سه شنبه, ۲۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 11 March, 2025
مجله ویستا

مؤمنان در کوره آدم سوزی


مؤمنان در کوره آدم سوزی

برگهایی از کتاب قطور تاریخ را که می گشاییم درمی یابیم که انسانهای موحد, در طول تاریخ پیوسته گرفتار انواع عذاب ها و شقاوت ها و قتل وغارت ها بوده اند, و به جرم پاسداری از حق وحقیقت وتوحید, انواع عذاب ها را به جان خریده اند

برگهایی از کتاب قطور تاریخ را که می گشاییم درمی یابیم که انسانهای موحد، در طول تاریخ پیوسته گرفتار انواع عذاب‏ها و شقاوت‏ها و قتل وغارت‏ها بوده اند، و به جرم پاسداری از حق وحقیقت وتوحید، انواع عذاب‏ها را به جان خریده‏اند.

به روایت قرآن مجید، پیش از رسالت حضرت ختمی مرتبت، عده ای از موحدّان و گروندگان به آیین مسیح در زمان پادشاهی ذونواس، آخرین پادشاه از طائفه"حمیر"، تنها به جرم حق پرستی، گروه گروه به گودالهای آکنده از آتش، افکنده شدند.

قرآن مجید، داستان این جنایت تاریخی را در سوره مبارکه"بروج" آورده است.

"مفسران‌ و نویسندگان‌ مسلمان‌ انگیزه اشاره قرآن‌ به‌ این‌ داستان‌ را مورد توجه‌ قرار داده‌اند و بیشتر بر این‌ باورند که‌ چون‌ در زمان‌ پیامبر اکرم‌(ص‌) مسلمانان‌ مکه‌ از سوی‌ قریش‌ مورد آزار و اذیت‌ بسیار قرار می‌گرفتند، این‌ داستان‌ در قالب‌ آیات‌ قرآنی‌ بر پیامبر(ص‌) نازل‌ شد تا افزون‌ بر نکوهش‌ و نفرین‌ کافران‌ قریش‌ و برانگیختن‌ حس‌ مقاومت‌ مسلمانان‌، از صبر و پایداری‌ و استحکام‌ ایمان‌ ایشان‌ قدردانی‌ به‌ عمل‌ آمده‌ باشد. در این‌ میان‌ برخی‌ از گوشه‌های‌ داستان‌، همچون‌ شکیبایی‌ اصحاب‌ اخدود در برابر دشواریها، باز نمودن‌ و باز گفتن‌ حق‌ و دعوت‌ به‌ اسلام‌ همانند کردار عبدالله‌ بن‌ ثامر، ایمان‌ تزلزل‌ ناپذیر به‌ دین‌ حق‌، حتی‌ در میان‌ کودکان‌، موردتوجه‌ مفسران‌ قرار گرفته‌ است. گفتنی‌ است‌ از همین‌ رو، گاه‌ در منابع‌ اسلامی‌، به‌ سان‌ اسوه‌ای‌ در صبر بر مصائب‌، اصحاب‌ اخدود را مثل‌ آورده‌اند."۱

ذونواس آخرین پادشاهی است که از طائفه حمیر بسلطنت رسید و زمام امور مردم را بدست گرفت .

او نام خود را (یوسف ) نهاد و آیین یهود را اختیار کرد، آنگاه آنرا یگانه دین رسمی روزگار خود خواند درحالیکه یهودیت با آمدن عیسی بن مریم ازبین رفت و خط بطلان بر آن کشیده شد.

چنانکه اشاره شد خدای متعال در قرآن مجید ، از « اصحاب اخدود » یاد کرده است . از نظر قرآن کریم اینان جرمی جز ایمان به خدا نداشتند .داستان آنان بنا به نقل پاره ای از تفاسیر چنین است:

"مردی وارد شهر « صنعا » پایتخت یمن شد و به سوی کاخ حکومتی « ذونواس » حرکت کرد ، دربان کاخ از ورودش جلوگیری نمود و گفت : در این گرمای سوزان به چه علت به درب این خانه آمده‏ای ؟ گفت : خطر بزرگی پیش آمده است باید ذونواس را از این خطر آگاه کنم .

دربان گفت : پادشاه الآن از پذیرفتن تو معذور است ، فعلاً قتلی را پشت‏سر گذاشته و از اضطراب شهر « صنعا » کاسته و مسئله یهودیّت را به مانند زمان تبّع رسانده و اکنون آماده است ، تا در جنگی که در شرق و غرب روی می‏دهد شرکت کند ، او قصد دارد یهودیّت را دین عمومی نموده و حکم تورات را در زمین حاکم کند .

در هر صورت پادشاه نزدیک غروب آماده ملاقات است ، مسافر گفت : خبر من با برنامه شاه فاصله زیادی ندارد و مربوط به همین دین است . دربان گفت :

لحظه‏ای صبر کن تا شاه وارد باغ شود . پس از آن که ذونواس بیرون آمد دربان به او گفت :

مردی از « نجران » واقع در کشور حجاز برای ملاقات با شما آمده است و می‏خواهد خبر از دین جدیدی بدهد که خطر بزرگی برای یهودیّت است .

ذونواس آخرین پادشاهی است که از طائفه حمیر بسلطنت رسید و زمام امور مردم را بدست گرفت. او نام خود را (یوسف ) نهاد و آیین یهود را اختیار کرد، آنگاه آنرا یگانه دین رسمی روزگار خود خواند درحالیکه یهودیت با آمدن عیسی بن مریم ازبین رفت و خط بطلان بر آن کشیده شد

ذونواس گفت : دین جدید ! کدام دین ؟ او را پیش من آورید ، مرد آمد و پس از احترام گفت : ای پادشاه ! من برای درخواست کمک نزد تو نیامده‏ام ؛ بلکه برای حادثه بزرگی که در « نجران » پیش آمده است به حضورت رسیده‏ام .

ذونواس گفت : منظورت چیست ؟ گفت : مدّتی است در نجران دین جدیدی پیدا شده و به نام عیسی مسیح بشارت می‏دهد ، بت‏پرستان نجران آسایش فکر خود را در این مسلک یافته و دسته دسته به این دین می‏گروند . آنچه مهم است این است که عدّه‏ای از یهودیان از دین خود دست کشیده و داخل دینی می‏گردند که بت‏پرستان با کمال اشتیاق به آن روی می‏آورند ؛ اگر پادشاه یهودیّت را حفظ نکند به زودی آثار آن از نجران معدوم می‏گردد .

ذونواس گفت: این دین چگونه به « نجران » راه یافت ؟ گفت : در میان عدّه‏ای که به « نجران » آمده بودند دو نفر وارد شدند ، یک مرد رومی به نام « فیمیون » و دیگری مردی به نام « صالح » یکی از بت‏پرستانی که درخت خرما می‏پرستید فیمیون را خرید ، او را شخص بزرگواری یافت، می‏دید در کار خستگی ندارد و هیچ‏گونه شکایتی از سنگینی کار نمی‏کند، تمام روز را کار کرده و شب را به اتاقی برای عبادت پناه می‏برد . یک روز او را در حال نماز دید ، از اتاقش بدون چراغ نوری مشاهده کرد ، از کارش تعجّب کرد، از او پرسید : آیا غیر از آن درخت خرما را عبادت می‏کنی؟ فیمیون گفت : من خدایی را پرستش می‏کنم که مالک عالم و اداره کننده آن است ، همان خدایی که مسیح به وجودش راهنمایی کرده و قدرتش را به ما نمایانده است . این درخت مالک نفع و ضرر نیست ؛ بلکه خودش را نمی‏تواند حفظ کند و ضرری را از خود دور نماید . اگر من بخواهم می‏توانم از خداوند تقاضا کنم بادی بفرستد و آن را خشک نماید ، یا آتشی فرستاده آن را بسوزاند .

ارباب گفت : آیا می‏توانی چنین کاری را انجام دهی؟ گفت : آری ، اگر انجام دهم به آیین حق می‏گروی ؟ گفت : بلی ، فیمیون نماز خواند و از خدا خواست تا دعایش را مستجاب کند ؛ بادی بر درخت وزید و درخت خشک شد . در این هنگام ارباب فیمیون به حق ایمان آورد ، این مسئله در نجران منتشر شد و بسیاری از مردم آیین مسیح را پذیرفتند . سپس آن مرد مطالب دیگری درباره فیمیون گفت در حدّی که غضب و خشم ذونواس به جوش آمد و با لشکری انبوه به سوی نجران حرکت کرد ، شهر را محاصره کرد بزرگان و صاحبان رأی را جمع نمود و گفت : قبل از این که دست به کشتار شما بزنم به شما مهلت می‏دهم که یا یهودیت را قبول کنید و یا اعدام و شکنجه در انتظار شماست .

مردمی که حق را یافته بودند ، مردمی که لذّت حق‏پرستی را چشیده بودند ، مردمی که از معرفت الهی برخوردار شده بودند . مردمی که می‏دانستند در این دنیا جز وجود او چیزی اصالت ندارد ، در پاسخ آن ستمگر گفتند : این دین جدید با جان ما درهم آمیخته و به تار و پود وجود ما راه یافته است ، ما از آن دست برنمی‏داریم چه به ما مهلت دهی ، چه ما را به کام مرگ دراندازی .

ما با خدای خود معامله کرده‏ایم و هرگز او را به هیچ چیز ترجیح نمی‏دهیم .

دنیا محلّی است زودگذر و سهم ما از آن بسیار اندک است و ما همه چیز خود را که خداست با این سهم اندک عوض نمی‏کنیم .

این کوره های آدم سوزی که به دست یهود به وجود آمد احتمالا نخستین کوره های آدم سوزی در طول تاریخ بود، ولی عجب اینکه این بدعت قساوت بار ضد انسانی سرانجام دامان خود یهود را گرفتذونواس که پافشاری مؤمنان را به این دین ملاحظه کرد ، دستور داد خندقی حفر کنند و آتشی سهمگین برافروزند ، از پیرمرد زمین‏گیر وپیره‏زن قد خمیده ، از جوان رشید و طفل شیرخوار از خرد و کلان ، چشم نپوشید و همه را در کام آتش افکند و آنان نیز از حقّ دست برنداشته ، کشته شدن را بر ننگ دنیا ترجیح دادند و جان خود را نثار معشوق حقیقی کردند[۴۴۶] . و به فرموده امام صادق علیه‏السلام از آنان شدند که ایثار محبوب بر ماسوا کردند : وَدَلیلُ الحُبّ إیثارُ الْمَحْبُوبِ عَلی ما سِواهُ".

"بعضی افزوده اند که در این گیرودار یک تن از نصارای نجران فرار کرد و به سوی روم و دربار قیصر شتافت ، و از ذونواس ‍ شکایت کرد و یاری طلبید.

(قیصر) گفت : سرزمین شما از من دور است ، اما نامه ای به پادشاه حبشه می نویسم که او مسیحی است و همسایه شما است ، و از او می خواهم شما را یاری دهد، سپس نامه ای نوشت و از پادشاه حبشه انتقام خون مسیحیان نجران را خواست مرد نجرانی نزد سلطان حبشه نجاشی آمد، و نجاشی از شنیدن این داستان سخت متاءثر گشت ، و از خاموشی شعله آیین مسیح (علیه السلام ) در سرزمین نجران افسوس خورد، و تصمیم بر انتقام شهیدان را از او گرفت .

لشکریان حبشه به جانب یمن تاختند و در یک پیکار سخت سپاه ذونواس را شکست دادند، و گروه زیادی از آنان کشته شد، و طولی نکشید که مملکت یمن به دست نجاشی افتاد و به صورت ایالتی از ایالات حبشه درآمد.

بعضی از مفسران نقل کرده اند که طول آن خندق چهل ذراع ، و عرض آن دوازده ذراع بوده است (هر ذراع تقریبا نیم متر است و گاه به معنی گز که حدود یک متر است به کار می رود) و بعضی نقل کرده اند هفت گودال بوده که هر کدام وسعتش به مقداری که در بالا ذکر شده بوده است .

از آنچه در بالا گفتیم روشن می شود که این شکنجه گران بیرحم ، سرانجام به عذاب الهی گرفتار شدند و انتقام خونهایی که ریخته بودند در همین دنیا از آنها گرفته شد، و عذاب حریق و سوزنده قیامت نیز در انتظارشان است .

این کوره های آدم سوزی که به دست یهود به وجود آمد احتمالا نخستین کوره های آدم سوزی در طول تاریخ بود، ولی عجب اینکه این بدعت قساوت بار ضد انسانی سرانجام دامان خود یهود را گرفت ، و چنانکه می دانیم گروه زیادی از آنها در ماجرای آلمان هیتلری در کوره های آدم سوزی به آتش کشیده شدند، و مصداق (عذاب الحریق ) این جهان نیز درباره آنها تحقق یافت .

علاوه بر این (ذونواس یهودی ) بنیانگذار اصلی این بنای شوم ، نیز از شر اعمال خود بر کنار نماند.

شکوری

منابع:

۱.دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۹

۲.عرفان اسلامی، ج۱، حسین انصاریان

۳. تفسیر نمونه