جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

رفع یک سوءتفاهم


رفع یک سوءتفاهم

نگاهی به زندگی با چشمان بسته

سینمای اجتماعی در ایران و حداقل بعد از انقلاب مورد توجه فیلمسازان و مخاطبان سینما بوده است. دلیلش اینکه این‌گونه زندگی مردم را بازتاب می‌دهد. آنها در این‌گونه فردیت و نوعیت مناسبات زیست اجتماعی و هم چالش‌ها و واقعیت‌های پنهان و آشکار زندگی خود را شاهد هستند. از منظری بهتر و عینی‌تر می‌توانند با واقعیت وجودی فردی و اجتماعی خود مواجه شوند و درباره خودشان قضاوت کنند و به همین منوال می‌توانند شاهد صادقی بر بود جامعه در مقایسه با نمودی باشند، که سعی در القای آن می‌شود. اهمیت چنین سینمایی را می‌توان در رابطه سه‌گانه مردم و فیلمساز و تصویر وجودی جامعه در مقایسه با آن چه میل به فعلیت یافتن آن دارد، جست‌وجو کرد. فیلمساز اجتماعی با هر دیدگاه و نگره‌ای ناگزیر به اصل وفاداری به ترجمان تصویری جامعه و مناسبات اجتماعی، فرهنگی، دینی و در گام بعد نقد غیرمستقیم نابهنجارها است.

از این منظر ذات این سینما اگر خود را ملزم به رعایت اصل وفاداری به ترجمان تصویر جامعه بداند، چالشگر، خرده‌گیرانه، انتقادی و از جهاتی اعتراضی خواهد بود. بدیهی است علت و عوامل این شکاف‌ها و تناقض‌ها می‌تواند ریشه سیاسی، فرهنگی، تاریخی، شخصیتی و تربیتی و خانوادگی داشته باشد اما متأسفانه مشخص نیست چرا به‌جای برخوردهای نقادانه و متعهدانه سعی در نادیده انگاشتن، بی‌تفاوتی و بعضاً با فضاسازی و پاک کردن صورت مسئله و طرح مسائل انحرافی و بخصوص پیش کشیدن پای دین، تبدیل به ابزاری برای تسویه حساب‌های سیاسی و شخصی و جناحی می‌شود؛ روشی که برخی منتقدین یا بهتر بگویم مخالفان فیلم زندگی با چشمان بسته ساخته در مواجهه با آن پیش گرفتند. اینکه آیا چنین روش‌هایی در اصل با دغدغه دین‌مداری اتخاذ می‌شود، یا انگیزه‌ها و دغدغه‌های دیگری نقش دارند، به استناد یک نمونه (فیلم کتاب قانون ساخته کمال تبریزی) که اتفاقاً قرابت‌های زیادی با فیلم صدرعاملی دارد، می‌توان قضاوت واقع بینانه‌تری داشت.

در فیلم مورد اشاره فیلمساز بطور صریح و بی‌پرده در قالب طنز بر شکاف‌های غیرقابل کتمان میان بود ما (به معنای آنچه هستیم) در مقایسه با نمود ما (یا آنچه در حرف به آن تظاهر می‌کنیم) انگشت می‌گذارد. فیلم شفاف و ساده به ما می‌گوید ما در رفتار و کردار فردی و اجتماعی آنی نیستیم که از منظر اعتقادی باید باشیم. جنس این واقع‌بینی و چالش را از هر زاویه و نوعی که تعبیر کنیم، اما نمی‌توانیم در واقعی بودن صورت مسئله تردید کنیم. حالا اگر بخواهیم همین نگاه را معطوف به جنبه‌های دیگر و عینی‌تری از مناسبات جامعه کنیم، به همان اندازه هم باید واقع‌بینانه‌تر و هم موشکافانه‌تر و هم چالش‌گرانه برخورد کنیم. فیلم صدرعاملی کم و بیش بر همان حفره‌ها و شکاف‌ها در شکلی وسیع‌تر و با همان نوع مناسبات تناقض‌آمیز میان رفتار و عمل تأکید می‌کند. در کتاب قانون آن حفره‌ها از تضاد میان باورهای ذهنی و رفتارهای عینی هویدا می‌شود. کسی هم معترض و متعرض به این نشد که دین و جامعه دینی به چالش کشیده شده است. دلیلش این بود که واقعیت بیرون از قاب چه بسا گزنده‌تر و تلخ‌تر بر این تناقض‌ها و تضادها تأکید دارند.در واقع هر دو فیلمساز بر یک واقعیت غیرقابل کتمان انگشت می‌گذارند و آن تأکید بر مرزهای پیدا و ناپیدای میان بود و نمود ما آدم‌های مذهبی است.

حالا سؤال این است که درونمایه و پیام فیلم عاملی با کتاب قانون چه تفاوت ماهوی دارند. هر دو فیلمساز به نوعی مناسبات رفتاری جامعه یکی با نگاه دین محورانه و دیگری مناسبات عرفی و سنتی با نگاه جامعه شناسانه را نقد می‌کنند. تفاوتی اگر باشد در شکل و دایره میدانی آدم‌ها است که یکی به چارچوب مناسبات خاص خانواده‌ها محدود می‌شود و دیگری نگاهش را به مناسباتی وسیع‌تر تعمیم می‌دهد. اگر در کتاب قانون بر پدیده غیبت کردن به مثابه یک حرام شرعی تأکید می‌شود، در اینجا سرک کشیدن همسایگان به زندگی خصوصی یکدیگر وجهی رفتاری از یک فعل حرام و زشت اجتماعی را به رخ ما می‌کشد. یا با انگشت‌گذاشتن روی شخصیـــت‌هایی که در گفتار حافظ ناموس و ارزش‌های اخلاقی و به اصطلاح غیرتی هستند، اما عملاً تمامی آن باورها و اعتقادات گفتاری را زیر پا می‌گذارند. آیا تصویر کردن این تناقض‌ها که در واقعیت اجتماعی بر وجود آن اذعان بیشتری هم داریم، معنای نفی و زدن زیر آب دین را می‌دهد، یا برعکس ناشی از درد دین و نتیجه و بازتابش نقد رفتارهای غیردینی و تلاش برای زدودن مناسبات زشت از حریم دین و دینداری. آیا انگشت گذاشتن روی آدم‌هایی که با سوء استفاده از موقعیت اجتماعی و مشروعیت به ‌ناحق غصب شده دینی، باعث ترور شخصیتی دیگران می‌شوند، تحریف دین است یا رسواکردن سوء استفاده‌چی‌ها از دین و اگر قرار باشد سینما به عنوان مؤثرترین ابزار نقد این آدم‌ها و مناسبات غلط موضع منفعل و بلاتکلیفانه و خنثی داشته باشد، در این صورت چه سازوکارهایی می‌توانند این نقش و وظیقه را انجام بدهند.

دیگر سخن اینکه که چه کسانی به خود جرأت می‌دهند از چنین مناسباتی تحت عنوان دفاع از حریم جامعه و مناسبات دینی دفاع کنند. دفاع از چنین انگاره‌های عقب‌مانده و ارتجاعی و غیراخلاقی و زشتی چه سنخیتی با روح و معنا و ذات و حقیقت وجودی دین دارد. برخلاف تصور اشتباه این آقایان، نقد جامعه دینی الزاماً به معنای نقد حقیقت دین نیست. این مغلطه هم می‌تواند ناشی از یک سوء برداشت و ناآگاهی از تفاوت میان حقیقت دین و جامعه دینی باشد و هم ناشی از غرض‌ورزی و برخی فاکتورهای سیاسی و غیرسیاسی.

در ردیه‌ای که با عنوان وقتی یک روحانی‌زاده سعی می‌کند اثبات کند دین افیون توده‌هاست! بر فیلم زندگی با چشمان بسته نوشته شده، متأسفانه در عین غرض‌ورزی یا ناآگاهی، جامعه دینی معادل و مترادف حقیقت دین تلقی و تعبیر شده بود و بدتر از همه اینکه بر پایه چنین توهم و مغلطه‌ای چنان نتیجه‌گیری و مفهوم‌تراشی صریح و غیرمنصفانه‌ای صورت گرفته است. غافل از اینکه دین باوران واقع بین اتفاقاً با تأکید بر همین توهم و مغالطه یعنی معادل گرفتن حقیقت دین و جامعه دینی سعی در اثبات غرض‌ورزی و عدم اطلاع واقع‌بینانه مارکس درباره مذهب دارند.

ابوالفضل نجیب



همچنین مشاهده کنید