چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
مجله ویستا

این, ساختن است یا ویران کردن


این, ساختن است یا ویران کردن

متأسفانه می شنویم که در پاره ای محافل ما را متهم کرده اند به این که مطالب نویسندگان را «دستکاری می کنیم» و «به شیوه های خودسرانه و بدون اطلاع نویسندگان» در مطالب آن ها تغییراتی می دهیم که غالباً دیدگاه نویسنده عوض می شود و غیره و غیره

متأسفانه می‌شنویم که در پاره‌ای محافل ما را متهم کرده‌اند به این که مطالب نویسنگان را «دستکاری می‌کنیم» و «به شیوه‌های خودسرانه و بدون اطلاع نویسندگان» در مطالب آن‌ها تغییراتی می‌دهیم که غالباً دیدگاه نویسنده عوض می‌شود و غیره و غیره... این‌ها سخنانی سخت نامربوط است، زیرا طبیعی است که هیچ مقالهٔ مخالفی را نمی‌توان «با تغییراتی» به صورت موافق درآورد.

مجله [کتاب جمعه] تنها مطالبی را منتشر می‌کند که مستقیماً در جهت خطوط فکری خود بیابد. ما بارها و بارها این نکته را متذکر شده‌ایم که در برابر زبان فارسی احساس مسؤلیت می‌کنیم و می‌کوشیم آنچه در مجله می‌آید تا حد ممکن از لغزش‌های دستوری پیراسته باشد. بدین جهت غالباً در امر ویرایش مطالب سختگیری می‌کنیم و آنچه اسباب گلایهٔ بعضی دوستان ما می‌شود همین است. این نکته همیشه در داخل جلد مجله نیز تذکر داده می‌شود که «مجله در حک و اصلاح مطالب آزاد است» و تصور درست این است که نویسندگان، با قبول این شرط است که مطلبی برای چاپ در اختیار ما می‌گذارند.

برای آن که خوانندگان حدود «دستکاری‌های خود سرانهٔ» ویراستاران ما را به عیان ببینند به طور نمونه به نکاتی در پیرایش یکی از این‌گونه مطالب اشاره می‌کنیم، گه‌گاه توضیحی می‌آوریم تا امکان قضاوت عادلانه برای کسانی که احتمالاً به پیچ و خم‌های زبان آگاهی حرفه‌ای ندارند نیز فراهم آید.

● مقاله‌ای که برای این منظور انتخاب کرده‌ایم با این جمله آغاز می‌شد:

«با پذیرش این تقسیم‌بندی که مجموعهٔ حیات هر جامعه به دو بخش زیربنا و روبنا تقسیم می‌شود، و قبول این نکته که رابطه‌ای متقابل بین این دو عرصه از حیات جامعه برقرار است، می‌توان گفت... که الخ».

لطفاً یک بار دیگر این سطور جمله‌درجمله‌درجمله را بخوانید. ــ این جملهٔ مطول، یک جملهٔ مرکب شرطی است که شرط آن، خود مرکب از سه جملهٔ کوتاه و بلند است، و جواب شرط آن هم جملهٔ کوتاه «می توان گفت».

ویراستار برداشته آن را جمع و جورتر کرده. نخست به جای «با پذیرش این تقسیم‌بندی که مجموعه... به دو بخش... تقسیم می شود» گذاشته است: «اگر بپذیریم که مجموعهٔ حیات هر جامعه‌[ای] به دو بخش زیربنا و روبنا تقسیم می‌شود...» و با این کار، هم زشتی عبارت «این تقسیم بندی... به دو بخش... تقسیم می شود» را برطرف کرده، هم به عبارت مغلق روانی بخشیده. ــ در دنبالهٔ آن نیز به جای «و قبول این نکته که رابطه‌ای متقابل بین این دو عرصه از حیات جامعه برقرار است...» نوشته است «و نیز این نکته را بپذیریم که میان این دو عرصهٔ حیات جامعه رابطهٔ متقابلی برقرار است...» که در این جا سه دستکاری انجام داده: یکی در ابتدای جمله و در عبارت «و قبول این نکته» ــ که خود غلط است و دست کم باید باشد «و با قبول این نکته» که باز، اولاً همان اشکال قبلی را دارد و ثانیاً فاقد چفت و بست لازم با جملهٔ پیش است. دستکاری دوم «رابطه‌ای متقابل» است که به «رابطهٔ متقابلی» تغییرداده شده که زیاد هم به حساب سلیقهٔ شخصی نباید گذاشت: امروزه دیگر رسم نیست که وقتی با اسم و صفتی یای نکره می‌آوریم نشانهٔ نکره را به اسم بچسبانیم، مگر در شعر و آن جور نوشته‌ها. بنابراین حتی الامکان باید گفت رابطهٔ متقابلی، آیندهٔ روشن و نوید بخشی، نقش منفعلی و مجال دیگری؛ و نباید گفت آینده‌ای روشن و نوید بخش، نقشی منفعل، مجالی دیگر و مانند این‌ها. دستکاری سوم هم جابه‌جا کردن آن هفت کلمه است که نابه‌جا وسط عبارت «رابطه‌ای متقابل برقرار است» جا خوش کرده. بپردازیم به چند نموهٔ کوچک تر:

مرقوم فرموده‌اند:«و ادبیات به عنوان مقوله‌ای از فرهنگ...» که به گمان ما باید می‌نوشتند:«و ادبیات نیز، چون بخشی از فرهنگ...»

اولاً چون عبارت به جملهٔ پیش برمی‌گردد کلمهٔ «نیز» حتماً لازم است. ثانیاً «به عنوان مقوله» یعنی چه؟ یعنی عنوان ادبیات «مقوله» است؟ آیا ادبیات مقوله‌ای از فرهنگ است یا بخش از آن؟ چون «مقوله» دست کم سه معنی دارد: یکی «گفتار»، دیگری «دربارهٔ»، و سومی در معنای منطقی آن ــ یعنی «مقولات عشره» ــ که ادبیات به هیچ یک از این‌ها نمی‌خورد. اما چون این نکته محل بحث بود همان «مقوله» را گذاشتیم در عبارت ایشان بماند و به همین اندک «دستکاری» اکتفا کردیم که به جای «به عنوان» بگوییم «چون» یعنی به مثابه و در مقام. آیا هیچ شنیده‌اید که استاد بنا بگوید:«من، به عنوان یک بنا، می‌گویم این دیوار شکم داده»؟

نوشته‌اند:«در رابطه با توجیه نظام حاکم توسط نهادهای روبنایی».

آه که این «در رابطه با» هم عجب واگیری دارد! کلمهٔ «رابطه» به این شکل مبتذل «در رابطه با»، هیچ کاربردی در فارسی ندارد و ترجمهٔ خامی از زبان‌های فرنگی است، از قماش کلماتی مثل «بی‌تفاوت» و «نقطه‌نظر» به معنای «دیدگاه» یا خزعبلاتی از قبیل «خود را توجیه کردن: و مانند این‌ها... دیگر این که ما به جای «... توسط نهادهای روبنائی: عبارت «که کار نهادهای روبنائی است» را به صورت معترضه آوردیم... چرا «توسط»؟ «توسط» یعنی واسطه شدن، میانجی شدن، مع‌الواسطهٔ... شما شنیده‌اید که کسی به جای «این خانه را پدرم خریده» بگوید «این خانه توسط پدرم خریداری شده»؟ــ یا می‌گویند «این خانه را پدرم خریده» یا «حسن توسط پدرم این خانه را خریده.»

ایشان گفته‌اند حاکمین، ما گفته‌ایم حاکمان.

ایشان گفته‌اند «آیا کارگرانی که مواد خام و ابزاری را که با آن کار می‌کنند، به هدر می‌دهند و خراب می‌کنند آدم‌های درستکاری هستند؟» ما گفته‌ایم «آیا کارگرانی که مواد خام را هدر داده ابزار کار را خراب می کنند آدم‌هایی درستکارند؟» (که تازه «آدم‌ها»یش هم زیادی است.)

خداوند با افراد دزد» را کرده‌ایم «خداوند با دزدها...»

« در مسیری مطابق منافع طبقات حاکم سوق دهند» را کرده‌ایم «به مسیر منافع طبقات حاکم بکشانند».

«ادبیات بازاری و عامه‌پسند پا به صحنه گذاردند» را کرده‌ایم «ادبیات بازاری پیدا شد».

اگر کلاس درس بود حتماً به جهت «گذاردند» یک نمره از ایشان کم می‌کردیم. ما در فارسی یک چنین چیزی نداریم. یا باید بگوییم گذاشتند و یا بنویسیم گزاردند (یعنی با حرف ز). یک گذاردن داریم به معنی نهادن و امکان دادن و قرار دادن. یک گزاردن داریم به معنی انجام دادن و به جا آوردن. ماضی اولی می‌شود گذاشتم، گذاشتی، گذاشت؛ ماضی دومی می‌شود گزاردم، گزاردی، گزارد. سپس اگر یک آقایی بنویسد گذاردند (با ذال) یا غلط انشائی مرتکب شده یا غلط املائی!

ای، راستی: در این مورد خاص از ایشان دو نمره باید کم می شد، چون فعل را جمع هم بسته:«ادبیات پا به صحنه گذاردند!»

نشانهٔ «آت» (در کلمهٔ ادبیات* علامت جمع نیست، علامت «جمع گروهه» است. از این گذشته غیر ذیروح را هم جمع نمی‌بندند. نمی گوئیم «انتخابات شروع شدند».

«آن چنان که کم‌ترین شباهتی...» ترجمهٔ لفظ به لفظ از فرنگی است. در فارسی می‌گوئیم«هیچ شباهتی».

«چنین می‌نمایانند» را کرده‌ایم «چنین وانمود می‌کنند».

«تصویر می‌نمایند» را هم کرده‌ایم «تصویر می‌کنند». آخر نامهٔ کارپردازی هنگ ژاندارمری که نیست. در یک انشای شسته رفتهٔ معقول، تصویر می‌نمایند یعنی «خودشان را عکس جلوه می‌دهند» یا «نقاشی به نظر می‌آیند».

«بدبینی نسبت به آینده» ــ این «نسبت به»، در کاربرد غلطش، مرض چند سال پیش بود. مثل «معرف حضور کسی بودن». آن مرض، این روزها تغییر شکل داده تبدیل شده است به «در رابطه با» و «توجیه شدن» و «عمدتاً» و «گاهاً»! ــ عبارت را کرده‌ایم «بدبینی به آینده».

«به دیگر سخن می‌توان گفت که روبنا...» تقلیل یافته، شده است:«به دیگر سخن، روبنا...»

«در این رابطه» (ای امان!) شده است «در این نسبت»

«بی‌گفته پیداست» (جل‌الخالق!) شده است: «ناگفته...»

«برآن تحکیم بخشید» شده است «آن را تحکیم بخشید». والله تا ما شنیده‌ایم «چیزی را» تحکیم بخشیده‌اند، نه «برچیزی».

«باید... علت را... بشناسی و بدانی کمانت را کجا نشانه کنی.» تبدیل شده است به: «علت... را هم باید... بشناسی تا آماجت را شناخته باشی.» ــ کمان را نشانه کردن، یعنی هدف قرار دادن کمان. یک معنی دیگر هم دارد: جایی سراغ کردن کمان (برای این که مثلاً سر فرصت بروی بخریش). البته دیگر اینش که امروزه روز چرا نویسنده و هنرمند باید با تیروکمان به جنگ برود، بماند!

«هم‌زمان باهم» چیزی است شبیه «عین کمافی السابق». ــ یکیش کافی است: یا «هم‌زمان» یا «باهم»، مگر این که منظورمان «هم زمان و باهم» بوده باشد. می‌شود ما هر دو یک عمل را انجام بدهیم ولی در دو زمان. می‌توانیم هم‌زمان به عملی اقدام کنیم ولی باهم نباشیم. و می‌توانیم باهم و هم‌زمان به کاری بپردازیم که در این حال، عبارت نیاز به «و» دارد.

احمد شاملو

[ک.ج]

«نامهٔ کانون نویسندگان ایران»


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.