دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
مجله ویستا

واقعیت های این جهانی


واقعیت های این جهانی

دو دهه پس از انقلاب گرایش اصلاح طلبی در میان پاره ای از روشنفكران و سیاستمداران جمهوری اسلامی رواج یافت گویی آن گروه كه پیش از این با هواداری از برنامه های عدالت جویانه پای در دایره سیاست نهاده بودند

علی میرسپاسی در مقاله ای كه در شماره اخیر ماهنامه آیین نوشته است جنبش اصلاحات را با توجه به مبانی اجتماعی آن بررسی كرده و در آن از امید به اصلاح طلبان دگردیسی فكری اصلاح طلبان و نهادینه كردن اصلاحات سخن گفته است. آنچه می خوانید بخش كوتاهی از این مقاله مفصل است.

دو دهه پس از انقلاب گرایش اصلاح طلبی در میان پاره ای از روشنفكران و سیاستمداران جمهوری اسلامی رواج یافت.گویی آن گروه كه پیش از این با هواداری از برنامه های عدالت جویانه پای در دایره سیاست نهاده بودند همت در بهبود گام به گام و اصلاح جامعه می بستند، دست و بازو در گسترش و پیروزی دموكراسی می گشودند و عشق جوانی به «جامعه بی طبقه توحیدی» را با تكاپوی خردگرایانه در راه جامعه ای مدنی كه از رنج روزمره شهروندانش بكاهد، دولت را از دستبرد به سپهر خصوصی بازدارد و سربلندی و آزادی را به ارمغان آرد، سودا می كردند.

اصلاح طلبان كه از قضای فلك خود از بستر سنت چپ و ناكجاآبادی اسلام سیاسی برخاسته و بخش انقلابی آن را نمایندگی می كردند، تجربه ایران اسلامی دهه های ۶۰ و ۷۰ را به آزمون نقد كشیدند و آگاهانه برنامه دگرگون سازی همه سویه و بسامان سازی همه جانبه جامعه را رها كردند. از طرد انقلابی و نفی یك باره هر آنچه كه هست، دست شستند و سودای شكافتن سقف فلك و درانداختن طرحی نو برای جهانی به كل دیگر و بری از هر عیب و نقص را به یك سو نهادند. اصلاح جویان اینك سیاستی را برگزیدند كه به زندگی زمینی شهروندان و نه باورهای فردی آنان ارزش بیشتری می داد، نیازهای نزدیك و دشواری های روزانه شان را كوچك نمی شمرد و مبارزه سیاسی را در تكاپوی بهبود همین زندگی روزانه و این جهانی باز می شناخت. فرآیند تغییر گام به گام به دور از خشونت ورزی و بدون پرداختن هزینه های سنگین اجتماعی و فردی و پیگیری توسعه سیاسی و مدنی ایران در مسیر دموكراسی برنامه عملی گروه اصلاح پیشگان را سامان می داد.گذار از نگاه ناكجاآبادی و انقلابی (اسلام سیاسی) به جنبش دموكراتیك و اصلاح جویانه هیچ گاه كار سهلی نبوده و نیست. هم اكنون نیز هم رهبران اصلاح طلب اسلامی و هم عرفی اندیشان (سكولار) دموكرات و حتی روشنفكران و نیروهای لیبرال ایرانی با دشواری های چنین گذاری دست به گریبانند. گروه اصلاح طلبان و رهبری جنبش دوم خرداد نیز از آفت چنین نگاهی به سیاست بركنار نبوده اند و گرچه طرح توسعه سیاسی جامعه و پیشبرد دموكراسی را با بیانی كمابیش روشن در میان آورده اند، اما در تعریف «سیاست» و برنامه اصلاح جویانه همچنان به درك تنگ نظرانه ای بسنده كرده اند.بافت اجتماعی نیروهای دوم خردادی بیش از هر چیز برآمده از روشنفكران دینی بود. از دیگر سو پیشینه رهبری اصلاح طلبان و اندیشه های كنونی شان نیز هر دو گواه تفكر پیشتازانه (آوانگاردیستی) [آوانگاردیسم (پیشتازی): باور به نقش پیشرو روشنفكران در درك درست واقعیت سیاسی و راهنمای توده ها] ایشان است. بسیاری از روشنفكران در هسته های رهبری اصلاح طلبان دلمشغول بحث های نظری فلسفی و گفت وگوهای جدلی درباره مسئله های مهم اجتماعی بوده اند. اصلاح جویانی از این دست هم معنای اصلاح طلبی و دموكراسی و هم چشم انداز آینده جامعه ایران را در چارچوب یك برنامه فكری و شاید فرهنگی بازمی جستند و توسعه سیاسی و گسترش نهادهای مدنی و جنبش اصلاحی را بیش از آنكه پدیده هایی جامعه شناختی بدانند، به توده ای از تصور و تصدیق های نظری فلسفی و مسئله های سیاسی فرو می كاستند، بی سبب نیست كه جنبش اصلاحات و یكی دو نهادی (همچون حزب مشاركت) كه در سال های نخستین آن پا گرفتند، به جای بهره وری از قدرت گیری سیاسی اصلاح طلبان و درآمدن به قد و قامت نهادهای فراگیر اجتماعی در عمل به قالب محدود سازمانی خویش بسنده كردند و جنبش دموكراتیك اصلاح طلب را كه مانند دیگر روندهای اجتماعی پیشروی و آینده خویش را در گرو توسعه اجتماعی نهادینه می دانست، در میان گرد و غبار كشاكش های نظری و مفهومی رها كردند. تلاش نظری اصلاح جویان اندیشه ورز بیشتر معطوف به كار پردازش تفسیری نوین و مدرن از اسلام بود. از این رو كتاب ها و مقاله های بسیاری درباره چند و چون حكومت دینی دموكراتیك، سازگاری اسلام با دموكراسی، دفاع از مفهوم روشنفكری دینی و سازوكار فقه شیعه پدید آوردند، اما بحث های اجتماعی و جامعه شناختی ای همچون توسعه سیاسی، گسترش جامعه مدنی و پشتیبانی از نهادهای جمهوریت به آهستگی به حاشیه رانده شدند، همچنان كه نكته هایی نظیر اجتماعی كردن و فراگیر ساختن جنبش اصلاحات دموكراتیك نیز هیچ گاه از سوی رهبری اصلاح طلبان و اندیشه ورزان آن به جد گرفته نشدند. بی تردید چشم پوشی از پایه گذاری و گسترش نهادهای اجتماعی دموكراتیك در زمانی كه اصلاح طلبان هم دولت و هم مجلس را در اختیار داشته اند، از جمله خطاهای نابخشودنی ایشان است. اصلاح طلبان كه در نگاه تاریخی وامدار روشنفكرانی چون دكتر علی شریعتی بوده اند، آنگاه كه برنامه اسلام انقلابی تشیع علوی را به كنار نهاده و به پیروی از دكتر عبدالكریم سروش پیشروی به سوی جامعه دموكراتیك را سرمشق رفتار سیاسی خویش ساختند، دموكراسی و شاید حتی اصلاح طلبی را برنامه ای بیشتر «معرفت شناسانه» دانسته و پیش فرض توسعه دموكراسی در ایران را در دگرگونی ذهنی از اسلام سیاسی به سوی «آن چیز دیگر» بازشناختند. آن گروه از رهبران اصلاحات نیز كه شاید در شیوه اندیشه خویش از دكتر جواد طباطبایی و دیگر ناقدان عرفی گرایی ایران تاثیر پذیرفته بودند، پیش نیاز دگرگونی اجتماعی سیاسی ایرانیان را در دگرگون سازی قلمرو «فكر» و چند و چون «اندیشه ورزی» ایشان می دانستند.