چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
دست چپ بازنمایی
«در محاق» شکلگرفته از دو قصه بلند است، یکی ۱۶۰ و دیگری ۶۲ صفحه؛ اما چرا این دو قصه چنین، در کنار هم، عرضه شدهاند؟ آنهم در شرایطی که قصههای بلند ۸۰-۷۰ صفحهای به عنوان رمان عرضه میشوند و اتفاقا بازار خوبی هم دارند و نویسنده و ناشر با انتشار دو کتاب مجزا میتوانستند، بخت هر دویشان را برای بیشتر خوانده / مصرفشدن بالا ببرند. اما پیوند قصههای کتاب، دلیلی جز حدس وگمانهای برآمده از نیتخوانی ناشر و نویسنده، یا هر مقوله بیرونی دیگر، بیرونی نسبت به ماهیت قصهها، دارد. آنچه این دو قصه بلند را یککاسه میکند و این یککاسهگی در کالا بودگی دو متن یا جسمیت کتاب هم عینیت یافته، مشابهت در پیشگذاشتن یا نمایش یک کنارهگیری است؛ نوعی فاصلهگیری از منطق عام قصهنویسی فارسی در ۱۰، ۱۵ سال اخیر: منطق بازنمایی.
هر دو متن ساختار تکنیکی مشابهی دارند؛ بنابر یک مکانیزم واحد، وقایع مختلف زندگی شخصیت اصلی پشت سر هم تداعی و بازگو میشود تا در نهایت کلیت زندگی او، یا بهتر، سرگذشتش، برای خواننده عرضه/ روایت شود. در قصه اول انتقال شماره تلفنها از تقویم/ دفترچه سال کهنه به دفترچه سال نو و به این ترتیب تداعی آدمها، موقعیتها و وقایع مختلف مربوط به گذشته راوی به بهانه رسیدن به شمارهتلفنهای مربوط به آنها و در دومی ورقزدن آلبوم و عینا تداعیهای پشت سر هم به بهانه نگاهکردن به عکسهای مختلف. نثر هردو داستان نیز از نثر بیچیز روزنامهای، یکی دیگر از بیماریهای همهگیر قصهنویسی ایران در حال حاضر، فاصله میگیرد و هنرمندانه، نویسندگی نویسنده را عیان و به ادبیاتی مشخص دست پیدا میکند. انشایی کمچگالیتر از میزان معنارسانی نرمال زبان فارسی (چگالی: نسبت میزان بیانگری یا بار معنایی یک عبارت به حجم کلمههای آن)، ترکیبهای واژگانی خوشتراش، همخوانی ترکیببندی نحوی و موسیقایی جملهها با موقعیت حسی و عاطفی خاطره تداعیشده و از همه مهمتر پیشبردن مسیر محتوم زبان قصهنویسی فارسی: حرکت به سوی جملات بلند و مرکب؛ همه اینها برسازنده نثری تکنیکی هستند. چنین نثری در کنار تکنیک کلی یا تمهید روایی هر دو قصه، «در محاق» و «گذشتهای که هست که نمیگذرد» را به متنهایی تکنیکی، یا بهتر، تکنیکبنیاد بدل کرده است. اما هر قصه تکنیکیای قصهای مدرنیستی، یا بهتر، قصهای رادیکال است؟ هرگز. روح ادبیات مدرن، کنارگذاشتن منطق بازنمایی، به عنوان بنیادیترن مولفه برسازنده و ارزشگذار ادبیات کلاسیک، است. محافظهکارانهترین شکل بازنمایی در ادبیات داستانی، سطحیترین صورتبندی منطق بازنمایی راستنمایانه (شبهرئالیستی) و طبعا عامترین عنصر هویتساز فراگیر قصهنویسی امروز ایران، بیداستانی یا فقدان طرح و توطئهای استخواندار از یکسو و وانمایی یا جعل یک موقعیت زیستی باورپذیر از سویی دیگر است. چنین قصههایی، یک زندگی شناختهشده قابلتصور، تیپیک و باورپذیر را بازمینمایانند و بس. سراسر متن، سرگرم چینش سلسلهوقایعی است که موقعیت زیستی مدنظر را بسازند و شهوت دید زدن زندگی دیگری در خواننده را ارضا و او را سرگرم کنند.
مفهوم «دست چپ دولت» پیر بوردیو، برای توضیح قصههایی که میخواهند با تمرکز بر تکنیک از بازنمایی فاصله بگیرند و ظاهرا به ادبیاتی مخالف بدل شوند، به «کار» میآید. او این ترکیب را برای نهادها و حقوقبگیرانی از دولت (حاکمیت) سرمایهداری برمیگیرد که دستاندرکار «عدالت»اند؛ نهادهایی چون دادگستری، سازمانهای دولتی حقوق بشر و اقلیتها، مددکاری و رفاه اجتماعی و کارمندهایی مثل قاضیها، وکلای حقوق بشر و مددکاران اجتماعی. اینان به استخدام دولت درآمدهاند تا بهظاهر با ظلم و جور مبارزه کنند اما همه ماجرا نوعی نمایش است و هرگز موفق نمیشوند، چرا که ابزار واقعی مبارزه با ظلم، یعنی عدالت را در اختیار ندارند. عدالت با نفس حاکمیت سرمایهداری، که این نهادها متعلق بدان و این کارمندها حقوقبگیر آن هستند، در تضاد است و روی کار آمدن چنان دولتی، پیشاپیش امکان برقراری عدالت را از بین برده است. بنابر صورتبندی بوردیو میتوان گفت «تکنیک»، یا بهتر، «تکنیکسالاری» نیز چیزی جز «دست چپ» بازنمایی نیست.
وقتی غایت قصه، غایتی بازنمایانه است، امر تکنیکی عملا ناکارا و صرفا نقابی بر چهره صنعت سرگرمی است. امر تکنیکی تا جایی حقیقی است که معطوف به شکلگیری بوتیقایی مدرن و طبعا غیربازنمایانه باشد؛ وگرنه، چیزی جز تزیین «ناکارآمد» متن نیست و صرفا فاصلهای جعلی را، از اپیدمی بیمارگون بازنمایی یک موقعیت زیستی، وامینماید. امر تکنیکی یکسره معطوف به «آشناییزدایی» است و این اساسا با منطق بازنمایی که همه هموغمش «آشناپردازی» است، در تضاد قرار میگیرد. البته آشناییزدایی را نباید صرفا در چارچوب یک فرمالیسم سترون و تمهیدات ریتوریقایی محض، جستوجو کرد. آشناییزدایی در متن ادبی، پیش از هر چیز، زخمیکردن چهره حقبهجانب واقعیت و به این ترتیب برساختن «جهانی» دیگر، بهمثابه آلترناتیوی برای وضع موجود است.
تکنیکپردازی رادیکال نیاز به ابزاری برای پیکار با فرهنگ مسلط، که میتوان فورا این ابزار را «سرپیچی» نامید، دارد و منطق بازنمایی، از پیش، هر نوع سرپیچی را خلعسلاح کرده است. بیدلیل نیست که بخش اعظم جستوخیزهای آوانگاردیستی ادبیات ایران منتهی به نوعی فتیشیسم تکنیکی میشوند که متنها را یکسره «تعطیل» میکند؛ این متنها بیآنکه از منطق بازنمایی سرپیچی کنند، در جستوجوی برساختن نوعی رادیکالیسم هستند، انگار بیجستوجوی عدالت، آزادی را از دولتهای مدنظر بوردیو، طلب کنیم.
حسین ایمانیان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست