یکشنبه, ۳۱ تیر, ۱۴۰۳ / 21 July, 2024
مجله ویستا

فریاد بزن نوروز


فریاد بزن نوروز

گل ریز و غزل افشان، در خاطرمن نوروز!
ای دفتر رنگینت، پاییزشکن نوروز!

گل ریز و غزل افشان، در خاطرمن نوروز!

ای دفتر رنگینت، پاییزشکن نوروز!

خورجین سفر واکن، بنشین و تماشا کن

شولای شکفتن را، در باغ و چمن نوروز!

خواهم که نکو پایی، این بار که می‌آیی

ای سبز اهورایی، ای فرّ کهن نوروز!

از سلسله سرما، بنویس حکایت‌ها

بیداد زمستان را، بگشای دهن نوروز!

یک صبح نخفتن شو، سبزینه گفتن شو

خارای خموشی را، بشکن به سخن نوروز!

نه شعرو نه آوازی، نه زمزمه‌سازی

خاکستر دل دارم، در مجمر تن نوروز!

دور از تو در این ایام، این است مرا فرجام

پوسیدن و پوسیدن، بیهوده شدن نوروز!

چون آتش یزدانی، می‌میرم و می‌مانی

در سینه ایرانی، در یاد وطن نوروز!

با پنجره‌های کر، در کوچه بی‌باور

باز آمدن گل را، فریاد بزن نوروز!

در خلوت خواری‌ها، گنگ اند قناری‌ها

باید سخن آموزند، از زاغ و زغن نوروز!

خواهم به می‌آشامی، با شیوه خیامی

من باشم و او باشد، او باشد و من نوروز!

خسرو احتشامی هونه گانی