شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

اندر ماندگاری جلال


اندر ماندگاری جلال

مرگ بعضی از چهره های نامدار قبل از انقلاب اسلامی همواره با اما و اگرهایی از تردید و ناباوری روبرو بوده است که به عنوان مرگ های مشکوک تاریخ معاصر یاد شده است مرحوم جلال آل احمد از آن جمله است که علت مرگ را باید در سایه های شوم و خوف ناک دستگاه ساواک رژیم پهلوی یافت

مرگ بعضی از چهره های نامدار قبل از انقلاب اسلامی همواره با اما و اگرهایی از تردید و ناباوری روبرو بوده است که به عنوان مرگ های مشکوک تاریخ معاصر یاد شده است؛ مرحوم جلال آل احمد از آن جمله است که علت مرگ را باید در سایه های شوم و خوف ناک دستگاه ساواک رژیم پهلوی یافت. اما آن چه جای ذکر است این که با وجود سپری شدن سال های فراوان از مرگ آن بزرگان هنوز افکار، اندیشه ها و آثار آنان در جامعه ما ساری و جاری و ماندگار است و هرگز غبار نسیان و فراموشی و گذر زمان نتوانسته است از محبوبیت و مقبولیت آنان بکاهد. در این میان مرگ نابهنگام و تشییع جنازه و دفن عجولانه جلال باعث شد که شایعه مرگ مشکوک او به وسیله ساواک قدرت گیرد، مخصوصاً آن که گزارش های لحظه به لحظه ساواک از اعمال و رفتار و گفتار جلال و ارتباط و دیدار او با امام خمینی(ره) و همچنین نامه او به امام خمینی(ره) به این شائبه و شک، قدرت بیشتری می بخشید. شمس آل احمد قویاً به عامل بودن ساواک در قتل برادر معتقد است و شرح مفصلی نیز درباره این جریان در کتاب «از چشم برادر» آورده است.

جلال در یازدهم آذر ۱۳۰۲ در محله پاچنار تهران و در خانواده ای روحانی چشم به جهان گشود، پدربزرگ جلال، سیدمحمدتقی طالقانی در ۱۴سالگی اورازان را به قصد تحصیل به سوی قم ترک می کند و پس از چندی رهسپار نجف اشرف می گردد و پس از سال ها تحصیل و اقامت و کسب درجه اجتهاد به تهران بازمی گردد. پدر او نیز سیداحمد الحسینی طالقانی تحصیلات خود را در حوزه مروی تهران به سرانجام می رساند. و در ۲۲سالگی پس از مرگ پدر جانشین او در اداره مسجد پاچنار می گردد. آیت الله طالقانی پس از ذکر خویشاوندی با جلال می گوید: «پدر ایشان از پیشنمازان خوش بیان و متعبد بود. اهل دعا بود و در محله های جنوبی تهران می نشستند.» (روزنامه کیهان ۲۰/۶/۵۹)

با عنایت به موارد یاد شده به جرأت می توان گفت که جلال آل احمد در خانواده و محیطی مذهبی دیده به جهان گشوده است اما آنچه درا ین مقال موردنظر است، بررسی جنبه ادبی و هنری قلم جلال آل احمد است. شاخص ترین ویژگی جلال در حوزه ادب و هنر نثر و نوشته ها و ترجمه های او است.

او نویسنده ای پرتلاش است که با مردم از راه قلم و نگارش ارتباط برقرار می کند. در زمینه ترجمه نیز جلال مترجمی بسیار توان مند است. ترجمه «قمارباز» اثر «داستایوفسکی» و «بیگانه» و «سوءتفاهم» اثر «آلبر کامو» و «دست های آلوده» اثر «ژان پل سارتر» نشان از مهارت و تخصص او در این زمینه دارد.

توجه ایشان به دین و مذهب هم جای تأمل دارد. انتشار سفرنامه حج «خسی در میقات» در سال ۱۳۴۵ بیان گر رویکرد مذهبی و اخلاقی اوست. در این سفرنامه که جمله گزارش است همه جا چشمان تیزبین او کار می کند تا آن جا که او در این سفرنامه به «کسی در میعاد» تبدیل می شود و «چشم دل» می گشاید و آن چه نادیدنی است می بیند.

جلال می گوید: «وقتی سعی را می رفتم، سعی اول را که رفتیم برایم چیز مهمی جلوه نکرد سعی دوم و سوم کم کم چنان مشتعل شدم و چنان احساس هیجان و التهاب کردم که دیدم تحمل آن برایم مشکل است آرزو کردم که این سرم را به این سنگ های دیوار سعی بزنم تا بترکد.» (خسی در میقات، صفحه۴۱)

دیگر اثر ماندگار و متفاوت او کتاب «سنگی به گوری» است. این زندگی نامه خود نوشت محصول روزهای آخر حیات اوست که آن را در ۲۰دی ماه ۱۳۴۲ و شش ماه قبل از مرگش نوشته است و در این اثر به نوعی خود فاش سازی نموده و خویشتن خویش را بدون ملاحظات متعارف و محافظه کاری های موسوم و آن گونه که در واقع بوده است بیان می کند و به قول «سیمین دانشور» جلال در این کتاب نقاب از روی خویش برمی دارد و ماهیت خویش را هویدا می سازد. در آخرین صفحات این کتاب آمده است که: من این صفحات را همچون سنگی بر گوری خواهم نهاد که آرامگاه هیچ جسدی نیست و...

درخصوص مرگ جلال هم باید گفت که مرگ جلال در اوج فشارهای ساواک و در سال ۱۳۴۸ اتفاق افتاد. این اتفاق در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ و در برهه ای که جلال شش ماه آخر عمر خود را عمدتاً به سکوت می گذراند در اسالم گیلان روی داد. ایشان به همراه همسرش برای تعطیلات به اسالم رفته بود تا در کلبه خود ساخته اش از طبیعت، سکوت تنهایی آن منطقه برای تمرکز، تفکر و نوشتن بهره گیرد و همان جاست که ناگهان در قلب خود احساس درد می کند. او در اول گمان می کند که سرماخوردگی است ولی لحظه به لحظه حالش بدتر می شود و درحالی که سالم و سرحال به نظر می رسد مرغ روحش به سوی آشیانه ابدی پر می کشد.

برروی سنگ قبر سفید و ساده او که در شبستان مقبره های مسجد فیروزآبادی شهرری قرار دارد تنها یک امضا و تاریخ حک شده است و چند قدم آن سوتر بر دیواری که جلال در پای آن خفته است این عبارت به چشم می خورد «آرامگاه ابدی جلال آل احمد، مردی که در میقات خسی و در ادبیات کسی بود، هم او که جلال آل قلم بود» و لهذا در پایان باید گفت که نام و یاد جلال به واسطه آثار ارزش مندی که در عرصه تفکر و اندیشه و ادب معاصر برجای نهاده است ماندگار خواهد بود و همواره در میان کتاب ها و آثارش زنده و باقی است و به حیات خود ادامه می دهد.

علی خوشه چرخ آرانی