دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

مسئله اصلی در مذاکرات هسته ای


مسئله اصلی در مذاکرات هسته ای

فلسفه و انگیزه مشترک آمریکا و برخی اعضای اتحادیه اروپا در تقابل با جمهوری اسلامی چیست آیا مسئله اصلی دنیای غرب با جمهوری اسلامی, حول محور موضوع هسته ای است

فلسفه و انگیزه مشترک آمریکا و برخی اعضای اتحادیه اروپا در تقابل با جمهوری اسلامی چیست؟

آیا مسئله اصلی دنیای غرب با جمهوری اسلامی، حول محور موضوع هسته ای است؟ و اگر ایران در موضوع انرژی هسته ای، آن گونه که دنیای غرب اصرار دارد، از سیاست ها و مواضع اصولی و حق مدارانه خود عدول و عقب نشینی کند، آیا اعتماد آنها جلب و مسئله حل و تمام خواهد شد؟

از سوی دیگر؛ ریشه و منشأ نگرانی، هراس، پریشانی و سردرگمی حاکمان نظام جهانی کجاست؟

و بالاخره چاره و تکلیف در برابر سیاست های قدرت های غربی چیست؟ و بر پایه کدام شیوه و معیار باید تصمیم گرفت تا از اصل عزت، حکمت و مصلحت نظام جمهوری اسلامی ایران پاسداری شود؟

برای پاسخ به این پرسش ها و درک صحیح از اوضاع و احوال کنونی سیاست ها و برنامه های قدرت های غربی لازم است ماهیت و پیشینه آنها مورد کنکاش و بررسی قرار گیرد:

۱) نقبی به پیشینه و ماهیت دنیای غرب

تاریخ چند قرن اخیر اروپا و آمریکا از داستان بسیار تلخ و تکان دهنده ای روایت می کند که در تاریخ نگاری رسمی و رایج غرب هیچ اشاره ای به آن نشده، بلکه با سکوت معنادار از کنار آن عبور شده است.

مردم عموما نسبت به تاریخ رسمی و آشکار اروپا و دنیای غرب آشنایی و آگاهی دارند. زیرا در مدارس و دانشگاه ها تدریس و در رسانه ها همواره تکرار می شود. مطالعات، بررسی ها و تحلیل های سیاسی و تاریخی درباره اروپا و بلکه مجموعه دنیای غرب، در همه جهان، از جمله جهان اسلام و حتی ایران، براساس همین داده ها و از دریچه همین روایت های آشکار و رسمی است. در حالی که در آن سوی این پرده آشکار؛ واقعیت های شگفت آور، اسرارآمیز و تکان دهنده ای پنهان است که عموما نسبت به آن وقوف و توجه ندارند؛ لذا در معادلات، محاسبات و تحلیل های خود نیز جایگاهی برای آن قائل نمی شوند.

از همین زاویه است که طرف های گفت وگو و معامله با دنیای غرب، در چند سده اخیر، همواره از این ناحیه، آسیب دیده و دچار خسران شده اند.

مستندات تاریخ پنهان غرب، به ویژه اروپای شمالی و غربی، حکایت از آن دارد که حداقل از دورانی که اقتدار کلیسای کاتولیک در هم شکست و فرو ریخت؛ به تدریج اصول، ارزش ها و آداب مبتنی بر فرهنگ و تعالیم «عهد عتیق» بر حیات فکری، فرهنگی و اجتماعی آن سرزمین سایه گسترد. انسان مداری جانشین خدامحوری شد. نهضت رنسانس و در کنار آن جنبش اصلاحات مذهبی یا همان پروتستانتیسم در تثبیت، تحکیم و گسترش مکتب «اومانیسم» از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. خاستگاه این حرکت سیل آسا و بنیان برافکن، برخی مناطق غرب و شمال اروپا بود که تحت نفوذ اسرارآمیز «مارانو»ها قرار داشت.

یعنی همان نوکیشان مسیحی که در آشکار اسامی مسیحی داشتند و به اصول و آداب مسیحیت تظاهر می کردند و حتی خود و فرزندانشان را غسل تعمید می دادند لیکن در پنهان یهودی و در اصول و کیش یهودیت پایدار بودند.

این نوکیشان مسیحی یا «یهود مخفی» با پیدایش مذهب جدید پروتستان در جهان مسیحیت، پوشش موجه و مناسب دیگری یافتند که برای آن ها موقعیت و بستر بسیار ممتازی را در مسیر تعقیب اهداف اصلی شان فراهم و مهیا می کرد. به این ترتیب بود که حال و هوای فکری، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی اروپا چنان دگرگون و دستخوش تحولات بنیادی شد که از آن رویدادها با عنوان «رستاخیز عبری» یاد شده است. به دنبال این تحولات، آنان که تا دیروز بر مبنا و دلایل متعدد اعتقادی، فرهنگی و اجتماعی، مطرود و منفور مردم و جوامع پیرامون بودند، در زمره دوستان و یاران و اصحاب مسیح(ع) قرار داده شدند. براساس مباحث تئوریک نوین و نظریه پردازی های جدید، «بازگشت به صهیون»، «تأسیس دولت عبری» و «برپایی هیکل» از سوی «فرزندان یهوه» یا «قوم برگزیده» در فلسطین و در جوار قدس، مقدمه و لازمه ظهور مسیح(ع) و آغاز «هزاره خوشبختی» قلمداد و اعلام شد. بنابراین هر کس در تقویت و پیش برد این حرکت همکاری و مساعدت می کرد، مشمول رحمت و در جرگه رستگاران قرار می گرفت.

کتاب «مسیح یهودی متولد شد»، نوشته مارتین لوتر به انواع زبان ها ترجمه و مکرر چاپ و منتشر شد. فرقه های متعدد پروتستان، به ویژه پیورتین های شبه یهودی که همه عالم و آدم را از دریچه عهد عتیق روایت و تفسیر می کردند تا آن جا قدرت یافتند و پیش رفتند که در سال ۱۶۴۹م، چارلز اول پادشاه انگلستان را از سلطنت خلع کردند و حتی گردن زدند و حکومت دلخواه خود به رهبری «اولیور کرامول» پیورتین را برپا ساختند.

به این ترتیب، اصول، آداب و مبانی فکری و فرهنگی پیورتین های پروتستانتیسم یا همان «صهیونیسم مسیحی» که پیش از «صهیونیسم یهودی» در دنیای نوین چهره اش آشکار و علنی شده بود، به طور گسترده و فزاینده، سراسر انگلستان و به تدریج نقاط دیگر اروپا را فرا گرفت.

در این مثلث جدید، «مارانو»ها، یعنی یهودیانی که به اصطلاح به آئین مسیحیت گرویده ولی در اصل یهودی باقی مانده بودند یکی از اضلاع مهم، در کنار ضلع دیگر، یعنی فرقه های جدید مسیحی زیر عنوان پروتستانتیسم با فرهنگ و تعالیم شبه یهودی، یا همان «مسیحیان صهیونی» قرار داشتند که ضلع سوم آن، «صهیونیسم یهودی» بود که قاعده این مثلث را تشکیل می داد. همکاری، همراهی و تعامل همه جانبه در چارچوب این مثلث، شرایط و موقعیت بسیار استثنایی و تاریخی و در عین حال شگفت انگیز و رازآلودی را از جنبه فرهنگی، اجتماعی، روانی و به ویژه اقتصادی در اروپا و بلکه کل دنیای غرب رقم زد که تاکنون استمرار و ادامه داشته است.

در سراسر سده شانزدهم، هفدهم، هیجدهم و نوزدهم، نظام اقتصادی و پولی در اروپا، از هلند، اسپانیا، پرتغال تا انگلستان، فرانسه، آلمان، اتریش و...، به طور کامل در قبضه مثلث یاد شده قرار داشت، آن چنان که، آن ها لقب «سلطان پول» را به خود اختصاص دادند.

در پاره ای کشورهای اروپایی، آنها وام دهندگان حکومت و نیز خزانه دار پادشاهان و در عمده این ممالک مشاوران مالی سلطان و به تبع آن مشاوران امور حکومتی و سلطنتی و صاحب نفوذ در ارکان قدرت و تصمیم گیری بودند.

اکثر مدیران، رؤسا و صاحبان بازار بورس و سهام در این دوران یهودی بودند. برای مثال در دهه های اول قرن هجدهم، اولین نمونه اسناد اعتباری در فرانسه را به دلیل سیطره بی چون و چرای «ساموئل برنارد»، «برناردین» می گفتند. در تمام این دوران، یهودیان طرف قرارداد ارتش کشورهای اروپایی برای تامین اقلام مورد نیاز آنها از مواد غذایی تا البسه نظامیان و وسایل جنگی بودند. تامین جواهرات و لباس های فاخر شاهزادگان و بانوان دربار یک حرفه انحصاری در دست یهود بود.

بسیاری از شرکت ها و مراکز بزرگ بازرگانی و پولی کاملا در سیطره آنها بود که کمپانی های بزرگ هلندی هند غربی و هند شرقی با مرکزیت آمستردام تنها دو نمونه بارز آن بود.

اگرچه از اوایل قرن هجدهم، لندن، جای آمستردام را گرفت. اما حداقل از سال ۱۶۴۹ م، یعنی با شبه کودتای پیورتین ها به رهبری کرامول، امور مالی انگلستان تحت کنترل یهود قرار گرفت.

«آنتونیو فرناندز کاراواهال» معروف به «یهودی کبیر» در اواسط قرن هفدهم، یکی از بازرگانان بزرگ لندن و طرف قرارداد ارتش انگلستان برای تامین تمامی مایحتاج آن نهاد و مورد اعتماد شورای شهر بود. پس از این، «سر سالامون مداینا» معروف به «مداینای یهود» جای او را پر کرد.

خانواده های «سواسو»، برادران «داسیلوا» در دوره پادشاهی «خاندان استیوارت»، خانواده های «مندز» و «دوکاستا» (که بعداً در هم ادغام شدند و خانواده «مندز دوکاستا» را تشکیل دادند)، «مناشه لوپز» در دوران ملکه «آنه»، «سامسون گیدئون» ستون اصلی حکومت و سلطنت در نیمه اول قرن هجدهم، «فرانس» و «جوزف سالوادور» تا پایان قرن هیجدهم، بزرگ ترین قدرت اقتصادی و منابع مالی انگلستان را در دست داشتند. از این پس، خاندان «روچیلد» رهبری پشت پرده حکومت و سلطنت را با قیضه امور مالی انگلستان به دست گرفت.

سیطره مالی خاندان روچیلد در انگلستان و انحصار بازار بورس، موقعیتی یگانه را برای آن ها فراهم کرد. آن چنان که در بسیاری از مناطق اروپا، اگر رئیس خزانه داری با کمپانی ها و موسسات مالی خاندان روچیلد کنار نمی آمد و سازگاری نشان نمی داد، باید کلیه خزانه داری را به فرد دیگر می سپرد. به دلیل این میزان قدرت و سیطره، در میان عموم مردم، این گفته رایج بود که در اروپا فقط یک کانون قدرت وجود دارد و آن بنیاد روچیلد است. این نفوذ و سیطره در قرن نوزدهم و بیستم نیز هم چنان ساری و جاری بوده است.

آمریکا نیز از این وضعیت و تحولات مستثنی نبود. اولین مهاجمان و مهاجران پیورتین به آن سرزمین یورش بردند. افزایش و گسترش موج مهاجرت به جایی رسید که آمریکا را «سرزمین موعود» و «کنعان جدید» نامیدند. سرمایه گذاری عظیم یهودیان در سهام کمپانی هلند، زمینه ورود و حضور آن ها را به سوی مستعمره نشین هلند، ناحیه ای که اکنون «نیویورک» نام دارد، آسان نمود. نیویورک به بندر اصلی آمریکا تبدیل شد و جمع کثیری از یهودیان که در دوران انقلاب آمریکا به «فیلادلفیا» گریخته بودند نیز به نیویورک بازگشتند. به این ترتیب، این شهر را «اورشلیم» و رشته کوه های «راکی» را «کوه های صهیون» خواندند. آن چنان که امروز نیز این شهر بزرگ ترین مرکز تجمع یهود در دنیاست.

به دنبال این سلسله رویدادها بود که بزرگ ترین و گسترده ترین قتل عام تاریخ بشر علیه سرخ پوستان بومی و ساکنان اصلی واولیه ی آمریکا با شعار و پیروی از «قوانین جنگ در عهد عتیق» و با استناد به مندرجات سفر «تثنیه» تورات و کتاب «یوشع» آغاز شد و گسترش یافت. تا جایی که ده ها میلیون سرخ پوست، قربانی توطئه ای حساب شده در عرصه جهانی واقع شدند. به این ترتیب آمریکا تحت نفوذ دلخواه آن ها درآمد. در زمان جنگ های داخلی و انقلاب آمریکا، آذوقه و مهمات مورد نیاز ارتش و جنگجویان و نیازهای پولی انقلابیون را یهودیان تامین می کردند. پس از انقلاب آمریکا بود که یهودیان به تدریج در این کشور حضور و نفوذی گسترده و همه جانبه پیدا کردند. به طوری که امروز کمتر از ده خانواده یهودی اقتصاد و منابع مالی آمریکا را تحت اداره و کنترل خود دارد. آن ها در کنار نئومحافظه کاران یعنی فرزندان خلف(!) همان مسیحیان صهیونیست، ایالات متحده را مدیریت و رهبری می کنند.

امروز، سیطره و قدرت بلامنازع و همه جانبه آن ها در عرصه تولید و عرضه محصولات فرهنگی سرگرم کننده صنعت فیلم و سینما با مرکزیت هالیوود بزرگ ترین مرکز سینمایی و تولید فیلم، چند شبکه تلویزیونی بین المللی، صدها ایستگاه و فرستنده رادیویی، موسسات و مراکز مهم انتشاراتی، تولید و پخش انواع مسکرات، مواد مخدر، مراکز فساد و فحشاء، کمپانی های بزرگ تجاری و صنعتی و مراکز عمده اقتصادی و بانکی، کاملا بدیهی است. مطابق بررسی ها و اطلاعات سال ۱۹۸۳، حدود پنجاه شرکت چند ملیتی که همگی دارای وابستگی و منافع مشترک با چند موسسه عظیم اقتصادی و چندین بانک بین المللی بودند، قسمت اعظم اقتصاد، بازار پول، صنعت، تجارت، مراکز فرهنگی، شبکه ها و رسانه های خبری، موسسات سینمایی و... آمریکا را در اختیار خود داشتند. پژوهش ها و اطلاعات چند سال اخیر نشان می دهد که شیاطین پول، این پنجاه کمپانی و بانک بین المللی را در ده موسسه بزرگ خلاصه، ادغام و متمرکز کرده اند.

آن ها از طریق غارت و چپاول منابع و ثروت های مردم جهان، سالانه صدها میلیون دلار به بزرگ ترین ماشین جنگی جهان یعنی ارتش آمریکا اختصاص می دهند. آن ها نه فقط از آمریکا به عنوان «ابرپلیس» جهان برای ایجاد نظم و نظام بین المللی مورد نیاز خود یاد می کنند، بلکه در دو سه دهه اخیر با تلفیق و ترکیب میان دسیسه های مالی، سیاسی، تبلیغاتی، اعتقادی و نظامی خود، این گونه توجیه، تبلیغ و ترویج می کنند که آمریکا در صدد زمینه سازی برای ظهور «ماشیح» یا همان «مسیح» و آغاز «هزاره خوشبختی»، یعنی هزار سال سلطنت این منجی، تحت دستیاری و کارگزاری «فرزندان یهودا» بر جهان است. بنابراین، هرگونه تهاجم نظامی، شرارت، جنایت و آدم کشی آمریکا در جهان را از این زاویه و منظر، طرح، توجیه و تفسیر می کنند. مطابق ادعای آن ها ماشین جنگی و نظامی ایالات متحده، «آنتی کریست»ها، یعنی کسانی را که مخالف، مانع و دشمن ظهور «مسیح» هستند از سر راه بر می دارد، آن هم با هدف زمینه سازی ظهور منجی!

۲) اسراری از حکومت مخفی

در دوران کنونی سیطره بلامنازع اشخاص و کانون های صهیونی و نیز عوامل و عناصر آن ها، بر ارکان قدرت سیاسی و اقتصادی جهان غرب نه تنها کاهش پیدا نکرده بلکه پیچیده و اسرارآمیز شده است.

پیچیده و اسرارآمیز به این معنا که سیطره و قدرت بنیادها، تشکل ها و کانون های صهیونیستی و عوامل و عناصر پنهان و نیمه پنهان آن ها بر ارکان حکومت در دنیای غرب، چه در عرصه اقتصاد و سیاست و چه در عرصه فرهنگ، علم و هنر، صرفاً در آن جا نیست که از طریق سازمان ملل، شورای امنیت، بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، سازمان عفو بین الملل، کاخ های سفید، الیزه، باکینگهام، پنتاگون، ناتو و...، نمود و جلوه پیدا می کند. بلکه این نفوذ و حضور اسرارآمیز به صورت «حکومت در حکومت» یا «دولت پنهان» در داخل حکومت ها و دولت های آمریکا و اروپا و حتی سازمان های بین المللی بروز، نمود و واقعیت پیدا کرده است.

براساس تحقیقات و اسناد به دست آمده از این کانون ها و دولت های قدرتمند پنهان، به عنوان نمونه با قاطعیت، جرأت و صراحت تمام می توان ادعا و اعتراف کرد: سیاست ها و تصمیماتی که امروز در برخی مناطق و اماکن گمنام جهان، از قصر «لاگسنبورگ» در وین تا «کاخ فرهنگستان بروکسل» و از «تالار محرمانه سبز رنگ فیکسینگ لندن» تا سازمان «پاگواش» در کانادا و از مقر «کمیسیون سه جانبه» در ساختمان «بنیاد کارنگی» در جوار سازمان ملل و تا شعبه های آن در «توکیو» و «پاریس»، در مسیر استراتژی «سلطنت جهانی یهود» اتخاذ می شود، به مراتب مهم تر، اساسی تر، کاربردی تر و نافذتر از تصمیمات رهبران و رؤسای رسمی و شناخته شده جهان در آمریکا، اروپا و سازمان های معروف بین المللی است.

ندانستن، کتمان، انکار یا عدم پذیرش این واقعیت ها در اصل مسئله تغییری به وجود نمی آورد.

بنابراین، این واقعیت را نباید کتمان کرد و نادیده گرفت که کلید نتایج گفت وگو، مذاکره و مصالحه با طرف های اروپایی و آمریکایی درباره موضوع ایران، در دست هیچ یک از مقامات رسمی اروپا و آمریکا و درمقر دولتهای متبوع آن ها نیست. امثال «بوش»، «بلر»، «گوردون براون»، «سارکوزی»، «مرکل»، «سولانا» و کارکنان کوچکی نظیر «کاندولیزا رایس» پادوها و کارگروه های اجرایی همان بنیادها و کانون های پنهان و نیمه پنهان امپراتوری قدرت هستند که فاقد هرگونه اختیار و استقلال لازم برای تصمیم گیری درباره ایران و مسائل هسته ای این کشور هستند. بنابراین آمریکا و اتحادیه اروپا مجری احکام و دستورات صادرشده و تابع سیاست های ازپیش تعیین شده همان امپراطوری پنهان هستند.

به راستی! اساساً این واقعیت های تلخ، تکان دهنده و اسرارآمیز دنیای معاصر در اندیشه و دیدگاه های مسئولان و مقامات ایرانی طرف گفت وگو با طرف های اروپایی و آمریکایی، از چه جایگاهی برخوردار است و چه میزان در تحلیل ها و تصمیم گیری های آنان نقش و تاثیر دارد؟

محمدتقی تقی پور


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.