شنبه, ۲۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 15 March, 2025
مجله ویستا

تلاقی سنت و تجدد


تلاقی سنت و تجدد

وقتی امروز مشروطه را نگاه می كنیم, به نظر می آید مشروطه یك جریان واحد و ثابت نیست دو حركت به هم رسید یكی بیداری اسلامی بود كه از قبل شروع شده بود و یكی هم تحولی بود در نظریه روشنفكری ایران كه بعد از جنگ های ایران و روس شروع شد و در مشروطیت به یك نقطه عطف رسید این دو تا در كنار هم در نهضت مشروطه به یك جا رسیدند

ـ گفت‌وگو با دكتر موسی نجفی

دكتر موسی نجفی در حال حاضر رئیس و عضو هیات علمی گروه تحقیقات سیاسی اسلام در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است و پیش از این عضو هیات علمی گروه آموزشی علوم سیاسی دانشكده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، مدیر گروه اندیشه سیاسی دانشكده الهیات و فلسفه بوده است .

وی دكترای خود را در رشته علوم سیاسی و با گرایش اندیشه سیاسی از پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در سال ۱۳۷۹ دریافت كرده است. از او تا به حال بیش از ۵۰ اثر در حوزه تالیف و تصحیح به صورت كتاب و مقاله منتشر شده است.

به مناسبت دوم تیرماه، سالروز به توپ بستن مجلس سراغ دكتر موسی نجفی رفتیم تا بحثی درباره اختلاف‌نظرهای میان مشروطه‌خواهان به‌ویژه روحانیون داشته باشیم و از آن تجربه درس‌هایی نو بیاموزیم.اما بنا به دلایلی گفت‌وگو به بر خورد روشنفكران و روحانیون در آن مقطع رسید.

▪ برای شروع بحث، نقل‌قولی از «مجد‌الاسلام كرمانی» می‌كنم كه در كتاب «تاریخ انحطاط مجلس» آمده است. ایشان یكی از عوامل انحطاط مجلس ملی را در دخالت روحانیون می‌داند و می‌نویسد: «عنوان مشروطیت را كه به كلی خارج از امور دیانت بود، داخل در امور دیانت كردند و مثل سایر مسائل شرعیه، رای و عقیده علما را در آن مدخلیت دادند...» نظر شما در باب این جمله صریح چیست؟

ـ این جمله، جمله كسی است كه خودش در مشروطیت درگیر است و كتابش و خودش، متعلق به جناحی از مشروطیت است. اینها مشروطیت را از بالا نگاه می‌كنند و معمولا طرف یكی از قضایا هستند. ولی به هر حال ایشان می‌تواند نظرش را بدهد و ما نیز امروز بعد از ۱۰۰ سال می‌توانیم از بالاتر این جمله را ببینیم. وقتی امروز مشروطه را نگاه می‌كنیم، به نظر می‌آید مشروطه یك جریان واحد و ثابت نیست.

دو حركت به هم رسید؛ یكی بیداری اسلامی بود كه از قبل شروع شده بود و یكی هم تحولی بود در نظریه‌ روشنفكری ایران كه بعد از جنگ‌‌های ایران و روس شروع شد و در مشروطیت به یك نقطه عطف رسید. این دو تا در كنار هم در نهضت مشروطه به یك جا رسیدند.

بدون اینكه طرح و برنامه‌ای باشد به یك نقطه دافعه مشترك رسیدند و آن، نفی سلطنت پادشاه بود. ولی هرچه گذشت و آنها از آن اجمال دور شدند، فهمیدند بیشتر با هم اختلاف دارند و حتی در ماهیت این سلطنت هم اختلاف داشتند چه رسد به جایگزینش.

در این میان هم بین آن جریان روشنفكری اختلاف بود و هم بین خود روحانیون. ما در نهضت مشروطیت روشنفكر دینی نداریم یا اگر داریم، جریان نیست، دو اندیشه داریم: یكی اندیشه متمایل به غرب و دیگری اندیشه دینی.

چون اندیشه دینی را اشخاص غیرمعمم هم دارند و نباید آن را منحصر در روحانیون دانست و به‌عكس اشخاص معممی هم داریم كه اندیشه غیردینی دارند مانند «سیدجمال واعظ» یا «ملك‌المتكلمین» یا «تقی‌زاده» كه آن زمان معمم بود.

یا حتی خود «مجدالاسلام» كه رئیس طلاب حوزه اصفهان بود.

بله، لذا ما نمی‌توانیم موضع افراد را با لباس تشخیص دهیم، بلكه باید با اندیشه، آنان را بشناسیم، یا اندیشه دینی یا اندیشه غیردینی یا اندیشه‌ای كه دین را در مركز توجه خود قرار می‌دهد یا اندیشه‌ای كه دین را در حاشیه نگاه می‌كند و در امور اجتماعی، سیاسی آن را دخالت نمی‌دهد، یعنی همان سكولاریسم.

منتها در مشروطیت این صاحبان اندیشه غیردینی جرات نمی‌كردند اندیشه خود را خیلی با صراحت مطرح كنند و از این‌رو می‌بینیم كه اندیشه خود را در لفافه زبان دینی و حتی در منابر و روزنامه‌ها و... بیان می‌كردند. مثلا روزنامه‌ای هست به نام روزنامه «الجمال» به نظر می‌آید كه می‌خواهد گفته‌های «سیدجمال واعظ» را نقد كند ولی در واقع اندیشه‌های سكولار خود را از زبان وی و به اسم وی نقل و بعد هم تفسیر و تحلیل می‌كند.

روشنفكران، قبل از مشروطه انسجامی در قالب انجمن‌ها و مجامع داشتند و در این زمینه از روحانیون جلو افتادند. مذهبیون ضرورت چنین انجمن‌هایی را قبل از مشروطه احساس نكردند و این مهم بعد از مشروطه اتفاق افتاد. لذا جریان غیردینی توانست فضا را از دست اندیشه دینی خارج كند. روزنامه‌ها یا مجامع تاثیرگذار بیشتر در دست اینها بود.

▪ این جمله مجد‌الاسلام را نیز در همین سیر تحلیل می‌كنید؟

ـ من دارم زمینه‌هایش را می‌گویم. حتی در خود كلمه مشروطه و حریت هم اختلاف افتاد كه اصلا ما چه می‌خواهیم. در مشروطه اتفاق عجیبی افتاده است كه به نظر من خیلی كم به آن توجه شده است. جریان روشنفكری و طیف تحصیلكرده ایران، طیفی كه در قاجاریه بودند با طیفی كه در پهلوی بودند با هم فرق می‌كنند.

دوره قاجاریه، شاهزاده‌ها و منسوبین دربار بودند كه برای اول بار به خارج رفتند و بعد به طیف‌های دیگر رسید. اما در دوره‌ پهلوی آن طیف قدیمی شاهزاده‌ها و قاجاری‌ها نبودند كه حمایت می‌‌كردند بلكه یك طیف جدیدی بودند.

اینها بودند كه صاحب‌منصبان بعدی شدند و بچه‌های همین‌ها به خارج از كشور رفتند. لذا قشر روشنفكر و تحصیلكرده دوره پهلوی، توده‌ای‌تر بودند اما دوره قاجار، قشر روشنفكر بیشتر به طبقات بالا متمایل بود. جریان روشنفكری بعد از جنگ‌‌های ایران و روس تا دوره‌ مشروطه كه كمتر از یك قرن است بیشتر در كنار دولت بود.

هرچند در خارج از كشور روزنامه منتشر می‌كنند، جمع تشكیل می‌دهند و... ولی حساب كار دستشان است و برای همین هم ملكم‌خان كه ظاهرا یك روشنفكر مخالف است منصب حكومتی دارد كه از او گرفته می‌شود و او هم در روزنامه قانون شروع به فحش دادن و انتقاد كردن می‌كند.

البته برای آنها مهم بود كه شخص پادشاه را به انجمن‌های خود یا لژها كشانده و مظفرالدین‌شاه و حتی محمدعلی شاه و وزرا را به مجمع آدمیت بكشانند. برای آنها مهم بود كه روی طبقه حاكمه تاثیرگذار باشند. تحول روشنفكری در مشروطه ایران این است كه از نزدیكی خود به دولت به‌ یك‌باره فاصله گرفته و در مقابل دولت قرار گرفتند.

▪ یعنی می‌فرمایید روشنفكری ایران در عصر مشروطه یك چرخش ۱۸۰ درجه‌ای داشت؟

ـ بله. در اینجا روحانیت هم كه یك طبقه مستقل بود، وجود و شأنش در كنار دولت نبود. در صفویه، بله، با دولت هست ولی در افشاریه، منتقد دولت می‌شود. در دوره قاجاریه هم مستقل است؛ گاهی نزدیك می‌شود و گاهی نیز درگیر.

در اوایل و به‌خصوص در دوره فتحعلی‌شاه، دولت و روحانیات خیلی با هم نزدیك هستند.

در جنگ‌های ایران و روس، بله. ولی به هر حال روحانیت مستقل است. نه می‌شود گفت همیشه به دنبال براندازی است و نه می‌شود گفت در كنار دولت است. نه به بدبینی دوره افشاریه است و نه به خوشبینی دوره صفویه. اما روشنفكری، نه. روشنفكران هرچند ادعای استقلال می‌كنند ولی نه از نظر جایگاه اجتماعی و نه از نظر طبقه نمی‌توانند مستقل به حساب بیایند.

اكثر روزنامه‌های قبل از مشروطه در دست امثال «اعتماد‌السلطنه»‌هاست البته بعضی هم خارج از كشورند. ولی در دوره مشروطه اینها یك دفعه در تقابل با دولت قرار می‌گیرند و در كنار روحانیت می‌ایستند. ولی در دوره پهلوی، اینها كاملا در كنار دولت هستند.

به‌خصوص در دوره ۱۶ ساله سلطنت رضاشاه.

بله، گرچه چند نفری هم مخالف هستند ولی در واقع به حساب نمی‌آیند. مرحوم «آل‌احمد» در این مورد می‌گوید: در میان این دو گروه، روشنفكری در پی این بود كه به هر حال زندگی خود را تامین كند و بدین‌ترتیب طرف حكومت را می‌گیرد ولی روحانیت چون یك دستگاه مستقل و به مردم وابسته است، نیازی به این كار ندارد ولی همانطور كه گفتم در انقلاب مشروطه اتفاق جدیدی افتاد.

روشنفكران طرف روحانیت و مردم را گرفتند. به هر دلیل كه شاید یكی از دلایلش این باشد كه آنها در دوره مشروطیت متوجه شدند كه افكار و اهدافشان در شكل نظام قاجاری و پادشاهی غیرمدرن جا نمی‌گیرد ولی در دوره پهلوی با اینكه استبداد وجود دارد، روشنفكری خیلی از حكومت فاصله نمی‌گیرد.

براساس تحلیل شما، سوالی به‌وجود می‌آید. جنابعالی می‌فرمایید كه روشنفكران از سلطنت قاجار رو برگرداندند به این دلیل كه مدرن نبود.

در واقع ما با یك استبداد شرقی به تعبیر ماركس روبه‌رو بودیم. برخلاف دوره پهلوی كه دولت اگر دموكرات نبود ولی مدرنیزاسیون را پیش می‌برد. اگر سلطنت قاجار مدرن نبود ولی روحانیت هم مدرن نبود كه روشنفكران بخواهند در كنار آنها قرار بگیرند.

روحانیات مدرن نیست ولی همانطور كه من گفتم حركت روحانیت و حركت روشنفكری، دو حركت بودند كه به هم رسیدند. روحانیت در موضع‌گیری و كارش به هر حال مستقل بود و در كنار دولت نبود. آنها بیداری اسلامی و نهضت اسلامی را به جلو می‌بردند. دو جریان در یك مقطع و در یك جا با هم جمع شدند، بدون اینكه از یك ریشه باشند. جریان بیداری اسلامی از قبل در كشورهای اسلامی شروع شده بود و در ایران ماهیت شیعی داشت.

اما چرا جریان روشنفكری در سایر كشورهای اسلامی مقابل روحانیت قرار می‌گیرد ولی در كشور ما در كنار روحانیت؟ علت همان استقلال روحانیت از دولت است. روحانیت غیرشیعی، هویتش در كنار دربار و دستگاه دولت بود برخلاف روحانیت شیعی كه مستقل بود.

این استقلال باعث می‌شد كه نهضت‌های رهایی‌بخش در كنار آزادی‌خواهان قرار بگیرد و این اتفاق در نهضت‌های مختلف ایران مانند نهضت ملی شدن نفت هم افتاده است. اما در عصر مشروطه كه آن تحول در روشنفكری ایران اتفاق افتاد و آنها در كنار روحانیت قرار گرفتند چون ماهیت این دو جریان یكی نبود به‌زودی از هم جدا شدند.

▪ این تحلیل مستعد این نظر است كه بگوییم، روشنفكران از روحانیت استفاده ابزاری كرده‌اند و به آن به عنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف خودشان نگاه می‌كردند. قبول دارید؟

ـ بله. من هم قبول دارم. اصلا شواهد تاریخی این را اثبات می‌كند. «مهدی ملك‌زاده» در كتاب «تاریخ انقلاب مشروطه» جلسه‌ای را عنوان كرده در باغ «میرزاسلیمان‌خان میكده». این جلسه را عده‌ای از منورالفكران آن زمان تشكیل داده بودند.

علیرضا كیانی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.