شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
بادبادک باز
▪ بادبادکباز
▪ خالدحسینی . ۲۰۰۳
داستان زندگی امیر، یک پسر بچهی افغانی است؛ از متولد شدنش در افغانستان تا سی و چند سالگیاش در آمریکا. کودکی امیر در حکومتی سلطنتی در افغانستان میگذرد و نوجوانی او همزمان است با حملهی روسها و متعاقبش، روی کار آمدن طالبان.
در بلبشوی ابتدای جنگ، امیر با پدرش به آمریکا مهاجرت میکند. در آمریکا ازدواج میکند و پدرش آنجا میمیرد. داستان از جایی شروع میشود که امیر بنا به خواست دوستی قدیمی، دوباره به افغانستان بر میگردد. این بازگشت با یادآوری موجی از خاطرات تلخ گذشته همراه است؛ که به مذاق امیر شیرین نمیآید.
ولی وقتی او افغانستان زیر سلطهی طالبان را از نزدیک میبیند، فاجعه تازه آغاز میشود.
امیر با سختی بسیار، پسر خدمتکار و دوست دوران کودکیاش را از دست طالبان نجات میدهد و با خود به آمریکا میبرد و به فرزند خواندگی میپذیرد. پسرک که بخاطر صدمات زیاد روحی و جسمی، افسرده شده، گوشهگیر است و با کسی حرف نمیزند. بالاخره در یک جشن خانوادگی، زمانی که امیر به یاد کودکی خود و پدر پسرک، بادبادک هوا میکند، پسرک اولین قدمها را برای نزدیک شدن به خانوادهی جدیدش بر میدارد.
بادبادکباز، به عنوان یکی از بهترین رمانهای موجود دربارهی تاریخ معاصر افغانستان معرفی شده است. وقتی رمان را میخوانید حس میکنید ممکن بود همیشه حسرت نخواندن این نوشتهی زیبا بر دلتان بماند. ولی چند روزی که از خواندن آن بگذرد، متوجه میشوید که قسمت عمدهی این پسند، به این دلیل بوده که رمان به شما اطلاعاتی داده که شاید هیچ وقت در عمرتان نمیتوانستید به دست بیاورید؛ مگر به قیمت یک سفر چند ماهه به افغانستان. اطلاعاتی از زندگی روزمرهی مردم افغان، که در حد "جمعه" در "روبان قرمز" حاتمیکیا از ایشان میدانستیم؛ و نیز دربارهی طالبان.
به گمانم خانم آلنده پاراگراف تحسین رمان را در همان چند روز اول اوج احساسات نوشتهاند که: "این از آن رمانهای فراموش نشدنی است که سالها با تو میماند. تمام موضوعات ادبیات و زندگی در این رمان فوقالعاده جمعند: عشق، افتخار، تقصیر، ترس و رهائی."
اتفاقات رمان، روزمرهی زندگی ما نیستند. ضربهها عمیق و ناگهانی وارد میشوند و حتی خواننده را وا میدارند دعا کند که "کاش همهاش خواب باشد".
سیر داستان به طرز عجیبی پر از رنج است، به نحوی که خواندن آن به افراد پیر و بیماران قلبی توصیه نمیشود. طیف این رنج از نسلکشی وحشتناک در یک دهکدهی شیعهنشین، فقط به جرم مذهب شروع میشود، با تبدیل شدن افغانستان پر از شور زندگی به کشوری مرده و خموده زیر چنگال طالبان ادامه مییابد و با دستفروشی و دورهگردی یک استاد سابق دانشگاه کابل، در آمریکا خاتمه مییابد.
وقتی داستان را ورق میزنی با خودت فکر میکنی واقعا چرا این مردم در برابر اینهمه بدبختی چیزی نمیگویند؟ این رفتار چیزی ورای تحمل و صبر و شکیبایی است. این سکوت دائمی نه فقط در جنگ که در صلح و در برابر ظلم هم دیده میشود. اینکه مردی بداند عقیم است و پسرش، حاصل رابطهی نامشروع همسرش با آقای خانه، و در عین حال، باز هم مثل همدمی با وفا برای آقای خانه چای بیاورد و لباسهایش را بشوید؛ محل تعجب و تفکر عمیقیست. و به یاد احمدشاه مسعود میافتی و اینکه آیا واقعا او افغانی بود؟ و نمیفهمی چرا خالد حسینی چنین تصویر پست و زبونی از مردمش به خورد دنیا داده است؟
ولی شاید تصویری که حسینی از طالبان رسم میکند، نقشی واقعیتر باشد. او طالبان را نه مجریان اسلام واقعی آنگونه که برای مردم دنیا تعریف کردهاند که آنها را به صورت واقعیشان، یعنی زیاده خواهانی شهوتپرست معرفی میکند که از دین فقط ریش بلند را فهمیدهاند و بس.
صحنهی سنگسار کردن زن و مردی که میگویند زناکارند، وسط دو نیمهی فوتبال! و مردمی که سکوت میکنند و فقط گاهی آهی میکشند، به دست مردی که چند صفحه بعدتر، میفهمیم از کودکی افکاری فاشیستی به نوعی مرید هیتلر و شخصیتی منحرف داشته و حالا هم با پسر بچهها سر و سری دارد، واقعا تکاندهنده است.
اگرچه بادبادکباز میخواهد زندگی مردم افغان را در زمانی که افغانستان درگیر جنگ است و زیر چکمههای نظامیان آمریکایی، نشان دهد؛ اما در فصل مهاجرت به سبب حملهی قوای روس، آمریکا تنها کشوری ست که از آن به عنوان مامن افغانهای جنگزده، نام برده میشود. در واقع با وجودی که زندگی در آمریکا برای افغانهایی که در کشور خود هرکدام جایگاه خود را داشتهاند، بسیار سخت است؛ ولی آنها این را میپذیرند. زیرا زندگی جدید، هرچه که باشد، بهتر است از خطر کشتهشدن به دست روسها و یا شکنجهی مداوم توسط طالبان.
در کنار بزرگنمایی جایگاه آمریکا در فصل مهاجرت، که شاید یکی از دلایل فروش بالای کتاب در آمریکا باشد؛ نویسنده نقش ایران را کاملا نادیده میگیرد. ایران بزرگترین میزبان افغانهای مهاجر بوده و با وجود نزدیکی فرهنگی دو کشور، و ارتباط بین ایران و افغانستان قبل از جنگ ــ که در داستان هم به کرات از آن نام برده میشود این واقعیت انکارناپذیر است.
با وجود استقبال کمنظیر در دنیا ــ بادبادکباز دو سال در فهرست پرفروشترینها بود و تاکنون بیش از پنج میلیون نسخه به فروش رسیده است در خود افغانستان استقبال زیادی از کتاب نشده است. کتاب که به زبان انگلیسی نوشته شده، در واقع برای خوانندهی بیگانهای که این اتفاقات را ندیده، جذاب است ولی برای خود افغانها جذابیتی ندارد. حتی اعتراضات پراکندهای هم به نمایش شخصیتهای هزارهای و پشتوی رمان شده است.
زهره مرتجی
بادبادکباز در سال ۲۰۰۳ میلادی در آمریکا منتشر و در بهار ۱۳۸۴ به فارسی ترجمه شده است.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران اسرائیل دولت حجاب رئیس جمهور پاکستان گشت ارشاد رئیسی دولت سیزدهم کارگران رهبر انقلاب سریلانکا
سلامت کنکور عربستان سیل تهران هواشناسی سازمان سنجش فضای مجازی اصفهان شهرداری تهران پلیس زنان
تورم دلار خودرو قیمت خودرو قیمت دلار آفریقا قیمت طلا بازار خودرو سایپا بانک مرکزی ایران خودرو مسکن
خانواده تلویزیون مرگ ترانه علیدوستی فیلم سریال سینمای ایران موسیقی مهران مدیری
اینترنت کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس
رژیم صهیونیستی غزه روسیه فلسطین جنگ غزه چین حماس طالبان ایالات متحده آمریکا اوکراین ترکیه طوفان الاقصی
پرسپولیس فوتبال جام حذفی آلومینیوم اراک استقلال فوتسال بازی بارسلونا تراکتور باشگاه پرسپولیس تیم ملی فوتسال ایران باشگاه استقلال
هوش مصنوعی سامسونگ ناسا الماس فیلترینگ ماه نخبگان
سازمان غذا و دارو مالاریا کاهش وزن سلامت روان آلزایمر زوال عقل