جمعه, ۱ فروردین, ۱۴۰۴ / 21 March, 2025
مجله ویستا

آسمان زرد کم عمق, نابودی در اوج زیبایی


آسمان زرد کم عمق, نابودی در اوج زیبایی

فیلم که این روزها روی پرده است, به داستان زن و شوهری می پردازد که در حاشیه زندگی آنها قتلی اتفاق افتاده است

فیلم آسمان زرد کم‌عمق که این روزها روی پرده است، به داستان زن و شوهری می‌پردازد که در حاشیه زندگی آنها قتلی اتفاق افتاده است.در فیلم شاهد زندگی مرد و همسرش (غزل) پس از فاجعه هستیم، فاجعه‌ای که به صورت مدور برای آن‌ها تکرار می‌شود. بنابراین شروع فیلم نگاهی فلسفی به مقوله زیبایی و پسارستاخیز، (پس از مرگ) داشت. بنابراین نام فیلم گزیده‌ای از مفهوم فلسفی فیلم است.

آنچه در هنر سینما همواره مورد توجه بوده، استعاره و نماد است. نام فیلم خود استعاره‌ای است از لحظه مرگ است که بر ساختار دوری و ابزورد فیلم تأثیر می‌گذارد. <آسمان زرد کم‌عمق> در قالب یک <ضد روایت> ما را در لحظه خیرگی و تحیر مهران به مرگ همسرش و یا غزل در لحظه مرگ خانواده‌اش قرار می‌دهد. کلیت اثر خیرگی و تحیر انسان به زیبایی و عمق زیبایی و فرو ریختن ناگهانی آن است. بهرام توکلی در ابتدا روایت غیرخطی را در نظر گرفته است. بنابراین مرد درباره همسرش غزل می‌گوید. این نوع روایتگری که عمدتاً در نظر دارد تا مخاطب به مفاهیم فلسفی توجه کند؛ در برخی فیلم‌های دیگر از جمله <گاوخونی> دیده شده است هرچند <گاوخونی> براساس یک رمان نوشته مدرس صادقی ساخته شد.

فیلم با روایت مهران از همسرش غزل شروع می‌شود و این‌که او یک عکاس است. همچنین تصاویر زیبا از طبیعت با مفهومی که روانپزشک درباره« نابود شدن در اوج زیبایی» نسبت دارد. این تکنیک سبب جذابیت فیلم شده است. - مهران- راوی زمانی شروع به سخن گفتن می‌کند که در تصویری فیکس شده است. در لحظه‌ای از زیبایی متحیر شده و آن لحظه، تصویری است که در دوربین ثابت شده. همین تکنیک عکاسی در جریان درام از اهمیتی ویژه برخوردار می‌شود. زیرا غزل نیز لحظه مرگ خانواده‌اش را همچون تصویر آسمان زرد کم‌عمق در ذهن ثابت کرده و درپایان فیلم متوجه می‌شویم که همسرش نیز تصویر مرگ و نیستی غزل را در قالب عکس آسمان زرد کم عمق در ذهن ثابت می‌کند. دریچه ذهنی که همچون دوربین عکاسی از خاطرات حضور غزل عکاسی می‌کند. اگر با این دیدگاه به فیلم نگاه کنیم ساختار ضد‌روایتی و خرده روایتی مفهوم تازه‌ای می‌گیرد. درکنار روایت فلسفی مرد از غزل، لحظات زندگی‌شان در خانه‌ای که زیبایی‌اش فرو ریخته، پیش‌بینی از زندگی آنهاست. این پیش‌بینی در دل روایت‌های مهران گفته می‌شود.

بازی با روایت‌ها، خود به خود بازی با زمان را نیز ایجاد می‌کند. اما با حضور عروس و داماد برای بازگرداندن ماشین، روایت شکل خطی می‌گیرد و روند فیلم دوگانه می‌شود. حال ساختار روایی وکشمکش کشته شدن شخصی موتوری که داماد با او تصادف کرده، اهمیت پیدا می‌کند. این روایت رئالیستی فرم ضدروایتی فیلم را مخدوش می‌کند و حتی زمان روایتی و زمان در خاطرات مهران و غزل در عکس‌ها را مخدوش می‌کند. از اینجا به بعد تا پایان، فیلم قوام روایتی خود را از دست می‌دهد و فیلم، مخاطب خود را از خواص به عام تقلیل می‌دهد.

تا پیش از حضور عروس و داماد روند فیلم یادآور فیلم‌هایی همچون <گاوخونی> بهروز افخمی است. هر دو ساختار روایی غیررئالیستی دارند. هرچند روایت با نریشن به ساختار فیلم آسیب می‌رساند.

از لحاظ تصویربرداری گاهی تصاویر زیبای فرو ریخته ابتدای فیلم یادآور استاکر ساخته تارکوفسکی بود. زیرا استاکر داستان منطقه‌ای اسرارآمیز در دنیای پس از فاجعه است و ما شاهد زندگی مرد و همسرش غزل پس از فاجعه هستیم، فاجعه‌ای که به صورت مدور برای آن‌ها تکرار می‌شود. بنابراین شروع فیلم نگاهی فلسفی به مقوله زیبایی و پسا رستاخیز، (پس از مرگ) داشت. نام فیلم گزیده‌گویی مفهوم فلسفی فیلم بود. از سوی دیگر درابتدای فیلم استاکر نیز ما شاهد لحظاتی ازپوسیدگی، لجنزار، رنگ‌های چرک وآمیخته با رنگ خاکستری هستیم. هیچ رنگی جلاوشفافیت ندارد. همین فضا از تیتراژ فیلم یادآور نگاه فلسفی آسمان زرد کم عمق است. اما بعد از حضور عروس و داماد ناگهان بستر رئالیستی و فضای واقعی در جریان فلسفی باعث تداخل فیلم شده و ماهیت اثر را از هم می‌پاشد.

جایگاه رنگ زرد کنایه‌ای از خورشید، رنگ ابدیت وجاودانگی است. در یونان باستان الهه‌ها و دوشیزگان را با رنگ زرد زعفرانی به تصویر می‌کشیدند. درچین و تمدن مسیحی غرب و تا حدی ایران، این رنگ سمبل تقدس است و معمولاً هاله دور سر مقدسان با رنگ زرد نشان داده می‌شود. حال استعاره رنگ زرد برای آسمان توجه به رنگ آبی آسمان را نیز ایجاد می‌کند. آبی که خود یادآور خرد است. فراست،کشف و شهود را به همراه دارد. بصیرت و اشراق و اندیشه را معنا می‌کند. آبی رنگی درونی است که در انسان حالتی ماورایی ایجاد می‌کند. در اندیشه مسیحی رنگ آبی نمادی ازملکوت، حقیقت ملکوتی، ابدیت، ایمان و رنگ مریم عذراست. آبی درتفکر ایرانی نمادپاکی و معنویت است. بنابراین با احتساب معانی ضمنی رنگ‌ها در بستر نام فیلم، شاید بتوان گفت جمله «تقدس و معنویتی کوتاه از حضور غزل که برای جوان لحظه‌ای نشان داده شده» بیانگرمفهوم فیلم است. این تقدس همسر برای لحظه‌ای مهران را به شگفتی می‌رساند. شگفتی که تنها در لحظه مرگ خلاصه می‌شود. لحظه آسمان زرد کم‌عمق از گستره مفاهیم فیلم که بگذریم بازی بازیگران بر جریان رئالیستی اثر بیشتر تأکید دارد. تنها صابر ابر گاه فضایی غیر رئالیستی را در بازیگری‌اش لحاظ کرده است. درحالی که انتظار می‌رفت ترانه علیدوستی فضای غیررئالیستی خاطره حضورش را نشان دهد.