جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ناباكوف بر لبه تیغ


ناباكوف بر لبه تیغ

ناباكوف را راستگرا می دانند بیشتر به این دلیل كه منتقد سرسخت انقلاب اكتبر بود در بسیاری از داستان های ناباكوف, به خصوص در رمان های دوره اول او كه به روسی نوشته است, نیش و كنایه های بسیاری به انقلاب اكتبر دیده می شود

ناباكوف را همگان به عنوان نویسنده‌ای راستگرا و محافظه‌كار می‌شناسند و كمتر كسی تا به حال به تفاوت ناباكوف سخنران و منتقد، با ناباكوف نویسنده بذل توجه كرده است.

ناباكوف را راستگرا می‌دانند بیشتر به این دلیل كه منتقد سرسخت انقلاب اكتبر بود. در بسیاری از داستان‌های ناباكوف،‌ به خصوص در رمان‌های دوره اول او كه به روسی نوشته است، نیش و كنایه‌های بسیاری به انقلاب اكتبر دیده می‌شود.

ناباكوف صریح‌ترین و تندترین انتقادها را به زبان خاص خود و با طنز بسیار سرد و تلخی كه خود استاد پرداختن آن است، نثار اشتباهات لنین و جنایات استالین می‌كند.

در بسیاری از موارد، به‌خصوص در مورد استالین، ناباكوف كاملا بر حق است و آن چپگرایان جزم‌اندیشی كه چشم بر فجایع شوروی بعد از انقلاب اكتبر می‌بندند، كماكان بر طبل انقلاب استالینیستی می‌كوبند و استالین را پدر معنوی خود می‌خوانند، یا مغرضند یا ساده‌لوح.

همان كتاب عالی ری مدودوف كه به فارسی نیز ترجمه شده است (در دادگاه تاریخ، ری مدودوف، منوچهر هزارخانی،‌ نشر خوارزمی) آنقدر دقیق اشتباهات لنین و جنایات استالین را شرح داده است كه نیاز به منبع دیگری نیست. اما ماجرا به همین جا پایان نمی‌پذیرد.

لنین در دفترهای فلسفی‌اش، برای توضیح دیالكتیك به زبان ساده، از مثال ساده لیوان استفاده می‌كند. آن چیزی كه به سادگی لیوانش می‌نامیم، ممكن است آن قدر سنگین باشد كه منجر به قتل كسی شود، و ممكن است از ورق كاغذی سبك‌تر باشد.

كاركرد اصلی لیوان نوشیدن آب است، اما اگر لیوان لب را زخم كند یا ته آن سوراخ باشد، با وجود این كه هنوز لیوان است به كار نوشیدن نمی‌آید و الی آخر. این نوع نگاه چندجانبه و در نظر گرفتن هر پدیده از جهات گوناگون، از دید لنین جوهر دیالكتیك است.

آن نگاه دیالكتیكی كه برای تحلیل هر پدیده‌ای لازم است ـ به‌خصوص كه پدیده پیچیده‌ای همچون انقلاب اكتبر موضوع بحث باشد ـ در نگاه ناباكوف سخنران و مدرس ادبیات غایب است. ناباكوف در شوروی پس از انقلاب جز این اشتباهات و جنایات چیز دیگری نمی‌بیند و آن نگاه دیالكتیكی به سرزمین مادری‌اش را باید در رمان‌های او جست‌وجو كرد.

ناباكوف در رمان‌هایش است كه آن نگاه یك‌جانبه را كنار می‌گذارد و به عمق تاریخ روسیه نقب می‌زند. او خود در مصاحبه‌ای گفته است حقیرترین آدم‌ها از نظر او آنانند كه به خاطر از دست رفتن مال و منالشان در انقلاب اكتبر به شوروی فحش می‌دهند و تنها دغدغه‌شان اسكناس‌هایی است كه بلشویك‌ها از چنگشان درآوردند.

ناباكوف آن قدر منصف است كه بین مخالفان انقلاب نیز تفاوت قائل شود و آن قدر شرافت دارد كه به خاطر از دست دادن مشتی اسكناس به همه چیز و همه كس پشت نكند.

خود او بلشویسم را عامل تباهی نوجوانی‌اش می‌داند و به همین دلیل از بلشویك‌ها كینه‌ای دیرین دارد و هیچ چیز در شوروی نیست كه رضایت او را جلب كند، اما این حرف‌ها به این معنا نیست كه ناباكوف را راستگرا بدانیم. شارحان و منتقدان ولادیمیر ناباكوف، عمدتا نكته ساده‌ای را از قلم می‌اندازند: او همان قدر كه از روسیه متنفر بود، از آمریكا نیز نفرت داشت.

این‌ها را در هیچ یك از مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های او نمی‌توان یافت، به دنبال این نفرت از آمریكا در رمان‌های او باید رفت، آنجا كه نویسنده هستی تكه‌تكه‌اش را بر صفحه‌ كاغذ می‌ریزد.هر چند ناباكوف در مصاحبه‌ها و گفتارهای گوناگونش خود را یك آمریكایی علاقه‌مند به این كشور معرفی كرده و از چهل سالگی به بعد همیشه آمریكا را سرزمین خود معرفی كرده است اما در رمان‌هایش به هیچ وجه چنین نیست.

ناباكوف در رمان‌هایش از آمریكا به همان اندازه متنفر است كه از شوروی. حمله‌های شدید او به شوروی به هیچ وجه به این معنا نیست كه او عاشق سینه‌چاك آمریكا، آزادی‌های بی قید و شرط، مصرف‌گرایی، سطحی‌نگری و گرایش‌های نژادپرستانه آمریكاییان است.

ناباكوف در رمان‌هایش به همان اندازه كه منتقد شوروی است به آمریكا نیز حمله می‌كند و ابتذال و سطحی‌نگری مردم این جامعه را به باد انتقاد می‌گیرد، منتهی از آنجا كه اكثر شارحان جدی او از دنیای انگلیسی ‌زبان برخاسته‌اند، خواسته یا ناخواسته این وجه از رمان‌های او را نادیده می‌گیرند.

شخصیت‌های اصلی داستان‌های ناباكوف در آمریكا، اغلب انسان‌هایی تك‌افتاده، از همه جا رانده و بی دست و پا هستند كه هیولای زندگی آمریكایی آنان را در خود فرو می‌برد و به مرز جنون می‌كشاند در كارهای او، در برابر ساده‌لوحی و صداقت روسی، جهان غرب جهان مردم سالوس و دورو است كه از هر فرصتی برای دست انداختن و آزار رساندن به این قهرمان ساده‌لوح بهره می‌برند و به هر نوع ابزاری متوسل می‌شوند تا از شخصیت اصلی صادق و ساده‌لوح ناباكوف سوءاستفاده كنند.

«پنین» شاید بهترین نمونه‌ چنین فضایی در بین آثار ناباكوف است. آن دسته از دشمنان ناباكوف كه او را آمریكازده‌ای ابله می‌پندارند، بعید است این رمان را بخوانند و تجدید نظر نكنند.

میلان كوندرا جایی نقل كرده است كه روزی یكی از آن زنان میانسال ابلهی كه به ادبیات عشق می‌ورزند و همیشه دور و بر نویسندگان بزرگ می‌پلكند، به گوستاو فلوبر پیله كرد كه «مادام بواری كیست؟» و جواب شنید: «مادام بواری خود من است.» این جواب زن را به فكر فرو برد، او به عقل فلوبر شك كرد كه خود را با یك زن یكی می‌گیرد و نفهمید كه «مادام بواری خود من است»

حتما معنای دیگری غیر از آن سطحی‌ترین معنای لغوی جمله نیز دارد. ولادیمیر ناباكوف نیز در جواب خبرنگاری كه از او پرسیده بود: «پنین كیست؟» همان جواب فلوبر را تكرار كرد‌: «پنین خود من است.»

ناباكوف نه درباره هامبرت، نه سباستین نایت، ‌نه جان شید شاعر شگفت‌انگیز «آتش پریده‌رنگ» و نه هیچ كدام از شخصیت‌های دیگر آثارش چنین حرفی نزده است و ماجرا وقتی جدی‌تر می‌شود كه بدانیم «پنین» شاید ضدآمریكایی‌ترین رمان ناباكوف است، و همان كسی كه ناباكوف او را «خود من» خوانده، بیشترین تحقیر و آزار را در ینگه دنیا متحمل شده است.

تیموفی پنین، شخصیت اصلی رمان ناباكوف، نمونه عالی شخصیت‌های ساده‌لوح اوست. در این رمان، ناباكوف به سه گروه به شدت حمله می‌كند: انقلابی‌های شوروی و كسانی كه در این كشور قدرت را در دست دارند، روس‌های ساكن آمریكا، آن دسته از روس‌های بی‌بخاری كه مخالف انقلاب‌اند، شیفته آمریكا هستند و منتظرند شوروی از بین برود و با عزت و افتخار به روسیه‌شان برگردند، و آمریكایی‌هایی كه هر چند استاد دانشگاه هستند و از فرهیختگان جامعه به شمار می‌روند، به زعم ناباكوف در بلاهت و سطحی‌نگری كم از دو گروه قبل ندارند.

در این میان قربانی اصلی خود پنین است؛ مردی كه در بین این سه دسته گرفتار شده و راهی ندارد جز آن كه در جنگل آمریكا به مرز جنون برسد. مساله زبان در رمان «پنین» خود نیاز به بحثی مفصل دارد. در همان ابتدای رمان، شاید اگر آن دره عظیم بین زبان روسی و انگلیسی وجود نداشت، آن بلا در سفر با اتوبوس بر سر پنین نمی‌آمد.

تیموفی پنین شیفته زبان روسی است و با چنان وجد و ستایشی كلمات این زبان را تلفظ می‌كند كه گویی در حال خواندن اپرایی از موتزارت است اما این تسلط پنین بر روسی و شیفتگی او به این زبان، دقیقا همان چیزی است كه موضوع خنده و مضحكه شاگردان انگلیسی زبان اوست.

این واكنش‌های تند ناباكوف به محیط اطراف به نوعی نتیجه همین سرگشتگی بین این سه گروه در ینگه دنیاست و ناباكوف در بسیاری از مواقع از این حمله‌ها به عنوان سپر دفاعی استفاده می‌كند. بهترین راه نفوذ به جهان پیچیده ناباكوف رمان‌های اوست و در این راه باید این جمله‌ ناباكوف را در پس ذهن داشت كه «پنین خود من است.»

امیر احمدی آریان