یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

میراث خواران اتحاد شوروی


میراث خواران اتحاد شوروی

اتحاد جماهیر شوروی سقوط کرد و به فاصله یی کوتاه خیابان های مسکو جولانگاه ماشین های مرسدس و بوتیک های پرزرق و برق به سبک غربی شد

اتحاد جماهیر شوروی سقوط کرد و به فاصله یی کوتاه خیابان های مسکو جولانگاه ماشین های مرسدس و بوتیک های پرزرق و برق به سبک غربی شد. به این ترتیب گردشگران مرفه روسی هم سر از جزایر زیبای مدیترانه یی درآوردند تا نوآمدگان هم از مهمانی همیشگی سرمایه عقب نمانند. اما این ماه عسل تنها برای عده یی نزدیک به حلقه اول مدیران خوش اقبال بر جا مانده از حاکمیت فروپاشیده به رهبری یلتسین بود و اکثریت مردمان در انبوهی از کاغذهایی که قرار بود سهام آنها از خصوصی سازی باشد، دست و پا می زدند؛ کاغذهایی که برای یک وعده غذای سرد به فروش می رسید.

ایجاد بحران های عجیب و غریب و سپس فرونشاندن آنها، یعنی ترکیب غم انگیزی از کمدی و تراژدی، هنر منحصر به فرد یلتسین بود که برای میراث بر خود پوتین به یادگار گذاشت، مانند نمونه تاریخی حمله برق آسا به چچن و فرار رعدآسا از آن. دارودسته امنیتی پوتین بازی را ادامه دادند، آنها دیکتاتوری آهنین را از دربار تزار، پنهانکاری و دروغ پردازی را از سرویس های امنیتی دوران شوروی و ثروت اندوزی شخصی و دلقک بازی نمایشی را از یلتسین به خوبی آموخته بودند و تمام درس ها را به دقت در روسیه امروز پیاده کردند. «بوریس کاگارلیتسکی» عضو ارشد پژوهشکده مطالعات سیاسی در آکادمی علوم روسیه در این کتاب می کوشد این شرایط دهشتناک را توضیح دهد و البته مسیر روشنی در برابر فعالان امیدوار مترقی در روسیه و جهان بگشاید. کاگارلیتسکی با مهارت پرتوی از روشنایی بر صحنه نمایش پوتین افکنده است تا هرچند بازیگران در آن نقش هرروزه را با اقتدار ایفا می کنند تماشاچیان تیزهوش افلاس آنها را از کارنامه ده ساله شان بخوانند.

کاگارلیتسکی در «میراث خواران اتحاد شوروی» می گوید چگونه پوتین از پسً ادامه بازی یلتسین برآمده است. به عقیده وی پوتین مهارت، تجربه یا غریزه یلتسین را ندارد و سعی می کند مشکلات را به طور مکانیکی حل کند، در حالی که همکاران وی که سرمست از دسیسه های بوروکراسی بودند، فراموش کردند افزون بر واقعیت مجازی و تقسیم بوروکراتیک اموال دزدی، کشوری هم وجود دارد. در جابه جایی یلتسین با پوتین، نخبگان روسیه به کسی دست یافتند که بسیار ضعیف تر از آن بود که به یک دیکتاتور تمام عیار تبدیل شود، و در عین حال بسیار نالایق تر و بی تجربه تر از آن که به دموکراسی بپردازد چرا که نه می توانند به آزادی های مدنی احترام بگذارند و نه یک دیکتاتوری را تحمیل کنند.

و هر روزی که می گذرد، ناتوانی آنها آشکارتر می شود. به روایت کاگارلیتسکی پوتین با انبوه وعده ها به پیروزی رسید اما از آنجایی که در روسیه کسی قصد ندارد وعده های اجتماعی خود را عملی کند، مردمان این کشور همچون گذشته به زندگی ادامه دادند. نکته خیلی روشن این بود که روسای جدیدی به قدرت رسیده بودند تا چیزی به طور اساسی تغییر نکند. به کلام دقیق تر، فعالیت های بوروکراتیک دولت جدید به شکل چشمگیری شدید اما کاملاً بدون محتوا بود.

پوتین جلساتی را برگزار کرد که در آنها تصمیم مهمی گرفته نشد. وی به گوشه و کنار کشور سفر و از آخرین دهکده های پوتمکین دیدن کرد و به کلی بافی های آغشته به ناسزاهای شرم آور و تهدید تروریست های چچنی و رقبای سیاسی پرداخت. سفرهای رئیس جمهور به خارج چنان زیاد شد که زمان چندانی برای کار در کشور برایش باقی نمی ماند.

به موازات تبدیل نمایش های بی معنا به گونه های عمده فعالیت سیاسی، و تکاپوی بوروکراسی در کرملین و عمارت سفید مسکو، در پشت صحنه مبارزه شدیدی بر سر قدرت و نفوذ در میان الیگارش های میراث خوار نومانکلاتورا و نوآمدگان به دعوت رئیس جمهور جدید شکل می گرفت.

کاگارلیتسکی بر این باور است که در این شرایط بحرانی پوتین موازنه را بدون بی ثبات کردن سیستم بازگرداند. دولت ابتدا جنجالی پیرامون ستمکاری صاحبان کشور به راه انداخت و قول داد با آن برخورد کند و اگر لازم باشد کسانی را به دادگاه بکشاند اما این کارزار با پس گرفته شدن اتهامات یا گم شدن پرونده ها در دادگاه ها، به سرعت فرو نشست. آنچه به عنوان اتهام حمله گروهی به امپراتوری های تجاری آغاز شد، به چانه زنی آرام دولت و بخش خصوصی بر سر مالیات دگرگونی یافت.

الیگارش ها جای خود را تغییر می دادند اما باید منضبط می شدند تا نظم الیگارشیک را حفظ کنند. آنها می توانستند کنترل اقتصاد را همچنان در دست داشته باشند، اما رهبری سیاسی باید از این به بعد در اختیار افرادی از دستگاه های امنیتی قرار می گرفت. کسانی که قاعده جدید بازی را درک می کردند، می توانستند آسوده خاطر باشند، و آنهایی که به چنین درکی نمی رسیدند، باید مجازات می شدند.

از نگاه کاگارلیتسکی در حاکمیت پوتین نهادهای دموکراتیک فقط تا زمانی که ناکارآمدی شان تضمین شده باشد، می توانند ادامه حیات دهند. در شرایطی که مردم امکانی برای تامین حقوق خود ندارند و از گزینه دیگری برخوردار نیستند، جلوی ظهور آزادی را می توان گرفت، آن هم با این فرمول که گزینه ارائه شده به مردم در حقیقت انتخاب بین گروه های متفاوت الیگارشیک باشد که منافع شان به یکسان از منافع مردم به دور است.

کاگارلیتسکی معتقد است همه این تمهیدات پوتینی بر بستر نظامی کردن خزنده جامعه صورت می گیرد. به موازات دستجات مسلحی که رسماً تابع مقامات هستند، سازمان های بی شمار امنیتی در سطح کشور فعالیت می کنند، و این جدا از گروه های گانگستری و توزیع گسترده سلاح است. او اضافه می کند که این دستجات مسلح دیگر عامل یک سیستم واحد به معنای کامل آن نیستند بلکه بیشتر یادآور دستجات گماشتگان مسلح در دوران فئودالیسم هستند. تمهیدات در حال اجرا بود اما لحظه حقیقت سرانجام فرارسید.

آگوست ۲۰۰۰ ، ماه سرنوشت سازی برای مقامات روسیه شد. ابتدا یک انفجار در میدان پوشکین به وقوع پیوست. سپس غرق شدن زیردریایی اتمی کورسک پیش آمد، و سرانجام در ۲۷ آگوست، دکل ایستگاه تلویزیونی استانکینو آتش گرفت. سیستم های پشتیبانی که در دوران شوروی برای رویارویی با احتمال وقوع یک جنگ تدارک شده بودند، معلوم شد در شرایط ناکارآمدی قرار دارند. معنای این وقایع از منظر کاگارلیتسکی این است که ساختار دولت دچار سقوطی فاجعه بار شده است که نمی توانست هم نشود؛ این ساختار سقوط کرد و در زیر آوار خود نه فقط جان ۱۱۸ تن را گرفت - کرملین چه وقت از این چیزهای کوچک ناراحت شده است؟ - بلکه آبروی کشور را هم به باد داد. به حیثیت کسی ضربه خورد که کل این بنا برای او برپا شده است؛ پرزیدنت ولادیمیر پوتین.

اما پاسخ ساکنان کرملین چه بود. کاگارلیتسکی معتقد است؛ پوتین نه توانست نظم شوروی را بازگرداند و نه نظم برای کشور بیاورد، چرا که فاقد ابزارهای سیاسی و اقتصادی لازم برای این کار بود. دستگاه تبلیغاتی اما در خدمت پوتین درآمد تا به گفته کاگارلیتسکی کمبودهای وی را به فضیلت وی تبدیل کند. هدف اصلی کارزار تبلیغاتی پوتین، نه نشان دادن هویت واقعی او بل پنهان کردن آن و ساختن انگاره یی بوده که نه فقط متفاوت با واقعیت بلکه تا اندازه زیادی در قطب مخالف آن باشد. پوتین بسان «رهبری قدرتمند» و یک «سیاستمدار قاطع» تصویر شده است، اما او یک بوروکرات میان پایه و یک مستخدم ازلی - ابدی و کاملاً فاقد اراده و ابتکار سیاسی از خود بوده و همچنان هست. ضعف پوتین در مقام سیاستمدار باید با بحث و جدل پیرامون قدرت وی، فقدان اعتماد به نفس اش با دروغ تبلیغاتی درباره ثبات قدمش، و ترس اش از آینده با نمایش شهامت او در برابر دوربین های تلویزیونی پوشانده می شد.

بنا بر پژوهش کاگارلیتسکی اکنون در روسیه هر کس به سهم خود ناراضی است؛ ارتش، که وادار به پرداخت بهای تصمیمات فاجعه بار سیاستمداران می شود، استانداران، که وفاداری خود را به کرملین نشان داده اند، اما هنوز هم لنگرگاه کینه جویی ها و دشمنی ها هستند، کارگران، که در اثر فقر به نومیدی کشانده شده اند و جامعه روشنفکری، که آزادی خود را در معرض تهدید می بیند. با این همه کاگارلیتسکی از امیدی روشن در چشم انداز فردای روسیه از رهگذر آگاهی مردمی سخن می گوید که نسبت به منافع شان آگاه تر می شوند و به مبارزه برای تحقق آنها اقدام می کنند. آنها رنج ها و حقارت های گذشته خود را فراموش نمی کنند، اما به جای فکر کردن نسبت به چگونگی بقا، شروع به اندیشیدن درباره چگونگی تغییر موقعیت اجتماعی خود می کنند؛ «ما نیاز داریم که درس های انقلاب روسیه را هضم کنیم و در عین حال برای پرهیز از تکرار اشتباهات و خطاهای آن بکوشیم...و بدیلی خلق کنیم....

این بدیل، شکل اقتصاد مختلطی را می گیرد که عناصر دموکراتیک سرمایه داری، مدیریت دولتی و سوسیالیسم دموکراتیک را شامل می شود. با این حال، این مدل فقط ممکن است از درون تکانه های شدید سیاسی و اجتماعی سر برآورد. افزون بر این، شکل گیری این بدیل بدون تغییرات ریشه یی در ساختارهای دولت و ایدئولوژی حاکم بر جامعه ناممکن است. در نهایت آنچه مطرح است نه رد سازوکار بازار، بلکه طرد ریشه یی ایدئولوژی بازار در اقتصاد است. برای تغییر نخبگان و ارزش ها، به مراجع، معیارها و وظایف توسعه یی کاملاً متفاوتی نیاز است.»

جواد لگزیان