چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
شاملو گفت ما حافظه تاریخی نداریم
اینکه مردم ایران حافظة تاریخی ندارند در دو سه دهة اخیر تبدیل به جملهای قصار شده است اما شاید به اندازة کافی دربارة آن بحث و تأمل نشده باشد.
قدرت به یادسپردن و بهیادآوردن وقایع پیشین را با کدام خطکش اندازه میگیریم؟ چه کسی سنجیده است ملتهای دیگر چقدر حافظة تاریخی دارند و ما از کجا میدانیم دیگران، به طور جمعی، تا چه حد خاطرات روزگار پیش را دقیق حفظ کردهاند؟ و حفظ کردن خاطرات به چه معناست؟ خواندن کتابهای تاریخ، نوشتن کتابهای جدید دربارة تاریخ، روزمره حرفزدن از آن خاطرات؟
این تمایل منحصر به یک فرد و ملت نیست که گاه بهترینهای خود را با بدترینهای دیگران مقایسه کند، و گاه بهعکس. وقتی چند موضوع مجزّا اما مرتبط را یککاسه کنیم تا نتیجهای که دلمان میخواهد بگیریم، قضیه بسیار پیچیدهتر میشود. حافظه، خاطره، تجربه و نتایج استفاده از تجربهها را نباید یکی گرفت.
آدمها از کودکی و نوجوانیشان خاطره دارند، به معنی تصویری کلی، اما کمتر کسی تمام نمرات مدرسهاش را به یاد میآورد. شاید یکی دو درس که در آنها قوی یا ضعیف بود، اما نه صفحه پشت صفحه کارنامهء سالها. خاطرات رنگ میبازند و میتوان گفت خاطرات جدید روی خاطرات قدیم ثبت میشوند و آنها را میپوشانند.
دستکم تا پیش از رواج تلفنهای همراه و اتکا به حافظة باتریدار، آدمهایی سیچهل شماره تلفن در حافظة شخصی داشتند. درهرحال، بینهایت غریب است کسی شمارة تمام محلهایی را که زمانی در آنها کار یا زندگی کرده در کلـّه خویش یا در ماسماسکی حفظ کند و هر از گاه امتحان کند ببیند کسی گوشی را برمیدارد و خانة سالیان پیش و مدرسة کودکی همچنان وجود دارد.
اگر مقدار زیادی از خاطرات فرد درست مثل روز اول تازه بمانند او، هم در عرف و هم از نظر رواندرمانی، نامتعادل قلمداد میشود. تصور کنیم آدمی سالمند چنان دربارة تمام معلمهای دورة دبستانش صحبت کند که گویی همین دیروز بود. چنین آدمی به احتمال زیاد خاطراتش همراه با احساسهایی است که باید بسیار پیشتر رنگ باخته باشند.
خاطره وقتی همراه با عاطفه باشد به آن میگوییم کینة شتری یا عشق جگرسوز. یک رفتار ظالمانه یا خاطرة محبتی عمیق ممکن است از ذهن فرد پاک نشود، اما این نوع یاد ِ عاطفی اگر به تمام دختر و پسرهای همسایه و همکلاسها و مدیرها و معلمها و و پاسبانها و کاسبهایی که طی سالیان با آنها سر و کار داشتهایم تسرّی یابد، به فرد میگویند وسواسی و رواننژند (نوروتیک).
فردی که خاطرات را زیاد تازه نگه میدارد و مدام دربارة آنها حرف میزند این گمان را ایجاد میکند که در نهان میل دارد ذهن خویش را از فکرهای دردناک دیگری منصرف کند و عملاً به خودش فرصت به یاد آوردن آنها ندهد.
این حرف را که ما حافظة تاریخی نداریم، اگر هم پیشتر کسی گفته بود، به احتمال زیاد احمد شاملو سر زبان انداخت. اما شواهد حکایت دارد مردم ما کم به گذشته فکر نمیکنند. نمیدانیم آیا در جایی از دنیا روزنامهای هست که مرتباً مطلب تاریخی چاپ کند در مطبوعات ایران عادی و بلکه لازم تلقی میشود. در دهة ۱۹۹۰ در یونان به ایجاد کشوری با نام مقدونیه اعتراض کردند و گفتند عنعنات تاریخیشان را دزدیده است، اما کار را به حد اعتراض پرسروصدای ایرانیها به فیلم مهجور۳۰۰ در خیابانهای نیویورک و در اینترنت نکشاندند.
دیپلمات فرانسوی عصر ناصرالدین شاه، کنت گوبینو که مانند تقریباً تمام آدمهای همردة همعصرش نژادپرست و اروپامحور بود نوشت در کشورش دانشمندان «هرگز وقت خود را با تاریخ تلف نمیکنند و دربارة آن چیزی نمیدانند. یافتن یک روستایی که نام لوئی چهاردهم، شارلمانی و سزار به گوشش خورده باشد بسیار دشوار و نادر است. اما در ایران هرگز کسی را ندیدم که در پستترین شرایط اجتماعی باشد و کلیات تاریخی را که با آفرینش جهان شروع میشود و به سلطنت پادشاه عصرش خاتمه مییابد نداند» و میافزاید البته بسیاری از مردم ایران تاریخ را با افسانه و اسطوره مخلوط میکنند، اما بر این نکته انگشت میگذارد که انتسابِ ساختنِ تمام کاروانسراهای ایران به شاه عباس یعنی علاقه به تاریخ و حافظة تاریخی (همین ناظر مینویسد اعیان چیزفهم ایران از او پرسیدهاند چرا موسیقی اروپایی اینقدر بیمعنی است).
یک دیپلمات دیگر، جرج کرزن بریتانیایی، که اواخر قرن نوزدهم به ایران آمد و بعداً حکمران هند شد، نوشت: «ایرانیان گرچه به میراث خویش مفتخرند و تردیدی ندارند که ایران سرآمد ملل جهان است، به نحوی اسفبار از وطندوستی، جز در بیاثرترین معنی این کلمه، بیبهرهاند.»
تا زمانی که اهل نظر تعریفی مشخص برای حافظة جمعی فراهم نکردهاند و دست به سنجشی با نتایجی قابلاتکا از این قابلیت در ملل مختلف نزدهاند، داوری آن دو ناظر بیتعارف خارجی معتبرتر از انتقاد کسانی به نظر میرسد که معتقدند ایرانیها حافظة تاریخی ندارند.
گرفتاری شاید جای دیگری باشد. در ایران پرسش اصلی این است که چرا جامعه در خطی مستقیم به سوی ترقی و تعالی حرکت نمیکند تا عین خارجه شود، و انگار در زیگزاگی سرگیجهآور دور خودش میچرخد.
در مشاهدهای حکیمانه منسوب به ملانصرالدین، فرد حتی وقتی جداً مصمم است بار دیگر در بازار دادوستد فریب نخورد و حافظهاش هم بهاندازة کافی قوی باشد، باز کلاه سرش میرود زیرا شرایط عوض شده و این چاله عین همانهایی نیست که پیشتر در آنها افتاد.
آنچه به نظر ملانصرالدین چالههایی مشخص میرسد که تا ابد سر جایشان چسبیدهاند، در واقع نیروهاییاند زنده و اجتماعی که حرکت میکنند، جابهجا میشوند و تغییر شکل میدهند. فقط ملانصرالدین نیست که حافظة تاریخی قوی دارد و از خاطراتش تجربه میاندوزد؛ حریفانی هم که با آنها طرف است دارای همین تواناییاند.
گرفتاریِ جامعة ایران نه صرفاً در ضعف حافظة تاریخی، بلکه در ناپیگیریِ رفتاری و فقدان انسجام از نظر سرعت و جهت حرکت جامعه است. زمینة بحث را باید از نوعی روانشناسی ِ سادة فردی و خطی که به جماعات تعمیم یافته است به روانشناسی تودرتوی اجتماعی و تقابل و تجدید حیات نیروهای تاریخی برد. اما آن داستان دیگریاست.
محمد قائد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست