دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

پاییز افول طبیعت, طلوع شهر


پاییز افول طبیعت, طلوع شهر

فصل ها هر کدام علامت ها و نشانه های خاص خود را دارند سفیدی برف, سبزی بهار و گرمای تابستان زمستان آدمک های سفید برفی, بهار شکوفه هایش و تابستان با دریا و تعطیلاتش اما پاییز نشانه های عجیب تری دارد, نشانه ای وابسته به صدا و رنگ

فصل‌ها هر کدام علامت‌ها و نشانه‌های خاص خود را دارند؛ سفیدی برف، سبزی بهار و گرمای تابستان. زمستان؛ آدمک‌های سفید برفی، بهار؛ شکوفه‌هایش و تابستان با دریا و تعطیلاتش اما پاییز نشانه‌های عجیب‌تری دارد، نشانه‌ای وابسته به صدا و رنگ.

شاید بهار را هم بتوان با صدای پرنده ها توصیف کرد و زمستان را با صدای سوز و توفان سرما، اما پاییز است و صدای خش خش برگ ها زیر پا. پاییز است و رنگ زرد و سرخ برگ ها. کسی از بهار بد نمی گوید، زمستان بجز سرمایش آن هم برای سرمایی ها و بی خانمان ها خبری ناگوار ندارد. تابستان هم که همه شادی است و غوغای آفتاب. در این میان اما خزان پرقدرت است و جز عشق و نفرت، حسی میانه و خنثی نمی آفریند. عشاق عاشق پاییزند و شکست خورد ه های عشق در پاییز دلگیرند و افسرده. پاییز یا افسرده می کند یا آرام؛ یا دعوت به قدم زدن طولانی می کند یا وادار به خانه نشینی مدام؛ یا حبس یا آزادی!

خزان در ترانه های عاشقانه فراوان توصیف و در سروده های سیاسی هم به تلخی از آن یاد شده است. پاییز ابهام طبیعت و بیشتر از همیشه اثبات کننده این اصل است که لذت و رنج چیزی در درون ماست. می توانیم از زیبایی رنگ ها و بادهای خنک و لباس های نیمه گرم پاییزی خرسند باشیم و به زیباترین عواطفمان نوازشی ببخشیم و از سوی دیگر با تعابیری تلخ از پایان و پیری و روشنایی کوتاه، تن و جان را به افسردگی و اندوه سنگین بسپاریم. می توانیم خلاصی از گرما را مبارک بشماریم و از سوی دیگر شروع سرما را تلخ و رنج آلود بشماریم. آنچه مسلم است، این که پاییز در همه این حال ها هم مقصر است و بی گناه. مقصر است به دلیل ​ بودنش و هم بی گناه است به دلیل این که بودنش طبیعی و ناگزیر است.

در صحنه اجتماع جنب و جوشی که روزهای پاییز را فرامی گیرد، بی نظیر و عجیب است. در فصل آغاز مدارس صبح ها خیابا ن ها شلوغ و پرترافیک است. بچه های قد و نیم قد با روپوش های مدرسه و کوله هایشان از میان برگ ها می دوند و شادی می کنند. پدرها و مادرها دیگر وقت استراحت ندارند و علاوه بر کار، گویا مدرسه آنها هم شروع شده است. شب های شلوغ تابستان تبدیل به صبح های پرترافیک پاییز می شود. دوباره کلاس و درس و نگرانی از تکالیف و نتایج مدرسه. تضاد بین طبیعت و فرهنگ زندگی بشری هیچ گاه به اندازه پاییز تا این حد آشکار نیست. افول طبیعت و طلوع شهر. شب های خلوت پاییزی، خانه هایی که چراغ هایشان زودتر از همیشه روبه خاموشی می رود. انگار که شب فراوان است و بی ارزش و آنچه قیمتی است روز است و آفتاب، مغلوب شدن شب های شاد تابستانی در مصاف با روزهای پرکار پاییزی، از تغییرات عمده فصل برگریزان است.

پاییز را اگر با توجه به اعتدال فصلی بنگریم در نقطه خاصی قرار دارد؛ اعتدالی بین استقرار و استحکام طبیعت در تابستان و انقلاب زمستان. زمستان زمین را دگرگون می کند، اما بهار و سپس تابستان نقطه اثبات و به اندازه رسیدن طبیعت است. پاییز در این میان کمی از بهار دارد و کمی از زمستان. از سرما و بی باری طبیعت بهره ای دارد و از اعتدال و اندازگی هم بهره ای. از نظر ستاره شناختی این فصل را میان دو نقطه اعتدال پاییزی و انقلاب زمستانی می دانند. پاییز مقدمه ای بر دگرگونی است، نه خود دگرگونی. دگرگونی در زمستان رخ می دهد. پاییز تنها زمینه است و بارقه های اول دگرگونی. شاید به همین دلیل هم از قدیم گفته اند جوجه را آخر پاییز می شمارند، یعنی نتیجه کار در زمان استقرار و ثبات مشخص می شود. پاییز در انتها به ثبات می رسد که زمان غلبه مطلق و انقلابی سرماست.

واژه فارسی پاییز را برگرفته از p۲۵۷;ti-z(a)ya ـ به معنی «نزدیک زمستان» دانسته اند. این واژه مرکب از p۲۵۷;ti پیشوند به معنی «نزدیک، کنار» و z(a)ya «زمستان»، برگرفته از اوستایی zyam «زمستان» است. درباره ریشه شناسی پاییز، پیشنهادهای دیگری نیز مطرح شده و برخی محققان، پاییز را از ایرانی باستان pati- daiza «خرمن، محصول» برگرفته از daiz«انباشتن، گردآوردن» و یا از ایرانی باستان p۲۵۷;ta ـ «افتادگی، سقوط» از ریشه pat ـ «افتادن» و پسوند e۲۶۹; یا مشتق از ایرانی باستان pati-aixa مرکب از پیشوند pati و aixa «سرما، یخ» نیز دانسته اند.

سال در نزد اقوام هند و اروپایی به سه فصل زمستان، بهار و تابستان تقسیم می شده است. این مساله در کنار نوع نام یافتن پاییز و معنا و ریشه های این لغت نشان می دهد که خزان همانند فصل های دیگر معنای مستقلی نداشت، نزدیک زمستان بودن، مهم ترین هویتی است که آدمیان در ابتدا به پاییز دادند اما کار به اینجا ختم نشد. به همین دلیل که پاییز جایگاهی بود که به طور طبیعی و بسادگی کنار فصل های دیگر قرار نمی گرفت، تفسیر و نگاه انسانی بیشتر از فصل های دیگر بر آن غلبه کرد. در واقع با آشنایی انسان های ابتدایی با کشاورزی بود که این فصل به بهار و تابستان و زمستان افزوده شد.

آثار هنری نظیر شعرها، ترانه ها و نقاشی هایی که با نگاه به پاییز و مشتقات انسانی آن تولید شده، نشانه ای از میزان علاقه و توجه فرهنگ بشری بخصوص طبایع لطیف به این فصل است. با توجه به میزان اختیار انسان در لذت بردن یا نبردن از این فصل باید راه های همنشینی با پاییز را آموخت. باید روزهایش را گرامی داشت. پاییز بهترین فصل برای سفر است. جاده های رنگین و خلوتی که به شهرهای شمالی ایران منتهی می شود، در پاییز تصویری دگرگون و غریب دارند. قدم زدن در پارک های شهر، شنیدن موسیقی های پاییزی و دیدن فیلم های عاشقانه، پاییز را خوش طعم می کند. هر پاییز جلوه ای از طبع متغیر و نو شدن عواطف انسانی است. همان طور که در سینما اکران تابستانی و اکران عید، هویت و وسواس خاصی می طلبد، شاید بد نباشد که هر انسانی هم فکر شده و با وسواس در خانه خود جشنواره ای از فیلم های پاییزی راه بیندازد. به میزانی که اختیار به ما داده می شود، به میزانی که قدرت تفسیرمان از یک فصل زیاد می شود، نیاز به مهارت در لذت بردن هم در ما بیشتر می شود. مهارت حل شدن در دگرگونی و درک آخرین ماه ها و روزهای اعتدال قبل از انقلاب توفانی زمستان.

ایرانیان همواره با جشن ها، میانه خوبی داشته اند. هر فصلی چندین جشن برای ایرانیان داشته است که هر کدام معنا و مفهوم خاص خود را تداعی می کردند. این جشن ها نشانه همان همنشینی و هماهنگی با فصل ها بوده که شامل پاییز هم می شده است. جشن های بهاری، تابستانی، پاییزی و زمستانی اغلب نشانه هماهنگی و درک عمیق جامعه ایرانی از طبیعت بوده است، نوعی هم آوازی و طبیعت گرایی که در آن رسیدن به تعادل و هماهنگی و اعتدال در کنار طبیعت، ارزشی شایسته جشن بوده است و نوعی شکرگزاری عملی نسبت به آنچه طبیعت به انسان ارزانی داشته است. آنچه در ادامه می آید، سه جشن مهم پاییزی است که از ایران باستان به جامانده اند:

● مهرگان

روز شانزدهم ماه مهر به نام ایزد مهر نامیده شده که تلاقی این دو نام، هنگام برگزاری یکی از جشن های ایرانی است به نام مهرگان. این جشن شش روز طول می کشیده تا روز بیست و یکم (رام روز) که مهرگان بزرگ نامیده می شد. جشن مهرگان قطعا پیش از زردشت وجود داشته است. زمان آن تقریبا در آغاز نیمه دوم سال و رفتن به پیشواز زمستان است. درباره پیدایش آن روایت های مختلفی در دست است، اما مشهورترین آنها در بزرگداشت این جشن پیروزی فریدون بر ضحاک و به بند کشیدن ضحاک در کوه دماوند است.

● آبانگان

روز دهم ماه آبان به نام ایزد موکل آب، آناهیتا نامگذاری شده است که در این روز، جشنی موسوم به آبانگاه برگزار می شود. در روایت ها آمده در این روز زو یا زاب، پسر طهماسب به پادشاهی رسید و مردمان را فرمود تا جوی ها بکنند و آب ها را در آن روان کنند. جشن آبانگان تا ورود اسلام به ایران با حضور در کنار آب ها و با شادی و خواندن نیایش های مربوط به ایزدان آب برگزار می شده است. این جشن در تقویم امروزی روز چهارم آبان است.

● آذرگان

روز نهم ماه آذر ـ که به نام ایزدآذر از ایزدان مهم ایران باستان نامگذاری شده ـ جشنی به نام آذرگان که از جشن های مربوط به آتش است، برگزار می شده است. مطابق تقویم امروزی این روز سوم آذر است و تنها زرتشتیان با رفتن به آتشکده ها و خواندن نیایش آن را گرامی می دارند.

منابع:

بهار، مهرداد (۱۳۷۶) پژوهشی در اساطیر ایران(پاره نخست و پاره دویم)، تهران: آگه

حسن دوست، محمد(۱۳۸۳) فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی جلد اول (آ ـ ت) تهران: نشر آثار فرهنگستان زبان و ادب فارسی.

بهرامی، عسکر(۱۳۸۳)جشن های ایرانیان. تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی

سهراب شکیب