یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

رشته مهر


رشته مهر

به مناسبت سالروز شهادت حاج داوود کریمی

وقتی در یک غروب سرد زمستانی سال ۱۳۷۰ و در یکی از روستاهای نزدیک بهشت‌زهرا او را به همراهی در زیارت حرم حضرت معصومه(س) دعوت نمودیم به آرامی دوچرخه ۲۸ قدیمی خود را داخل کارگاه تراشکاری‌اش گذاشت و سوار اتومبیل ما شد.

با دیدن آن دوچرخه به یاد خاطره‌ای از برادرم افتادم که می‌گفت: در سال‌های اولیه انقلا‌ب اسلا‌می یک شب به همراه تعدادی از بسیجیان مسجد الرسول نازی‌آباد در حال نگهبانی بوده که متوجه می‌شوند حاج داوود کریمی فرمانده عالیرتبه سپاه پاسداران به‌تنهایی و با دوچرخه مشغول سرکشی به پست‌های نگهبانی بسیج است. بدون درنگ این خاطره را برای او و دو همسفر دیگرمان نقل کردم و او با لبخند صمیمی و همیشگی خود گفت: این دوچرخه قدیمی نه ترافیک تولید می‌کند نه آلودگی، بنزین هم نمی‌خواهد و فقط چربی‌سوز است. در این هنگام یکی از دوستان همراه که در آن زمان نوجوانی بیش نبود و پدرش از سال‌های پیش از انقلا‌ب اسلا‌می با حاج داوود آشنایی و همکاری داشت از روی شوخ‌طبعی گفت؛ نه حاج‌آقا، از قرار معلوم شما تولیدی آنتیک دارید. پدرم می‌گوید اوایل انقلا‌ب به اتفاق هم یک جفت اورکت ایرانی خریده‌اید، پدرم که در نگهداری لباس‌های خود شهره عام و خاص است، پس از ۵ سال آن را دور انداخته، ولی می‌گوید شما پس از ۱۲، ۱۳ سال هنوز هم آن را می‌پوشید. باز هم با همان لبخند شیرین همیشگی و به شوخ‌طبعی، با نشان دادن آستین اورکت قدیمی‌ای که بر تن داشت پاسخ داد؛ اگر این اورکت قابلیت پوشیدن ندارد پس چگونه من آن را پوشیده‌ام؟ همین مختصر فتح بابی شد تا حاج داوود با ارائه تفسیری از چندین خطبه نهج‌البلا‌غه، توجه عمیق همراهان را به نکات ظریفی از صفات امیرالمومنین در باب قناعت جلب نماید. به نیمه‌های راه که رسیدیم، گفت: خوب است به رسم گذشته در این سفر نیز از قرائت دعای کمیل غافل نشویم، گفتیم حاج‌آقا ما در اتومبیل کتاب دعا نداریم. گفت: من همراه دارم. سپس یک دفترچه کهنه از جیب همان اورکت قدیمی بیرون آورد، برگ‌های آن را به سمت شیشه کنار اتومبیل گرفت و با بهره‌گیری از نور مهتاب شروع به زمزمه دعای کمیل نمود، به طوری که آنچنان حالی به جمع کوچکمان دست داد که لذت آن تا روزها بر روح و جانمان نشسته بود. به دلیل شور و حال زایدالوصف ناشی از دعا و البته پس از چند بار سعی بی‌نتیجه، بالا‌خره در یک لحظه که برگی از دفترچه را ورق می‌زد، توانستم سر خود را به نزدیکی صورت او ببرم تا عبارات بعدی دعا را از دفترچه نگاه کرده و همراه او بخوانم اما در کمال ناباوری متوجه شدم برگ‌های دفترچه در دست او نیمی سفید و نیمی دیگر در برگرفته یادداشت‌های شخصی اوست و او فقط برای اینکه وانمود کند دعا را از روی دفترچه می‌خواند، برگ‌های آن را هرازگاهی ورق می‌زند در حالی که دعای کمیل را از حفظ قرائت می‌کرد.

به شهر مقدس قم که رسیدیم با همراهی عزیزی دیگر نزد عارف بزرگوار مرحوم آیت‌ا... محسنی‌ملا‌یری میهمان شدیم و ایشان بدون هیچ‌گونه آشنایی قبلی تا چشمشان به حاج‌داوود افتاد، به داماد خود که در کنارشان بود فرمودند اسم این آقا را در دفترچه من بنویسید تا هنگام نماز برایشان دعا کنم.

به هر حال ماجراهای همین سفر کوتاه کافی بود تا در اولین برخورد مستقیم با حاج داوود کریمی به نیکی دریابیم توفیق معاشرت با بزرگمردی نصیبمان گشته که تاکنون هرچه از گوشه و کنار درخصوص شگفتی‌های اخلا‌قی و پیروی راستین این مجاهد نستوه از خصایل آقا امیرالمومنین شنیده‌ایم، صحت دارد. البته این خصایل او صرفا محدود به امور شخصی نبود چه اینکه در مسائل مختلف سیاسی و اجتماعی حتی در عرصه بین‌المللی نیز حاج داوود مشفقانه و دلسوزانه، آنچه از دستش برمی‌آمد برای اصلا‌ح جوامع مسلمین همواره در طبق اخلا‌ص می‌گذاشت. به عنوان مثال چند سال بعد از آن ملا‌قات و در اوج درگیری مابین احزاب و گروه‌های داخلی افغانستان، وقتی به اتفاق یکی از دوستان جهت دعوت او برای سخنرانی در خصوص واقعه عاشورا به منزلش رفتیم، در کمال تعجب متوجه شدیم نظر به شناخت و ارادتی که هم احمدشاه مسعود و هم گلبدین حکمتیار به او داشتند، حاج داوود همانند یک تشکیلا‌ت دیپلماتیک لیکن با به‌کارگیری دیپلماسی شخصی و از داخل منزل، مشغول رایزنی برای مصالحه و برقراری آتش‌بس میان احزاب آن دو می‌باشد! دوست همراهم همیشه می‌گوید هیچگاه صراحت آن روز او را فراموش نمی‌کنم که گفت؛ گمان می‌کنم فعلا‌ یک نصفه هندوانه در یخچال داشته باشیم، خوب است به بچه‌ها بگوییم پذیرایی کنند.

روزی از روزها که بزرگمرد در بند نامهربانی‌ها گرفتار آمده بود، به فرزند ارشدش که به عشق یاران مولا‌ی متقیان نامش را میثم نهاده بود، گفتم بدون شک پدرت از این فرصت نیز نهایت بهره را برده و لا‌بد هم‌اکنون در تنهایی <بند> مشغول به‌جا آوردن نمازهای قضا و... است. میثم با چشمانی پر از اشک گفت؛ به خدا قسم اگر او حتی یک نماز صبح قضا داشته باشد و اینگونه است که بزرگان تمامی جناح‌های سیاسی اعم از تندرو و کندرو و میانه‌رو که اغلب در یک شهر هم نمی‌توانند با هم سر کنند، در مراسم تشییع جنازه و ختم این شهید بزرگوار به دور هم جمع شدند و به‌راستی که زمزمه این بزرگمرد همواره در جان و دل دوستداران و شاگردان نهج‌البلا‌غه‌اش به یادگار مانده است که:

تا علی مولا‌ بود ما کیستیم/ پیرو راه علی ما نیستیم

پیرو راه علی راهش جداست/ ما همه محو خود او محو خداست

پیرو راه علی آزاده است/ دست‌گیر دست هر افتاده است

پیرو راه علی گستاخ نیست/ تا که کوخی هست فکر کاخ نیست

پیرو او میثم تمار بود/ رشته مهرش طناب دار بود

چه نیکو می‌بود شهرداری و شورای اسلا‌می شهر تهران نیز پیشنهاد آیت‌ا... مروی در سخنرانی شب هفت آن شهید بزرگوار را اجابت نموده و یکی از راه‌های اصلی تهران را به نام شهید حاج داوود کریمی نامگذاری می‌کرد تا بدین ترتیب نام و منش این اسوه مجاهدت و مقاومت را همواره در یاد و خاطره همگان زنده نگه دارند.

جمال خندان‌کوچکی



همچنین مشاهده کنید