سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

سوژه و ابژه در فلسفه آدورنو


سوژه و ابژه در فلسفه آدورنو

فلسفۀ تئودور آدورنو, انعکاس ادراک او از دنیای اجتماعی ای است که در آن می زیست

فلسفۀ تئودور آدورنو، انعکاس ادراک او از دنیای اجتماعی‌ای است که در آن می‌زیست. آدورنو در این مسئله که جوامع پیشرفتۀ غربی، آن‌گونه که مارکس تحلیل کرده بود، بر مبنای روابط تولید سرمایه‌دارانه شکل گرفته است، هرگز تردید روا نداشت. خاصه اینکه وی دیدگاه مارکس درمورد کالا و غلبه ارزش‌های مصرف‌گرایانه به واسطۀ اهمیت مبادله و تجارت را قبول کرده بود. او همچنین این نظریه را پذیرفته بود که همان سازوکار‌هایی که در ساختار اقتصادی سرمایه‌داری موثر افتاده‌اند، در تعامل‌های فرهنگی نیز حضور موثر دارند. در حالی که سلطه و فقر (بی‌عدالتی) پیامد‌های اصلی عقلانی‌سازی اقتصاد توسط سرمایه هستند، بیگانگی و بی‌معنایی (نهیلیسم) پیامد‌های محوری عقلانی‌سازی فرهنگ است.

به هر حال، وی تحت تاثیر زمینۀ روی کار آمدن فاشیسم در اروپا و گسیختگی جنبش‌های کارگری در این مسئله که واقعا تمایلات رو به پیشرفتِ مهمی در اقتصاد و ساختارهای اجتماعی دنیای مدرن به صورت پنهان وجود داشته است دچار تردید و شک شد. او معتقد بود که هرچند عقل‌گرایی در جوامع مدرن وجود دارد، اما ناکامل و بی‌بُته است و از همین روست که او به نظریۀ تاریخ مارکس عطف توجه کرده که مطابق آن امیدی برای پیشرفت ذاتی رو به جلو به عنوان پیامد تشکل‌های اجتماعی، موجود است.

اگر فرض را بر آن بگیریم که بنیاد این ساختارها بر عقلانیت و منطق نهاده شده است و ریشۀ بحران‌های اساسی مدرنیته نیز همان‌هاست؛ پس بنابراین، بحران مدرنیت اساساً بحران خِردمندانگی است. از این‌رو آنچه قبل از هر چیز دیگری مورد نیاز است، شناخت جدی خِرد مدرن است؛ در نقد این صورتبندی خرد، آدورنو همزمان دنیایی را به نقد می‌کشد که شرایط و بستر استحالۀ بنیادین این جهان را تولید کرده است.

آدورنو خِرد را محور و مدار بحران مدرنیت می‌داند. «دیالکتیک روشنگری» قصد دارد، تبارشناسی عقلانیت روشنگری را به دست دهد. خِرد روشنگری، با فرافکنی سحر گون و افسانه‌ای دنیای طبیعت به ساحتِ جادویی بیم‌ها و امیدها، یا اسطوره به مقابله پرداخت. برتری فرضی خرد بر اسطوره، از رهایی آن تصوراتِ انسان‌انگارانه ناشی می‌شود؛ عقل به جای تصورات ذهنی، جهان را به صورت عینی تعریف می‌کند. هورکهایمر و آدورنو بر این اعتقادند که این تصویر متملقانه از خرد، هم در ظاهر و هم در ذات سفسطه‌آمیز است. اسطوره و خرد هر دو در کشمکش برای رهایی از بند نیروهای رازآلود، پدیدار می‌شوند و کنترل طبیعت را به دست می‌گیرند تا نیازها و خواست‌های بشر را برآورند.

لبه تیز انتقاد آدورنو متوجه فلسفه مدرن است. این فلسفه از تمایز میان سوژه و ابژه آغاز کرد، اما نتوانست به توضیح قانع کننده‌ای از رابطه‌ آنها برسد. «سوژه» هم می‌تواند به یک فاعل، برای نمونه به یک آدم برگردد و هم می‌تواند به فاعلی اجتماعی که مستقل از هر فرد باشد، همچون «آگاهی در کل» که کانت در «درآمدی به متافیزیک آینده» طرح کرد، مربوط شود.

ابژه می‌تواند به دنیای طبیعی یا به جهان اجتماعی یا به جنبه‌هایی از آنان برگردد. ذهنی هست که می‌تواند از راه‌های گوناگون از جمله تجربه‌های حسی، چیزهایی بیرون خود یا خودش را همچون چیزی بشناسد.

در این تلقی شناخت شناسانه، از راه اندیشیدن و در نتیجه شناختن است که نفس درمی‌یابد که وجود دارد. در ادراک سوژه از خود، خودی که همچون ابژه‌ای مطرح می‌شود، شناخت به گفته‌ آدورنو به خاطره می‌پیوندد. نفس، می‌تواند «خودآگاه» شود، یعنی خود را بشناسد اما برای این‌کار باید خودش را یعنی سوژه دانای شناسای کنش‌گر را تبدیل به ابژه یعنی یکی از موارد شناسایی کند. به زعم وی این ابژه شدن سوژه، از دشواری‌های فلسفه مدرن است.

آدورنو نسبت ابژه و سوژه را درونی می‌داند. ساختارهایی هستند مستقل و در عین حال این استقلال را به یاری آن نسبت می‌پوشانند. آدورنو در مقاله «سوژه و ابژه» بیان می‌دارد که جدایی سوژه و ابژه هم واقعی است وهم دروغین و این تضاد در شناخت شناسی نیز بازتاب یافته است. «هدف اندیشه انتقادی این نیست که ابژه را در جایگاه رفیعی بنشاند که زمانی از آن سوژه بود. آنجا ابژه چیزی جز یک بت نخواهد بود. هدف اندیشه انتقادی این است که پایگاه را از میان بردارد.»

فلسفه آدورنو، فلسفه ناهمسانی است. در فلسفه مدرن، مفهوم همسانی براساس الگوی بت وارگی کالاها و مناسبات اجتماعی پدید آمده است. در جهان راستین که سرشار است از موارد ناهمانند و متضاد، امر خاص به مفهوم تبدیل شدنی نیست، مگر بنابه طرح و نقشه سوژه.

در واقع آفریدن کلیت، هدف فلسفه‌ای می‌شود که ناهمسانی را رد می‌کند. هگل می‌گفت: «حقیقت، کلیت است». برخلاف او آدورنو می‌گوید: «کلیت دروغ است». آدورنو در واپسین سال‌های زندگی اش از راهی دیگر به این بحث برگشت و اعلام کرد که تجربه ما همواره امری است، مشخص و خاص که چیزهایی بدان افزوده می‌شود تا بتواند تبدیل به یکی از موارد آشنا شود.

مسعود فولادفر