند.در همان سال، نیروهای آمریکایی در برنامه‌ای چند ماهه به موریتانی، چاد، مالی و نیجر گسیل شدند.این تلاشها در چارچوب «ابتکار اتحاد ساحل» برای تقویت نیروهای ضد تروریسم است.( ۴۳)

▪ در ۲۰۰۶ چکیده‌ای از طرح بازسازی ساختار سیاست دفاعی ایالات متحده، زیر نظر اریک ادلمن (مشاور امسفلد، وزیر دفاع وقت) مطرح شد که بر اثر آن وزیر دفاع و افسران ارشد پنتاگون برای تصمیم‌گیری درباره متن پیشنهادی استقرار نیروهای آمریکایی در قاره آفریقا به توافق نزدیک شدند تا فرماندهی تازه‌ای برای کنترل عملیات امنیتی برپا شود.از دیدگاه کارشناسان مسائل استراتژیک، این اقدام یک دگرگونی بنیادی در سیاست امنیتی و استراتژیک آمریکا شمرده می‌شود.(۴۴)

▪ واشنگتن تصمیم گرفت تا پائیز ۲۰۰۷ نیروی نظامی به نام «آفری کوم» آماده دخالت در هرگوشه از آفریقا کند.(۴۵)

▪ مرکز نیروهای آمریکایی آفریقا امروزه در اشتوتگارت قرار دارد.اما… گفته می‌شود که این مرکز در ۲۰۰۸ به آفریقا منتقل خواهد شد.در همین مورد تاکنون توافقاتی با چند کشور آفریقایی صورت گرفته است.(۴۶)

▪ به همین گونه واشنگتن ۵۰۰ میلیون دلار برای «ابتکار ضد تروریسم فراساحل (TSCTI)»(۴۷) کنار گذاشته است.

▪ نیروی دریایی آمریکا نیز توجه ویژه‌ای به منطقه آفریقا پیدا کرده است.«از مجموع پنج ناوگان دریایی آمریکا در جهان، آفریقا در میان سه ناوگان آن قرار دارد: فرماندهی اروپایی که محدوده‌ای شامل ۴۳ کشور – از جمله کشورهای شمال آفریقا و جنوب صحرا را پوشش می‌دهد، ناوگان مرکزی که بر زیر سیستم شاخ آفریقا سلطه دارد و ناوگان اقیانوس آرام که گستره عملیاتی آن تا ماداگاسکار و سرزمینهای درونی آفریقا کشده شده است.»(۴۸)

این موارد با نگاهی تاریخی از آغاز سده بیست و یکم تا کنون به خوبی نشان می‌دهد که چگونه ایالات متحده در امور آفریقا درگیر شده است، آنچنان که این قاره عنصری مهم در سیاست خارجی و استراتژی امنیتی این کشور شد.نگاه استراتژیک واشنگتن به قاره سیاه با رویکردهای اقتصادی – بویژه انرژی-درهم تنیده شده است.آنچه استراتژی آمریکا در آفریقا نامیده می‌شود در چنین بستری از اهداف و استراتژیها بارور شده است.

● بهره سخن

چین و ایالات متحده در آفریقا رقابت پردامنه و تنگاتنگی را از نخستین سالهای هزاره تازه آغاز کردند.از یک سو چین، با توجه به لزوم تداوم رشد فزاینده اقتصادی، تأمین نیازمندیهای همگانی و افزایش نقش بین‌المللی خود به آفریقا رو کرده است.مؤلفه‌های گفته شده سبب می‌شود تا این کشور در مورد تأمین منابع مورد نیاز خود – بویژه نفت و انرژی-اطمینان یابد.آنچه در این میان عامل محرک شناخته می‌شود ناآرامیها و بی‌ثباتی درخاورمیانه یا انبار انرژی جهان است که چین را واداشته تا در چارچوب ابتکار «کمک در برابر انرژی» که گونه‌گون‌سازی منابع نفتی را در نظر دارد، وارد آفریقا شود.اما این رویکرد بی‌گمان با سطوح گوناگون در ملاحظات امنیتی و استراتژیک همخوانی دارد.به سخن دیگر، چین به آفریقا همچون حوزه تازه‌ای از نقش آفرینی بین‌المللی و فرصتهای استراتژیک می‌نگرد.به نظر می‌رسد چین تلاش دارد تا جغرافیای استراتژیک خود را در آفریقا گسترده‌تر کند، زیرا این قاره در اصل به اندازه دیگر مناطق مورد نظر قدرتهای بزرگ نبود و نفوذ در این قاره دست کم واکشنهایی را در پی خواهد داشت.از این رو چین بدون در پیش گرفتن رویکردهای نظامی و امنیتی در سیاست خارجی که هزینه‌هایی را نیز بر او تحمیل خواهد کرد، همچنان با نگرشهای اقتصادی، حوزه عملیات سیاست خارجی خود را گسترش خواهد داد.

از سوی دیگر ایالات متحده آمریکا بر این است که با اهدافی ویژه وارد کارزار آفریقا شود.از جمله تداوم هژمونی راه سلطه بر رقیبان منطقه‌ای، واشنگتن را واداشته تا در برابر نفوذ پردامنه چین در آفریقا ایستادگی کند.از دیدگاه بسیاری از پژوهشگران آمریکایی چین از توانمندی لازم جهت به زیر کشیدن برتری ایالات متحده و دگرگونی در ساختار نظام برخوردار است و مهار کردن این قدرت جوان رو به رشد و کنترل نفوذ بین‌المللی آن-بویژه در آفریقا – لازم به نظر می‌رسد.اما ایالات متحده نیز در مورد امنیت منابع انرژی و ادامه تولید و صادرات آن در منطقه خاورمیانه بی‌ثبات نگرانیهایی دارد، پس گونه‌گون سازی منابع انرژی را اقدامی لازم می‌یابد.در این میان مناطق ویژ‌ه‌ای مورد نظر هستند که خلیج گینه در آفریقا یکی از مهمترین آنها است.البته استراتژی بزرگ آمریکا در آفریقا در راستای توسعه ارزشهای آمریکایی بوده است که در این پژوهش فرصت پرداختن به آن نیست.

امروزه آفریقا مانند شرق اروپا، قفقاز، آسیای مرکزی و خاورمیانه، جبهه‌ای دیگر شمرده می‌شود که قدرتهای بزرگ را در برابر هم قرار داده است.چین و ایالات متحده بازیگرانی هستند که تلاش خود را برای نفوذ همه جانبه در این منطقه از سالها پیش آغاز کرده‌اند.بر این پایه آفریقا دیگر در حاشیه نظام بین‌الملل نیست و امروزه یکی از کانونهای اصلی نزاع و رقابت به شمار می‌رود.

مایکل کلیر (M.Klare) تحلیلگر مسائل امنیتی آفریقا در مورد درگیریهای قدرتهای بزرگ در آفریقا هشدار داده است و به روشنی می‌گوید: «آفریقا رو به شعله‌ور شدن است».همچنان که گفتیم این قاره در سالهای آینده دگرگونیهای ژرفی را تجربه خواهد کرد که چه بسا بر نظام بین‌الملل آثار چشمگیری داشته باشد.

نویسنده: مرتضی - شجاع / حسن - قانع

منبع: ماه نامه - اطلاعات سیاسی اقتصادی - شماره ۳۴۶ - ۳۴۶

پاورقی‌ها:

۱-دانشجوی رشته علوم سیاسی

۲-مدرس دانشگاه

۳-Yeoman, Matew (۲۰۰۴), Crude Oil Politics.The United States, China and Race for Oil Security, at: www.olicrisis.com/cn/crude-dashbord.pdf.

۴-Pan, Ester (۲۰۰۶) “China, Africa and Oil”, at; www.cfr.org/publication ۱۹۵۵۷۱.

۵-Raughneen, Simon (۲۰۰۶) “Influence Anxaiety: Chi-na’s Role in Africa”, at:

http://www.isn.ethz.Ch/news/sw/details-print, cfm? Id=۱۵۸۳۷.

۶-Raughneen, Ibid.

۷-Zwieg, David, Jianhai, Bi (۲۰۰۵) “China’s Global Hunt for Energy”.at:

http://www.foreignaffairs.org/۲۰۰۵۰۹۰۱ faessay ۸۴۵۰۳/david-zweig-bi-jianhai/china-s-global-hunt-for-energy.html.

۸-Raughneen, Ibid.

۹-Zwieg, Ibid.

۱۰-Raughneen, Ibid.

۱۱-Pan, Ibid.

۱۲-Raughneen, Ibid.

۱۳-Zhou, Scott (۲۰۰۶) “China as African Angle in White”, at:

www.atimes.com/atimes/China-Business/HK۰۳ Cb۰۴.html.

۱۴-Zhuo, Ibid.

۱۵-Pan, Ibid.

۱۶-Ibid.

۱۷-stamp, Gavin (۲۰۰۶) “China Defends its African Relation”, at:

http:’’news.bbc.co.uk/۲/hi/business/۵۱۱۴۹۸۰.stm.

۱۸-«قرارداد ۹/۱ میلیارد دلاری چین با کشورهای آفریقایی»، روزنامه آ‏فتاب (۱۵ آبان ۱۳۸۵)، ص ۱.

۱۹-Raughneen, Ibid.

۲۰-Stamp, Ibid.

۲۱-Raughneen, Ibid.

۲۲-Pan, Ibid.

۲۳-Ibid.

۲۴-روزنامه آفتاب، همانجا.

۲۵-Dalder, ۱vo.Lindsay, Jimes (۲۰۰۴) “Power and Commperation: American foreign Policy for the Age of Global Policy”, at:

www.brookings.edu/dybdoctoot/views/papers/dalder.pdf.

۲۶-«گلوبال ریسرچ، استراتژی بزرگ»، ترجمه نیلوفر قدیری، همشهری دیپلماتیک، ش ۱۲ (نیمه اسفند ۱۳۸۵) ص ۵۱.

۲۷-Ikenbery, Iohn, Getting Hegomony Right, National Interest, No ۶۳ (۲۰۰۱) pp ۱۷-۲۴.

۲۸-به نقل از گلوبال ریسرچ، همان، ص ۵۲

۲۹-Schuts, Barry, Wihbey, Paul (۲۰۰۵), “African Oil: A Poriotity for U.S National Securtiy and Africa Development” , at:

www.iasps.org/strategic/africatranscript.pdf.

۳۰-Alamoudi, Abdurahman (۲۰۰۴), “Did Libya Attemp to Kill Saudi Leaders”.at:

http://africanoilpolitics.blogspot.com

۳۱-eia (۲۰۰۶), “Oil and Gas”, at:

www.eia.doe.gov/cabs/chapter۴.html.

۳۲-Schuts, Ibid.

۳۳-Goldestein, Ritt (۲۰۰۴), “Africa, Oil & the U.S Military” at:

www.zmag.org/content/showarticle.cfm? Iteml D=۵۲۵۰

۳۴-گلوبال ریسرچ، همان، همان صفحه

۳۵-در همین زمینه رک: یزدانی، عنایت ا…، و شجاع، مرتضی.«نفت: ابزار قدرت در سده بیست و یک ؛ آمریکا و نفت خلیج‌فارس».اطلاعات سیاسی و اقتصادی.ش ۲۲۴-۲۲۳، (۱۳۸۵)

۳۶-Goldestein, Ibid.

۳۷-برای آگاهی بیشتر ر.ک.یزدانی، شجاع، همان، صص ۲-۱۶۱.

۳۸-African Oil Policy Intiative Group

۳۹-Quoted with: Goldestein: Ibid.

۴۰-Ibid.

۴۱-گلوبال ریسرچ، همان.همان صفحه.

۴۲-گلوبال ریسرچ، همان، همان صفحه.

۴۳-Ibid.

۴۴-Motlagh, lason (۲۰۰۶) “America’s Africa Crops” , at:

www.atimes.com/atimes/front/page/HI ۲۱ Aa۰۱.Html.

۴۵-لقمانی، عباس، «گسترش نفوذ».همشهری دیپلماتیک، ش ۱۵ (نیمه تیر ۱۳۸۶) ص ۴۹.

۴۶-لقمانی، همان، همان صفحه.

۷-Trans-Sahel Counterterrorism Initiative

۴۸-Motlagh, Ibid.



همچنین مشاهده کنید