جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا

بازگشت اوشین


بازگشت اوشین

نگاهی به مسایل تربیتی, روان شناختی, جامعه شناسی و نوستالژی جامعه ایرانی به بهانه بازپخش مجموعه «سال های دور از خانه» از شبکه تماشا

سال‌های جنگ و بمباران بود، سال‌های سخت، سال‌هایی که تلویزیون فقط دو کانال داشت و ساعت به ۱۲ نرسیده همین دو کانال هم جز برفک چیزی برای نشان دادن نداشت، هرچند قبل از آن هم جز یکی دو ساعت برنامه کودک، ورزش، دنیای وحش و اخبارهای نیم ساعت به نیم ساعت چیز دیگری نداشت. در همین احوال، مجموعه‌ای ژاپنی به نام «سال‌های دور از خانه» روی آنتن رفت؛ مجموعه‌ای که بسیاری را پای تماشای خود می‌کشاند، هفته‌ای یک بار و چیزی حدود ۳۰ دقیقه، حالا کمی کمتر یا بیشتر...

برای دیدن ادامه داستان باید منتظر می‌ماندی تا شنبه هفته بعد که اگر برق نرفت و آژیر قرمز به صدا در نیامد و دوبله قسمت جدید هم آماده شده بود، بتوانی ادامه آن را ببینی. شخصیت اصلی فیلم، خانمی به نام «اوشین تاناکورا» بود که در سن پیری خاطرات زندگی سخت دوران کودکی تا بزرگسالی‌اش را روایت می‌کرد. جذابیت‌ این مجموعه‌ برای مردم در آن زمان تا جایی بود که می‌گویند در زمان پخش اوشین خیابان‌ها خلوت می‌شده و حتی میزان ارتکاب جرم هم پایین می‌آمده اما هنوز هم شاید از تاثیرات این سریال بتوان به فروشگاه‌هایی که لباس دست‌دوم می‌فروشند و به «تاناکورا» معروف هستند، اشاره کرد. سال‌ها از پخش این مجموعه گذشته و تلویزیون دوباره به یاد بازپخش این مجموعه افتاده است. به بهانه بازپخش این سریال از شبکه تماشا، در «موضوع ویژه» این هفته نگاهی انداخته‌ایم به مسایل جامعه‌شناختی، روان‌شناختی و فرهنگی جامعه خودمان و اینکه چرا این مجموعه پرطرفدار بود و پخش دوباره‌اش چه تاثیری می‌تواند داشته باشد. در تهیه این پرونده ندا احمدلو، حمید دهقان و لیلا افشار همکاری داشته‌اند.

● حرف اول

تحول روش‌های فرزندپروری؛ علت‌ها و پیامدهای ناخواسته

زندگی از که آموختی؟

دکتر امید علی‌احمدی

جامعه‌شناس و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی

پدران و مادران جامعه ما در گذشته و بسیاری حتی در ایران امروز معتقدند درخت و گیاه سایه‌پرورده به جایی نمی‌رسد و هرگاه به بچه‌ای برخورد می‌کنند که در ناز و نعمت پرورش می‌یابد به ذهنشان می‌رسد که: «ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست/ عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد»

سوال اینجاست که سایه‌پروردگی فرزندان در خانواده‌ها محصول چیست و چه آثاری دارد؟ شاید ساده‌ترین پاسخ به این سوال این است که این روش را طبقه‌های متوسط و بالای جامعه و گسترش جمعیت این طبقه‌ها پدید آورده است. این پاسخ اگرچه درست است اما کامل نیست. سایه‌پروردگی را علاوه بر عامل فوق، باید ناشی از کاهش تعداد فرزندان در خانواده‌ها، تغییر جایگاه فرزندان و فلسفه وجودی آنها برای والدین، تغییرات پدید آمده در الگوهای فرزندپروری و توجه خانواده‌ها به حقوق کودکان و مانند آنها تلقی کرد. فرزندان در گذشته می‌آمدند تا کمک حال والدین در ایام پیری یا حتی کمک حال پدر و مادر در امور کشاورزی، دامداری و تولیدات خانگی باشند. امروز اما کودکان به چنین قصدی نمی‌آیند و قرار نیست به والدینشان کمک کنند، تا جایی که بسیار می‌شنویم فرزندان امروز بارخاطرند تا یار شاطر. همین تغییر آگاهانه یا ناآگاهانه بر میل به داشتن فرزند، ترجیح‌نداشتن جنسی فرزند پسر وحتی تمایل به ازدواج، تاثیر داشته است.

این تغییر با رشد شهرنشینی و تغییر حجم شاغلان بخش‌های مختلف اقتصاد یعنی کشاورزی، صنعت و خدمات اتفاق افتاده است. از دهه ۴۰ و خصوصا دهه ۵۰ با رشد درآمدهای نفتی، شرایط برای جذب شاغلان در شهرهای بزرگ فراهم شد و به‌تدریج با رشد شهرها و کوچک شدن دائمی متراژ خانه‌ها و افزایش تنوع و شدت نیازها و به‌خصوص تغییرات شیوه زندگی و تعریف آن، معنای فرزندی و پدری و مادری تغییر کرد. این تغییر را چگونه باید تعبیر کرد؟ آیا نتایج این تغییر را باید یکسره خوب ارزیابی کنیم یا آثار منفی‌ای نیز دارد؟

برای پاسخ به این سوال باید به وضع تربیتی کودکان و نوجوانان در خانواده‌ها بپردازیم. در شرایطی که وصف آن رفت، طبعا جایگاه فرزندان و معنای کودکی و نوجوانی دچار تحول شد. به چند نمونه اشاره کنیم؛ کودکان امروزه در بسیاری از خانواده‌های شهری هیچ وظیفه‌ای در خانه غیر از رفتن به مدرسه و درس خواندن ندارند؛ حتی خرید نان و مایحتاج را نیز مادران و پدران انجام می‌دهند. این بار که برای خرید نان به نانوایی رفتید، تعداد کودکان و نوجوانان حاضر در صف نانوایی را بشمارید و با دوران کودکی خودتان مقایسه کنید. نمونه دیگر، تعداد کودکان و نوجوانان در حال کار یا کارآموزی در مغازه‌ها و کارگاه‌هاست. اگرچه بر اساس قوانین کار، سپردن کار به کودکان منع شده و به دور از حقوق آنهاست اما لازم است از خودمان بپرسیم نوجوانان ما زندگی اجتماعی و شناخت آن را چه زمان باید کسب کنند؟ در کشورهایی مانند آمریکا، کودکان و نوجوانان از طریق فوق‌برنامه‌ها وادار به یادگرفتن آموزه‌های اجتماعی می‌شوند. طرح‌کاد که چندی به روش‌های غلط در ایران به کار رفت، شاید می‌توانست در صورت اجرای درست، بخشی از این نقص را برطرف کند. نمونه سوم، وضعیت اتاق بچه‌ها در خانه‌هاست. بسیاری از والدین از به هم ریختگی اتاق فرزندانشان گله دارند و این را از بی‌مسوولیتی یا بی‌نظمی فرزندانشان می‌دانند.

سخت‌گیری‌های والدین در گذشته برای آماده‌کردن بچه‌ها برای زندگی بزرگسالی بود. بچه‌ها می‌آموختند باید در تولید نقش داشته باشند و متناسب با توانایی جسمانی‌شان کار کنند. این موضوع با سخت‌گیری‌های تربیتی، مثل کتک زدن و تنبیه بدنی همراه بود و نتیجه آن بزرگ شدن بچه‌ها در نوجوانی و آمادگی برای پذیرش نقش‌های اجتماعی و حتی خانوادگی بود. بخش بزرگی از این شیوه تربیتی به نوع و حجم آموخته‌ها مربوط بود. بچه‌ها باید کارهای فیزیکی را می‌آموختند و آمادگی جسمانی برای انجام آن پیدا می‌کردند. حجم آموخته‌ها اندک بود ولی مهارت‌های لازم برای آن به‌سختی و در طولانی‌مدت به دست می‌آمد. امروزه ماهیت آنچه کودکان باید بیاموزند، متفاوت است؛ کودکان و نوجوانان باید تمرین ذهنی کنند و تفکر منطقی را بیاموزند تا توان حل مسایل نظری و نه عملی را پیدا کنند. این آموزه‌ها اغلب بدون هیچ نوع مهارت عملی به بچه‌ها آموزش داده می‌شود که اغلب حجیم، وقت‌گیر و نظری‌اند. بچه‌ها به راستی سختی ذهنی بسیاری را تحمل می‌کنند اما دست آنها ناآزموده و کارناکرده باقی می‌ماند. این وضعیت آنها را از لحاظ بدنی چاق و از نظر توانایی برخورد با مسایل عملی ناتوان بار می‌آورد. شاید این تعبیر درست باشد که این کودکان سایه‌پرورده، کله‌ای بزرگ و پرمدعا و تجربه‌ای اندک دارند که هرگز در دنیای واقعی آزموده نشده است. همین جوانان در بدو ازدواج با مجموعه‌ای از نقش‌ها و وظایف خانوادگی مواجه می‌شوند که هیچ تجربه‌ای برای انجام آنها ندارند و وظایفی که باید به سادگی انجام شود، به مشکلی بزرگ تبدیل می‌شود که با انباشته شدنشان روی هم، رضایت از زندگی خانوادگی را کم و بنیان خانواده را سست می‌کند.

سعدی در گلستان حکایتی دارد به این شرح که:

«سالی از بلخ بامیانم سفر بود و راه از حرامیان پرخطر. جوانی بدرقه همراه ما شد سپرباز، چرخ‌انداز، سلحشور، بیش‌زور که به ده مرد توانا کمان او زه کردندی و زورآوران روی زمین پشت او بر زمین نیاوردندی ولیکن چنان که دانی، متنعم بود و سایه‌پرورده نه جهان‌دیده و سفر کرده. رعد کوس دلاوران به گوشش نرسیده و برق شمشیر سواران ندیده».

سعدی که او وی را همراهی می‌کرده، از توان و زورش متعجب می‌شود:

«اتفاقا من و این جوان هر دو در پی هم دوان. هر آن دیوار قدیمش که پیش آمدی، به قوّت بازو بیفکندی و هر درخت عظیم که دیدی، به زور سرپنجه برکندی و تفاخرکنان گفتی:

پیل کو تا کتف و بازوی گردان بیند

شیر کو تا کف و سر پنجه مردان بیند»

در این حال و به یکباره دو نفر راهزن به آنها حمله‌ور می‌شوند و سعدی انتظار دارد که جوان خودی نشان دهد و به وی می‌گوید:

بیار آنچه داری ز مردی و زور

که دشمن به پای خود آمد به گور

اما می‌بیند که: «تیر و کمان را دیدم از دست جوان افتاده و لرزه بر استخوان:

نه هرکه موی شکافد به تیر جوشن خای

به روز حمله جنگ‌آوران بدارد پای

چاره جز آن ندیدم که رخت و سلاح و جامه‌ها رها کردیم و جان به سلامت بیاوردیم.

به کارهای گران مرد کاردیده فرست

که شیر شرزه درآرد به زیر خم کمند

جوان اگرچه قوی یال و پیلتن باشد

به جنگ دشمنش از هول بگسلد پیوند

نبرد پیش مصاف‌آزموده معلوم است

چنان که مساله شرع پیش دانشمند

نوجوانان امروز به مدد رسانه‌ها، دنیادیده‌ترند و توان ذهنی قوی‌تری دارند اما از حیث جسمانی کم‌توان و ناآزموده‌اند. به سوال اصلی بازگردیم؛ سخت‌گیری‌های والدین در تربیت کودکان لازم است یا نه؟ پاسخ این سوال به آینده کودکان ربط دارد. اینکه در چه سنی قرار است مستقل شوند، چه نوع شغلی قرار است داشته باشند؟ به چه نوع و به چه میزان دانستنی نیاز دارند و امثال آن. اگر برای والدین معلوم نیست که چه سرنوشتی انتظار فرزندانشان را می‌کشد، لاجرم باید انتظار داشت که شیوه تربیتی آنها با نوعی ندانم‌کاری و این سوال بسیار آشنا که بسیار آن را می‌شنویم: «یاد بگیره که چی بشه؟» همراه باشد. اگر تا اندازه‌ای با احتیاط به آینده فرزندانمان نگاه کنیم و به این نکته هم اعتقاد داشته باشیم که فرزندانمان در آینده بدون توش و توان ذهنی و جسمی کافی نمی‌توانند در هیچ عرصه‌ای موفق شوند، وظیفه تربیتی خود را در قبال آنها جدی خواهیم‌گرفت و به پرورش جسم آنها به اندازه ذهنشان اهمیت خواهیم داد و از آنجا که پرورش جسم فقط با تهیه غذاهای مناسب برای آنها به انجام نمی‌‌شود، تلاش خواهیم‌کرد در همه اموری که هر انسان بالغ به انجام دادن آنها مجبور است، به‌تدریج آموزش‌های لازم را به آنها از طریق وظیفه دادن و مشخص کردن وظیفه بدهیم. این وظیفه از شستن ظرف و جارو کردن خانه شروع می‌شود تا شستن و تعمیرات جزیی خودرو و وسایل خانه و همچنین است وظیفه‌ای که والدین آینده از آموزش و پرورش خواهندخواست؛ آنها در کنار درس‌های نظری، خواهان آموزش همه آموزه‌های عملی در زندگی فردی، خانوادگی و شغلی هستند. این آموزش‌ها شاید سختی بیشتری برای کودکان و نوجوانان داشته باشد اما موفقیت آنها را در زندگی تضمین خواهدکرد و لذت زندگی را به آنها بازخواهد گرداند.

● مگر اوشین چه داشت؟

خوب شد یادم انداختید نبینم!

مینو فرشچی

فیلمنامه‌نویس

«سال‌های دور از خانه»، مجموعه‌ای بود که به هر حال قصه‌ای داشت و این قصه تعلیقی داشت که باعث می‌شد مخاطب برای اینکه متوجه شود چه بر سر کاراکترهای داستان می‌آید، آن را دنبال کند. گذشته از این، در آن سال‌ها، برنامه دیگری وجود نداشت که مردم خود را با آن سرگرم کنند؛ مثل همین حالا که تلویزیون در حالت رکود فرو رفته و تقریبا هیچ برنامه جذابی برای مخاطبش ندارد اما فکر نمی‌کنم دیگر مثل آن سال‌ها این مجموعه -که یکی از دلایل بازپخش‌اش می‌تواند فقر برنامه‌سازی باشد- مخاطب داشته باشد. حوصله مردم کم شده و دیگر مثل آن سال‌ها پای برنامه‌های تلویزیونی نمی‌نشینند و ترجیح می‌دهند برنامه‌های دیگر و سریال‌های اینجا و آنجا را ببینند و به سرعت کم اینترنت برای گذران وقت بسنده کنند.

نشستن مخاطب پای سریال‌هایی که عموما و صرفا قصد جلب مخاطب را دارند و تا جایی که من شنیده‌ام با قیمت‌های گزاف توسط کانال‌های خاص خریده می‌شوند تا نان سینماگر و برنامه‌ساز ایرانی را آجر کنند، نه‌تنها در کوتاه‌مدت، که در بلندمدت هم آثار سوء خود را بر مخاطب ایرانی خواهد گذاشت. پخش مجموعه‌های قدیمی مثل اوشین به جای ساختن برنامه‌های جدید و به روز، جز پرکردن ساعت‌های تلویزیونی که برنامه ندارد هیچ فایده‌ای ندارد. دوسه دهه از پخش این مجموعه گذشته است؛ مجموعه‌ای که تنها دردها و غم‌ها را به تصویر می‌کشید و اگر کوچک‌ترین صحنه‌های عاطفی مثل وقتی که مادربزرگ نوه‌اش را نوازش می‌کند داشت سانسور می‌شد و به جای آن مخاطب باید پای کتک خوردن بچه، زن و... می‌نشست. خود من که امروز این نقدها را دارم، کسی بودم که پای این مجموعه می‌نشستم و آن روزها ۲۶، ۲۷ سالم بیشتر نبود و به هیچ رسانه دیگری دسترسی نداشتم و کشور در جنگ و قحطی بود و طبیعتا الان به هیچ‌وجه حاضر نیستم دیگر پای دیدن این مجموعه بنشینم. آن زمان که اوشین پخش می‌شد تنها مدل ماشینی که در خیابان‌‌ها بود، پیکان بود و امروز ماشین‌هایی که حتی نامشان را هم نمی‌دانیم در حالی که وضعیت ما بهتر نشده است و رسانه ما به جای ساخت مجموعه‌‌های جالب، جذاب و پرنشاط می‌خواهد با مجموعه‌های تکراری و تلخ دوباره ما را یاد آن دوران بیندازد. من که حاضر نیستم به هیچ‌وجه دوباره پای دیدن این سریال بنشینم و خوب شد شما یادآوری کردید تا حواسم باشد پای این مجموعه ننشینم!

● «اوشین» به روایت مردم

چندی پیش سایت «خبرآنلاین» از کاربران خود خواسته بود نظرها و خاطره‌هایشان را درباره این مجموعه بگویند. آنچه می‌خوانید، گوشه‌ای از نظرات مردم درباره این سریال در همین پایگاه اینترنتی است:

فقط یادمه همه‌ش داشتند برنج می‌خوردند. چیز دیگه‌ای یادم نیست.

انصافا مردم با تمام علاقه این سریال رو تماشا می‌کردند چون مشکلات ما در آن موقع کمتر از اوشین نبود.

صحنه‌ای که اوشین، ریوزو رو تو جنگل در حالی که خودکشی کرده بود دید، هرگز فراموش نمی‌کنم.

اوشین سریال ناراحت‌کننده‌ای بود. من ۹-۸ سال بیشتر نداشتم و اولین باری بود که از دیدن صحنه‌‌های سریال تلویزیونی گریه می‌کردم. یادمه شنبه‌شب‌ها پخش می‌شد و ما همگی منتظر بودیم دوباره اوشین رو ببینیم. چه آدمای ساده‌ای بودیم...

من ۸-۷ ساله بودم، یادمه مامانم اینا هر هفته حتی اگه دنیا منفجر می‌شد، این سریال رو می‌دیدن! می‌دونین چرا طرفدار داره؟ چون ایرانیا می‌خوان اینطوری به خودشون دلداری بدن...

می‌دونید چرا این نوع سریال‌ها در ایران اینقدر طرفدار داره؟ چون به طرز وحشتناکی نمایشگر بدبختی و فلاکتی است که می‌تونه سر ما آدما بیاد.

ما تا زمانی که پاییز و زمستان و بهار تو شهر بودیم، سریال رو راحت می‌دیدیم ولی همین که تابستان به ییلاقمون که شهری خیلی کوچک بود، می‌رفتیم غصه‌مون می‌شد. جنگ بود و برق هم قطع می‌شد. به نظرم دولت برای صرفه‌جویی، برق مناطق محروم رو قطع می‌کرد! یادش بخیر که چقدر با بچه‌های همسایه داد و بیداد می‌کردیم تا برق بیاد، ولی افسوس که آخر سریال می‌آمد و دستمون می‌موند تو پوست گردو.

من بچه بودم که این سریال پخش می‌شد. تنها چیزی که از این سریال یادمه اینه که همه همسایه‌ها نیم ساعت قبل از شروعش با آنتن ور می‌رفتن که یه وقت موقع پخشش تلویزیون خراب نشه. وقتی فیلم رو نگاه می‌کردم، می‌تونستم بازتاب غم دختر رو تو چشم تک‌تک اعضای خانواده?ام ببینم. شاید یک‌جورایی یاد زندگی و سختی‌های خودشون می‌افتادیم.

یادم نمی‌یاد خودمون یه سریال ایرانی داشته باشیم که این همه مورد استقبال قرار گرفته باشه. حتی موسیقی فیلم هم روی آدم تاثیر می‌گذاشت. یادش بخیر.

من یادمه مامانم می‌گفت باید ساعت ۹ بخوابید. آهنگ گنجشک لالا رو بالا سرمون روشن می‌کرد و می‌گفت بخوابید ولی من می‌خواستم اوشین ببینم و همه سریال رو از سوراخ کلید دیدم، همش هم دلم برنج و تربچه می‌خواست. عاشق صحنه‌های برنج خوردن اوشین بودم خیلی با اشتها کوفته برنجی می‌خورد. یادش بخیر هنوزم این سریال رو دوست دارم.

البته سریال اوشین از نظر مفهومی تغییری نکرده بود، یعنی می‌خوام بگم بحث دسته و پنجه نرم کردن با «فقر» بود که اگه این روز‌ها هم پخش بشه، بی‌مناسبت با حال بعضی از ما هم نیست. بدترین خبر این بود که موقع پخش اوشین برق قطع می‌شد.

الان ژاپن با اون ژاپن زمان اوشین زمین تا آسمون تفاوت داره ولی ما چی؟ هنوز که هنوزه وقتی این سریال رو پخش می‌کنند، خیلی‌ها می‌گن ‌ای بابا! این اوشین چقدر شبیه من زندگی می‌کنه!

من یادمه بعد از یک هفته انتظار برای شنبه شب‌ها ساعت ۹، بیشتر مواقع همون موقع برق قطع می‌شد و آن زمان‌ها تکراری در کار نبود.

شب‌های بمباران تهران بود. خونه فامیل جمع شده بودیم که بریم مدتی شهرستان. شب می‌خواستیم حرکت کنیم. قشنگ یادمه که اون شب سریال اوشین داشت. نشستیم دیدیم، بعد راه افتادیم.

من یادمه همه‌اش برنج و تربچه می‌خوردن. همچین هم با اشتها که آدم نصف شبی گرسنه‌اش می‌شد. هیچ‌وقت قیافه اوشین رو یادم نمیره که چه‌جوری دو لپی برنج و تربچه می‌خورد. من هم به مامانم گیر می‌دادم برامون برنج و تربچه درست کنه ولی نمی‌کرد. بلد نبود که!

من دوست ندارم حس نوستالژی خودم نسبت به این سریال رو خراب کنم. اوشین برای من یادآور روزهای خوبیه. با اینکه جنگ بود ولی نمی‌دونم چرا اون روزها رو بیشتر دوست داشتم. ۱۲ یا ۱۳ سال بیشتر نداشتم و یادم می‌آید تو مقطعی که این سریال پخش می‌شد، برق‌ها می‌رفت و ما برای اینکه سریال رو از دست ندیم، یه موتور برق کوچیک خریده بودیم.

اون موقع تلویزیون ملی فقط همین یک سریال را پخش می‌کرد به همین دلیل همه‌گیر بود. مردم به جز دیدن این سریال سرگرمی دیگه‌ای نداشتند و اونقدر در آن بدبختی داشت که ما خوشحال بودیم وضعمون در همان شرایط هم از اونها بهتره.

من هم آن زمان بچه بودم. انگار مردم ما غصه خوردن را دوست داشتند. البته تلویزیون هم برنامه‌های خاصی نداشت و همین باعث می‌شد سریالی مثل اوشین اینقدر طرفدار داشته باشه. امیدوارم هیچ کشوری دچار جنگ نشه. همیشه فکر می‌کردم برنج و تربچه که اوشین می‌خورد، با هم چه طعمی می‌ده؟ یا اینکه طفلکی چقدر فقیر بود که خوردن یک کاسه برنج خالی (که بهش می‌گفت برنج سفید) اینقدر بهش مزه می‌داد. نمی‌گم یادش بخیر، چون اون دوران را دوست نداشتم.

اقتصاد ژاپن فقط در عرض ۲ دهه، پیشرفت کرد. اگر دولت بخواهد، همه چیز می‌شود. ایرانی‌ها هم بهتر است سریال کمتر ببینند و کار کنند.

راستش ما زمان جنگ و سال ۶۶ رفتیم به شمال تا از موشک باران در امان باشیم. اتاقی اجاره کردیم و چند خانواده با هم زندگی می‌کردیم. اتاق تلویزیون نداشت اما صاحبخانه تلویزیون داشت. شبی که اوشین پخش می‌شد، بعد از کلی رایزنی و فکر کردن با خجالت رفتیم از صاحبخانه اجازه گرفتیم که بریم منزلش و سریال ببینیم. اونم قبول کرد. فقط به عشق اوشین.

راستش را بخواهید من به عنوان یک زن (که بسیار هم‌جوان بودم) با تماشای هر قسمت از سریال آموزنده اوشین، با توجه به شرایط خاص زندگی‌ام، مقاومت و پایداری و صبر را تجربه می‌کردم و چه بسا موفقیت نسبی خود را نتیجه تماشای این سریال می‌دانم و از این بابت خدا را شاکرم.

ما در خانواده دسته‌جمعی فیلم را نگاه می‌کردیم. من خیلی کوچک بودم. یه بار آنقدر غمگین بود که مادربزرگم غش کرد.

یادم می‌آد یکی از خاله‌هام که خیلی تو زندگی خانوادگی‌اش سختی کشیده بود، عاشق این سریال بود و دختر دایی‌ام دلش برنج و تربچه می‌خواست.

● ۴ نکته درباره بازپخش سریال «سال‌های دور از خانه»

هم مثبت است، هم منفی

دکتر حسین ابهری

فوق دکترای رفتارشناسی

پخش سریال اوشین حدود ۳۰ سال پیش در ایران، با هدف مشخصی که همان سرگرم شدن مردم بود، انجام ‌شد. در آن سال‌ها، برنامه‌ها و سریال‌های تولیدی تلویزیون ایران به اندازه‌ای نبود که بتواند ساعت پخش را پر کند بنابراین پای سریال‌های خارجی سرگرم‌کننده‌ای مانند «اوشین» یا «داستان زندگی» که ماجرای زندگی دختری به نام «هانیکو» بود، به تلویزیون ایران و خانه‌های ایرانی باز شد. این در حالی است که به نظر می‌رسد پخش این سریال بعد از چند دهه و آن هم با توجه به فراوانی فیلم‌ها و سریال‌های ایرانی، دارای هدف‌های دیگری است که در ادامه به ۴ مورد از مهم‌ترین آنها اشاره می‌کنم:

۱. سریال اوشین در اولین مرحله پخش خود، مخاطبان زیادی داشت که همه آنها به دلیل کمبود فیلم و سریال، علاقه فراوانی به آن پیدا کردند و حتی برخی از افراد، وقایع موجود در این سریال را برای نسل‌های بعدی‌شان هم تعریف می‌کردند. شاید بتوان گفت این مخاطب‌پذیری و جاذبه قدیمی و جذاب بودن چنین سریال‌هایی، مسوولان را بر آن داشته تا با پخش آنها در ساعت‌های مناسبی از شبانه‌روز، خانواده‌ها را از تماشای سریال‌های ماهواره‌ای و غربی در این ساعت‌ها تا اندازه‌ای دور نگه دارند.

۲. مساله دوم در مورد پخش این سریال، نمایش هدفمند بدبختی، رنج و سختی طبقه‌‌ای از افراد جامعه در یک کشور بیگانه است. معمولا تمام افراد مدام در حال مقایسه شرایط خود با دیگران هستند. به همین دلیل گاهی در بعضی کشورهای در حال توسعه شاهد پخش سریال‌هایی با محتوای جنگ و کشتار هستیم تا مسوولان این کشورها به مردم پیام بدهند که شرایط آنها از شرایط خیلی‌های دیگر بدتر هم نیست و می‌توان سختی‌ها و مشکلات را تحمل کرد. پخش سریال‌هایی مانند اوشین هم می‌تواند این امر را به ما یادآوری کند که به هر حال، اوضاع و شرایطی که از نظر اقتصادی و خانوادگی بر ما حاکم شده، از حال و روز امثال اوشین بهتر است. البته باید به این نکته هم توجه داشته باشیم که اگر مدام فیلم و سریال‌های لوکس از تلویزیون پخش شود، از شرایط فعلی‌مان دلزده خواهیم شد.

۳. نکته سوم در مورد اثر مثبت سریال اوشین و سریال‌هایی از این قبیل است. مثلا وقتی یک زن از خانواده متوسط یا ضعیف ایرانی چنین سریالی را تماشا می‌کند، به خود می‌گوید شرایط و امکانات من از این دختر بی‌چیز کمتر نیست بنابراین اگر او توانسته دست خالی خودش را به مقام و منصب مناسبی برساند، پس حتما اگر من هم کمی بیشتر تلاش کنم، می‌توانم موفقیت‌های بیشتری در زندگی‌ام به دست بیاورم یا به‌راحتی در پی کسب هدف‌های زندگی‌ام برآیم. با این حساب نمی‌توان به سادگی از اثر فرهنگی مثبتی که این سریال بر ذهن افراد بر جای می‌گذارد، غافل شد.

۴. آخرین نکته‌ام هم نقدی به صدا و سیماست که متاسفانه به نظر می‌رسد استراتژی چندان قوی و مستحکمی برای پخش برنامه و جذب مخاطب ندارد و به همین دلیل سعی می‌کند از هر چمن گلی بچیند و با پخش سریال‌های متفاوت و تکراری در شبکه‌های مختلف، به هر طریقی که شده، مخاطب را پای رسانه‌های داخلی بکشاند. شاید پخش این سریال‌های قدیمی پرطرفدار برای مقطع کوتاهی از زمان بتواند حجم وسیعی از مخاطبان را جذب رسانه ملی کند اما به طور حتم برای برقراری ارتباط قوی‌تر و مناسب‌تر با مخاطب باید رسانه‌های ما برنامه‌هایی هدفمندتر داشته باشند.

● پاسخی به یک پرسش روان‌شناسانه

همذات‌پنداری با اوشین خوب است یا بد؟

دکتر محمدرضا خدایی

روان‌پزشک و عضو هیات علمی دانشگاه علوم‌ بهزیستی و توانبخشی

تعریف همذات‌پنداری در دنیای روان‌شناسی با عالم هنر و آنچه در میان عامه مردم مرسوم است تفاوت دارد. وقتی مردم عادی خودشان را به جای کسی و در موقعیت کسی قرار می‌دهند این حالت را «همذات‌پنداری» می‌گویند اما برای روان‌شناسان این اصطلاح توضیح‌دهنده نوعی بیماری‌ روانی است که در آن فرد همیشه احساس می‌کند کسی در کنار او حضور دارد و به نوعی احساس داشتن یک همذات را دارد. روان‌شناسان به جای این واژه، اصطلاح «همدلی» و «همراهی» را به کار می‌برند مثل وقتی که شما فیلم و سریالی را تماشا می‌کنید، خود را در موقعیت بازیگرهای آن قرار می‌دهید و البته شدت این حالت به هنر کارگردان، نویسنده، فیلمبردار، تهیه‌کننده و... بستگی دارد. اگر گروه تولید موضوعی را آسیب‌شناسی کرده و با کارشناسی‌های دقیق موضوعات فردی، اجتماعی، اقتصادی و... را در کارشان انعکاس‌ داده باشند و بازی‌ها هم از قدرت کافی برخوردار باشد، می‌تواند مخاطبان زیادی را جذب کند که در میان این مخاطبان افرادی می‌توانند خودشان یا موقعیتشان را در فضای داستان پیدا کنند و با تجسم عینی و ذهنی، مسایل و مشکلاتشان را ببینند. این عمل باعث «برون‌فکنی» در علم روان‌پزشکی می‌شود که نقش درمانگر دارد. مخاطب با بازیگر می‌خندد، گریه می‌کند، دچار هیجان می‌شود، از موقعیت‌های به دست آمده احساس خوشحالی به او دست می‌دهد و از ناکامی‌ها ناراحت‌ می‌شود و در واقع پدیده «همدلی و همراهی» رخ می‌دهد. اگر فیلم خوب ساخته شده باشد، می‌تواند اشتراکات یک جامعه را به تصویر بکشد و این اشتراکات را به مخاطب نشان دهد، نشان دادن این اشتراکات که می‌تواند عملی مثبت یا منفی باشد، برای مخاطب درس‌هایی دارد و آموزنده است. مجموعه «سال‌های دور از خانه» یا همان «اوشین» که چند سال قبل از تلویزیون پخش می‌شد، به نوعی دوران گذر جامعه ژاپنی، تفاوت نسل‌ها و سیر طولی پیشرفت جامعه شهری را نشان می‌داد. در این میان سیر زندگی افراد و هر دو لایه خوبی‌ها و بدی‌ها را به تصویر می‌کشید و برای بسیاری آموزنده بود اما زمانی هم «همدلی»و «همذات‌پنداری» وجه منفی پیدا می‌کند؛ زمانی که یا سختی‌ها بیش از اندازه واقعی و بزرگنمایی یا برعکس شادی‌ها به‌صورت اغراق‌آمیزی به تصویر کشیده می‌شود. نباید از خاطر ببریم انسان مجموعه‌ای از حوزه‌های مختلف رفتاری است از هیجان گرفته تا شناخت، رفتار، فکر و... و اگر یکی از این حوزه‌ها به صورت متورم یافته به تصویر کشیده شود و حوزه دیگر نشان داده نشود، مخاطب را دچار دلزدگی و نداشتن تمایل به دنبال‌کردن داستان می‌کند. همان‌قدر که القای بیش از حد ناراحتی‌ها و افسردگی‌ها می‌تواند این حس را به وجود بیاورد القای این حس که ما خیلی شاد و خوشبخت هستیم هم می‌تواند پدیدآورنده این حس باشد. اگر مجموعه‌ای ساخته می‌شود و موفق است، یک وجه آن به در نظر گرفتن واقعیت وجودی ما انسان‌ها برمی‌گردد. انسانی که شادی یا هیجان مثبت و منفی دارد، دچار افسردگی می‌شود و... در این مجموعه هم نشان دادن مشکلاتی که شخصیت اول داستان پشت‌سر گذاشته بود، ناکامی‌ها، سختی?ها و ناامیدی‌هایش تا اینکه به جایگاه دیگری برسد، می‌توانست برای افراد آموزنده باشد و بیاموزد تا ناکامی و ناامیدی تجربه نشود، لذت امیدواری درک نمی‌شود.

● چرا اوشین می‌دیدیم؟

برنامه‌ای نبود!

نرگس بیرقی

روانپزشک و استادیاردانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی

زمانی که مجموعه‌ اوشین پخش می‌شد تلویزیون برنامه دیگری نداشت و مردم انتخابی جز دیدن این مجموعه نداشتند. با اینکه شرایط زندگی در آن دوران سخت بود و فیلم هم داستانی داشت که سختی‌های زندگی را نشان می‌داد، به‌نظر من نمی‌توان گفت شباهت‌های موجود باعث جلب مردم به دیدن چنین مجموعه‌ای شده بود. درباره تاثیرگذاری‌هایی که مجموعه‌های داستانی می‌تواند روی مردم داشته باشد، شکی وجود ندارد اما اینکه این تاثیرگذاری مثبت است یا منفی‌ نیاز به تحقیق دارد. درباره مجموعه‌هایی که این روزها از شبکه‌های ماهواره‌ای پخش می‌شود و بسیاری را به دنبال خود می‌کشاند هم می‌توان گفت صددرصد اثر منفی دارند زیرا فقط از عوامل داستانی مانند عشق، خیانت و... برای جلب مخاطب استفاده می‌کنند بدون اینکه اثر تربیتی مثبتی بر آنها داشته باشند اما اگر مجموعه‌ای ساخته شود که علاوه بر داشتن جذابیت‌های داستانی با مشورت روان‌شناسان، جامعه‌شناسان و... ساخته شود و هدف مشخص و درستی را دنبال کند، می‌تواند به تغییر نگاه مخاطبان منجر شود

● حرف آخر

ما ایرانی‌ها نوستالژی‌باز هستیم

اوشین هم اوشین‌های قدیم!

دکتر حامد محمدی ‌کنگرانی

روان‌پزشک و عضو کمیته رسانه و آموزش انجمن روان‌پزشکی ایران

نوستالژی به معنی غم گذشته و احساس خاصی که فرد نسبت به گذشته دارد است و در علم روان‌شناسی به عنوان اصطلاحی علمی جایگاهی ندارد و بیشتر یک بحث عاطفی است یا کلمه‌ای که در هنر از آن استفاده می‌شود. خوب یا بد بودن نوستالژی بستگی دارد به اینکه فرد به یاد چه چیزهایی در گذشته می‌افتد. در فرهنگ ما خصوصیات شخصیتی بعضی از مردم این است که به اتفاق‌هایی که در گذشته افتاده بیشتر اهمیت می‌دهند و با دیدن مسایل جدید یاد و خاطره اتفاق‌های قدیم برایشان تداعی می‌شود.

باور یا پژوهش خاصی وجود ندارد، ولی براساس باوری عمومی‌، ایرانی‌ها اصطلاحا مردمان نوستالژی‌بازی هستند یعنی به یادگارهای گذشته‌شان زیاد بها می‌دهند و به یاد آنها می‌افتند. این فرهنگ با فرهنگ خیلی از کشورها مثل ژاپن تفاوت زیادی دارد. مردم ژاپن هم فرهنگ گذشته خود را حفظ کرده‌اند و در زندگی روزمره‌شان از آن استفاده می‌کنند و چیزهای مدرن و سنتی را در کنار هم دارند ولی نوستالژی‌باز نیستند. آنها فقط از تجربه‌های گذشته در زندگی روزمره‌شان استفاده می‌کنند ولی ما ایرانی‌ها معمولا با یک حالت افسوس و حسرت به گذشته نگاه می‌کنیم و به همین دلیل احساس غم گذشته یا نوستالژی به ما دست می‌دهد.

مدتی پیش پژوهشی در لیگ برتر فوتبال انگلستان انجام شد و از مردم در مورد مربیان فعلی و مربیان فصل قبل تیم محبوبشان نظرخواهی کردند. نکته جالب این بود که آنها حتی اگر مربی جدید نتایج بهتری نسبت به مربی قبل گرفته بود، مربی قبلی را بهتر می‌دانستند و با حسرت و آه در مورد او می‌گفتند. به نظر می‌رسد در مردم ما هم این احساس دیده می‌شود و به همین دلیل است که عبارت‌هایی مانند «کباب کوبیده هم کباب کوبیده‌های قدیم»، «کوچه، فقط کوچه‌های قدیم» «فقط لوازم برقی قدیمی خوبه» و جمله‌هایی که حسرت نسبت به گذشته را نشان می‌دهد، زیاد می‌شنویم. این زنده شدن حس نوستالژی در مورد برنامه‌های تلویزیونی هم دیده می‌شود. در کشور ما امروز سریال‌های خیلی بهتری نسبت به سریال‌های قدیم پخش می‌شود. کمااینکه سریال «سال‌های دور از خانه» در زمان خودش تاثیرگذار و خوب بوده ولی امروز شاید آنقدرها مطلوب نباشد ولی احساس نوستالژی و احساس اینکه هر چیزی که قدیمی است خوب است، باعث می‌شود حس کنیم پس حتما سریال اوشین هم که مربوط به گذشته است، بهتر است و به همین دلیل این علاقه و استقبال از آن را می‌بینیم.

نوستالژی باید به اندازه باشد: به طور کلی در کشور ما احترام به قدیم و بزرگ نگه داشتن قدیم و پاسداشت خاطره‌های گذشته زیاد دیده می‌شود و کار درستی محسوب می‌شود اما ایرادی هم در اینجا وجود دارد؛ اینکه ما ایرانی‌ها به گذشته‌ها خیلی بیشتر افتخار می‌کنیم و زمان حال را خیلی می‌کوبیم و از آن ناراضی هستیم. این باعث می‌شود اعتمادبه‌نفس ما وابسته به اتفاق‌های گذشته باشد مثلا خیلی به تخت‌جمشید افتخار می‌کنیم یا به مفاخری مثل سعدی و حافظ و با حسرت زیاد در مورد آنها می‌گوییم و فراموش کرده‌ایم در حال حاضر هم چیزهایی برای افتخار داریم. مثلا جوان‌های نسل امروز مدام می‌گویند: «یادته دهه ۶۰ چطور بود؟ تلویزیون ۲ تا کانال داشت ولی برنامه‌های آن زمان بهتر از این همه برنامه و کانال‌های جورواجور الان است!» در حال حاضر وسایل بازی پیشرفته زیادی وجود دارد ولی خیلی می‌شنویم که می‌گویند یادش بخیر آن موقع آتاری داشتیم یا یک‌قل‌دوقل بازی می‌کردیم، اما نوستالژی نباید آنقدر شدید باشد که باعث شود چیزهای ضعیف گذشته را به الان ترجیح دهیم و در غم گذشته بمانیم و دوست داشته باشیم به دوران قدیم برگردیم. از سوی دیگر، نباید آنقدر با نوستالژی مخالفت کنیم که انگار می‌خواهیم همه گذشته خود را نفی کنیم و فقط زمان حال را بپذیریم. نوستالژی، حالت و احساس لذت توام با غم با یادآوری چیزها و وقایع گذشته است، مثل «یادش بخیر دوران جوانی ما» ولی این به معنای آن نیست که کاشکی برگردیم به آن دوران و کاش همه‌چیز مثل آن زمان بود. من معتقدم فقط دو چیز است که حسرت آنها را خوردن و داشتن احساس نوستالژی در موردشان منطقی است؛ یکی گذر عمر که البته در این مقوله اطرافیان هم قرار می‌گیرند مثل کسانی که قبلا در کنار ما بوده‌اند و حالا نیستند و دیگری هم نسبت به طبیعت؛ طبیعتی که روزبه‌روز بیشتر از بین می‌رود و خوب است با دیدن جایی با دار و درخت این احساس نوستالژی به ما دست بدهد و تلاش کنیم وضعیت طبیعت را به زمان قدیم برگردانیم. در مورد بقیه موارد، حتی مسایل اخلاقی، لااقل من فکر نمی‌کنم نیاز باشد خیلی به گذشته نگاه کنیم.

احساس نوستالژی؛ مکانیسم دفاعی: گاهی احساس نوستالژیکی که در ما وجود دارد، مکانیسم دفاعی است. مثلا در کشورهای دیگر گاهی خانه‌ای ۱۰۰ سال است ساخته شده و هنوز هم در آن زندگی می‌کنند و مثل اینجا نیست که بعد از ۳۰-۲۰ سال می‌گویند خانه کلنگی شده و خرابش کنند. آنها خانه را نگه می‌دارند اما کشور ما سریع در حال تحول و پیشرفت است و سریع داریم مظاهر زندگی قبلی خود را با دست خودمان از بین می‌بریم (خانه‌‌ها را از بین می‌بریم، کوچه را عوض می‌کنیم و...) ولی برای اینکه در مورد گذشته‌ احساس عذاب وجدان و گناه نداشته باشیم، با این تقویت حس نوستالژی سعی می‌کنیم جبران کنیم؛ خودمان با دست خودمان خانه قدیمی‌‌مان را خراب می‌کنیم و جایش برج می‌سازیم و وقتی یک خانه با حوض و حیاط می‌بینیم، احساس نوستالژی‌مان گل می‌کند و می‌گوییم چه خوب! ولی قبول نمی‌کنیم ما هم چنین خانه‌ای داشتیم و آن را از بین می‌بریم! ما خودمان برای پیشرفت، گذشته‌مان و مظاهر آنها را دستی‌دستی از بین می‌بریم و به عنوان مکانیسم دفاعی توجیه‌‌کننده، از احساس نوستالژی استفاده می‌کنیم تا اشتباه‌هایمان را فراموش کنیم.

اوشین، زنده‌کننده خاطرات زمان پخش: قبل از اینکه سریال «سال‌های دور از خانه» برای دومین بار پخش شود، برای توصیف هر سریال دم‌دستی و بی‌محتوا آن را به اوشین مثال می‌زدند و این سریال به یاد ما می‌آمد و می‌گفتند مثل اوشین الکی کشش می‌دهند یا گریه‌ و زاری راه می‌اندازند یا طرف مثل اوشین در بدبختی زندگی می‌کند ولی الان که دارد پخش می‌شود، از آن استفاده شده و علت عمده آن، یادآوری خاطره‌های زمان پخش این سریال است. نوستالژی، یادآوری خاطره‌‌های گذشته همراه چیزی است، نه دقیقا همان چیز. یک چیزهایی اطراف آن است که زنده‌‌کننده حال و هوای آن دوره‌هاست.

خیلی از ما یاد دهه ۶۰ می‌افتیم که بچه بودیم، خاطره‌هایش و مثلا اینکه مادر و پدرمان جوان بودند. برای خود من نوستالژی عمر و طبیعت خیلی مهم است. این سریال ما را یاد طبیعت بکر آن زمان، جوانی‌مان و خاطره‌های خوب دوران کودکی و آزادی‌مان می‌اندازد وگرنه خود سریال و نوستالژی آن ارزش خاصی ندارد. ارزش هنری سریال سال‌های دور از خانه هم اصلا مطرح نیست و درواقع اصلا سریال ارزشمندی نیست؛ در یک دوره زمانی خاصی ساخته شده و تاثیرگذار بوده ولی در حال حاضر خیلی سریال بهتر از آن داریم ولی خاطره‌‌هایی که با آن و از زمان پخش آن داریم، باعث ایجاد حس نوستالژی می‌شود.

در نوستالژی غرق نشویم: نوستالژی‌باز بودن بیش از حد باعث می‌شود فرد مدام احساس افتخار و حسرت نسبت به گذشته و احساس ناخوشایند به زمان و زندگی حال داشته باشد و از زندگی زمان حال غفلت کند. درواقع نکته مهم نوستالژی‌باز بودن همین است؛ اگر نوستالژی فقط باعث شود فرد یاد و خاطره گذشته‌ها را که ممکن است خیلی هم خوب نباشد زنده کند، گاهی از آنها درس عبرت بگیرد و به یاد آنها باشد، بد نیست ولی اگر بخواهد در نوستالژی غرق شود، دقیقا آنچه در کشور ما زیاد اتفاق می‌افتد، پناهگاهی است برای فرار از زندگی روزمره‌، تکرار و اتفاق‌هایی که در آن وجود دارد. خیلی‌ها با این کار از اشتباه‌هایی که انجام می‌دهند و از مسوولیت فرار می‌کنند، به نوستالژی و گذشته و خاطرات آن پناه می‌برند و مدام می‌گویند: «اگر زمان گذشته بود، من فلان کار را می‌کردم، افسوس که آن دوره گذشته!» ولی اینها همه توجیه است. یکی دیگر از ایرادهای نوستالژی این است که گاهی ما خاطرات گذشته را به طور انتخابی یا خوب‌هایش را پیدا می‌کنیم یا اینکه به اتفاق‌های بد هم خوب نگاه می‌کنیم مثلا اوشین در دوران جنگ و موشک‌باران پخش شد ولی الان احساس خوبی از تماشای آن داریم و یادمان نمی‌آید گاهی چقدر هنگام تماشای آن استرس داشتیم. نوستالژی فرد را از مسوولیت‌پذیری زندگی روزمره دور و غرق در گذشته می‌کند.

زمان حال را نکوبیم: نوستالژی‌باز بودن بیش از حد بسیار مضر است و انسان را مدام به فکر و خیال می‌برد. ما قصد نفی یا تایید احساسات نوستالژیک را نداریم ولی از نظر روان‌شناختی، جایگاه خاصی ندارد و در قسمت حافظه قرار می‌گیرد. ما خاطره‌ها را که در حافظه‌مان مانده جلوی چشمانمان زنده می‌کنیم و گاهی آنها را بهتر از آنچه در واقعیت بوده‌اند پیش چشم می‌آوریم و آه و حسرت می‌خوریم و زمان حال را با گذشته مقایسه می‌کنیم و از گذشته و یادآوری اتفاق‌هایش لذت می‌بریم ولی این کار اگر از حد بگذرد اصلا درست نیست و حتی خطرناک است. نباید زمان حال را بکوبیم و کوچک کنیم و گذشته که خیلی وقت‌ها خوب هم نیست، به نظرمان خوشایند بیاید. باز هم تاکید می‌کنم که از نظر من نوستالژی فقط برای عمر (پدر و مادر و جوانی...) و طبیعت منطقی است.

سیما روشن