پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

مدرسه حقانیه


مدرسه حقانیه

بدون تردید در برخی از به اصطلاح مدارس قرآن پاكستان رادیكال ترین و نامربوط ترین برداشت ها از دین اسلام به شاگردان معمولاً كم سواد و بی سواد افغانی و پاكستانی این مدارس آموزش داده می شود

بدون تردید در برخی از به اصطلاح مدارس قرآن پاكستان رادیكال ترین و نامربوط ترین برداشت ها از دین اسلام به شاگردان معمولاً كم سواد و بی سواد افغانی و پاكستانی این مدارس آموزش داده می شود. واقعیات سال های اخیر نشان داد كه غالب افراد طالبان و القاعده دانش آموخته چنین مدارسی بوده اند. مدرسه قرآن «حقانیه» واقع در پاكستان یكی از نمونه های معروف همین مدارس است. در این گزارش سعی شده است با پرداختن به زندگی یكی از شاگردان این مدرسه، به نمونه ای از آنچه از این مدارس بیرون می آید، پرداخته شود.«زكریا» علاقه زیادی به بازی بدمینتون دارد و هر وقت بتواند سراغ این بازی می رود و البته به ندرت پیش می آید كه برنده شود. البته برای زكریا برد و باخت مطرح نیست و صرفاً از خود بازی لذت می برد. دلیل اصلی علاقه وی هم در صدایی است كه از توپ پردار بدمینتون در رفت و آمدهایش به گوش می رسد. زكریا عاشق این صداست. وقتی این صدا به گوش وی می رسد به یاد نام این بازی در زبان مادری اش «پشتو» می افتد: «چیری چیكا» كه به معنی دام گنجشك است. واقعاً هم صدای توپ پردار بدمینتون به هنگام دور و نزدیك شدن، شبیه به صدای پرپر زدن گنجشك است و سحر همین صدا است كه باعث می شود زكریا تقریباً همیشه بازنده این بازی باشد. همكلاسی هایش هر بار كه متوجه حواس پرتی وی در حین بازی می شوند فریاد می زنند: «زكریا خوابت برده است!» می توان سراسر زندگی زكریا تا به امروز را به اصطلاح در راستای رابطه وی با این صدا تشریح كرد. در چند سال گذشته این باور محكم در درون این مرد جوان شكل گرفت كه باید از هر آنچه وی را از خدا دور می كند، پرهیز كند. از جمله چیزهایی كه باعث ایجاد این دوری می شود، سر و صدا است و بخصوص صدای موسیقی. داستان زكریا داستان كسانی است كه می خواهند با سكوت در نزد خدا عزیز باشند.البته به این صورت نیست كه زكریا ناگهان یك روز صبح از خواب بلند شده باشد و ابتدا به ساكن به خودش گفته باشد: «موزیك امر گمراه كننده ای است و همه چیز های گمراه كننده و فریب دهنده من را از راه راست دور می كند.» این تفكری كه نه یك شبه بلكه به مرور زمان در مدرسه مذهبی «حقانیه» به وی آموخته اند. این مدرسه كه در منطقه «خوراآتاك» پاكستان واقع است پس از حملات یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ از شهرتی جهانی برخوردار گشت. زیرا بسیاری از افغانی هایی كه بعدها در كسوت طالبان در آمده و رژیم وحشتناك و بنیادگرای طالبان را در افغانستان تاسیس كردند، در همین مدرسه درس خوانده بودند. در خلال جنگ افغانستان بود كه تصاویر و عكس هایی از طلبه های ساكت و همیشه اخموی مدرسه حقانیه از طریق رسانه های مختلف جهان منتشر شد. پیش از این همه تصور می كردند و عقیده داشتند كه هر كدام از این طلبه ها یك تروریست است و زمانی این فكر و تصور وحشتناك تقویت شد كه مدیر مدرسه حقانیه یعنی «مولانا سامی الحق» در سخنانی آتشین آمریكا و غربی های كافر و همه كسانی كه تفكر وی را قبول ندارند، به باد ناسزا گرفت. و بدین صورت بود كه مدرسه حقانیه به صورت نمادی از نفرت و جهاد برعلیه غرب درآمد.

حال چهار سال از آن زمان گذشته و با وجود آنكه طالبان از اریكه قدرت در كابل به زیر كشیده شده اند، اما همچنان به جنگ های پارتیزانی بر علیه نیروهای آمریكایی و متحدین افغانی شان ادامه می دهند. در این مورد می توان ساعات طولانی با زكریا به بحث و تبادل نظر پرداخت اما ترور و علت و انگیزه های آن مسئله ای است كه نمی توان در مورد آن با وی هم عقیده بود. البته زكریا از آن دسته آدم هایی نیست كه به هنگام بحث انگشت خود را به علامت خشم و تهدید بلند می كنند، بلكه كاملاً آرام و خونسرد پرسش های خود را مطرح می كند: «چرا كسی كه از وطنش دفاع می كند باید متهم به اعمال تروریستی شود؟ چطور آن كسانی كه به كشوری دیگر حمله برده اند تروریست نیستند؟» البته زكریا بحث نمی كند چون از قبل با پاسخ ها آشنایی دارد. البته این هم به آن معنی نیست كه وی ساكت و آرام بماند. اگر واقعاً هم این مدرسه تنها محصولش افراد متعصب و یا حتی تروریست باشد، زكریا از این دسته نیست و چیزی را هم مخفی نمی كند.

پس زكریا كه می تواند باشد؟ از او می پرسیم كه آیا پس از هفت سال تحصیل در مدرسه حقانیه آیا هنوز هم وقتی به طور اتفاقی نوای موسیقی را می شنود، احساس خاصی دارد؟ و او هم كاملاً صادقانه در جواب ما از مشكلاتی می گوید كه به این خاطر در زندگی روزمره اش با آن درگیر است. به گفته خودش همان روز هنگامی كه سوار اتوبوس شده است، صدای موسیقی به گوشش می رسد و از راننده می پرسد كه آیا امكان دارد آن صدا را خاموش كند و توضیح می دهد كه موسیقی امری حرام است. به گفته خود زكریا در اكثر مواردی این چنین كسی به وی توجه نمی كند و همه تلاش هایش نقش بر آب می شوند. راننده اتوبوس نگاهی از سر تحقیر و بی محلی به زكریا انداخته و گاه زیر لب به هر چه آدم متعصب است، ناسزا می گوید. با وجود آنكه بر طبق قانون اساسی، پاكستان و دولت این كشور اسلامی قلمداد می شود اما هر اتوبوسی در این كشور به صورت سنتی یك دیسكوتك متحرك است و به گفته زكریا یك لجنزار گناه با چهار چرخ! زكریا در همان حال به آرامی توضیح می دهد: «من فقط می توانم در این مورد از آنها خواهش كنم چون همه مسافران اتوبوس بلیت خریده اند و همه از حقوق مساوی برخوردارند.» البته زكریا باز هم تاكید می كند كه حتی الامكان گوش هایش را به روی موسیقی بسته نگاه می دارد. گاه پیش می آید كه باید مواظب چشم هایش هم باشد. زیرا در مسیر اتوبوس به سینما هایی می رسد كه تقریباً همه آنها عكس هایی از سینمای هند و زنانی با پوشش نامناسب را به نمایش گذاشته اند. در چنین حالتی زكریا از روی اضطرار بیشتر و بیشتر دعا می خواند و عبادت می كند.شكاف و گودالی عمیق و وحشتناك میان دنیای درونی این مدرسه و دنیای خارج از آن وجود دارد. طالبان در افغانستان موفق به عبور از این گودال شدند چون با خشن ترین و غیرانسانی ترین روش این گودال را پر می كردند. آنها به خاطر تحقق تصورشان از آنچه (از نظر آنها) باید دنیا باشد، هزاران نفر را قربانی می كردند. محكوم كردن طالبان در حضور زكریا كار خطرناكی نیست زیرا وی تنها جوابی كه در این مورد می دهد این است: «طالبان خیلی خوب بودند زیرا امنیت را برقرار و قوانین اسلامی را پیاده كردند.» زكریا این جمله را در حالی كه لبخندی بر لبش نشسته است بیان می كند بدون آنكه نشان دهد با این حرف تا چه حد وحشت آفرینی و جنایت های این گروه را تایید می كند.در واقع اطلاعات زكریا درباره افغانستان چیزی در حد صفر است. او تنها یك بار و به همراه یكی از دوستانش یك شب را در یكی از مناطق مرزی افغانستان و پاكستان گذرانده است. زكریا در این مورد می گوید: «اصلاً احساس خوبی نداشتم چون عدم امنیت در آنجا كاملاً احساس می شد و از اینكه متوجه می شدم خشونت در آن منطقه امری همگانی و عمومی است، قلبم به درد آمده بود.» به گفته زكریا مردم آن منطقه به وی گفته بودند كه در زمان حكومت طالبان امنیت كامل در آن منطقه برقرار بوده و البته زكریا با تمام وجود این ادعا را باور دارد. زكریا بارها و بارها تاكید می كند كه هیچ اعتقادی به خشونت ندارد. و كاملاً هم می توان این ادعای او را باور كرد چون تمام روز با مهربانی و محبت هر چه تمام تر به پذیرایی از مهمانان خود مشغول بود. زكریا جوانی مطیع و با ادب است كه ۲۷ سال سن دارد و به خاطر همین ادب و اطاعت ذاتی هرگز معلمانش به وی اعتراض یا پرخاشی نكرده اند. از هفت سال پیش هر روز ساعت ۴ صبح از خواب بلند می شود و نماز می خواند و بخش هایی از قرآن را حفظ می كند و سپس سر كلاس می رود. در آنجا با همه وجود به درس استاد گوش می دهد و در تمام این هفت سال زكریا طلبه ای خوب و فرمانبردار بوده است. هنوز یك سال دیگر به پایان تحصیلش باقی مانده و پس از آن می تواند به عنوان یك روحانی به وظایف خود در راه خدا و خدمت به بندگان خدا بپردازد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.