چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

آشنایی در سال های سیاه بین دو جنگ جهانی


آشنایی در سال های سیاه بین دو جنگ جهانی

نگاهی مختصر به زندگی ادبی اسکات و زلدا فیتزجرالد

● دوران قبل از آشنایی

زلدا فیتزجرالد با نام اصلی زلدا سایر در ۲۴ ژوئیه سال ۱۹۰۰ در مونتگومری (آلباما در جنوب ایالات متحده آمریکا) به‌دنیا آمد.

او ششمین فرزند خانواده بود. در زمان کودکی دختربچه‌ای شلوغ و لوس بود. مادرش زنی مهربان و صبور بود اما پدرش عضو دادگاه عالی عدالت آلباما و وکیلی خشن و بی‌عاطفه بود. زلدا تحصیلات چندانی نداشت. در دوره دبستان دانش‌آموزی بی‌انضباط بود و به درس‌خواندن هیچ علاقه‌ای نداشت و زیاد با دختران هم‌سن و سال خود دوست نمی‌شد.

فرانسیس اسکات فیتز جرالد هم در ۲۴ سپتامبر ۱۸۹۶ در سن پل (در ایالت مینی‌سوتا) در خانواده‌ای با وضع مالی متوسط دیده به جهان گشود. پدر وی فروشنده صابون و مادرش خانه‌دار بود. بین سال‌های ۱۹۱۰ و ۱۹۱۳ در مدرسه‌‌ای کاتولیک به‌نام «مدرسه نیومان » در نیوجرسی مشغول به تحصیل بود.در سال ۱۹۱۷ درس را رهاکرد و به شغل نظامی روی آورد.

● شروعی موفقیت‌آمیز

در پایان جنگ جهانی (۱۹۱۸-۱۹۱۴) اول بود که اسکات و زلدا با هم آشنا شدند. در آن زمان اسکات به عنوان ستوان در یک پادگان در نزدیکی مونتگومری مشغول به خدمت بود. دوره آشنایی‌شان عصری

پر اغتشاش و متلاطم موسوم به «سال‌های سیاه بین دو جنگ جهانی» بود.

در همین دوران است که اسکات به‌طور پراکنده شروع به نوشتن می‌کند. در سال ۱۹۱۹برای اینکه بتواند با زلدا ازدواج کند برای یافتن کار راهی نیویورک می‌شود. در آنجا شروع به نوشتن داستان‌هایی کوتاه برای مجلات و روزنامه‌ها می‌کند.

در سال ۱۹۲۰ اولین کتابش به نام «بهشت معکوس» را منتشر می‌کند که با استقبال عمومی مواجه شد. در همان سال زلدا و اسکات با هم ازدواج می‌کنند و برای شروع زندگی تازه‌شان به نیویورک نقل مکان می‌کنند. در سال ۱۹۲۱ تنها فرزندشان به‌نام فرانسس اسکاتی به‌دنیا می‌آید.

آنها دختر کوچولویشان را عاشقانه دوست داشتند. در نیویورک است که با بزرگ‌ترین نویسندگان آمریکایی عصر آشنا می‌شوند. اسکات که حالا نویسنده سرشناسی است و اوضاع مالی‌اش روبه‌راه شده، به همراه زلدا شروع به سفر به دور اروپا می‌کند. در عرض چند سال آن دو تبدیل به دو ستاره می‌شوند و با شهرت خود قاره آمریکا را تسخیر می‌کنند.

طی این سال‌ها رقابت‌های این زوج شدیدتر می‌شود: زلدا تمرین‌های هنری‌اش را از سرمی‌گیرد و اسکات نیز سخت مشغول نوشتن می‌شود. در سال ۱۹۲۴ اثر مشهورش به‌نام «گتسبی ‌بزرگ» را می‌نویسد؛ کتابی ‌که چندین فیلم از روی آن ساخته شد. از دیگر آثار وی می‌توان به «شب آرام»، «زندگی ایده‌آل» و « الماس بزرگ و درخشان» اشاره کرد.

● آغاز تراژدی

اما این دوران خوشی دیری نمی‌پاید. به‌دنبال مهمانی‌های مکرر و مجلل نه‌تنها سلامتی این زوج به خطر می‌افتد بلکه روابطشان نیز رو به تیرگی می‌گراید.

آنها تقریباً تمام ۳۰۰۰۰ دلاری را که دستمزد یک سال نویسندگی اسکات بود، خرج ‌کردند؛ مبلغی که در آن زمان قابل توجه بود. از همین زمان بود که اولین نشانه‌های افسردگی و اختلالات عصبی ‌در زلدا بروز کرد.

طی سفری دیگر به پاریس اسکات با ارنست همینگوی (۱۹۶۱-۱۸۹۹) که حالا نویسنده‌ای نوپا است، دیدار می‌کند. اسکات که به نبوغ و استعداد همینگوی پی می‌برد، او را تشویق می‌کند تا به نوشتن ادامه دهد. آن دو دوستانی صمیمی می‌شوند اما این دوستی زیاد به‌طول نمی‌انجامد.

به‌تدریج به کار نویسندگی و شهرت اسکات هم لطمه خورد. در حوالی سال ۱۹۲۵ بود که اعتیاد وی افشا شد و دیگر خوانندگان تمایلی برای خواندن و خرید کتاب‌های وی نداشتند. زلدا در سال ۱۹۲۵ تعدادی داستان کوتاه می‌نویسد اما بیشتر آنها به نام اسکات چاپ شد.

شاید این هم یکی از دلایل نارضایتی زلدا از اسکات باشد.۳ داستان دیگر که دقیقاً قبل از بروز اولین بحران روحی‌اش به رشته تحریر درآورد، ناپدید شدند. اسکات در نوشته‌هایش عمیقاً از شخصیت استثنایی و عجیب همسرش الهام می‌گیرد. به‌عنوان مثال شخصیت مشهور نیکول دایور در «شب آرام» تجسم شخصیت زلدا است. او به‌طور مکرر بخش‌هایی از خاطرات همسرش را که از دفتر خاطرات او اقتباس کرده و اندک تغییری در آنها ایجاد کرده بود، در داستان‌هایش ذکر می‌کرد.

زلدا در هیچ جا اشاره‌ای به این موضوع نکرده بود، مگر یک بار آن هم به‌طور سطحی در یک مجله: «در یکی از کتاب‌های اسکات بخشی از مطالب مربوط به دفتر خاطرات قدیمی‌ام را که مدت کوتاهی بعد از ازدواجم به‌طرز مشکوکی ناپدید شد شناختم. همچنین بخشی از نامه‌های خصوصی‌ام را که تغییرات قابل ملاحظه‌ای در آنها ایجاد شده بود، بلافاصله به‌نظرم آشنا آمد. به‌نظر می‌رسد که آقای فیتزجرالد فکر می‌کنند که دزدی ادبی ‌از خانه خود انسان شروع می‌شود.»

در واقع علل ناسازگاری زلدا و اسکات ریشه در عوامل مضحکی داشت: به‌عنوان مثال هنگامی که اسکات سخت مشغول نوشتن بود، زلدا احساس اندوه و تنهایی می‌کرد و مرتب مزاحم کار او می‌شد. از طرفی اسکات که به زلدا بدبین بود و می‌ترسید که ماجرای تازه‌ای برایش پیش آید، بدون هیچ شکی زلدا به‌دنبال این بود تا استعداد خود را در یک زمینه شکوفا کند تا او نیز همچون اسکات به شهرت برسد و خود را زیردست و پایین‌تر از او احساس نکند.

در سال ۱۹۳۰ زلدا در یک بیمارستان روانی بستری می‌شود و بعد از چند ماه، آزمایش و معالجه توسط بهترین روانشناسان اروپا، مشخص می‌شود که او مبتلا به شیزوفرنی است. با این وجود یکی از آخرین روانشناسان بنام اروینگ پین که زلدا برای معالجه به وی مراجعه کرده بود بعدها اظهار کرد که او به نوعی «اختلال روحی دوگانه» مبتلا شده است.

این بیمار هرگز به نحو مطلوبی ‌درمان نشد. آقای پین بعد از مرگ زلدا این فرضیه را مطرح کرد که احتمالاً فشارها و رفتار نامناسب همسرش و همچنین روان درمانی‌های متعدد منشأ افسردگی‌ها و اختلالات عصبی ‌او می‌باشد و در آخر به‌طور خلاصه می‌افزاید که زلدا زن حساس و ضعیفی بود که بر اثر مشکلات خانوادگی و عوامل محیطی یا اجتماعی، محکوم به جنون شد.

در سال ۱۹۳۱ سرانجام این زوج بار دیگر به ایالت متحده برمی‌گردند. در طول ۸ سال آخر زندگی زلدا بحران‌های روحی او تشدید می‌شود.

با این وجود زلدا فیتز جرالد در مواقع هوشیاری به نوشتن می‌پردازد و بهترین آثارش را در همین دوره می‌نویسد: ازجمله رمان منحصربه‌فردی به‌نام «اجازه بدهید من والس کنم» (۱۹۳۲) که در آن به شرح حال خویش و مسائل و مشکلات زناشویی خود و اسکات می‌پردازد.

همچنین خلق چندین تابلوی نقاشی به سبک آبستره (انتزاعی) که مربوط به همین دوران بود.

اسکات در سال ۱۹۳۷ به ‌هالیوود می‌رود تا شانسش را در نوشتن سناریو بیازماید اما به توفیق چندانی دست نمی‌یابد و در ۲۱ دسامبر۱۹۴۰ از دنیا می‌رود. زلدا هم که تنها میراثش تعدادی آثار چاپ نشده و آخرین نامه‌هایش (که قبل از مرگ اسکات، برای او نوشته بود) است، در آسایشگاه بیماران روانی آشویل در کالیفرنیای شمالی، به همراه ۸ بیمار دیگر در آتش‌سوزی طعمه حریق می‌شود.

سوگند صالحی



همچنین مشاهده کنید