چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مبانی نقد داستان از دیدگاه قرآن
بنابر گفته محقّقان، کهنترین داستانهای عربی مدوّن، آن دسته از داستانهایی است که در قرآن از ملل سالفه و نابود شده، آمده است. این داستانها همواره مورد توجّه خاصّ مسلمانان در طول تاریخ اسلام بوده و چه بسا تکمیل و تفسیر و ترجمه شدهاند و به عنوان سرمایه و سرمشقی فراروی مضمون پردازان و داستان نویسان قرار گرفتهاند. بیشک واقعیّتهای تاریخی و اجتماعی، حقایق دینی و معنوی و تمام نکات و ظرایف این داستانها سرچشمهای فیّاض بوده و هست تا هر کس فراخور ظرف خویش طرفی از آن برگیرد و بهرهای نصیب خویش سازد.
بر آن شدیم تا مبانی نقد قرآنی داستان را از منظر نظر بگذرانیم و دریافتیم که در این غور و جستجو، هیچ چیز ـ در قدم اوّل ـ راهگشاتر و راهنماتر از خودِ داستانهای قرآن نخواهد بود. پس سیری میکنیم ـ هر چند گذرا ـ برای دریافت و استنتاج مبانی نقد داستان از دیدگاه قرآن.
درونمایه هر داستان، فکر یا معنای حاکم بر داستان است و موضِع داستان نسبت به موضوع. از این دیدگاه، بیشتر داستانهای قرآن وجه اشتراک مشخّصی دارند و اهداف مشترکی را دنبال میکنند؛ پیروزی نهایی حق بر باطل، رستگاری خداپرستان و سیهروزی مشرکان از درونمایههای محوری داستانهای قرآن است. آنجا که نوح علیهالسلام به سلامت از طوفان میگذرد و آتش بر ابراهیم علیهالسلام گلستان میشود، عصای موسی علیهالسلام مارهای دروغین ساحران را میبلعد و آب را میشکافد و یوسف علیهالسلام از زندان رهایی مییابد و به سروری میرسد
و آنجا که عذاب الهی، قوم عاد و ثمود را نابود میکند و اصحاب فیل را هلاک میگرداند... در همه و همه تصویرهای گوناگونی میبینیم برای انتقال یک درونمایه و آن غلبه نهایی حق بر باطل است.
بنابراین میتوانیم یکی از مبانی نقد داستان از دیدگاه قرآن را، میزان نزدیکی و دوری درونمایه داستان به حقیقتگرایی بدانیم؛ حقیقتی که محدود به زمان و مکان یک داستان نیست بلکه فرازمانی و فرامکانی است.
و با ملحوظ داشتن این معانی، در نقد قرآنی، داستانهایی که بر مبنای «پارناسیسم»(۱) به وجود میآیند بیارزش و باطلند و تنها داستانهایی قابل اهمیّتند که هدفی متعالی را دنبال کنند. همچنین داستانهایی که درونمایههایی بر اساس «اپیکوریسم»(۲) و «نیهیلیسم»(۳) ـ و مکتبهای از این نوع ـ دارند در نقد قرآنی، فاقد اعتبارند؛ چرا که توجّه به معاد و هدفمند بودن کلّ اجزای هستی، از شاخصههای اصلی درونمایههای داستانی قرآن است.
نوع روابط علّی و معلولی و نحوه انسجام هر داستان، طرح آن داستان را مشخص میکند.
در داستان آفرینش انسان، سؤال فرشتگان از خداوند، پاسخ خداوند به فرشتگان، آموختن اسماء به آدم، نافرمانی ابلیس، اغوای آدم و حوّا و خوردن آنها از درخت ممنوعه و فرود آمدنشان از بهشت... همگی اجزایی به هم پیوسته را تشکیل میدهند که از روابط علّی و معلولی منظّمی برخاستهاند و هر چند بستر اتّفاقات داستان، عالم مجرّدات باشد؛ این انسجام علّی و معلولی، ـ از آنجا که داستان باید برای خواننده، قابل درک باشد ـ از بین نمیرود.
قابیل به خاک سپردن هابیل را خود خودبخود نمیآموزد. بلکه کلاغی گرهگشای کارش میشود و یونس علیهالسلام بیسبب به کام نهنگ نمیافتد و بیذکر تسبیح پروردگار هم رهایی نمییابد... پس اینگونه استنباط میشود که سنجش انسجام و روابط علّی و معلولیِ وقایع، در انواع داستان، حتّی داستانهایی از نوع «سوررئالیست»(۴) میتواند از مبانی نقد داستان از دیدگاه قرآن باشد.
شخصیتپردازی در داستانهای قرآن، یکی از عناصری است که تکیه فراوان به آن شده و از جهات مختلف، قابل بررسی است. قهرمان هر یک از داستانهای قرآن، همواره یکی از انبیا یا پاکان و نیکوکاران بودهاند و قطب منفی داستانها، اشقیا و بدکاران. شخصیّت این افراد نه فقط با توصیف مستقیم، که بیشتر با بیان گفتگوها و تعامل آنها، توصیف محیط، فضا و موقعیّت به ما شناسانده میشود و به این نحو، قضاوت نهایی در مورد شخصیتها بیشتر به خود ما واگذار میگردد؛ چنانکه در داستان یوسف علیهالسلام ، شخصیّت برادرانِ یوسف علیهالسلام از پسِ گفتگوها، اعمال و حالات آنها نمایان میگردد، بیآنکه متن داستان قضاوتهای صریحی نسبت به آنان کند.
شخصیتهای داستان، اگر چه انبیا باشند، مانند سایر انسانها در معرض بلا و مصیبت، یأس و ناامیدی، غم و ترس و هر آنچه که اقتضای انسان بودن است، قرار میگیرند و از این رو قبول و باور آنها در ذهن خواننده، دشوار نمینماید. هیچ کدام از شخصیّتهای داستان، بدون داشتن لیاقت و سزاواری، مورد لطف حق قرار نمیگیرند و ترقّی نمییابند؛ چنانکه پسر نافرمانبُردار نوح علیهالسلام بواسطه پیوند نَسبی با خاندان نبوّت، نجات نیافت و زن عاصیِ لوط علیهالسلام از هلاک نرَست.
بسیاری از شخصیّتهایی که در داستانهای قرآن ذکر آنها رفته است، هر چند نام و نشانی خاص دارند و در مقطع زمانی و مکانی خاصّی قرار میگیرند، امّا شخصیتهایی فرافَردی به نظر میرسند، چنانکه فرعون، نمرود، قارون و سامری، تمام افراد شبیه خود را در طول همه ادوار تاریخ، تداعی میکنند.
با دقّت در این مطالب، مسلّما چشماندازهای دیگری از مبانی نقد داستان از دیدگاه قرآن نمودار میشود از جمله، ـ سنجش معیارهایی که از شخصیّتی، قهرمانِ داستان میسازد و او را بعنوان قطب مثبت به خواننده، عرضه و القا میکند.
ـ سنجشمیزان موفقیّتدر شناساندندقیق شخصیتها، بنحوی که قضاوت نهایی بر عهده خواننده باشد.
ـ برآورد واقعنمایی داستان و میزان ارتباطی که میتواند با ذهن خواننده برقرار کند.
تعیین میزان موفقیّت نویسنده در آفرینش شخصیّتهای فرافَردی و به تبع آن درونمایههای فرامقطعی.
صحنهپردازی در داستانهای قرآن به گونهای ظریف صورت میگیرد، چنانکه فضای داستان، شخصیّتها و درونمایه به کمک آن بیشتر شناسانده میشوند و با آن تناسب دارند. صحنه سرگردانی موسی علیهالسلام ، ورودش به وادی مقدّس طُوی، رفتنش به سمت روشنایی و شنیدن ندای روحی ... مانند تصویری شفّاف از ذهن خواننده، عبور میکند و او را به بطن داستان میکشد. و شیوه غیرمستقیم در برخی تصویرسازیها به لطف داستان میافزاید چنانکه در بیان ثروت قارون، میزان گنجهای او بیان نمیشود بلکه صحنهای از کلیدهای خزائن او که حتّی بر دوش مردان قدرتمند هم سنگینی میکند به تصویر کشیده میشود.
خیالانگیزی در داستانهای قرآن، از آن نوع خیالانگیزیهایی است که ریشه در حقیقت دارد و اگر خیال خواننده را بر میانگیزد، انگیزشی است که او را به سوی کشف و شهود در حقیقت سوق میدهد؛ نه به سوی اوهام و خیال پردازیهای باطل.
صحبت سلیمان علیهالسلام با هدهد و مور، فرمانبرداری بادها و دیوها از او و حاضر شدن تخت بلقیس در چشم به هم زدنی، از آن نوع حقایق داستانی قرآن است که خیال خواننده را در حدّی بالا بر میانگیزد و از سویی او را به تأمّلی دقیق در حقیقت وا میدارد. پس میتوان نحوه صحنهپردازی و میزان ارتباط و تناسب آن با شخصیتها و درونمایه داستان و همچنین نوع و هدف خیالانگیزیهای داستان را از دیگر مبانی دانست که در نقد قرآنی داستان ، مورد توجّه قرار میگیرند.
و پایان سخن، این که: حقیقت و حقگرایی مهمترین مبنا و شاخصهای است که میتوان در مبانی نقد داستان از دیدگاه قرآن معرّفی کرد و از این رو، همواره داستانی موفقتر خواهد بود که تمامی عناصر خویش را برای انتقال مضمونی متعالی و حقیقتگرا به کار گیرد و شیرینی شنیدن داستان را با حلاوت کشف و شهود و عبرت و اعتبار بیامیزد.
زهرا علیزاده
پینوشتها:
(۱) پاراناسیسم: هنر برای هنر.
(۲) اپیکوریسم: مکتبی که مبنای آن اصالت لذّت است.
(۳) نیهیلیسم: یکی از مکاتب پوچگراست.
(۴) سوررئالیسم: رؤیایی و خیالی.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست