جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
ژیل دلوز شاگردی در فلسفه
«ژیل دلوز: نوآموزی در فلسفه» کتابی جذاب درباره یکی از مهمترین چهرههای پساساختارگرای فرانسوی است. در این کتاب مایکل هارت در جستوجوی بازیابی برخی از قدرتهای انتقادی و سازنده پساساختارگرایی است، زیرا معتقد است پساساختارگرایی صرفا به سوی نفی بنیانهای تئوریک جهتدهی نشده است، بلکه بهسوی بررسی زمینههای جدیدی برای پژوهش فلسفی و سیاسی جهتدهی شده است؛ صرفا در الغای سنت گفتمان سیاسی و فلسفی درگیر نشده، بلکه مهمتر از آن، به مفصلبندی و تصدیق تبارهای بدیلی که از دل خود این سنت برمیخیزد، پرداخته است.
ریشههای پساساختارگرایی و پایههای وحدتبخش آن، تا حدود زیادی در تقابل عمومی نه با کل سنت فلسفی، بلکه بهویژه با سنت هگلی نهفته است. بنابراین، نخستین مساله پساساختارگرایی، چگونگی گریز از بنیانهای هگلی است. هارت معتقد است دلوز از جانب تمام رفقایش میگوید: «بیش از هرچیز من از هگلگرایی و دیالکتیک متنفرم.» هارت ادعا میکند دو دلیل برای انتخاب دلوز به منزله متفکری پساساختارگرا داشته است یکی اینکه دلوز نماینده ستیز با هگلگرایی است، دوم اینکه وی در دورکردن پروژه خود از هگل در جهت یک قلمرو مجزا و بدیل، هنجارشکن است. بهزعم هارت، دلوز دو عنصر اصلی این گذار را در میدانهای مختلف و در مورد گسترههای متفاوت اندیشه بسط میدهد: مفهوم غیردیالکتیکی نفی و نظریه سازنده عمل.
هارت معتقد است آثار اولیه دلوز سرمشق تمام نسل متفکران پساساختارگراست. در پژوهشهای اولیه او در باب تاریخ فلسفه، میتوان نوعی تمرکز عمیق بر ضدهگلگرایی عمومی دوران را مشاهده کرد. دلوز برای مفصلبندی نوعی نقد تمامعیار و کنارگذاردن چارچوب دیالکتیکی منفی با هگلگرایی درگیر شد تا بهنوعی استقلال واقعی و جدایی نظری از کل پروبلماتیک هگلی دست یابد.
هارت مینویسد؛ دلوز برگسون، نیچه و اسپینوزا را به منزله چریکهایی در این پیکار برمیگزیند که ظاهرا او را قادر میسازند گامهای موفقیتآمیزی برای تحقق این پروژه بردارد. از اینرو است که هارت برای بررسی اندیشه دلوز منحصرا به نوشتههای اولیه او میپردازد تا بر تکامل آموزش فلسفی دلوز تاکید کند، درواقع دلوز در این آثار واژگان تخصصی و بنیان مفهومیای را میسازد که در سراسر مسیر فعالیتهایش به او کمک میکند. به عقیده هارت مواضع آثار متاخر دلوز اگر در بستر این پژوهشهای اولیه جای داده نشود، ممکن است ابهامآلود و حتی غیرقابل دفاع بهنظر برسد. بررسی دوران شاگردی دلوز از آنرو مهم است که وی در آن دوران فارغ از شهرت و دور از ابتذال مباحث فرهنگی همگانی فرانسه راههای جدیدی را باز کرد و چهبسا همین دوره پژوهشهای پنهان دلوز است که او را قادر میکند در سالهای بعد با نفوذی چنان عمیق وارد عرصه شود.
از طرفی این کتاب بیش از آنکه درخصوص دلوز و منظومه فکری او باشد بررسی طرحهای یک پروبلماتیک جدید برای پژوهش پس از گسست پساساختارگرایانه است و سنجیدن موقعیتمان در میدان امکان زمینههای جدید اندیشه فلسفی و سیاسی.
دوران شاگردی دلوز با تامل بر سه فیلسوف که هارت نام سه فصل از چهار فصل کتاب خود را بر اساس آنان تقسیمبندی کرده همراه بود. در فصل نخست کتاب با نام «هستیشناسی برگسونی: حرکت اثباتی هستی» هارت ادعا میکند که دلوز در کار آنری برگسون نوعی هستیشناسی مییابد.
دلوز کار برگسون را جدلی میداند علیه سنت فلسفی غالب، که شدیدترین شکل خطاهای آن را در منطق هگل میتوان یافت. برگسون معیارهای اصلی هستی را که از سنت هستیشناسی به ارث رسیده، زیر سوال نمیبرد بلکه وی بر حرکت هستیشناختیای متمرکز است که مطرح شده تا به این معیارها بپردازد. اینجاست که یکی از مهمترین مفاهیم مورد علاقه دلوز یعنی «تفاوت» مورد توجه قرار میگیرد. «تفاوت» مفهومی برگسونی است که در این بحث از حرکت هستیشناختی نقش اصلی دارد. درواقع کار دلوز درباب برگسون، نقدی بر هستیشناسی منفی وارد میکند و بهجای آن نوعی حرکت تماما اثباتی هستی را مطرح میکند که بر یک تصور فاعلی و درونی از علیت تکیه دارد. وی در مقابل حرکت منفی تعیین، حرکت اثباتی متفاوتسازی را قرار میدهد.
در فصل دوم یعنی فصل«اخلاق نیچهای: از قدرت موثر تا اخلاق تایید»، هارت نشان میدهد چگونه دلوز توانسته مباحث هستیشناختی را در قالبی اخلاقی مطرح کند. نیچه او را قادر میکند که نتایج تامل هستیشناختی را به یک افق اخلاقی، به میدان نیروها، به میدان احساس و ارزش ببرد. موضوع قدرت در تفکر نیچه زمینهسازگذار نظریای است که هستیشناسی برگسونی را به یک اخلاق بیانگری فعال پیوند میدهد. در فصل سوم، «عمل اسپینوزایی: تایید و شادی»، هارت ادعا میکند در مقایسه با سایر تکنگاریهای دلوز درباره فیلسوفان مطالعات اسپینوزایی وی مملو از نگرشهای خام و مسایل حلنشده است. دقیقا به همین دلیل است که مطالعات وی درباب اسپینوزا بازتر، و در عینحال برای عامه کمتر قابل فهم است.
بر اساس اصول روششناختی هارت در این کتاب؛ دلوز با مطالعه برگسون نوعی هستیشناسی را بسط میدهد و با مطالعه نیچه این هستیشناسی را به حرکت درمیآورد تا نوعی اخلاق را پایهگذاری کند. با مطالعه اسپینوزا گام دیگری در این تکامل در جهت سیاست برمیدارد. سیاست اسپینوزایی هستیشناسی برگسونی و اخلاق نیچهای است که به میدان عمل منتقل شده است. سیاست اسپینوزا نوعی سیاست هستیشناختی است، اصولی که به هستی جان میبخشند، درست همان اصولیاند که به اخلاق و ساختمان عملی سازمان سیاسی جان میبخشند.
و اما فصل آخر کتاب با عنوان «نوآموزی در فلسفه»؛ هارت علاقه خود به این مطالعه را از آنرو میداند که از طریق کار دلوز میتوان نشان داد که تاریخ متافیزیک نمرده است و بدیلهای قدرتمند و رادیکالی دارد که در مسایل معاصر هنوز هم بسیار زندهاند. این فیلسوفان بنیانی برای اندیشه دلوز میکنند؛ به این صورت که مواد آموزش خود او، و شاگردیاش در فلسفه را فراهم میسازند. با اینحال بهزعم هارت، کار دلوز با بازارزشگذاری این سنت بدیل تمام نمیشود: او آنچه را که زنده است برمیگیرد و دگرگون میکند، و با علایقش متناسب میسازد.
پوریا شیبانیراد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست