جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

حیرانی از تفکرات لیبرالی جیرانی


حیرانی از تفکرات لیبرالی جیرانی

برای کشف پارادایم یک فیلمساز نیاز است تا لایه های زیرین و نمادهای اثرش را منطبق بر شمایل نگاری و نوع قصه گویی اش کنکاش کرد و جهان ذهنی فیلمساز را باید از درون مایه های آثارش کاوش نمود

● چند سطر واقعیت

برای کشف پارادایم یک فیلمساز نیاز است تا لایه های زیرین و نمادهای اثرش را منطبق بر شمایل نگاری و نوع قصه گویی اش کنکاش کرد و جهان ذهنی فیلمساز را باید از درون مایه های آثارش کاوش نمود.

جیرانی تا قبل از ساخت فیلم «قرمز» فیلمساز مهمی بر شمار نمی رفت، ضمن اینکه آثارش باسمه ای و ملهم ازجریان غالب فیلم فارسی بوده و هست؛ فیلمنامه هایی که عمدتا با مدد و یاری کارگردان هایی که با او کار می کردند، سر و شکل می یافت؛ آثارش در واقع فیلم فارسی اندیشمندانه تر بودند. فیلم هایی همچون «شام آخر»، «آب و آتش» و حتی «قرمز» و تقریباً از این نمونه ها به شمار می رود، تا اینکه موج تولید آثار مبتذل تقریبا در اواخر دهه هفتاد، به صورت فزاینده ای بروز یافت. تقریبا درهمین دوران بود که جیرانی چند فیلم ساخت که جهان بینی کلی و جزئی او را می توان از روی این آثار کشف نمود و درباره ساخت این آثار تامل بیشتری نمود. درآن دوران با توجه به فضای حاکم، از هر زاویه ممکن اصولگرایی اخلاقی و مذهبی در آثار متعدد سینمایی تقبیح می شد.

● فلاش بک: پرده اول

اگر توضیحات ذکر شده را با یک نمونه در «شام آخر» مقایسه کنیم، به سادگی می توان از این کنکاش نتایج خوبی بدست آورد. دراین فیلم میهن مشرقی، از همسر سابقش جدا شده و قصد دارد با پسر جوانی که تقریبا همسن فرزند اوست ازدواج کند.در اعتراض به این موضوع شوهر سابق مشرقی (آتیلاپسیانی) با شمایلی مذهبی به صحن دانشگاه، هنگام سخنرانی میهن مشرقی و رود پیدا می کند و به سوی همسرش حمله ور می شود. استنباطی که می توان از این صحنه فیلم داشت این است که در همان دوران که اندیشه در سینما درحوزه جزر و مد بود، دادن تلقی متحجر از مذهبیون ترفندی روشنفکرانه به شمار می رفت تا به اصول و افرادی از این دست خرده گرفته شود.

جیرانی یکی از پرچمداران این سیاق درسینمای آن دوران بود.

● فلاش بک: پرده دوم

جیرانی درحوزه سینما فقط می تواند ملودرام هایی با ظرفیت های روابط عاشقانه را بسازد و رگه هایی از طعنه های سیاسی در آثارش به وفور وجود دارد، با ذکر این نکته که بدمن فیلم «قرمز»، ناصر ملک (محمدرضا فروتن)، همسر هستی مشرقی (هدیه تهرانی)، شمایلی شبیه همسر میهن مشرقی «شام آخر»، داشت، مردی که از اعتقادات مذهبی خاص خویش برخوردار بود. به طوری که میهن همانند افراد زمانه خویش لباس می پوشید و سرکشی او در مقابل شوهرش نماد فمنیسم عملگرای غربی بود و جیرانی جدال مدرنیته و تحجر را در قالب این دو به تصویر کشید. و بر غیرت آرمانی مردان این سرزمین طرحی از جنون الصاق کرد. این گروه مردان در سری فیلم های جیرانی که باز هم تاکید می کنم ظاهری مذهبی با گرایش های اصولی داشتند همواره متحجر معرفی می شدند.

● فلاش بک: پرده سوم

موج سواری و بهره بری از جریان های سیاسی به مولفه اصلی بسیاری از شبه هنرمندان بدل شده است، هنرمندانه ترین مکری که برخی از اهالی سینما بر آن اشراف کامل دارند این است که از هر سو نسیم سیاسی با گرایش های مختلفی آید، آنها نیز خود را با آن همسو می سازند؛ جیرانی که با ساخت «پارک وی» دیگر مقبولیتی میان اهالی سینما نداشت و برای موازی ساختن با جریان سیاسی حاکم (اصولگرا) و جلب اعتماد مدیران، درگام نخست اقدام به ساخت سریال «مرگ تدریجی یک رویا» نمود.

● موج سواری و احیا شدن یک رویا

درآن دوران جریان سیاسی حاکم بر کشور تغییر یافته بود و جریان لیبرال درحوزه سینما به صورت حداقلی عرض اندام می نمود. از این رو جیرانی که با فیلم های «شام آخر» و «قرمز» و حتی «آب و آتش» همواره سعی می کرد خود را به جریان روشنفکر نما متصل نماید، این بار با توجه به حاکمیت جریان اصولگرا سیاق دیگری را انتخاب نمود و به تبعیت از این موضوع «مرگ تدریجی یک رویا» را ساخت. اگر محتوای «مرگ تدریجی یک رویا» را بررسی کنیم این بار قهرمان مرد حامد (دانیال حکیمی)- با شمایل ناصر ملک فیلم «قرمز» و همسر میهن مشرقی - در هیبت یک جوان مومن با گرایش های اعتقادی ریشه دار و اصول مند، به عنوان جریان محوری و روشنفکر تک قصه همیشگی جیرانی معرفی شد و بدمن این سریال زنانی با همان شمایل میهن و هستی مشرقی بودند. جیرانی این قبیله را درآثار سینمایی اش ستایش می کرد اما در سریالش تقبیح.

وی با ساخت این سریال، محبوبیت و اعتماد مدیران درحوزه فرهنگ را تا حدود بسیاری جلب کرد و همین جلب اعتماد ها سبب شد کرسی برنامه هفت را از آن خود کند. در «مرگ تدریجی یک رویا» جیرانی حسب عادت دستی بر سرو شکل فیلمنامه علیرضا محمودی کشید و گزاره هایی را بدان اضافه کرد که مقبول جریان حاکم باشد. این بار مردی (حامد) با شمایل اصولگرایی قهرمان بود و زن (مارال)- نماینده جریان فمنیسم- برخلاف سایر آثار سینمایی جیرانی شخصیت منفی ماجراهایش.

● فلاش فوروارد: من مادر هستم!

هنوز «من مادر هستم» اکران نشده است، اما بخش هایی از آن را موفق شدم ببینم. در این فیلم هیچ خط کشی اخلاقی برای روابط جنسی وجود ندارد.

● پرده آخر: قصه پریا؛ مخدر با اسانس لیبرالیسم

باز هم یک ملودرام دیگر از جیرانی که تنها توانایی منحصر به فردش بازیابی روایت های زن محور و شهری است. حتی اگر بخواهد یک فیلم اجتماعی یا سیاسی بسازد، بستر اصلی روایت هایش را با ملودرام پی ریزی می نماید. «قصه پریا» ملودرامی است که ظاهرا قرار است اعتیاد را تقبیح نماید و با همین پیش فرض هم با مشارکت ستاد مبارزه با موادمخدر ساخته شده است، اما جیرانی با این اثر شطینت های گذشته اش را برایمان تداعی کرد. در آنچه پیش از این ذکر شد جیرانی در آثار گذشته اش تشرع را با تحجر برابر می نمود، اما در «قصه پریا» به تشرع مایه های لیبرالیستی اضافه کرده و طعنه های سیاسی خود را چاشنی فیلم می نماید.

دوباره همان سیاه نمایی درباره شمایلی مشخص و تخریب افرادی که به اصول اعتقاد دارند اتفاق افتاده؛ جیرانی از فرصتی که در حوزه سینما پیدا کرده است فیلمی با محوریت و در جهت ترویج اندیشه های لیبرالیستی ساخته، نه اثری در تقبیح و نکوهش موادمخدر؛ در فیلم او مذهبیون هستندکه تقبیح می شوند نه مخدر و مصرف آن، و رگه هایی از یورش غیرمنصفانه به طیف های مذهبی با هر اندیشه ای، در «قصه پریا» نمود پررنگی دارد.

قصه پریا روایتی درباره سیاوش مسرور، روزنامه نگار جوانی است که با توجه به داده های فیلم فرزند شهید است و عمویش از سرداران جنگ و جبهه به شمار می رود. حدیث دختر عموی سیاوش به او علاقه دارد اما سیاوش تصمیم ازدواج با یکی از همکلاسی های معتاد حدیث- سروین- را دارد.

طبق داده های روایی فیلم درخواهیم یافت که خانواده مسرور از خانواده های جنگ زده هستند که ساکن تهران شده اند. سیاوش فرزند شهید است و عمویش (هادی مسرور) از سرداران جنگ است. سیاوش با توجه به اینکه به اصول معتقد است اما از افرادی به شمار می رود که در مقابل نظام با مقاله هایش ایستادگی می کند، مثلا به صورت کوتاه به تیتر یکی از یادداشت های سیاوش «دروغ های گوبلزی» اشاره می شود. (تیتر دروغ های گوبلزی از یادداشت های یک روزنامه نگار خارج نشین- اپوزیسیونی- در سال ۸۶ برداشت شده است) سیاوش که جهت های اخلاقی اش کاملا مذهبی و آرمانی است، حتی فردی نشان داده می شود که به اصولی همچون پوشش چادر معتقد است و زمانی که حدیث چادر بر سر ندارد، نداشتن این پوشش را تقبیح می کند، اما پاسخ حدیث دختر عموی سیاوش درواقع استراتژیک ترین فصل لیبرالیستی فیلم به حساب می آید، او در پاسخ به او می گوید «زمانی که در محل تحصیلش کسی چادر سر نمی کند او با این شمایل کاملا معذب است». متحجر نشان دادن افرادی با شمایلی نظیر ناصر ملک و همسر میهن مشرقی کمی کهنه شده است. جیرانی امروز با فرمولی مشخص سعی می کند انگاره های اسلامی را با گزاره های لیبرالیستی ترکیب کند. همچنانکه در «قصه پریا» گنجاندن چنین دیالوگی، یعنی ترویج اباحه گری و تقبیح چادر که نمادی از پوشش اسلامی و سنتی ایرانیان است. چند سطری نیز باید اشاره کرد به مسئولینی که خاموش می نشینند تا جیرانی چنین با سرمایه نیروی انتظامی عرض اندام کند و فرهنگ عفاف و حجاب را لگدمال.

نیروی انتظامی برنامه های مختلف برگزار می کند، امنیت اجتماعی هزینه های مادی و معنوی مختلفی برایش دارد تا پوشش بانوان از حالت متعادل و مقبول قانون خارج نشود، آن وقت فیلمساز مورد وثوق نیروی انتظامی، با سرمایه ستاد مبارزه با مواد مخدر فیلمی ساخته که غرض ورزانه پوشش چادر را تخطئه می کند. جیرانی رندانه می خواهد اندیشه «جامعه محدود لیبرالی شبه روشنفکری» را به تماشاگرش تحمیل نماید. نیروی انتظامی در امر پوشش بانوان اگر میلیاردها هزینه کند نمی تواند اثر یک محصول فرهنگی را که با هزینه خودش ساخته شده است را تعدیل نماید.

همین یک جمله کافیست تا فیلمساز در اثرش نشان دهد که حجاب اسلامی و ملی مقبول نظام و قانون، خواست جامعه مدنی امروز نیست. آیا جامعه مدنی باید از قانون تبعیت کند و یا قانون از جامعه مدنی، کدام یک؟

کسانی که پول در اختیار تهیه کننده و فیلمساز قرار داده اند، آیا در فیلمنامه شبه روشنفکری جیرانی دقت نظر نداشته اند که وی توانسته در حوزه پوشش بانوان اندیشه های لیبرال خود را به بدنه جامعه تزریق کند، و در تلویزیون که جناب ضرغامی تأکید موکد نموده اند محصولات سینمایی به دلیل حجاب بازیگران قابل پخش از رسانه ملی نیست، مجری مهمترین برنامه سینمایی رسانه ملی، پوشش نهادینه شده این سرزمین را طوری جلوه می دهد که توده ها خواستارش نیستند.

غرض ورزی لیبرالیستی جناب جیرانی تاکجا می تواند ادامه داشته باشد؟ جای شگفتی و پرسش از دوستانی است که در معاونت سینمایی بر این فیلم و دیالوگهایش مهر تایید الصاق می نمایند.

اما غرض ورزی جیرانی به مسئله حجاب به همان یک دیالوگ یادشده ختم نمی شود، ترتیب روایت طوری طراحی شده است که در صحنه بعدی تأثیرگذاری دیالوگ حدیث از دست نرود. در صحنه مربوط به نحوه آشنایی سروین و سیاوش با توجه به داده های خود فیلم به سادگی پی خواهیم برد که سروین مشغول عکس برداری از گشت ارشاد است و با برخورد آنها مواجه می شود. منظورش را متوجه نمی شویم، اما سیاوش در دفاع از سروین با نیروهای انتظامی درگیر می شود. خیلی ساده است، یک قصه اجتماعی را تماشا می کنیم، فیلمی که با بودجه ستاد مواد مخدر ساخته شده اما شاهد ریزش قبح درگیری مردم با نیروهای انتظامی هستیم و رویدادی دستمایه قصه جیرانی قرار می گیرد که بارها شبیه آن را رسانه های معارض پخش نموده اند. روایت هایی این چنین که با موبایل و دوربین عده ای از گشت ارشاد فیلم تهیه نموده اند و سعی می کنند از مجریان قانون چهره ای خشن و افراطی را تصویر نمایند.

در دوره ای که سروین وارد زندگی سیاوش می شود به تدریج تمامی ارزش ها و اصول سیاوش بدل به بی ارزشی می شوند تا اینکه سیاوش مبتلا به ایدز شده و در پایان مرگ نصیبش می شود. اما عموی سیاوش، هادی مسرور آدمی است که در این نظام مقبولیت دارد و آدم ظاهر صلاحی است. اما در «قصه پریا»، رندانه به زندگی این آدم ظاهر صلاح که در نظام مقبولیت دارد نقب زده می شود.

اگر به حاشیه زندگی سردار سابق دقت کنید، خواهید فهمید که هادی مسرور به تمامی حیطه های مالی چنگ می اندازد، او صاحب امتیاز یک روزنامه است، شرکت دارد و مشغول مال اندوزی است. او در زمانی که همسرش بیمار و هنوز در قید حیات است زن جوانی را صیغه می کند و همین امر سبب مرگ زود هنگام مادر حدیث می شود. این شخصیت طوری در فیلم طراحی شده که از یک طرف نماینده متعهدین به نظام است و از طرف دیگر دائما در اندیشه بهره بردن از موقعیت و جایگاه خویش در جهت امیال نفسانی و منافع شخصی است.

سرگردانی و حیرانی از تماشای این فیلم جیرانی سبب ایجاد هزار پرسش می شود. اتفاقا آنچه در فیلم مورد نکوهش قرار نمی گیرد اعتیاد است، در این فیلم سیاوش از راهی که در آن گام نهاده پشیمان نیست و اتفاقا با سروین همراه می شود. اگر فیلم «دلشکسته» را خاطرتان باشد «امیر علی دوران» نیز در آن فیلم عاشق دختری به نام «نفس» می شود که ایدئولوژی محوری خانواده اش مبتنی بر آموزه های اومانیستی- لیبرال است. اما امیر علی دوران به نمایندگی از همسلکان متشرع خویش آن قدر اصول مند رفتار می کرد تا نفس را که از خانواده ای تقریبا لائیک می آید را جذب می کند، وجاهت «امیرعلی» سبب می شود نفس چادر بر سر کشد. اما در فیلم «قصه پریا» سیاوش مسرور (با پیش زمینه مذهبی) مجذوب رفتارهای آنارشیستی سروین می شود. این فیلم نمی تواند اخلاقی باشد، چرا که مانند سایر آثار سینمایی که روزهای پیشین بر وی پرده های سینما بودند دروغ گویی و ریاکاری را با شیوه های اندیشمندانه تر ترویج می کند.

اما کاراکتر «مشرقی» جیرانی این بار در هیبت ناهید همسر هادی مسرور متجلی می شود. این مشرقی، همسر دوم آدم های ظاهر صلاح است، گویی این عده، مشرقی جیرانی را به غارت برده اند.

علیرضا پور صباغ