جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
مجله ویستا

می خواهم کرگدن نشوم


می خواهم کرگدن نشوم

نوشتاری پیرامون نمایشنامه کرگدن

یک روز دلنشین معمولی جلوی یکی از همان کافه هایی که همیشه می توان در یک شهر کوچک فرانسوی اوقات خود را به مصاحبت با دوستان گذراند و چند آدم به ظاهر معمولی تر، همه آن چیزهایی هستند که برای تماشای نمایش یونسکو نیاز داریم. همه چیز به نظر معقول و عادی است تا این که یک اتفاق این وضعیت را با یک نابهنجاری رو می کند. مشاهده یک کرگدن در یک شهر کوچک و معمولی فرانسوی! که ابتدا همه را دچار وحشت و سپس تعجب و در نهایت تردید می کند.

این قسمت نخست ماجراست. از این لحظه به بعد مخاطب با انبوهی از نظریه هایی روبه روست که درصدد تبیین این اتفاق هستند. موضوع اصلی معقولیت ماجراست. شخصیت های نمایش نمایندگانی از بزرگترین جریان های فکری هستند که اروپای دوران یونسکو میراث دار آنهاست. در این میان شاید آقای منطق دان و مرد رومانتیست در دو سر طیف قرار گرفته اند. اولی با نگاه گزاره ای درصدد تبیین امور واقع است و نوع رویکرد او صرف نظر از بیان هجو آمیز نمایش یادآور جریان منطق گرایی تجربی ابتدای قرن بیستم است که بر این تصور بود که با رویکردی گزاره ای قادر به حل تمام معضلات فلسفی و علمی بشر است. در مقابل آقای رومانتیست همان جریان انتقادیست که در قرن نوزدهم در فرانسه علیه جهان بینی علمی شکل گرفت. به یاد داشته باشید که پوزیتیویسم ابتدا در فرانسه و با آرای آگوست کنت پا به عرصه گذاشت. خداحافظی با دنیای اسطوره ها و ادوار ماوراءالطبیعی و سپس مابعدالطبیعی شعار اصلی پوزیتیویستها بود و این که علم و نگرش مبتنی بر آن قادر به تبیین و حل بسیاری از مشکلات ماست. در این راستا دنباله روان منطقی پوزیتیویسم کلاسیک در ابتدای قرن بیستم با رویکردی زبانی که هنوز هم بیماری رایج فلسفه است، سعی در پاسخگویی به همه مشکلات فلسفی داشتند. ایشان بسیاری از این مسائل را با روش مخصوص خود شبه مسئله تشخیص دادند و از ساحت تفکر بیرون راندند. آقای منطق دان نمایش ما هم اساساً نه تنها دچار هیچ بهت وجودی نیست بلکه در نوع رویکرد گزاره ای او اصل مسئله کرگدن در وسط شهر چنان به فراموشی سپرده می شود که بزرگترین پرسش های وجودی بشر از نظر پوزیتیویست های منطقی شبه مسئله قلمداد شده بود.

در این میان روایتهای دیگری هم وجود دارد. برخی از این تبیین ها به شدت گمراه کننده هستند. مثل موضع گیریهای آن آقای کارمند در اداره که با تأکید بر نقش مشاهده به شدت تجربی و علمی به نظر می رسند. در حالی که هر چه نمایش بیشتر به جلو می رود متوجه می شویم تأکید این فرد بر اموری از این دست در راستای دیدگاه ها و تمایلات حزبی است. ولی او تنها فرد از این نوع نیست به طوری که از شکل بیان شخصیتهای داستان، حداقل نمایندگان سه جریان سیاسی حاکم بر اروپای قبل از جنگ دوم جهانی قابل شناسایی هستند. کمونیسم، فاشیسم و نازیسم به طور مشخص و صریح در خلال گفتار شخصیتها قابل تمیز هستند. اما نوع رویکرد یونسکو به افراد دارای گرایشات و تمایلات حزبی حتی فراتر از این هم عمل کرده و اساساً چنین نوع جهان بینی را مورد نقد قرار می دهد. از دیگر شخصیت های نمایشنامه مرد ساده لوحی است که مرعوب سحر کلام آقای منطق دان شده است. بی تردید او نمادی از توده های ساده لوحی است که در هر دوره باورهای خود را با غالب ترین پارادایم فکری هماهنگ ساخته و بدون زحمت در قالبی به ظاهر روشنفکرانه جهان را آنگونه می بینند و تفسیر می کنند که دیگران می خواهند. اما در این میان عشق نیز هست. زنی که نماد عشق ورزی مرد رومانتیست داستان است و به عنوان قوه محرکه این آدم به ظاهر به بن بست رسیده عمل می کند.

تا اینجای کار به نظر می رسد یونسکو به نقد میراث عقلانی انسان اروپایی می پردازد. ناسازگاری و تکثر شدیدی که در آرای شخصیت های نمایش به چشم می خورد نوعی پوچی را به ذهن القا می کند بخصوص که نمایندگان این مکاتب و نگرش ها با بیانی هجو آمیز و شعار گونه به طرح اندیشه هایی می پردازند که مدافع آن هستند. اما این همه ماجرا نیست. بزودی متوجه می شویم که تعداد کرگدن های مشاهده شده در حال افزایش است. حتی کرگدنی در اداره اصلی شهر که به شدت درگیر بوروکراسی است، مشاهده می شود و بزودی زنی مدعی آن است که این موجود همسر ناپدید شده اوست. از اینجا به بعد وارد بخش دوم نمایش می شویم. زمانی که همزمان با ناپدید شدن افراد شهر گزارشات از مشاهده کرگدن ها بیشتر و بیشتر می شود. بخش دوم نمایش کرگدن زمانی است که با بحران معقولیت روبه رو هستیم. جایی که دیگر درنگ در آن جایز نیست و باید براساس یکی از همین رویکردهای ناقص و حتی پوچی که در بخش نخست ماجرا دیدیم در مورد پدیده کرگدن شدگی به عمل پرداخت.

اما ظاهراً هیچ کدام این رویکردها کمک چندانی به غلبه بر این بحران ندارد چرا که آرام آرام بر تعداد کرگدن ها افزوده و از آن سو آدم های بیشتری از صحنه نمایش حذف می شوند. در این میان اشارات بازیگران باقیمانده بیشتر و بیشتر به سمت تماشاچیان چرخیده و مخاطب کم کم متوجه می شود که اساساً کرگدن مورد نظر خود اوست.

این شک زمانی به یقین بدل می شود که در فصول انتهایی داستان، آقای رمانتیست و فرد مورد علاقه او که به خانه ای پناه برده اند رو به جمعیت حاضر، کرگدن ها یعنی تماشاچیان را با دست به هم نشان می دهند. زمانی که رادیو به عنوان نماد رسانه صدای کرگدنها را پخش می کند و اگر زنگ تلفن به گوش برسد از آن سوی خط صدایی نیست جز صدای کرگدن ها. بدین ترتیب انسان شیدای دیروز گرفتار دنیای کرگدن های امروزی است. و آرام آرام تمام ارزش ها و تناسبات او در حال رنگ باختن هستند. به طوری که معشوق او به تردید در مورد زیبایی خود دچار است. چون در جهانی که همه کرگدن باشند اساساً زیبایی نیز طور دیگری تفسیر می شود. به نظر می رسد یونسکو در این فقره به پیش بینی خوبی از نتایج پسامدرنیسم حاکم بر زیبایی شناسی، هنر، اخلاق، سیاست و اساساً همه چیز انسان امروزی می پردازد. در واقع او به نقد توأمان دنیای مدرن و سپس پسامدرن می پردازد. منتها تصویری که او از دنیای پسا مدرن ارائه می دهد تصویری بسیار هولناک و سیاه است. جایی که دیگر اغلب آدمها تبدیل به موجودات حیوانی نفوذناپذیر تک بعدی شده اند که کرگدن نمادی از آن است. اما مرد رومانتیک و دختر نقاش آخرین نمایندگان نژاد انسانی در واپسین دقایق نمایش هستند. بقیه شخصیت ها همگی، حتی معشوق آقای رمانتیک، مثل من و شمای مخاطب نمایش، تبدیل به کرگدن شده اند. اما آیا هنر و رمانتیسیسم چاره کار است آیا یونسکو نیز به طریق پیشینیان قرن نوزدهمی خود در صدد حمله به دنیای مبتنی بر معقولیت علمی و پسامدرن است

به نظر می رسد پاسخ پرسشهای فوق مثبت باشد از آن رو که تنها شخصیتهای انسان در پایان ماجرا متعلق به اردوی رمانتیسیسم هستند. نوع بیان نمایشی و حتی ضد تئاتر یونسکو در اساس نقادانه خود تفاوت چندانی با ادبیات اعتراضی قرن نوزدهم ندارد. در آن دوره نیز رمانتیست ها طلوع دنیای صنعتی جدید را مشاهده کرده و در صدد نقد آن بودند. با این حال تصویری که یونسکو از آینده نشان می دهد بسیار هولناک است. انسان به غایت انسانی او در پایان ماجرا به شدت تنهاست و به هیچ وجه مثل داستان های دیکنز یا صحنه های پایانی فیلم های چاپلین رو به سمت روشنایی ندارد.

رضا علیزاده ممقانی