پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

چگونه مدل اجتماعی فرانسوی می تواند خود را نا بود کند


چگونه مدل اجتماعی فرانسوی می تواند خود را نا بود کند

تقریبا همه فرانسوی ها به «مدل اجتماعی فرانسوی» افتخار می کنند, حتی اگر تنها به این خاطر باشد که این مدل با شیوه های منفور و هراس انگیز «سوپر لیبرال آمریکایی انگلیسی» بسیار متفاوت است

این متن را دوجاسای در ژانویه ۲۰۰۶ درباره شورش‌هایی که یک سال پیش‌تر در فرانسه رخ داده بود، نوشته؛ اما موضوع مورد بررسی در آن هنوز در کشور‌های بسیاری اهمیت دارد و خواندنش خالی از لطف نیست.

تقریبا همه فرانسوی‌ها به «مدل اجتماعی فرانسوی» افتخار می‌کنند، حتی اگر تنها به این خاطر باشد که این مدل با شیوه‌های منفور و هراس‌انگیز «سوپر‌‌‌لیبرال آمریکایی ‌- ‌انگلیسی» بسیار متفاوت است. بی‌خبری فرانسوی‌ها از اتفاقات دنیای خارج و زود‌باوری آنها درباره این رخداد‌ها برای آنها که هوش متوسط بالایی دارند، غالبا حیرت‌آور است. مردم این کشور با اشتیاق تمام به داستان‌های تکان‌دهنده درباره بد‌بختی‌های کار‌گران در انگلستان و محرومیت‌های ظالمانه از مراقبت‌های بهداشتی و عواید برنامه‌های مبارزه با فقر در آمریکا گوش می‌دهند و بسیار راضی‌اند که این نوع هراس‌ها به میانجی انسانی‌ترین و عمومی‌ترین «مدل اجتماعی» که تا به حال تحقق یافته و مایه غرور و افتخار فرانسه مترقی است، به خوبی دفع می‌شوند.

دستاورد اصلی این «مدل» آن است که بیکاری را از دهه ۱۹۸۰ در نرخی نزدیک به ۱۰ در‌صد نگاه داشته و به نظر می‌رسد که در سال‌های آینده نیز آن را در همین حول و حوش حفظ خواهد کرد. به این رقم که تا اندازه‌ای تحریف شده، باید ۱ تا ۵/۱ در‌صد دیگر را که اشتغالی غیر‌واقعی است که به میانجی کمک‌های مالی دولتی تامین مالی می‌شود و نیز ۲/۱ میلیون نفر دیگر را نیز که عمدتا جوان هستند و در‌آمد حد‌اقلی نزدیک به ۴۰۰ دلار در ماه را دریافت می‌کنند و به این ترتیب بیکار تلقی نمی‌شوند، افزود. آنهایی که به طور منظم از فرانسه دیدن می‌کنند، گواهی می‌دهند که تعداد گدا‌ها در خیابان‌ها از همیشه بیشتر شده. با این حال، فرانسوی‌ها از رییس‌جمهور و وزرا گرفته تا پایین، پذیرفته‌اند که بیکاری و فقر نتیجه «بحران» است

(همیشه بحرانی مبهم در دنیای خارج جریان دارد و همواره فرانسه قربانی این بحران است). «مدل اجتماعی» ریشه این شرایط نیست؛ بلکه به عنوان خاکریزی در برابر آن عمل می‌کند.

● شورش بیکاران

وقتی که این مدل سرعت زیادی به خود می‌گیرد، به طور متوسط هر شب تنها ۸۰ خود‌روی پارک‌شده توسط گروه‌های کوچک خیابانی که به دنبال هیجان هستند، آتش زده می‌شود. تعداد خود‌رو‌های آتش‌گرفته در سال به ۳۰ هزار دستگاه می‌رسد، اما کمتر کسی به این آسیب‌ها توجه می‌کند. در نوامبر گذشته که تعداد خود‌رو‌های نا‌بود‌شده در آتش‌سوزی‌های شبانه به رقم بیشینه ۱۴۰۰ دستگاه رسید (بگذریم از آتش‌سوزی (جزئی) در ۲۵۵ مدرسه و مهد کودک، ۲۳۳ ساختمان شهر‌داری و دیگر بنا‌های عمومی و حتی یک کلیسا که به خاطر رقابت این گروه‌ها برای کسب آوازه، پوشش تلویزیونی و مبارزه با پلیس آتش گرفت)، این «مدل اجتماعی» آشکارا با آخرین سرعت خود در حال حرکت بود. پلیس ۴۷۰۰ نفر را دستگیر کرد؛ هر چند در حالی که قضات آشکارا چپ‌گرا می‌گفتند که «هیچ شرارتی نمی‌بینند و نمی‌شنوند»، تنها توانست ۶۰۰ نفر را به مجازات زندان محکوم کند و به خاطر نا‌کافی بودن شواهد دیگران را آزاد کرد.

بعد از اینکه از‌پا‌افتادگی متقابل شورشیان و نیرو‌های پلیس اوضاع را به حالت عادی باز‌گرداند، تلاش‌های بی‌امانی برای توضیح و در واقع توجیه آنچه رخ داده بود، آغاز شد. جماعت روشنفکران چپ به این نتیجه رسیدند که شورش‌ها، مخالفتی کاملا قابل‌درک با «طرد اجتماعی» در محلات پیرامون پاریس و دیگر شهر‌های بزرگی است که عمدتا فرزندان نسل دومی مهاجران عرب و سیاه‌پوست در آنها محدود شده‌اند و نا‌برابری و تبعیض نژادی آنها را از پا در‌آورده است. به ادعای این جماعت، ماشه این شورش‌های گسترده را وزیر کشور خود‌رای فرانسه کشید؛ کسی که یک «سوپر‌لیبرال» تصور می‌شود و به گونه‌ای نا‌بخشودنی برخی از جوانان شرکت‌کننده در اعتراض‌ها را «اراذل و اوباش» و «کثافت» نامید.

این بیان از ماجرا عمدتا اراجیف، گنده‌گویی و نیز سنگ خود را به سینه زدن است. دلیل آشکار شروع درگیری‌ها این است که تعداد فراوانی از مردان جوانی که در مکانی کوچک و تقریبا در بیکاری کامل زندگی می‌کنند و محتمل‌ترین چشم‌انداز پیش رویشان ادامه بیکاری تا آینده قابل‌تصور است، به اندازه برخی انواع مواد منفجره، نا‌پایدار هستند. اینکه فردی مجبور شود صبح از خواب بر‌خیزد، لباس‌هایی تمیز بپوشد، کاری انجام دهد که صرف مقداری منطقی از انرژی فیزیکی برای آن نیاز باشد، مجبور شود که به جای استفاده از زبان محاوره‌ای که خود را با آن متمایز می‌کند به فرانسه رسا صحبت کند، از خستگی و بی‌حوصلگی کشنده رها خواهد شد و توانایی کار پیدا خواهد کرد، اما تحمیل چنین راهکاری بر این بیکاران به استفاده از نیروی قهری نیاز دارد، «آنها را خوار و بی‌آبرو می‌کند» و به لحاظ سیاسی قابل‌تصور نیست.

● نفرین تحصیل بی‌فایده

با همه این احوال یک هدف مهم وجود دارد که اجبار، برای دستیابی به آن نه تنها مجاز، بلکه حقیقتا یک امتیاز است: آموزش اجباری به کودکان تا سن ۱۶ سالگی در چیزی که به یقین انعطاف‌نا‌پذیر‌ترین، استاندارد‌شده‌ترین، خود‌رای‌ترین، سخت‌گیر‌ترین و با این همه، نا‌کار‌آمد‌ترین سیستم آموزش عمومی در دنیاست. ده‌ها کتاب درباره افول و انحطاط مدارس (روز‌گاری مایه افتخار) دولتی فرانسه به دلیل آمیزه‌ای از بز‌دلی سیاسی، رویا‌های برابری‌طلبانه، استبداد اتحادیه‌ای و تعصب‌ورزی‌های احمقانه نوشته شده است. هدف قاطعانه مدارس دولتی در فرانسه این است که زمینه موفقیت ۸۰ در‌صد از دانش‌آموزان سال آخر را در baccalaureat که امتحانی در موضوعات نظری است، فرا‌هم کنند. هر یک از فارغ‌التحصیلان از این آزمون می‌توانند در دانشگاه درس بخوانند و آنهایی که هیچ مدرکی نگیرند، به عنوان دانش‌آموز انصرافی یا مردود در نظر گرفته می‌شوند. تن دادن به شغل کار‌گری، تحقیر‌آمیز و اتلاف آموزش‌های پر‌هزینه تلقی می‌شود.

اثر خالص این شرایط، خیلی از روان‌شناسان، جامعه‌شناسان، حقوق‌خوانده‌ها و هنر‌خوانده‌های بیکار است که تحصیلاتشان فایده‌ای برای هیچ کس ندارد و بیشتر آنها با استفاده از عواید بیکاری و در خستگی و بی‌حوصلگی همیشگی زندگی خواهند کرد. فرزندان مهاجرین رنگین‌پوست بنا به دلایلی که در ادامه به آنها خواهم پرداخت، فرصت‌هایی حتی بد‌تر از این را در برابر خود می‌بینند.

در همین حال، در تمام کشور با کمبود لوله‌کش، برق‌کار، بنا، نجار، باغبان، تعمیر‌کار و آدم‌های فنی روبه‌رو هستیم. صنعتکاران ارشد به خاطر نگرانی از کاغذ‌بازی و ترس از نا‌توانی در اخراج کار‌گران در صورت نیاز، کسی را استخدام نخواهند کرد.

بلای جان این تحصیلات بلند‌پروازانه، اما فرو‌افتاده به راه‌هایی عمیقا غلط بعد از شورش‌های نوامبر گذشته و به میانجی چیزی که نه یک لطیفه ساختگی، بلکه یک داستان واقعی است، به شکلی تراژدی‌-کمدی نشان داده شد. نخست‌وزیر که با بیکاری ۲۵ در‌صدی در میان جوانان روبه‌رو بود (این نرخ در حومه‌های «حساسی» که دست به شورش زده‌اند به ۵۰ در‌صد می‌رسد) و با مشکل کمبود شدید مهارت‌های کار‌گری دست به گریبان بود، اعلام کرد که از آن زمان به بعد نو‌جوانان ۱۴ ساله می‌توانند به کار‌آموزی در صنایع بپردازند و مجبور نیستند که تا ۱۶ سالگی به تحصیل در مدرسه ادامه دهند. اتحادیه‌های معلمان، همان طور که انتظار می‌رفت، جار‌و‌جنجال‌های زیادی را پیرامون برابری فرصت‌ها به راه انداختند. چیزی که به هیچ وجه انتظار آن نمی‌رفت، وا‌کنش کار‌فرما‌یان بود. یکی از سخن‌گویان آنها توضیح می‌داد که واقعا برای کار‌آموزان بسیار مهم است که بتوانند بخوانند و بنویسند و به همین خاطر شاید خیلی عاقلانه نباشد که بگذاریم در ۱۴ سالگی مدرسه را ترک کنند. این تکریمی پر‌تب و تاب از نتایجی است که نظام آموزشی دولتی فرانسه به دست آورده (نظامی که ضمنا یک‌چهارم از بودجه دولت مرکزی و محلی را مصرف می‌کند و در حالی که تعداد کودکان مدرسه‌ای رو به کاهش است، پیوسته و سر‌سختانه بودجه‌ای بیشتر را طلب می‌کند).

● آیا شورشی‌ها افول یا در‌هم‌ریختگی را پیش‌بینی می‌کنند؟

نا‌توانی نظام آموزشی همگانی «ضد‌نخبه‌گرا» در آموزش خواندن و نوشتن - چه رسد به آموزش هجی کردن کلمات یا محاسبه و فرا‌تر از همه اینها در آموزش رفتار - به دانش‌آموزان در بسیاری از کشور‌ها دیده می‌شود. سو‌گیری نهاد‌های آموزشی و «فرهنگ» پیرامون آن علیه مشاغل کار‌گری و تولید بیش از حد افراد بلند‌پرواز و نومید در آنها برای تصدی مشاغل دفتری که جامعه قادر به ارائه آنها نیست، بیش از همه در فرانسه دیده می‌شود و یکی از ریشه‌های آشکار اعتراض‌ها و نا‌آرامی‌هاست. جوانان سیاه‌پوست و عرب‌های نسل دومی بیش از همه از این شرایط آسیب می‌بینند. این وضع به تبعیض بر پایه‌های نژادی می‌ماند. دولت با اعمال تبعیض مثبت مخالف است، چون اعتقاد دارد که این کار بر خلاف اصل برابری خواهد بود و در مقابل پولی را به بخش مسکن اجتماعی سرا‌زیر می‌کند تا از چگالی حضور این افراد در محلات پیرامونی شهر‌های بزرگ بکاهد، وعده می‌دهد که تعداد معلمان را در بد‌ترین مدارس دو برابر خواهد کرد و نیرو‌های مورد نیاز برای مشاغل دولتی را به شکلی ترجیحی از مناطق نا‌فرمان حومه‌ای بر‌خواهد گزید.

برخی ابزار‌های مورد استفاده دولت چندان به نفع مخالفان نیست. یک نمونه تمام‌عیار این ابزار‌ها، تلاش برای پشتیبانی از در‌خواست‌های شغلی نا‌‌شناس و شاید اجباری کردن آنهاست. در رزومه شغلی متقاضیان نباید نام، سن، جنسیت و آدرس فرد ذکر شود تا به این ترتیب کار‌فر‌مایان نتوانند تبعیضی را علیه عرب‌ها، سیاهان و نیز سفید‌پوست‌های ساکن در مناطق حومه‌ای که به گونه‌ای مودبانه «حساس» نامیده می‌شوند، اعمال کنند. بسیار بعید است که کار‌فرمایان دست به گزینش نیرو‌های مورد نیاز خود از میان متقاضیان نا‌شناس بزنند و بی‌تردید راه‌هایی را برای دور زدن چنین طرح‌هایی پیدا خواهند کرد، اما دولت دست کم می‌تواند بگوید که تلاش خود را انجام داده.

هنگامی که بیکاری به سطحی که «مدل اجتماعی» به خاطر حق بیمه‌های اجتماعی بالای خود به بار آورده می‌رسد (این حق بیمه‌های بالا هزینه‌های دستمزدی کار‌فرما را از دستمزد خالصی که کار‌گران باید بگیرند، زیاد‌تر می‌کند)، مشکلات زیادی پدید می‌آید. یکی از این مشکلات، تبعیض است. کار‌فرمایان، اگر اصلا نیرویی را جذب کنند، افراد مورد نیاز خود را از میان نامزد‌هایی بر‌می‌گزینند که بیشترین شناخت را از آنها دارند، به راحتی در دسترس هستند و ضامن‌هایی معتبر دارند. تبعیض علیه عرب‌ها و سیاه‌پوست‌ها زمانی متوقف خواهد شد که بیکاری کمتر شود و بازار نیروی کار به تعادل برسد - پیامدی که مانع پیچیده «مدل فرانسوی» که تا این اندازه از آن تعریف و تمجید می‌شود، جلوی رخدادش را می‌گیرد.

سه هفته آشوب در نوامبر ۲۰۰۵ هیچ ربطی به اسلام، قومیت و بد‌بختی نداشت و ارتباط آن با تجارت مواد مخدر چندان زیاد نبود (مگر جا‌هایی که بیکاری، بذر ناامیدی و کسالت را بکارد و مصرف این قبیل مواد افزایش یابد). شورش‌ها هیچ رهبری نداشت و خود‌انگیخته و بی‌نظم بود.

این شورش‌ها بی‌تردید به آوازه فرانسه به عنوان یک مقصد با‌ تمدن برای گردشگران آسیب رساند، اما هزینه‌های مادی مستقیم آن چندان زیاد نبود. با این همه به ما هشدار داد که «مدل اجتماعی» فرانسوی از مدل مطلوب بسیار دور است. این احتمال وجود دارد که غلیان نسبتا کوچک نوامبر ۲۰۰۵ در چند سال آینده درهم‌ریختگی بسیار بزرگ‌تری را در پی نیاورد. محتمل‌ترین سناریو هنوز این است که فرانسه به زوال خود ادامه دهد. با این همه احتمال کوچک‌تر دیگر مبنی بر آنکه این «مدل» خود را نابود کند، بعد از شورش‌ها به روشنی نمایان‌تر شده است.

آنتونی دو‌جاسای

مترجم: حسین راستگو

منبع: Econlib