چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
از آرمان گرایی تا واقع گرایی
چندی پیش آقای عماد بهاور نقدی را تحت عنوان «گذر به واقع گرایی، نقدی بر تجربه های دانشجویی در سال گذشته» به نگارش درآورد. در این مقاله سعی بر آن است تا در سه بخش نظرات درباره مطالب بیان شده در مقاله آقای بهاور تنظیم شود.
۱ـ آقای عماد بهاور در مقاله مورد بحث واقع گرایی را در برابر ایده آل گرایی قرار می دهد (البته ایشان در جای دیگری واقع گرایی را در برابر رادیكالیسم فرض می كند كه این موضوع شاید به دلیل سطحی و كم اهمیت قلمداد كردن این موضع از طرف آقای بهاور باشد) انسان از دیرباز همواره به دنبال دیدن واقعیت و یافتن حقیقت بوده است. شاید بتوان گفت دلیل پیدایش بسیاری از فیلسوفان و پیامبران چیزی غیر از كشف حقیقت و مسائل در این باره نبوده است. حال باید پرسید كه واقع گرایی چیست؟ و ایده آل گرایی چیست؟ و این دو چه ارتباطی با حقیقت دارند؟
اگر واقعیت و مجاز (ضدواقعیت) را دو سر یك راستا در نظر بگیریم چگونه می توان آنها را در پرتو ایده آلیسم و رئالیسم (نه ایده آل گرایی و یا واقع گرایی) از یكدیگر باز شناخت.
این سئوال ها و سئوال های بسیار دیگر ما را ناگزیر می كند تا با تعریف كردن و مشخص كردن مقصودمان از این مفاهیم، ابهام ها را كنار زده و موضوع را تا جای ممكن شفاف كنیم.
پوشیده نیست كه انسان موجودی شناسنده است و می كوشد پیرامون خویش را آنطوری كه هست ببیند و نه آنطوری كه جبر محیط و زمانه (از طریق راحت طلبی و عافیت طلبی تا ترغیب ها و تشویق ها و تنبیه ها و لذت ها و سختی ها تا داشتن دید و تفكر و تحلیل نادرست تا به دست آوردن اطلاعات كذب و تصمیم گیری بر مبنای آنها و...) می خواهد بر وی تحمیل كنند. به همین دلیل انسان می بایست هرچه بیشتر به موضوع مورد بحث و پژوهش اش نزدیك شود و با غور در موضوع و یكی شدن با آن، آن را كشف كند. اما در میان این رابطه مستقیم و بی واسطه سوژه و ابژه به ناگاه حجاب ها، رادع ها و پرده ها مانع می شوند و باعث استتار حقیقت می شوند.
واضح است كه مقصود این جانب از حجاب و پرده تنها سانسور های بیرونی مانند شرایط سیاسی، اجتماعی و یا تصمیم گیری بر مبنای اطلاعات كذب و... نیست بلكه علاوه بر این موارد سانسورهای درونی مانند ترس ها، غرض ها، خشم ها، عشق ها و... نیز است كه این مواد نیز باعث دوری انسان از كشف حقیقت هستند و در زمره حجاب ها قرار می گیرند. تمایلات و خاطرات به صورت دوست داشتن ها، تنفرها و... به صورت پیش فرض و پیشداوری خود را بر ذهن فاعل شناساننده تحمیل می كنند.
اگر مبارزه با سانسورهای بیرونی را جهاد بنامیم، مبارزه با سانسورهای درونی و نرم را باید جهاد اكبر نامید.حال سئوال اساسی اینجا است كه راه خلاصی از این سانسور ها چیست؟ اساساً آیا می توان روزی را آرزو كرد كه انسان بدون هیچ حجابی هیچ پیشداوری و پیش فرضی پیرامون خویش را آنچنان كه هست، ببیند؟ یا به عبارتی دیگر می توان فاصله سوژه (ذهن) و ابژه (عین) را به صفر رساند؟
به همین دلیل برای دستیابی انسان به كنه حقیقت علاوه بر ابزار مناسب پالایش مداوم ذهنیات نیز وجود دارد. بر همین اساس در جوامع بسته سعی می شود با از بین بردن آزادی درونی انسان ها جامعه را از دستیابی به حقیقت منصرف كنند. تنها راه مبارزه انسان با این شرایط سخت بت شكنی های پی در پی و اسطوره زدایی است، تا بدین ترتیب از یك طرف با مطلق كردن یك اندیشه یا شخص یا مرام و... به ایده آل گرایی گرفتار نیاید و از طرف دیگر بتواند با سیر در دنیای بیرون داده ها و اطلاعات جدید را همواره كشف و درك كند. یعنی دستیابی انسان به حقیقت در گرو برقراری رابطه دوسویه بین عین و ذهن است. در این دیدگاه دیگر رئالیسم در مقابل ایده آلیسم نیست كه بتوان با تبدیل كردن یكی به ناسزای فلسفی و سیاسی آن را به دیگری نسبت داد. بلكه ایده آلیسم و رئالیسم دو سر یك تمایل هستند كه با رعایت عدالت بین آنها می توان با چشمانی باز به سیر در جهان بیرون و تحلیل مسائل مختلف پرداخت.
در حقیقت با بر هم زدن این موازنه بین ذهن و عین انسان در دام دنیای مجازها و خیال ها به صورت ایده آل گرایی و یا واقع گرایی خواهد افتاد.
مسلم است كه هیچ انسانی نمی تواند بدون داشتن داده های قبلی به تفكر و عمل بپردازد، اما هر مطلق كردن داده ای و گزاره ای و شخصی و... در ذهن به ذهن گرایی و ایده آل گرایی منجر می شود به همین دلیل باید با توسل با دیالكتیك (به معنی راه دستیابی به حقیقت) بین عین و ذهن خود را از مهلكه خلاص كرد. مسلم است در چنین صورتی می توان به دعای پیامبر (خدایا به من جهان را همان طور كه هست نشان بده) جامه عمل پوشاند. حال بایستی از آقای بهاور پرسید آیا شما با اسطوره كردن واقع گرایی و نادیده گرفتن ایده آلیسم از دیدن حقیقت چشم نپوشیده اید؟ آیا واقع گرایی خود به مانع و حجاب و رادعی برای كشف حقیقت در نگاه شما تبدیل نگشته است؟ طبیعی است كه این خطا باعث شود انسان وقایع را آنطور كه هستند، نبیند.
برای اینكه بحث خیلی انتزاعی نشود و انتقاد بنده به اتهام ذهنی و فلسفی بودن طرد نشود سعی می كنم بازتاب این مطلب را در مسائل سیاسی، اجتماعی بیان كنم. در جوامع امروزی برای شكل گیری حكومت و بقای آن و جلوگیری از ایجاد ناآرامی و آشوب سعی می شود میان جامعه مدنی و احزاب و گروه ها و سایر نهادهای مدنی با یكدیگر و همچنین ارتباط این نهادهای مدنی با مردم از یك سو و همچنین این دو بخش با دولت رابطه اعتمادآمیزی برقرار باشد. مسلم است اگر در جامعه ای این روابط اعتمادآمیز میان سه بخش «مردم»، «جامعه مدنی» و «دولت و حاكمیت» لكه دار شود آن جامعه دچار بحران های شدید سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... خواهد شد.
برای به وجود آمدن این رابطه اعتمادآمیز نیاز است تا احزاب، گروه ها، افراد صاحب نفوذ در جامعه و... از یك طرف و همچنین دولت و حاكمیت دارای شفافیت و صداقت در عمل و رفتار سیاسی و اجتماعی خود باشند تا بتوانند اعتماد و امید مردم را برای دستیابی به مطالبات و خواسته هایشان زنده نگاه دارند. حال اگر در جامعه ای شكاف دولت- ملت آنقدر زیاد شده باشد كه دیگر مردم امیدی به حاكمیت و دولت برای رسیدن به مطالبات خویش را نداشته باشند، آیا وظیفه احزاب و گروه ها و افراد آزادیخواه و مردمی غیر از این است كه به گونه ای عمل كنند كه بر سرمایه اجتماعی و سیاسی خویش بیفزایند تا در شرایط بحرانی بتوانند امید و اعتماد مردم را در درون مرزها نگه دارند؟
در بسیاری از تحقیقات و تجارب تاریخی مشخص شده است كه «اعتماد به نفس»، «غرور ملی»، «امید به آینده» از مهم ترین فاكتورها و مشخصه ها جهت پیشرفت یك جامعه هستند. در همین رابطه می توان گفت: مهم ترین دستاورد دولت مرحوم مصدق ملی كردن صنعت نفت نبود، بلكه ایشان با ملی و مردمی كردن دولت و به دست آوردن استقلال واقعی برای كشور غرور و اعتماد به نفس را برای ایرانیان و سایر ملت های زیر سلطه به ارمغان می آورد.
در دولت هشت ساله خاتمی بسیاری از گروه ها، احزاب و افراد دارای نفوذ در لایه های مختلف سیاسی و اجتماعی، آنچنان سرمایه اجتماعی و سیاسی خویش را به حراج گذاشتند كه عملاً تاثیر چندانی در انتخاب مردم ندارند (این موضوع را می توان در جریان انتخابات ریاست جمهوری نهم مشاهده كرد.) حال بایستی از آقای بهاور پرسید در شرایط كنونی آیا شما و دوستان تان هنوز می خواهید با اسطوره كردن واقع گرایی و بهانه قرار دادن واقع گرایی (در حقیقت مصلحت اندیشی) و محدود كردن دایره عمل در حصار زمان حال برای بستن چشمان خود و مخاطبانتان به روی حقیقت و واقعیت تلاش نمایید؟
البته واضح است كه با تعریف كردن واقع گرایی به معنی دستیابی به بهترین نتیجه در زمان حال بدون توجه به تاثیرات آن عمل در آینده و همچنین نادیده گرفتن تجربیات تاریخی- فرهنگی محلی كه آن عمل باید در آنجا به وقوع بپیوندد نه بهتر از این می توان اندیشید و نه عمل كرد و به همین دلیل این گونه واقع گرایی ما را در دام مصلحت اندیشی گرفتارمی كند.
۲ـ ایشان در بخشی از مقاله خویش می گوید كه استراتژی دوری از قدرت به استراتژی درگیری با قدرت تبدیل شده است. اما «قدرت» مفهومی پیچیده است كه تا در جهت شفافیت آن را تعریف نكنیم نمی توان از شكل گیری بحث مشترك صحبت كرد. به نظر نگارنده این مقال با داشتن دیدی بی خاصیت و بی تاثیر مانند تعریف فوكویی از «قدرت» (هر عمل و تاثیری كه یك پدیده بر پدیده دیگر بگذارد) نمی توان شعار «دوری از قدرت» را نقد و بررسی كرد.
هر عملی برای شكل گرفتن و به وجود آمدن می بایستی خود را در فضای گفتمانی تعریف كند. در طول تاریخ دو گفتمان آزادی و گفتمان سلطه بر افكار و اعمال انسان ها حاكم بوده است. جهان پیرامون را می بایستی در پرتو این دو گفتمان شرح و بسط داد تا بدین ترتیب موثرتر و معنادارتر بتوان نیروهای پیرامون خویش را درك كرد. در گفتمان آزادی «رضایت و توافق با دیگران از طریق ابزارهای عقلانی به طور مثال از طریق بحث و مباحثه بدون قید و شرط عمل و تفكر را خلق می كند.» (هانا آرنت و نقد اندیشه سیاسی؛ منصور انصاری صفحه ۳۸) اما در گفتمان سلطه هدفی خارج از ماهیت عمل سبب خلق و بروز عمل می شود به تعبیری دیگر در گفتمان سلطه هدف با توجیه وسیله و ابزار خود را بر مبانی و ماهیت عمل تحمیل می كند. در گفتمان سلطه بنابر نظر آرنت نیرو هرگز مشروع نمی شود ولی مسلم است نیرویی كه زمینه ساز بروز حاكمیت صاحبان اصلی اش شود مشروع و مقبول خواهد بود. حال بایستی از آقای بهاور پرسید؛ آیا می توان با به وجود آوردن ابهام در معنای «قدرت» نیرو را در دو گفتمان سلطه و آزادی به یك مفهوم تقلیل داد و زیركانه در ذهن مخاطب آن را به نیرو در گفتمان سلطه كه همانا زور و خشونت و قدرت است فرو كاست و در نهایت گفت كه چون نیرویی غیر از این نیرو در گفتمان سلطه (همان زور قدرت و خشونت) وجود ندارد نمی توان از زور و قدرت تبری جست! اما همان طور كه نیرو در گفتمان سلطه به زور و قدرت و خشونت تبدیل می شود، در گفتمان آزادی نیرو به توان محركه و توان سازنده تبدیل می شود.
همان طور كه مبانی عمل و تفكر معطوف به دموكراسی و آزادی با مبانی عمل و تفكر معطوف به سلطه تفاوت ماهوی دارد توان سازنده نیز با زور و قدرت متفاوت است. با پذیرفتن چنین دیدگاهی «دوری از قدرت» یعنی مبارزه با هر آنچه كه باعث تبدیل نیرو به قدرت و زور در گفتمان سلطه شود.
بر این اساس دفتر تحكیم وحدت همواره سعی كرده است با هدف گرفتن آزادی، دموكراسی در گفتمان آزادی و پیوند خوردن با نیروهای آزادی خواه واقعی نیروی خویش را به توان سازنده تبدیل كند و نه زور و قدرت. به همین دلیل نمی توان گفت دوری از قدرت یعنی خداحافظی با سیاست. زیرا سیاست در گفتمان سلطه غالباً به معنی «فن پاسخ دادن و هیچ نگفتن» و یا «هنر انجام دادن ممكن ها و نه مطلوب ها» می آید كه در عمل ممكن ها را نیز عقل قدرت مدار و ابزاری زورمندانه براساس مصالح كانون زور و قدرت تشخیص می دهد. و به تعبیر آرنت «آنچه تاكنون در سنت اندیشه غربی و به ویژه علوم سیاسی سیاست را «مبارزه سراسر برای كسب قدرت می دانستند و بالاترین نوع قدرت از نظر آنها خشونت بوده است.» (هانا آرنت و نقد اندیشه سیاسی؛ منصور انصاری، صفحه ۳۸) اما در گفتمان آزادی سیاست به معنی افزودن بر توان سازنده خود و دیگران است تا بتواند از این توان سازنده در جهت استقلال و آزادی (به معنی واقعی كلمه) خود و دیگران استفاده كند.
۳ ـ ایشان در جای دیگری از مقاله خود می گوید «رسمیت در چارچوب قانون معنی داشت و هنگامی كه تشكلی بر روی قانون اساسی خط می كشد به طور طبیعی رسمیت خود را انكار می كند.» اما می بایستی از ایشان پرسید كه اگر چنین باشد آیا هیچ حركت و جنبشی در طول تاریخ مجال بروز خواهد یافت؟ آیا این گزاره متضمن انفعال و محافظه كاری و تقویت اخلاق كاسبكارانه برای جامعه محتاج اخلاق و آرمان ایران نیست؟ در طول چند سال گذشته بسیاری از روشنفكران ایرانی به تبع اندیشمندان برجسته غربی دموكراسی را حاكمیت قانون تعریف كردند و تحقق آن را منوط به پذیرش فرهنگ قانون پذیری دانستند.
اما این تعریف، تعریف كاملی نیست زیرا قوانین هنگامی مشروع خواهند بود كه براساس حقوق بنا شده باشند. روشنفكران ایرانی فراموش كردند (شاید خود را به فراموشی زدند!) كه قوانین در غرب به خاطر مبارزات آنها برای كسب آزادی، برابری و سایر حقوق تا حد زیادی با حقوق مطابقت دارد. لذا در غرب تعریف كردن دموكراسی به حكومت قانون با تعریف صحیح تر «دموكراسی یعنی حكومت حقوق» نزدیكی بیشتری دارد.
حنیف یزدانی
*عضو شورای مركزی دفتر تحكیم وحدت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست