جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
عینک
خرسی هر روز نزدیک تلویزیون می نشست و برنامه کودک نگاه می کرد. من هم بعضی وقت ها کنارش می نشستم. مامان همین که ما را می دید می گفت: این قدر جلوی تلویزیون نروید چشمتان درد می گیرد. اما خرسی آن قدر سرگرم کارتون دیدن بود که اصلا حواسش به حرف های مامان نبود. خرسی می گفت: نگاه کردن تلویزیون از نزدیک خیلی می چسبد. واقعا هم همین طور بود. همه چیز را قشنگ تر می دیدی و صداها را بلند تر می شنیدی. اما از چند روز قبل خرسی دیگر نمی تواند تلویزیون نگاه کند. من هم همین طور.
چشم های خرسی درد می کند درست مثل چشم های من. مامان می گوید از بس جلوی تلویزیون نشستید چشم های تان ضعیف شده. فکر می کنم همین طور باشد چون نمی توانم بعضی چیزها را خوب ببینم. مامان قرار است امروز من و خرسی را پیش آقای چشم پزشک ببرد. حتما آقای چشم پزشک به من و خرسی عینک می دهد. از همان هایی که مادربزرگ به چشمش می زند. قیافه خرسی با عینک واقعا خنده دار می شود. کاش حرف مامان را گوش می کردیم و نزدیک تلویزیون نمی نشستیم.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست