چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
نقدی بر مدل کانتی دکتر سروش در تقریر بسط تجربه نبوی
در مورد سرشت وحی دیدگاههای متنوعی وجود دارد (۱)یکی از این دیدگاهها تجربه دینی از وحی است. این برداشت از وحی در الهیات لیبرال شکل گرفت. متکلمان لیبرال وحی را نوعی تجربه(۲) دانستند.
طبق این دیدگاه وحی گونهای تجربه دینی است. طرفداران این دیدگاه بر مواجهه پیامبر با خدا تاکید میورزند و سرشت وحی را همین مواجهه میدانند. به عبارت دیگر وحی در این دیدگاه به این معنا نیست که خدا پیامی را به پیامبر القا کرده است بلکه پیامبر مواجههای با خدا داشته و از این مواجهه و رویارویی تفسیری دارد.
آنچه ما با عنوان پیام وحی میشناسیم- در واقع- تفسیر پیامبر وترجمان او از تجربهاش میباشد. همچنین میان خدا و پیامبر جملاتی رد و بدل نشده خود تجربه فارغ از زبان است. زبان صورتی است که پیامبر در قالب آن، تفسیر خود را به دیگران انتقال می دهد. این دیدگاه در بین روشنفکران مسلمان نیز نفوذ کرده و به دفاع از آن پرداختهاند به طوری که حقیقت وحی در دین اسلام را همین تجربه و مواجهه پیامبر تلقی مینمایند. اینان در این زمینه در جاهای مختلفی بر تائید سخن خود پافشاری مینمایند. یکی از طرفداران دیدگاه تجربه دینی در مورد وحی، دکتر سروش میباشد. ایشان در این زمینه مقالهای در مجله کیان با عنوان بسط تجربه نبوی به رشته تحریر درآورده است. گفتنی است این مقاله یکی از سخنرانیهای دکتر سروش بود که او بعدها ابتدا آن را در مجله کیان به چاپ رسانیده و سپس در کتابی با همین نام آن را منتشر کرد. ما در این نوشتار به پارهای از لوازم این نظریه میپردازیم.
لازم است قبل از اینکه وارد بحث گردیم به انگیزه دکتر سروش برای طرح بحث وحی اشاره نماییم. ایشان در توجیه پرداخت به وحی مینویسد: ما مسلمانان و اهل ایمان به دلیل اینکه در دریای هدایت نبوی غوطهور هستیم کمتر از آن پرسش میکنیم.
فاصله گرفتن ما از او و عینی نگریستن در او شرط تحقیق است واگرنه برای مقلدان، دستکم برای محققان بازپرسی و جستجوی مکرر و مستمر شرط تازه کردن ایمان است و عید کردن برای یک مومن، چیزی جز نو کردن ایمان نیست. به هیچ چیز کهنه نباید رضایت داد حتی به ایمان کهنه و حتی به خدای کهنه.
آنها را باید مورد بازبینی و بازنگری قرار داد و درک جدیدی از آنها برگرفت.(۳) در توجیه لوازم پرداختن دکتر سروش به موضوع وحی این اصل کلی مطرح شده است:
۱) هر چیزی نیاز به نو کردن دارد و به هیچ چیز کهنه نباید رضایت داد. نتیجهای هم که به طور ضمنی از این مقدمه اخذ و به طور مهم در این کلام تنیده شده است در واقع اساس مقاله مذکور یعنی بسط تجربه نبوی نیز میباشد، مطلب زیر است:
۲) بازبینی و بازنگری، همواره به درک جدیدی میانجامد. اگر این مقدمه و نتیجه را در مورد خود وحی به کار بگیریم، مفادش چنین میشود: وحی مانند هرچیز دیگر نیاز به نو کردن دارد و نتیجه نو کردن هم به دست آوردن درک جدیدی از آن است.
اصل مذکور گونهای از نوپرستی را در بر دارد. آری، انسانها در دوره جاهلیت، کهنهپرست بودند و در دوره مدرن، نوپرست شدهاند! اما باید توجه داشت که کهنه پرستی دیروز و نوپرستی امروز هر دو در این مورد مشترکند که ملاک اصلی حقانیت، یعنی منطق را کنار گذاشته و به لباس کهنه یا نو دل خوش کردهاند. در دوره ماقبل مدرن میگفتند به هیچ چیز نو نباید رضا داد و باید در پی کهنه و کهنهسازی بود و در دوره مدرن میگویند نباید به هیچ چیز کهنه رضایت داد و باید به دنبال نو و نوسازی بود.
به طور معمول کهنهپرستان به مغالطه استدلال از راه قدمت(۴) و نوپرستان به مغالطه استدلال از راه تجدد(۵) گرفتار آمدهاند. دسته اول ملاک صحت را کهنه بودن یا کهنه شدن و دسته دوم نو بودن یا نو شدن میدانند و تا امروز کهنه گرایی و نوگرایی با این غلطاندازی (مغالطه) همراه بوده است. از این گذشته، نو کردن ایمان نیازمند نو کردن مفاهیم مربوط به ایمان داشتن و درک جدید از آن نیست. درک و معرفت در مقولهای متفاوت با ایمان میگنجد و همانطور که معرفت شناسان گفتهاند معرفت(۶)غیر از ایمان(۷) و حتی باور(۸) است.
معرفت و ایمان هر کدام سازوکاری جداگانه دارند و چه بسا با نو کردن مفاهیم و معرفت ایمان به همان حالت خود باقی بماند و یا ضعیفتر شود. همچنین نوکردن ایمان راهها و سازوکارهای مخصوص خود را دارد. نتیجه گذشته هم به طور کلی درست نیست، یعنی بازبینی و بازنگری همواره به درک جدیدی نمیانجامد و اصل کلی در این مورد حاکم نیست، بلکه بازنگری و بازبینی ممکن است با رسیدن به درکی جدید به ابداع نظریهای جدید بینجامد و یا با منتهی نشدن به درک جدید نظریات سابق را تائید کند.(۹)
حال بعد از توضیح مختصر درباره توجیه دکتر سروش درباره پرداختن به مسئله وحی و نقد آن لازم است به اصل بحث وارد شویم. ما در پرداختن به بحث یکی از یافتههای تعجب برانگیز آقای دکتر سروش در مقاله بسط تجربه نبوی را مورد مداقه قرار میدهیم. آقای دکتر سروش در مقاله مذکور براین پندار است که وحی، تابع او (پیامبر) بود؛ نه او تابع وحی. دکتر سروش در این مقاله و در گفتگویی که دراین باره در مجله کیان منتشر شد، میکوشد تا آن را موجه جلوه دهد ولی به رغم این تلاشها نمیتواند صورت معقولی از آن به دست دهد. در این مقاله چنین آمده است: پیامبر(ص) نیز که همه سرمایهاش شخصیتش بود این شخصیت محل و موجد و قابل و فاعل تجارب دینی و وحیای بود و بسطی که در شخصیت او میافتاد به بسط تجربه و (بالعکس) منتهی میشود و لذا وحی تابع او بود نه او تابع وحی.(۱۰)
در توضیح این سخن در گفتگوی او میخوانیم: اینکه میگوییم وحی تابع پیامبر است، معنایش این است که پروسه وحی تابع شخصیت پیامبر بود، یعنی آن اتفاقاتی که میافتد تا کشفی برای پیامبر حاصل شود خود آن کشف و آن پروسه تابع شخصیت پیامبر و متناسب با ظرفیت اوست. درست مثل اینکه میگوییم، دیدنیها تابع چشماند. یعنی به تناسب قوت و ضعف و سلامت و بیماری چشم (و سایر اشیا) در دایره دید آدمی قرار می گیرند و به رویت میرسند... در مورد پیامبر نیز مکانیسم انکشاف و دامنه آن کاملا متناسب با ظرفیت پیامبر ودر گرو شخصیت اوست. به این معنی وحی تابع پیامبر است.
به همین دلیل است که بعضی از پیامبران به وحیهای کم دامنهتری دسترسی داشتند. منظور عرفا از کشف تام محمدی همین بود که شخصیت پیامبر به گونهای بود که قدرت کشف تام واقعیت را داشت...(۱۱) زیربنای سخنان فوق مدل کانتی است. کانت(۱۲) میگفت: ذهن، منفعل و دریافت کننده محض نیست بلکه فاعلیت هم دارد و صورتهایی را از خود به مدرکاتش میافزاید.(۱۳) کانت فلسفههای قبل از خود را فلسفههای آئینهای میخواند؛ زیرا آنها ذهن را مانند آئینهای میدانستند که واقعیات را آنگونه که هستند نشان می دهند.
ولی فلسفه خود را فلسفه عینکی نامید؛ زیرا ذهن نزد او مانند عینک است که خود نیز رنگ دارد و مجموع دو رنگ خارج و عینک علم ما را میسازد. او میگفت اگر از کسی که عینکی سرخ برچشم دارد پرسیده شود که واقع چگونه است، سه پاسخ می تواند بدهد: یا همه چیز واقعا سرخ است، آن گونه که من میبینم؛ یا همه چیز سرخ نیست؛ یا برخی از اشیا سرخند، تنها راه فهم صحت و سقم این سه قضیه آن است که عینک را از چشم برداریم.
ولی اگر عینک به گونهای باشد که خلع آن از چشم ممکن نباشد،طبعا راهی به سوی کشف واقع نخواهیم داشت. ذهن، عینکی است که برداشتنی نیست. پس معرفت حاصل تعامل ذهن و عین است از این رو نخست باید دید ذهن تا چه حد در گزارشگری راستگوست و بعد از اثبات صحت آنها، نوبت به جهان شناسی می رسد. فلاسفه قبل از کانت میگفتند: ذهن به بود(۱۴) دست می یابد؛ ولی او میگفت ذهن تنها به نمود (۱۵) دسترسی دارد.
اگر انسان سالک صادقی باشد، فقط می تواند به بود نزدیک شود نه اینکه به آن دست یابد. از این رو انطباق ذهن و عین تنها در صورت دسترسی به طرفین است. حال آنکه ذهن در هر مورد باز هم به نمودی دیگر میرسد؛ زیرا هیچگاه بیعینک نمیتواند بود. بنابراین باید ادعای شناخت خارج را از سر بیرون کرد و به نمودها قانع بود.(۱۶) با این مدل عینکی ذهن که کانت آن را در معرفت شناسی خود ارائه نموده است در حقیقت تجربه ناب در کار نیست بلکه در محتوای هر تجربهای عواملی از ذهن دخالت دارند و تجارب پیرو ذهن و متناسب با آن می باشند. براساس این دیدگاه کانت، وحی تابع پیامبر است و شخصیت او در وحی تاثیر دارد و متناسب با آن است. به عبارت دیگر پیامبر هم فاعل است و هم قابل! در واقع مدل کانتی با استدلال ضمنی زیر تجربههای وحیانی پیامبر را هم شامل میشود.
۱) در تجارب معمولی، تجربه تابع شخصیت فاعل است
۲) تجارب وحیانی، مثل تجارب معمولیاند.
مقدمه نخست بیانگر مدل کانتی است واگر- بر فرض تمامیت آن- این مدل را بپذیریم برای اینکه بگوییم تجارب پیامبر هم تابع شخصیت او می باشد باید مقدمه دوم را نیز بپذیریم و تجارب پیامبر را مانند تجربههای معمولی بدانیم ولی مقدمه دوم ناتمام است چون پذیرش تجربههای وحیانی به معنای پذیرفتن وجود تجارب غیرعادی است. بنابراین مقدمه دوم آقای دکتر سروش تنیده و سخنی ناتمام است.
در سخنان فوق نوعی تناقض گویی نیز وجود دارد آیا با پذیرفتن مدل کانتی در تجارب وحیانی و تابع دانستن این تجارب، می توان از کشف تام محمدی(ص) سخن گفت؟ کشف تام به این معناست که واقع برای پیامبر آن گونه که هست و به تمام و کمال منکشف میشود و چنین کشفی تنها در صورتی امکان پذیر است که شخصیت پیامبر و ظرفیت وجودی او دخالتی در تجاربش نداشته باشند حال آنکه پذیرفتن مدل کانتی راهی برای قبول کشف تام باقی نمیگذارد؛ زیرا طبق دیدگاه کانتی، همواره عناصری از شخصیت و ظرفیت وجودی پیامبر در تجارب او حضور دارند و تجربه محضی در کار نیست تا کشف تامی هم صورت پذیرد.
(بگذریم از اینکه این سخن به معنای نفی عصمت پیامبران نیز می باشد زیرا طبق این مدل هیچگاه پیامبر به وحی، آن گونه که هست دسترسی ندارد و وحی تابع شخصیت اوست)! این نکته نیز جای تامل دارد که در قلمرو فلسفه کانت جایی برای تجارب وحیانی نمیتوان یافت؛ چون به نظر کانت، ذهن به تجاربی که از عالم خارج دارد، صورتهای مکانی و زمانی می دهد. در این فلسفه تجارب عرفانی و نیز تجارب وحیانی جایی ندارد و همه معرفتها به حواس میانجامد. به نظر وی هر معرفتی با تجربه حسی آغاز میشود و هیچ معرفتی که مقدم بر تجربه حسی باشد وجود ندارد. بنابراین در قلمرو معرفتشناسی کانت، تجارب وحیانی معنا ندارند؛ چون این تجارب- به طور کلی تجارب دینی- به عالمی دیگر تعلق دارند.
از حس آغاز نمی شود و در قالب صورتهای مکان و زمان در نمیآیند. در ادامه این پرسش مطرح میشود که چرا برخی روشنفکران بر تثبیت این مدل اصرار دارند و آن را به تجارب وحیانی پیامبر سرایت می دهند؟
شاید این عده تنها یک رکن معرفت شناسی کانت را میپذیرند و میگویند، شخصیت و صور پیشینی شخصی- از جمله شخصیت پیامبر- در تجاربش تاثیر دارند! به نظر ما حتی اگر مدل معرفت شناسی کانت را بپذیریم این مدل تجارب پیامبر را شامل نمی شود، چون میدانیم که تجارب پیامبر غیرطبیعیاند و از طرف دیگر پذیرفتن وجود چنین تجاربی از پیامبر به این معناست که رکن اول معرفت شناسی کانت را کنار بگذاریم و به صوری از معرفت قائل شویم که به تجارب حسی منتهی نمیشوند.
البته باید رکن دیگری را نیز کنار نهاد، چون تجارب پیامبر غیرطبیعیاند و ما هم دلیلی نداریم که تجارب غیرطبیعی مانند تجارب طبیعی باشند بلکه اقتضای غیرطبیعی بودن تجارب پیامبر این است که تجربههایش هم برخلاف تجارب طبیعی باشند و تابع مدل معرفتشناسی دیگری باشد. (۱۷)
پینوشتها:
۱- این دیدگاهها عبارتند از: دیدگاه گزارهای (propositional view)، دیدگاه تجربه دینی (Experiencetheology) و دیدگاه افعال گفتاری (Speech acts)
۲-xperience E
۳- سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی، ص ۲-۱
۴و ۵- در مورد هر یک از مغالطههای “استدلال از راه قدمت”)Argument ad antiquitam) و “استدلال از راه تجدد”(Argument ad Novitam( به منبع زیر مراجعه نمایید:
- خندان، علیاصغر، منطق کاربردی؛ بخش مغالطات، انتشارات سمت
۶-noweledge K
۷-aithF
۸-eliefB
۹- قائمی نیا، علیرضا، وحی وافعال گفتاری، ص ۲۰۲-۲۰۱چ
۱۰- بسط تجربه نبوی، ص۱۳
۱۱- سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی، مجله کیان، ش۴۷، ص ۱۰-۹
۱۲- Kant, Immanuel) ۱۷۲۴-۱۸۰۴)
۱۳- وحی و افعال گفتاری، ص۲۲۳
۱۴-oumen N
۱۵-henoumen p
۱۶- بحث تفصیلی درباره معرفت شناسی کانت را می توانید از منابع زیر، بجویید:
- کانت، ایمانوئل (۱۳۶۲)، سنجش خردناب، ترجمه میرشمس الدین ادیب سلطانی، تهران: انتشارات امیرکبیر
- فعالی، محمدتقی (۱۳۷۹)، درآمدی بر معرفتشناسی دینی و معاصر، چاپ دوم، قم: انتشارات معارف
- علیزاده، بیوک (۱۳۸۲)، فلسفه تطبیقی؛ مفهوم و قلمرو آن، نامه حکمت، ش۱، ص ۶۵-۶۴
۱۷- وحی وافعال گفتاری، ص ۲۲۵-۲۲۳
محسن آلوستانی مفرد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست