پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
راهنمای سیاره خوشبخت
![راهنمای سیاره خوشبخت](/web/imgs/16/141/nfub91.jpeg)
تعریف خوشبختی، چالشی بود كه حتی از ابتدای تاریخ فلسفه نیز ذهن فیلسوفان یونان باستان و هند را به خود مشغول كرده بود.این كلید واژه مرموز در طول مسیر تمدن هر بار رنگ و بویی دیگر یافته و به هر بهانه به ظهور مكتبها و بنیانهای مختلف انجامیده است. حتی چنانچه ادعا شده میتوان پیدایش ادیان و نحلههای مختلف فكری را مدیون تعریفهای تازهای دانست كه از مفهوم خوشبختی و سعادت ارائه شده است. با این همه اگر چه خوشبختی بنیادینترین انگاره در شكلدهی ذهنیت انسان متمدن بوده اما در عین حال انتزاعیترین مفهومی است كه ممكن است با آن مواجه شویم. خوشبختی، از هر دریچهای كه به آن بنگریم در نهایت مفهومی سوبژكتیو و شخصی است و نمیتوان بر پایه معیارهای كمی، تعریفی قانونمند از آن ارائه داد. این مقاله مروری است بر تلاشهای پراكنده جامعهشناسان و اقتصاددانان نوینی كه كوشیدهاند خوشبختی را بر پایه اعداد و میزانهای درجهبندی شده اندازهگیری كنند. مقاله با مرور تعریف اقتصاد لیبرال از خوشبختی شروع میشود و در نهایت به مفاهیمی چون «خوشبختی ناخالص ملی» و «راهنمای سیاره خوشبخت» میانجامد كه در تقابل با خوشبختی مصرفی یا رویای آمریكایی سر برآوردهاند.
ارسطو در رسانه اخلاقی خود مینویسد سعادت و خوشبختی تنها چیزی است كه انسان آن را به دلیل خودش میخواهد. به عقیده ارسطو آدمها به دنبال ثروت هستند، نه به خاطر اینكه ثروتمندتر شوند، بلكه تا خود را به خوشبختی نزدیكتر كنند. آنهایی كه به دنبال شهرت هستند نیز در اصل بر این گماناند كه شهرت بر سعادتمندی آنها خواهد افزود. فایدهباورانی نظیر جان استوارت میل نیز معتقدند اصلیترین معیار اخلاقی بودن كارهای ما این است كه با خود فكر كنیم كارهای ما تا چه اندازه خودمان و اطرافیانمان را سعادتمند خواهد كرد اما اگر خوشبختی و سعادت مهمترین و اصلیترین انگیزه حیاتی بشر در طول تاریخ تمدن بوده، چگونه میتوان تعریف دقیقی از آن ارائه كرد و میزان موفقیت یك شخص یا جامعه را در دستیابی به خوشبختی سنجید. در واقع خوشبختی با همه تحلیلهای اخلاقی و جامعهشناختی كه بر آن صورت گرفته، در نهایت امری ذهنی و انتزاعی است كه نمیتوان به گونه ملموسی از آن حرف زد. حتی وقتی ارسطو درباره خوشبختی حرف میزند، معلوم نیست درباره یك «احساس» صحبت میكند، یا یك «وضعیت».
به هر تقدیر اهمیت اندازهگیری خوشبختی در علم اقتصاد و سیاست مدرن آنقدر بوده كه كارشناسان امر را به جستوجو به دنبال معیارهای ملموستر و كمیتری از این مفهوم وادارد. معیارهای سنجش خوشبختی به طور كلی از سلامت جسمانی و امنیت اجتماعی شروع میشوند و به روابط عاشقانه و ثبات اقتصادی ختم میشوند. به عنوان مثال انتظار جامعهشناسان بر این است كه بیكاران، كسانی كه مورد سوءاستفاده جسمانی قرار گرفتهاند، آنها كه در كشوری در حال جنگ زندگی میكنند، آنها كه بیماری لاعلاجی دچار شدهاند و كسانی كه زیر بار قرض فرو رفتهاند، سهم كمتری از خوشبختی داشته باشند. این معیارها را میتوان در سطح یك جامعه نیز تعمیم داد؛ جامعهای كه از ثبات اقتصادی و سیاسی بهرهمند باشد، سعادتمندتر است.در فرهنگ آمریكایی، خوشبختی همان چیزی است كه از آن با عنوان «رویای آمریكایی» نام برده میشود. مطابق این رویا با كار و پشتكار میتوان به هر هدفی در زندگی دست یافت. یا این همه رویای آمریكایی نیز در نهایت با موفقیتهای اقتصادی و شغلی پیوند میخورد و مردمان این كشور را به كار كردن برای مصرف بیشتر سوق میدهد. آرتور میلر با نقدهای خود بر این نظام، از پیشگامان اعتراض به سادهانگاری رویای آمریكایی به حساب میآید.
مكتبهای جدید اقتصادی تمایل دارند خوشبختی را با عملكرد اقتصادی پیوند دهند و رابطه دوسویه این معیارها را به تصویر بكشند. بر پایه مطالعات نوین در این حوزه خوشبختی شاخص اقتصادی است یا دستكم میتوان آن را با میزانهای كمی اندازه گرفت.
اما ملموسسازی سعادت بر پایه معیارهای اقتصادی این خطر را دارد كه ما را از مفهوم بنیادین و ناب خوشبختی دور كند. آیا به راستی میتوان خوشبختی یك جامعه یا یك فرد را براساس «درآمد ناخالص ملی» اندازه گرفت؟ آیا آنها كه داراترند، لزوما خوشبختتر نیز هستند؟ چه كسی میتواند قاطعانه حكم كند مدیر بازرگانی فلان كمپانی بینالمللی كه در ماشین آخرین مدلش در خیابانهای نیویورك در گذر است، از آن گدای خیابانخواب هندی كه بر گوشه پیادهرو لمیده، سعادتمندتر است؟ آیا اساسا میتوان معتقد بود كه رشد شهرنشینی و پیشرفتهای تكنولوژیك، بشریت را نسبت به گذشته خوشبختتر كرده است؟
شاید در پاسخ به همه این سوالها بود كه جیگم سینگی ونگچاك در سال ۱۹۷۲ تصمیم گرفت مفهوم تازهای از خوشبختی تعریف كند و آن را در تقابل با «خوشبختی آمریكایی» قرار دهد. ونگچاك نه اقتصاددان بود و نه جامعهشناس. او پادشاه كشور بوتان بود كه احساس میكرد كشورش بهتدریج از انگارههای بودایی و ارزشهای سادهزیستی فاصله میگیرد و به پرتگاه مصرفگرایی نزدیك میشود. ونگچاك برای مبارزه با خوشبختی اقتصادی در دنیای امروز، اصطلاحی ساخت با عنوان «خوشبختی ناخالص ملی» و سعی كرد آن را در تقابل با معیارهایی نظیر «درآمد ناخالص ملی» برای تعریف سلامت یك جامعه قرار دهد.
اصطلاح «خوشبختی ناخالص ملی» برخلاف انتظار به شدت مورد توجه قرار گرفت. امروزه كنفرانسهای بسیاری برای بررسی این مفهوم تازه بنیاد در جهان (بهخصوص در كشورهای آسیای جنوبی) تشكیل میشود و اقتصاددانها میكوشند برنامههای پنج ساله كشوری را نیز بر پایه همین معیار طرحریزی كنند.در حالی كه مدلهای اقتصادی میكوشند حد نهایی و هدف غایی یك جامعه را پیشرفت اقتصادی و افزایش درآمد ناخالص ملی تعریف كنند، در تعریف ونگچاك فرض از سعادت پیشفرض اصلی این است كه یك جامعه تنها با توجه به معیارها و ارزشهای انسانی سعادت را درمییابد و خوشبختی اقتصادی و خوشبختی روانی باید شانه به شانه هم پیش روند. در نظریه كلاسیك اقتصاد لیبرال، خوشبختی بروندادی اقتصادی بود كه با سطح رفاه سنجیده میشد. نظریهپردازان این اقتصاد نیز میكوشیدند میزان خوشبختی جامعه را با میزان سود یا مصرف اندازهگیری كنند. به عنوان مثال اگر فلان كالا مصرف قابلتوجهی داشته باشد و سودآور نیز باشد، باور جامعه بر این خواهد بود كه این كالا (و تمام عواملی كه به تولید آن میانجامد) خوشبختی را در جامعه به ارمغان خواهند آورد. در واقع همین پیوستگی میان مصرف و خوشبختی است كه نظریهپردازان «خوشبختی ناخالص ملی» را به چالش با دیدگاه كلاسیك اقتصاد لیبرال واداشته است.از سوی دیگر معیار «خوشبختی ناخالص ملی» هم معیار قابل اعتمادی برای ارزیابی یك جامعه نیست. اصلیترین ایرادی كه به این معیار وارد شده این است كه این خوشبختی ذاتا مفهومی انتزاعی و سوبژكتیو است و دولتها میتوانند به راحتی برای رسیدن به مقاصد دلخواه خود با آن بازی كنند و این مفهوم را در مواقع لزوم دستكاری نمایند. به عنوان مثال دولت بوتان چند سال پیش یكصد هزار مهاجر غیرقانونی نپالی را از كشور اخراج كرد. این اقدام دولت موجی از مخالفتها علیه پادشاه به راه انداخت اما دولت در نهایت اعلام كرد اگر چه این اخراجها ممكن است از دیدگاه اقتصاد سنتی به ضرر جامعه باشد و سطح تولید ناخالص ملی را پایین آورد اما هیچ تأثیری بر خوشبختی ناخالص ملی نخواهد گذاشت.
ملاك دیگر خوشبختی كه در تقابل با خوشبختی اقتصادی مطرح شده، مفهوم «سالهای شادزیستی» است كه توسط جامعهشناس دانماركی، روت ونهوون عنوان گردیده. در این معیار نیز به جای توجه به شاخصهای اقتصادی و مصرفی، سعی میشود جنبههای سوبژكتیو و فردی (نظیر رضایتمندی از زندگی) مورد ارزیابی قرار گیرد. مزیت این مفهوم بر «تولید ناخالص ملی» در این است كه با وجود ذهنی بودن، دادهها را در الگویی ریاضی ثبت میكند و آنها را در مقیاسی كه از صفر تا ۱۰ درجهبندی شده قرار دهد. یكی از مهمترین دادههای این معیار، «امید به زندگی» است كه مطابق آن شهروندان جامعه با در نظر گرفتن شرایط زیستی خود، توقع خود را از امید به زنده ماندن بیان میكنند. از میان كشورهای سعادتمندی كه بیشترین امید به زندگانی میان مردمان آن دیده میشود میتوان به ژاپن اشاره كرد كه این عدد در میان زنان آن به ۸۴ سال و میان مردان به ۷۸ سال میرسد.كشورهای شمال آمریكای لاتین نظیر پاناما، ونزوئلا، كلمبیا و پرو و كشورهای جنوبشرقی آسیا نظیر اندونزی و ویتنام خوشبختترین كشورهای جهان هستند. البته نباید نقطهای سبز رنگ میانه نقشه را هم نادیده گرفت. در شمالیترین نقطه قاره آفریقا و در میان كشورهای بختبرگشتهای نظیر لیبی و الجزیره، ظاهرا مردم تونس زندگی شادمانهای را سپری میكنند. در قلب آسیا، جالب است كه مردمان تاجیكستان شادترین مردمان هستند.
ایران كه هم زبان و همفرهنگ تاجیكستان است در نقشه رنگ زرد به خود گرفته به این معنا كه اگرچه ایرانیها خود را شاد و سعادتمند نمیدانند اما اوضاعشان خیلی هم بد نیست. در یك نگاه كلی میتوان مدعی شد مردم ایران به اندازه مردمان عربستان، هند، الجزیره و برزیل خود را به خوشبختی نزدیك احساس میكنند اما آنچه در این نقشه بیشتر از هر چیز قابل توجه است مناطق قهوهای رنگی هستند كه جزو ناسعادتمندترین كشورها طبقهبندی شدهاند. نكته جالبتر این است كه در این كشور ثروتمندترین كشور جهان (آمریكا) به همان اندازه قهوهای رنگ است كه كشورهای فقیر آفریقایی (نظیر زامبیا، آفریقای جنوبی، زئیر، آنگولا، سودان و چاد). اوضاع خوشبختی در روسیه هم چندان مساعد به نظر نمیرسد. این كشور پهناور كه دشتهای یخزده سیبری را فراگرفته است، افسردهترین كشور شمال آسیا و اروپا به حساب میآید. كشورهای تازه استقلالیافتهای نظیر اوكراین و بلاروس كه از بدنه اتحاد جماهیر شوروی جدا شدهاند نیز به همان میزان افسرده هستند. نكته دیگر كه در راهنمای سیاره خوشبخت توجه را به خود جلب میكند رنگ تیره كشورهای حاشیه خلیجفارس بهخصوص امارات متحده عربی است كه آنقدرها كه برجها و آسمانخراشهایش ادعا میكنند، سعادتمندی را به مردمانش هدیه نداده است. كشورهای خاكستری رنگ (نظیر افغانستان، عراق، سومالی و گرینلند) كشورهایی هستند كه اطلاعات موثقی درباره آنها وجود ندارد.
بزرگمهر شرف الدین
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست