شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

چرا قدرت های بزرگ در جنگ های کوچک بد عمل می کنند


چرا قدرت های بزرگ در جنگ های کوچک بد عمل می کنند

این مقاله به بررسی عملکرد ناموفق قدرت های بزرگ صنعتی و نظامی دنیا در جنگ های کوچک می پردازد منظور نویسنده مقاله از جنگ های کوچک, جنگهایی با ماهیت محدود است که عموماً برای مقابله با شورش و قیام های شهری و چریکی و نیز برای بیرون راندن دشمن اشغالگر از منطقه خاصی صورت می گیرد

این مقاله به بررسی عملکرد ناموفق قدرتهای بزرگ صنعتی و نظامی دنیا در جنگهای کوچک می‌پردازد. منظور نویسنده مقاله از جنگهای کوچک، جنگهایی با ماهیت محدود است که عموماً برای مقابله با شورش و قیامهای شهری و چریکی و نیز برای بیرون راندن دشمن اشغالگر از منطقه خاصی صورت می‌گیرد. نویسندهٔ مقاله بر این عقیده است که پیروزی و موفقیت در جنگهای کوچک از طریق تکنیکها و روشهای موفقیت‌آمیز به کار رفته در جنگهای تمام عیار حاصل نمی‌شود. به عبارت دیگر؛ جنگهای کوچک دارای ماهیتی نامتقارن هستند که با ماهیت متقارن دیگر جنگها کاملاً متفاوت است. این ماهیت عدم تقارن را می‌توان در استراتژی به کار رفته در جنگ، تکنولوژی مورد استفاده در نبردها و نیز ارادهٔ طرفهای درگیر در جنگ مشاهده کرد. این بدان معناست که گروههای شورشی و بومی، جنگهای کوچک را جنگی کامل قلمداد کرده و از ارادهٔ بسیار قوی برای نابودی دشمن خود برخوردارند، اما در عین حال از لحاظ تکنولوژی نظامی در سطح بسیار پایین‌تری از دشمن خود قرار دارند.

"من به هیچ‌وجه اجازه نخواهم داد که ارتش آمریکا، سازمانها و تشکیلات، دکترین و شیوه‌های مرسوم آن، تنها به منظور پیروزی در یک جنگ بد و بی‌ارزش نابود گردند." (Jenkins, ۱۹۷۰, p.۳)

"ساختارهای سازمانی که مشوق ارائه طرحهای مبتکرانه و انجام بازنگریهای دقیق هستند، احتمال انجام‌نوآوری و ابتکار را پایین می‌آورند." (Sapolsky, ۲۰۰۰, pp.۳۵, ۳۸)

نقل قولهای فوق، دو فرضیه در مورد سازمانهای نظامی قدرتهای بزرگ را با تهدید روبه‌رو می‌سازد. آنها از پارامترهای جنگ بزرگ استفاده می‌کنند و از آنجا که سازمانها و ساختارهای بزرگ، دارای سلسله مراتبند، به‌طور افزایشی به نوآوری می‌پردازند. این بدان معناست که قدرتهای نظامی بزرگ در نوآوری ضعیف عمل می‌کنند و این مسأله به ویژه در زمانهای مربوط به جنگ غیرمتعارف به چشم می‌خورد. به عبارت دیگر؛ قدرتهای بزرگ در جنگهای کوچک بد عمل می‌کنند؛ چرا که آنها قدرتهای بزرگند و قدرت نظامی آنها باید در جنگ متقارن از صلاحیت و قدرت کافی برخوردار باشد تا از موقعیت آنها به عنوان قدرت بزرگ در برابر دیگر قدرتهای بزرگ محافظت کند. علاوه بر این، نیروی نظامی آنها باید از سازمانهای بزرگ تشکیل شده باشد. این دو ویژگی، قدرت و مهارت بسیار زیادی را درسرتاسر قاره اروپا و یا مناطق صحرایی عراق ایجاد می‌کند، اما مؤسسات یا فرهنگی که نشان‌دهنده تمایل به جنگ ضدچریکی باشند، به وجود نمی‌آورند.

علاوه بر فرهنگ جنگ بزرگ، تناقضات منطقی دیگری نیز در هنگام مواجهه قدرتهای برتر صنعتی و یا پسا صنعتی با دشمنان ضعیف‌تر، نیمه فئودال، نیمه مستعمره و یا غیرصنعتی به وجود می‌آید. از یک سو، قدرت بزرگ، بنابر ماهیت خود، منابع و فناوری بسیار برتری را به چنین صحنه منازعه‌ای وارد می‌کند و از سوی دیگر، دشمن به ظاهر ضعیف‌تر، ارادهٔ قوی‌تری را از خود نشان می‌دهد که این را می‌توان از آمادگی آنها برای دادن هزینه‌های بیشتر و مقاومت در برابر رویدادهای عجیب و غیرقابل پیش‌بینی دانست. "پیروزی یا مرگ" تنها یک عبارت نقش‌بسته بر تابلوی تبلیغاتی نیست، بلکه انتخاب دشواری است که دربرگیرندهٔ جنگهای نامتقارن است.

دشمنی که از لحاظ کمیّت و کیفیت نیروها پایین‌تر است، با استفاده از ابزارهای محدودی برای رسیدن به یک هدف استراتژیک؛ یعنی استقلال، به جنگ می‌پردازد. از سوی مقابل، نیرویی که از لحاظ کمیت و کیفیت نیروها دارای برتری قابل توجه است، از ابزارهای وسیعی برای رسیدن به اهداف محدود؛ یعنی حفظ بخشی از تمامیت ارضی استفاده می‌کند. نیروهای نظامی به ظاهر ضعیف‌تر غالباً به نیروهای قویتر فائق می‌آیند؛ چرا که آنها برای بقا می‌جنگند. (Mack, ۱۹۸۳, pp.۱۲۶-۵۱)

تاریخ نشان‌دهندهٔ نمونه‌های فراوانی از ناکامیهای قدرتهای بزرگ در صحنه نبرد جنگهای نامتقارن است: رومیان در جنگل توتبرگ، بریتانیاییها در انقلاب آمریکا، فرانسوی‌ها در جنگ شبه‌جزیره کره و جنگ هندوچین و الجزایر، آمریکاییها در ویتنام و سومالی و روسها در افغانستان و چچن. نمونه‌های اشاره شده در یک سطح نیستند و روشن ساختن این مسأله اهمیت دارد که انقلاب آمریکا، جنگ شبه‌جزیره کره و جنگ ویتنام نمونه‌های ناکامی قدرتهای بزرگ از پیروزی در برابر استراتژیهایی می‌باشند که ترکیبی از شیوه‌های متقارن و نامتقارن بوده است.

با این حال، در مورد ناکامی قدرتهای بزرگ در جنگهای کوچک باید به دو نکته اشاره کرد. نخست آن که؛ قدرتهای بزرگ، لزوماً در این جنگها شکست نمی‌خورند، بلکه در پیروزی ناکام می‌مانند. در واقع؛ آنها غالباً به پیروزیهای تاکتیکی در میدان نبرد دست پیدا می‌کنند. با این حال، در نبود تهدید برای بقا، ناکامی قدرتهای بزرگ در رسیدن سریع و قاطع به اهداف استراتژیک خود، باعث می‌شود که پشتیبانی و حمایت داخلی را از دست بدهند. دوم آن که؛ قدرتهای ضعیف‌تر باید از لحاظ استراتژیکی آنقدر دقیق عمل کنند تا بتوانند از مواجهه متقارن با قدرتهای بزرگ در جنگهای متعارف دوری کنند.

تاریخ همچنین یادآور نمونه‌هایی است که در آنها، قدرتهای بزرگ پیروزیهای قاطعی را در برابر نیروهای ضعیف‌تر به دست آورده‌اند که علت آن، ضعف نیروهای کوچکتر در کشاندن جنگ به سوی پارادایم (الگو) قدرت برتر، بوده است. جنگ "اهرام" (Pyramids) و جنگ "اومدرمن" (Omdurman) نمونه‌های واضحی از مواجههٔ متقارن نیروهای نظامی ضعیف و ابتدایی با نیروهای نظامی پیشرفته بوده ‌است. جنگ خلیج فارس، تازه‌ترین نمونه مواجههٔ یک قدرت نظامی برتر طبق پارادایم الگوی مطلوب رقیب خود بوده است. چنین موردی در مورد پیروزی ایتالیایی‌ها در اتیوپی نیز صدق می‌کند که در آن "مائو تسه‌تونگ" (Mao Tse-Tung) دریافت که شکست در زمانی که نیروهای نیمه فئودال به جنگ موضعی و دامنه‌دار در برابر نیروهای پیشرفته اقدام می‌کنند، پیامدی غیرقابل اجتناب است. (See: Churchill, ۱۹۹۲, pp.۱۹۱-۲۲۵; Bolger, ۱۹۹۱, p.۳۴; Tse-Tung, ۱۹۶۷, pp.۹-۲۰)

جنگ نامتقارن، محتمل‌ترین منازعه‌ای است که آمریکا با آن روبه‌رو می‌شود.

چهار عامل چنین احتمالی را تقویت می‌کند:

"قدرتهای غربی از لحاظ فناوری و قدرت آتش، از پیشرفته‌ترین نیروهای نظامی در جهان برخوردارند.

"همسان‌سازی سیاسی و اقتصادی در بین قدرتهای غربی مانع جنگ بین آنها می‌شود.

"اکثر دشمنان منطقی در دنیای غیرعرب باید از جنگ خلیج فارس این درس را فراگرفته باشند که به این شکل با غرب به مواجهه و نبرد نپردازند.

"ایالات متحده و متحدان اروپایی آن، از فناوری و قدرت آتش خود در برابر نیروهای ضعیف‌تر کشورهای کمتر توسعه یافته که شیوه‌های نامتقارن بهره می‌برند، استفاده خواهند کرد.

بنابراین، جنگ نامتقارن به یک قاعده ـ و نه استثنا ـ تبدیل خواهد شد. اگر چه جنگ در افغانستان، از مدل جنگ نامتقارن ارائه شده در این مقاله پیروی نمی‌کند، اما ماهیت نامتقارن جنگ، تنها بر اهمیت جنگهای نامتقارن صحه می‌گذارد.

واژه "جنگ نامتقارن" برای نخستین‌بار در اوایل سال ۱۹۷۴ در مقاله‌ای به کار گرفته شد و از آن روز به بعد به یک واژه استراتژیک تبدیل شد و آن قدر گستردگی پیدا کرد که امروزه کاربرد و شفافیت خود را از دست داده است. به عنوان نمونه، در مقاله‌ای، حمله مستقیم ژاپن به "پرل‌ هاربر" (Pearl Harbor) طی جنگ جهانی دوم، به عنوان جنگ متعارف و حمله آنها به نیروهای متعارف بریتانیایی در سنگاپور، جنگ نامتقارن، توصیف شده است. تعریف دامنه‌دار و وسیع از چنین واژه‌ای، از کاربرد آن می‌کاهد. اگر هر نوع روش و راهکار غیرمستقیم و یا نامتقارن در زیر چتر چنین تعریفی قرار گیرد، چه راهکارها و روشهای دیگری باقی می‌ماند؟

این مقاله به بررسی دامنه جنگ نامتقارن می‌پردازد تا تحلیلی از منازعاتی ارائه دهد که در آنها قدرتهای نظامی خارجی برتر یک کشور یا نیروهای چندملیتی به مقابله با کشورهای ضعیف‌تر و گروههای بومی در خاک آن کشورها می‌پردازند. شورشها و جنگهای کوچک در این چارچوب قرار می‌گیرند که در این مقاله با مفهوم یکسان استفاده می‌شوند. جنگهای کوچک؛ جنگهای بزرگ، مقابله‌ای، کشور به کشور، متعارف، رسمی و غیرمبهمی نیستند که در آنها موفقیت با میزان عبور از خطوط جنگی و یا کنترل تپه‌ها اندازه‌گیری شود. این جنگها، منازعاتی با شدت کم و ماهیت ضدشورشی‌اند که در آنها ابهام بر همه چیز سایه افکنده است و قدرت آتش برتر، لزوماً تضمین کننده موفقیت نیست.

● عدم تقارن در استراتژی

"نیروهای چریکی اگر شکست نخورند، پیروز می‌شوند. ارتش متعارف و سنتی اگر پیروز نشود، شکست خورده است." (Kissinger, ۱۹۶۹, p.۲۱۴)

جنگهای متقارن، جنگهای کاملی‌اند که طرفین نبرد برای بقا، تلاشی قابل توجه از خود نشان می‌دهند که بارزترین نمونه‌های آن جنگهای جهانی اول و دوم است. اما جنگ نامتقارن، جنگی است که برای گروههای بومی، جنگ کامل و تمام عیار محسوب می‌شود، ولی برای قدرتهای بزرگ، ماهیتی محدود دارد. این بدان علت است که شورشیان هیچ تهدید مستقیمی را بر بقای قدرت بزرگ ایجاد نمی‌کنند. علاوه بر این، در موقعیت غیرمتقارن، تحرّک نظامی کامل برای یک قدرت بزرگ نه تنها از لحاظ سیاسی عاقلانه نیست، بلکه از دید نظامی نیز ضروری جلوه نمی‌کند.

قدرتهای بزرگ با توجه به نابرابری بسیار زیاد در توانمندیهای نظامی و اعتماد به برتری قدرت نظامی، تنها انتظار پیروزی را دارند. با این حال، چون هدف طرف ضعیف‌تر با وجود در اختیار داشتن ابزارهای محدود، خارج ساختن و طرد قدرت برتر است، در نتیجه گزینه‌های پیش‌روی آن، پیروزی یا مرگ است.

پس از دفاع ناموفق ارتش قاره‌ای امریکا از شهر نیویورک در سال ۱۷۷۶ و منطقه "برندی واین کریک" در فیلادلفیا در سال ۱۷۷۷، "واشنگتن" به استراتژی "فابیان" (Fabian) روی آورد. "فابیس ماکسیموس" (Fabius Maximus)، از اعضای کنسولگری روم بود که متهم به دفاع از رم در برابر "هانیبال" شد. طبق نظر "بی. اچ. لیدل هارت" (B. H. Liddell Hart, ۱۹۶۷)، استراتژی به کار رفته از سوی "فابیس" تنها دوری از نبرد مستقیم برای به دست آوردن زمان نبود، بلکه اقدامی محاسبه شده برای تأثیرگذاری بر روحیه دشمن بود. فابیس برای ریسک کردن در اتخاذ تصمیم جنگ مستقیم، از قدرت کاملاً برتر دشمن خود آگاه بود. بنابراین، از نبرد مستقیم علیه دشمنان خود دوری ورزید و به جای آن با "استراتژی طولانی کردن جنگ، سعی در کاهش مقاومت مهاجمان داشت". (Ibid., p.۲۷)

"واشنگتن" نیز مانند استراتژی یاد شده، از درگیری مستقیم با ارتش بریتانیا دوری ورزید. از آنجا که ارتش او از لحاظ نیروی انسانی، منابع و آموزش محدود بود، ولی به خوبی دریافت که کشاندن نیروهایش به سمت جنگ مستقیم با ارتش بریتانیا بسیار فاجعه‌آمیز خواهد بود. بنابراین از استراتژی غیرمستقیم فرسایشی استفاده کرد و برای این کار از به کارگیری مستقیم نیروهای خود علیه عمده قوای ارتش بریتانیا دوری کرد و توجه نیروهای خود را به پاسگاه‌های ضعیف و دسته‌های جدا شدهٔ دشمن معطوف ساخت. طرح "واشنگتن" برای پیروزی، زنده نگاه داشتن انقلاب از طریق حفظ ارتش قاره‌ای و از بین بردن تمایل بریتانیایی‌ها برای ادامه جنگ از طریق شبیخون به واحدهای پراکنده در دورادور بود. هدف سیاسی "واشنگتن" نیز، بیرون کردن بریتانیا از سرزمینهای استعماری آمریکا بود، اما ابزارهای نظامی او آن قدر ضعیف بود که "امیدهای واشنگتن به پیروزی نظامی نبود، بلکه به این موضوع بود که مخالفتهای سیاسی موجود در بریتانیای کبیر، در زمانی باعث وادار کردن ارتش بریتانیا به پایان دادن نبرد شود".(Weigly, ۱۹۸۰, pp.۴۱۰-۱۲; ۱۹۷۷, pp.۵, ۱۵, ۱۸-۱۹; See: Mack, ۱۹۸۳, pp.۱۴۵-۴۶)

انقلاب آمریکا، شاهد برخی از بهترین نمونه‌های جنگ چریکی و غیرمتعارف در تاریخ جنگهای آمریکاست. در بخش شمالی، جنگهای غیرمنظم به تسلیم شدن ژنرال "برگوین" (John Burgoyne) از ارتش بریتانیا در ساراتوگا انجامید. این کار از طریق انجام حملاتی به شیوهٔ "جنگ و گریز" به جناحین و خطوط مواصلاتی "برگوین" صورت پذیرفت. در بخش جنوبی، ژنرال "ناتانل گرین" (Nathanael Greene) از ترکیبی از تاکتیکهای جنگ متعارف و غیرمتعارف برای شکست دادن ژنرال "کورن ویلز" (Lord Charles Cornwallis) استفاده کرد. "گرین" ظرفیتی را برای استفاده توأمان از عملیاتهای چریکی و نیروهای منظم ایجاد کرد که بالا بودن توان آن، وی را شایسته قیاس با "مائو تسه‌تونگ" و یا "وو نوین جیاپ" (Vo Nguyen Giap) می‌کند (Ibid., pp.۴۱۰-۱۱, Ibid., pp.۱۸, ۲۳-۲۴, ۲۶; Ibid., ۲۹). استراتژی گرین تا حدی ناشی از کمبود امکانات برای نیروهای منظم خود و نیز حضور گروههای پارتیزانی در بخش جنوبی بود.

● عدم تقارن و فناوری

"برای چچنی‌ها، احتمال پیروزی نظامی مستقیم وجود نداشت، بنابراین هدف آنها وارد آوردن بالاترین خسارات ممکن به مردم روسیه و حفظ انگیزه خود برای ادامه جنگ بود. چچنی‌ها از استراتژی نامتقارن استفاده کردند تا از نبرد مستقیم و باز با نیروی هوایی، توپخانه و زرهی روسیه دوری کنند. آنها سعی داشتند تا با ایجاد جنگ پیاده نظام، در جنگ خود با روس‌ها تعادل ایجاد کنند. چچنی‌ها بارها درگیری با روسها را به نزدیکی مناطق شهری می‌کشاندند که در آنجا پیاده نظامهای روسی به آسانی به قتل می‌رسیدند." (Edwards, ۲۰۰۰, p.۲۸)

عنصر عدم تقارن در فناوری، به نابرابری وسیع در ظرفیتهای تکنولوژیکی و صنعتی بین طرفین متخاصم در جنگهای نامتقارن اشاره دارد. این نابرابری در ساختار هر نوع منازعه‌ای که شاهد مواجههٔ یک قدرت جانبی با قدرت اصلی است، مشاهده می‌شود. نه تنها برتری تکنولوژیکی و نیروی نظامی متعارف برای پیروزی اطمینان‌بخش نیست، بلکه حتی ممکن است احتمال پیروزی را در نبرد نامتقارن پایین بیاورد. ]برای روشن ساختن این موضوع[ تنها کافی است از یک سرباز سابق "نبرد گروزنی" در سال ۱۹۹۵ سؤال کرد که چگونه شمار زیادتر نیروها و فناوری برتر در برابر دشمنی که از شیوه نامتقارن استفاده می‌کرد، به زانو در آمد. (Mack, ۱۹۸۳, pp.۱۲۸, ۱۳۳)

نیروهای روسی که در ۳۱ دسامبر سال ۱۹۹۴ به گروزنی حمله کردند، از لحاظ کمّی و تکنولوژیکی نسبت به مدافعان چچنی‌ برتر بودند. شاید تصور شکست‌ناپذیری نظامی روسها که ناشی از این برتری بود، باعث سردرگمی آنها در برابر کمینهای ضدزرهی نیروهای چچنی شد. به طور تقریبی، روسها از ۲۳۰ تانک، ۴۵۴ نفربر زرهی و ۳۸۸ قبضه توپ استفاده کردند در حالی که چچنی‌ها دارای ۵۰ تانک، ۱۰۰ نفر بر زرهی و ۶۰ قبضه توپ بودند. با وجود برخورداری روسیه از سیستمهای تسلیحاتی برتر، آنها هیچ‌گاه نتوانستند که چچنی‌ها را در موقعیت نامطلوب قرار دهند. با وجود ادعای وزیر دفاع سابق روسیه، پاول گراچف (Pavel Grachev)، مبنی بر ساقط کردن رژیم "دودایف" (Dudayev) در عرض چند ساعت با استفاده از یک هنگ چترباز، مقاومت سرسختانه و ماهرانهٔ نیروهای چچنی در گروزنی، نیروهای روسی را وادار کرد تا به منظور سازماندهی مجدد، از مرکز شهر عقب‌نشینی کنند. تیمهای ضدزره چچنی، با استفاده از "آر. پی. جی ۷" و انجام حملات منظم از تمام نقاط شهر تعداد زیادی از تانکهای روسی را نابود کردند. در واقع؛ در حمله‌ای که در شب سال نو صورت گرفت، از ۱۲۰ خودروی یک هنگ روسی، ۱۰۲ خودرو نابود شده و تعداد زیادی از افسران آن کشته شدند. (Thomas, ۱۹۹۷, p.۶; Finch, ۱۹۹۷, pp.۴-۷; Celeston, ۱۹۹۶. p.۴)

نبرد سالهای ۹۴ تا ۹۶ در چچن شاهد استفاده وسیع از قدرت آتش و فناوری روسیه بود ـ بمبارانهای وسیع و حملات توپخانه فراوان ـ که کاربرد آن، نگرانی خاصی را در مورد تلفات غیرنظامیان و یا خسارات جانبی ایجاد نمی‌کرد. از سوی دیگر، نیروهای چچنی در ادامه جنگ از نبرد مستقیم دوری کرده و با استفاده از کمین، نیروهای روسی را در دسته‌های کوچکتر، به هلاکت می‌رساندند. برای روسها، که در روشهای ضدشورش مهارت نداشتند، از توپخانه وسیع به عنوان جایگزین عملیاتهای پیاده نظام استفاده و اصل متعارف تهاجم (آفند)، به شکل "انداختن چندین تن بمب و مهمات بر روی اهداف"، تعبیر شد (Finch, ۱۹۹۷, pp.۵-۶; Celeston, ۱۹۹۶, p.۵). به نظر می‌رسد که روسها، به جای اتخاذ تاکتیک ضدشورش و جدا ساختن چریکها از مردم عادی، سعی در نابودی چریکها و کل جمعیت چچن داشتند.

این حقیقت که برتری نیروی انسانی و فناوری روسها، موجب پیروزی و رسیدن به اهدافشان نشد، تنها ماهیت غیرواقعی و ذهنی فناوری را نشان می‌دهد. یکی از نویسندگان چنین می‌نویسد: "فناوری باعث برتری قاطع در جنگ چریکی، جنگ شهری، عملیاتهای صلح و جنگ در میدانهای نبرد دارای مناطق ناشناخته نمی‌شود. سلاحی که باید در این شرایط انتخاب شود، مقدار زیادی از نفرات پیاده‌نظام آموزش دیده است".۱۷ جنگ چریکی پیش از آنکه یک رقابت نظامی باشد، آزمایشی برای اراده و مقاومت ملی است.

English References

۱ـAtkinson, Rick (۱۹۸۹). The Long Gray Line, Boston, MA: Houghton Mifflin Co.

۲ـAtkinson, Rick (۱۹۹۴). "Night of a Thousand Casualties", Washington Post (۳۱ January), ADL.

۳ـBolger, Daniel P. (۱۹۹۱). "The Ghosts of Omduman" , Parameters, Auturnn.

۴ـBorchgrave, Amaud de (۲۰۰۲). "Al Qaeda۰۳۹;s Privileged Sanctuary", Washington DC: Times (۲۰ June).

۵ـCelestan, Gregory J. (۱۹۹۶). Wounded Bear the ongoing Russian Military Operation in Chechnya, Fort Leaven worth, KS: FMSO.

۶ـChurchill, Winston S. (۱۹۹۷). The River War. London : Prion.

۷ـCoppola, Francis Ford (۱۹۸۷). "Gardens of Stone", Produced by Columbia Tristar Home Video, ۱۱۱ minutes, Video Cassette.

۸ـCorps, Marine U.S. (۱۹۴۰). Small Wars Manual, Washington DC: U.S. Government Printing Office.

۹ـDunn, Peter M. (۱۹۸۵). "The American Army: The Vietnam War, ۱۹۶۵-۱۹۷۳", Armed New York: St. Modern Counter-Insurgency, Lan F. W. Beckett and John Pimolt, eds. New York: St. Martin۰۳۹;s Press, Inc.

۱۰ـEdwards, Sean J. A. (۲۰۰۰). Mars Unmasked : the Changing Face of urban Operations, Santa Monica, CA: RAND..

۱۱ـFinch, Raymond (۱۹۹۷). Why the Russian Military Failed in Chechnya, Fort Leaven worth, KS: FMSO.

۱۲ـFoster, Esward (۱۹۹۵). NATO۰۳۹;s Military in the Age of Crisis Management. London: Royal United Services institute for Defence Studies.

۱۳ـGrau, Lester W. (۱۹۹۷). Bashing the Haser Range Finder With a Rock, Fort Leaven worth, KS: FMSO.

۱۴ـHuntington, Samuel P. (۱۹۵۷). The Soldier and the State: The Theory and Politics of Civil-Military Relations. Cambridge. MA. Belknap Press.

۱۵ـJenkins, Brian M. (۱۹۷۰). The Unchangeable War. RM-۶۲۷۸-ARDA. Santa Monica, CA: RAND.

۱۶ـKissinger, Henry (۱۹۶۹). "The Vietnam Negotiations", Foreign Affairs (January).

۱۷ـLiddell Hart B. H. (۱۹۶۷). Strategy. ۲ded. New York : Praeger.

۱۸ـLuttwark, Edward N. (۱۹۹۵). "Toward Post-Heroic Warfare", Foreign Affairs (May / June)

۱۹ـMack, Andrew (۱۹۷۴). The Concept of Power and its Users in Explaining Asymmetric Conflict. London : Richardson Institute for Conflict and Peace Research.

۲۰ـMack, Andrew (۱۹۸۳). "Why Big Powers Lose Small Wars : The Politics of Asymmetric Conflict", Power, Strategy and Security : A World Politics Reader, Klaus Knorr, ed., Princeton, NJ: Princeton University Press.

۲۱ـMcIntosh, Scott E. (۱۹۹۵) "Heading with the Chin : Using Suechin to Analyze the Soviet incursion into Afghanistan, ۱۹۷۹-۱۹۸۹", The Journal of Slavic Military Studies (June).

۲۲ـRosegrant, Susan and Watkins, Michael D. (۱۹۹۶). A Seamless Transition: United State and United Nations Operation in Somalia ۱۹۹۲-۱۹۹۳(B), Cambridge, MA: Harvard University.

۲۳ـRoy, Olivier (۱۹۹۱). The Lessons of the Soviet/Afghan War, Adelphi Paper ۲۵۹, London: International Institute for Strategic Studies.

۲۴ـSapolsky, Harvey M. (۲۰۰۰). "On the Theory of Military Innovation" : Breakthoughs.

۲۵ـSchneider, James J. (۱۹۹۴). The Structure of Strategic Revolution. Novato. CA: Presidio Press.

۲۶ـShinseki, Eric K. (۱۹۹۹). Interview, ۱۴ January ۱۹۹۹, in Howard Olsen and John Davis, "Training U.S. Army Officers For Peace Operations". Special Report. Washington. DC. U.S. Institute of Peace.

۲۷ـStoessinger, John G. (۱۹۹۰). Why Nations Go to War, ۵th ed. New York: St Martin۰۳۹;s Press.

۲۸ـThomas, Timothy (۱۹۹۷). "The Caucasus Conflict and Russian Security : The Russian Armed Forces Confront Chechnya", Part III, Fort Leaven worth, KS: Foreign Military studies office [FMSO].

۲۹ـTse-Tung, Mao (۱۹۶۷). On Protracted Warfare. Peking : Foreign Hanguage Press.

۳۰ـTse-Tung, Mao (۲۰۰۰). On Guemila Warfare. Samuel B. Griffith II Trans, Champaign, IL : University of Illions Press.

۳۱ـWeigly, Russell F. (۱۹۷۷). The American Way of War. Indiana University press (۱ September).

۳۲ـWeigly, Russell F. (۱۹۸۶). "American Strategy From its Beginings Through the First World War", Markers of Modem Strategy, Peter Paret ed., Princeton, NJ: Princton University Press.

۳۳ـWilkie, Edith B. and De Grasse Beth C. (۱۹۹۹). A Force for Peace: U.S. Commanders", Views of the Military۰۳۹;s Role in Peace Operation. Washington D.C: Peace Through Law Education Fund.

مترجم: محمد ‌تمنایی

منبع:فصلنامه مطالعات بسیج، ‌شماره ۲۶

نویسنده: رابرت ام. کسیدی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.