شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

بنفشه و شاپرک


بنفشه و شاپرک

بنفشه ای دیدم
که توی صحرا بود
چه خوب می خندید
چقدر زیبا بود!
به سوی او رفتم
بنفشه را چیدم
بنفشه غمگین شد
ومن نفهمیدم
به او چنین گفتم:
بنفشه زیبا!
بخند، چون دیگر
تو نیستی تنها
بنفشه …

بنفشه ای دیدم

که توی صحرا بود

چه خوب می خندید

چقدر زیبا بود!

به سوی او رفتم

بنفشه را چیدم

بنفشه غمگین شد

ومن نفهمیدم

به او چنین گفتم:

بنفشه زیبا!

بخند، چون دیگر

تو نیستی تنها

بنفشه خوبم

به من نگاهی کرد

غم دلش را او

به روی لب ،آورد:

چرا جدا کردی

ز خانه ام من را؟

دوباره برگردان

مرا به آن صحرا

مگر نمی دانی

که شاپرک آنجاست

بدون من الآن

چقدر او تنهاست!

ز حال او من را

تو با خبرگردان

مرا به آن صحرا

دوباره برگردان

سید احمد میرزاده