پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

مردمی که یک پا کارشناسند


مردمی که یک پا کارشناسند

نکته یی درباره مسابقات ورزشی تلویزیون

در یکی از باشگاه های فوتبال انگلستان، اتفاق حیرت انگیزی افتاده است. یک سال پیش سایت ورزشی «مای فوتبال کلاب» که بیست و هفت هزار عضو داشت، باشگاه دسته سومی «ابسفلیت یونایتد» را خرید. هر کدام از اعضا که تمایلی به خرید سهام باشگاه داشتند، ۳۵ پوند به حساب سایت واریز کردند و سایت با مبلغی حدود هفتصد هزار پوند باشگاه را خرید.

تا اینجای کار که همه چیز معمولی بود. اتفاق جالب آنجا بود که مدیران سایت اعلام کردند، تمام تصمیم های باشگاه از انتخاب مربی گرفته تا تعیین ارنج تیم و رنگ پیراهن، صرفاً از طریق رای گیری اینترنتی میان اعضا گرفته می شود. یعنی مثلاً اگر «لیام دالیش» مربی تیم، رای اعضا را به همراه نداشته باشد، به لحاظ حقوقی، قادر به اخذ هیچ تصمیمی نیست. هواداران ابسفلیت لابد به خاطر پولی که داده اند، لحظه به لحظه اخبار تیم را دنبال می کنند، نسبت به اتفاقات فوتبال انگلستان و فیفا حساسیت نشان می دهند و هرگونه نظری را سریعاً با دیگر اعضا در میان می گذارند. بسیاری از روزنامه های بزرگ جهان گزارش های مفصلی در این باره نوشته اند و حتی کار را به بحث های فلسفی و جامعه شناختی کشانده اند. مثلاً در یکی از آخرین بحث های شکل گرفته، این موضوع مطرح شد که دشمنان ابسفلیت می توانند با واریز کردن ۳۵ پوند، در تصمیمات باشگاه اخلال ایجاد کنند. پاسخ نهایی این بود که اولاً آنها با همین ۳۵ پوند به باشگاه خدمت کرده اند و ثانیاً یک یا چند رای احمقانه، تاثیری در کل قضیه نخواهد داشت.احتمالاً تا وقتی که همه چیز در حد یک خوشگذرانی اینترنتی - فوتبالی است، این «بازی» یک بازی جذاب و حیرت انگیز است. اما واقعاً اگر این تیم به هر دلیلی به لیگ دسته اول و جام باشگاه های اروپا راه پیدا کند، آیا باز هم می توان به همین روش آن را اداره کرد؟

مدیران باشگاه های رئال مادرید و بارسلون از طریق رای مستقیم هواداران انتخاب می شوند. آنها درست مثل اوباما و هیلاری، منازعات انتخاباتی راه می اندازند و وعده سر خرمن می دهند و پول خرج می کنند تا رای بگیرند و البته وقتی هم که محبوبیت شان از دست برود، با دستمال های سفیدی که بر فراز آسمان سانتیاگو برنابئو و نوکمپ برافراشته می شوند، غزل خداحافظی را می خوانند. دموکراسی فوتبالی در سرزمین ما هم طرفدارانی پیدا کرده است. برنامه های ورزشی تلویزیون به همت شرکت های عریض و طویلی که تلویزیون های LCD و گوشی های تلفن همراه را مثل آش نذری تقسیم می کنند، مدت هاست تصمیم گرفته اند از طریق برگزاری مسابقات و نظرسنجی ها، هم مشتریان پر و پاقرصی برای خود دست و پا کنند و هم به تحقق آرمانی مدد برسانند که می توان نامش را دموکراسی فوتبالی گذاشت.در روزهای آغازین، مسابقات تلویزیونی منحصر به پیش بینی بود؛ «به نظر شما در دیدار پرسپولیس و راه آهن، کدام تیم پیروز می شود؟ عدد مورد نظرتان را به شماره فلان ارسال کنید تا...»

مدتی بعد انتخاب گل برتر و بازیکن برتر هم به مجموعه سوالات اضافه شد. کم کم سوال ها فلسفی تر و روانشناسانه تر شد؛ «به نظر شما دلیل اصلی موفقیت فلانی چیست؟» مدیران هر برنامه هم سعی می کردند با طراحی پرسش های جذاب تر، هم به گرم کردن بساط شان کمک کنند و هم به کم کردن روی دیگران. آمار شرکت کنندگان هم که به قول مجریان تمام برنامه ها «در نوع خودش عجیب» بوده است، تبدیل به ملاکی برای سنجش اعتبار برنامه های ورزشی و البته بعضاً غیرورزشی شد. این اواخر اما کار به جای عجیب و غریبی کشیده شده است. در یک برنامه برای مربی تیم ملی تعیین تکلیف می شود، در برنامه بعدی عملکرد فدراسیون در فرصت دادن به مربی پیشین به رفراندوم گذاشته می شود و در برنامه دیگر پرسش ها به گونه یی طراحی می شوند که از فردی یا موضوعی اعاده حیثیت شود و قس علیهذا. بماند که این وسط پای ابتکار خلاقانه هم به میان می آید. مثلاً مدتی است که شما در برخی برنامه ها برای پیش بینی نتیجه بازی می توانید تا دقیقه ۷۰ صبر کنید. یاد مسابقات بیست سوالی تلویزیون بخیر که وقتی حتی مخاطب مورد نظر با شصت کیلو راهنمایی و پنجاه بار نخ دادن هم نمی توانست جواب مسابقه را بیابد یا جایزه اخلاق می گرفت یا از او می خواستند سه بار پشت سر هم اسمش را تکرار کند تا جایزه بگیرد. انگار جایزه ها هم مثل بودجه های دولتی بودند که امکانی برای برگشتشان به خزانه دولت در پایان سال وجود نداشت و بهتر بود خرج شوند. یا اینکه در برخی برنامه ها مجری عزیز، در اواسط برنامه نتیجه نظرسنجی را به نمایش می گذارد و مثلاً می گوید گزینه یک، هشتاد درصد رای آورده و گزینه های دو و سه، سر جمع بیست درصد. در چنین شرایطی فقط باید تیرآهن چهارده به سرت خورده باشد که نتیجه را ببینی و در ده دقیقه پایانی برنامه گزینه دو یا سه را انتخاب کنی. به خاطر محافظه کاری ذاتی و علاقه شخصی ام به این برنامه ها و مجریانشان، مخصوصاً «اون یکی»، باید اعلام کنم احتمالاً نیت همه این عزیزان خیر است و هدفی جز خدمت به فوتبال ندارند. اما ولو فرض که اینطور باشد؛ این نکته چه تاثیری در نتیجه کار دارد. به قول کیشلوفسکی مرحوم؛ «جهنم جایی است پر از نیت های خوب». مسائلی از این دست باعث شده عده یی از منتقدان، مجریان برنامه های ورزشی را به خط گرفتن از نهادهای خاص و تاثیرگذاری بر افکار عمومی متهم کنند. فرض بنده اما این است که بر اساس همان «نیت های خوب» بتوانیم دست اندرکاران این برنامه را مبرا از جهت گیری بدانیم و عملکردشان را بر اساس همان نیت های خوبشان بررسی کنیم.

فروکاستن پروژه دموکراسی به پروژه رای اکثریت و کنار گذاشتن همه مولفه های دیگر آن به نفع «آمار» و «رای گیری» نه تنها در فوتبال که در تمام حوزه های دیگر، ناشی از درک نادرست دموکراسی است. بارها گفته اند و شنیده ایم که رای اکثریت، صرفاً ابزاری برای «حل مساله» است و هیچ دخلی به «حقانیت» و حتی هیچ ربطی به «مشروعیت» ندارد. درست که هر کسی می تواند نظر خودش را داشته باشد اما فرآیند تبدیل نظرات شخصی به تصمیم های اجتماعی نیاز به ابزارهای قدرتمند مدنی و فیلترهای خاص کنترلی دارد. به همین خاطر است که اتکا به رای اکثریت به قول علما «صرفاً از باب اکل میته» است و باید تلاش کرد در تمام عرصه ها گسترشی حداقلی داشته باشد و به تصمیم های خاص محدود شود. اگر قرار باشد مردم هر کشوری برای هر موضوع کوچک و بزرگی رفراندوم برگزار کنند و نظرشان را درباره رابطه با کشورهای همسایه، قیمت پایه برای صادرات کالاهای اساسی، شماره پیراهن لیونل مسی و انتخاب همسر برای یکی از شهروندان به رای بگذارند که سنگ روی سنگ بند نمی شود. در چنین شرایطی بحث «حقوق فردی» و «کار کارشناسی» چه معنایی پیدا می کند؟ اگر فردا همه مردم رای بدهند برای خنده هم که شده نگارنده این یادداشت از این به بعد باید «یک لنگه پا» راه برود و هر سی دقیقه یک بار جای دوست و دشمن را نشان بدهد، چه بر سر این بیچاره خواهد آمد؟

اتفاقاً همین جاست که انتقاد منتقدان نیز رنگ و بوی منطق به خود می گیرد. وقتی شما به هر دلیل، بردن LCD یا ایجاد انگیزه مشارکت، مردم را وارد بازی «رای بده، جایزه بگیر» کردی، طبیعی است از سوی عده یی هم متهم شوی که غرض سیاسی داری و می خواهی در تصمیم گیری ها اثر بگذاری. فراموش نکنیم که در نهایت، کل این بازی، یک بازی بامزه با هدف برنده شدن در مسابقه است و نه چیزی بیشتر. جالب اینکه در برخی موارد، مجریان این برنامه ها وقتی نظرسنجی را موافق نظر خود می بینند، چپ و راست تکرار می کنند که «البته دیدیم که مردم کشور ما خودشان یک پا کارشناسند». فقط می ماند یک نکته. ممکن است اعتراض کنید که پس تکلیف تیم ابسفلیت یونایتد و رئال و بارسلونا چیست. آیا آنها کمتر از نگارنده می فهمند و دموکراسی را می شناسند؟ اولاً ذات این پرسش که آیا روشی که این سه تیم یا تیم های دیگر برای مدیریت خود برگزیده اند، روش درستی است یا نه، محل تامل جدی است و فرصتی مستوفا می طلبد. ثانیاً مدیران و هواداران آن تیم ها در یک قرارداد نانوشته، چنین تصمیمی را پذیرفته اند و به قواعد آن تن داده اند. ثالثاً آنها بابت تصمیم گیری شان پول خرج می کنند و همین مساله باعث می شود از اظهارنظرهای عجیب و غریب و محض شوخی پرهیز کنند. چرا مثلاً باید این مساله را به باشگاه استقلال اهواز تسری داد که صرفاً با سرمایه یک نفر اداره می شود؟ اگر در یک نظرسنجی تلویزیونی معلوم شود جلالی در مدیریت استقلال اهواز موفق نبوده آیا باید او را برکنار کرد؟ اگر هم مجریان بگویند نظرسنجی های ما فقط نظرسنجی است و الزام آور نیست آن وقت نباید از آنها سوال کرد تکلیف تاثیری که بر افکار عمومی می گذارد چه می شود؟ بعد از آن نظرسنجی فرضی، آیا کسی در اهواز برای جلالی «تره فرنگی» هم خرد خواهد کرد؟

از طرف دیگر، خدا وکیلی آیا نظر هواداری که سالانه بخش مهمی از درآمد خود را خرج باشگاه می کند همانقدر دقیق و جدی است که نظر هواداری که روی کاناپه لم داده و تخمه می شکند و به عشق بردن یک LCD، «پیامکی» را روانه جیب مخابرات و «اینباکس» برنامه های تلویزیونی می کند؟

آمدیم و همه نظر دادند که من حقیر بهترین نامزد مربیگری تیم ملی ام و بنده هم با اعتماد به نفسی که از خودم سراغ دارم، «به قصد خدمت به کشورم» سکان تیم ملی را به دست گرفتم و در اولین بازی رفقا و «بروبچ» را وسط میدان فرستادم و آن شد که نباید. کدام یک از هواداران عزیز مسوولیت این اتفاق را به عهده می گیرد؟ چه کسی حاضر است تاوان این زیان را بدهد؟ اصولاً نظر دادن بی هزینه که مالیات ندارد؛ فوقش پول یک SMS، به احتمال برنده شدنش می ارزد. نه؟

میدرضا ابک



همچنین مشاهده کنید