جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

آری او همان استاد است


آری او همان استاد است

میخواستم او را انتقاد کنم که چرا آن چهار یار موافق از دست شده , و از هم جدا گشتند و یازده جانشین برای آنان تعیین شدند یازده جانشینی که هیچگاه نمیتوانستند در مقام آن چهار بزرگ موسیقی ایرانی باشند علیزاده کلهر وهمایون , فرزند خلفش چه شدند اما نتوانستم

قصد نگاشتن چنین مطلبی را نداشتم ؛ مطلبی که در وصفش باشد و او را تعریف نماید که بسیارند از این دست مقالات و تعاریف که همه فقط و فقط به تعریف و تمجیدش پرداخته اند . هدفم انتقاد از وی بود و انتقاد از آثار و کنسرتهای ضعیفش . و اینکه چرا میخواند ....!!!!

اما زمانی که داشتم برای تکمیل مقاله خود اشعار و آثاری چون دود عود ؛ نوا ؛ بوی باران را گوش می سپردم به ناگاه چنان حسی زیبا بر من دست داد تا از موضع خود تغییر داده نه تنها بر علیه اش بلکه در وصفش بنویسم . البته مطمئن هستم نوشتن در وصف شخصیت وی در توانایی قلم نیست چرا که قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز ..... ورای حد تقریر است شرح آرزومندی

میخواستم انتقادش کنم آه باران را و سازخاموشش را ؛ سرود مهر را و غوغای عشقبازانش را اما به ناگاه چشمم به دلشدگان و سرو چمان و پیام نسیم و دل و مجنون و خلوت گزیده و شب سکوت کویر و ماهور و بی تو بسر نمیشود و فریاد و آسمان عشق .....افتاد . خود را نکوهش کردم و از کرده خود پشیمان شدم . آخر در حدی نبودم که شجریان را نقد کنم . خدمت او به هنر موسیقی این مرز و بوم آنقدر بی شمار بود که نمیشد با یکی دو اثر وی را انتقاد نمود .

فردی که دنیا ؛ موسیقی ایران را با نام او میشناسد . فردی که هرگاه نام استاد بر لبانمان جاری میگردد به ناگاه نام شجریان را در کنار نام استاد می بینیم . فردی که هنر برای او نه تجارت است و نه کلاهبرداری . تنها رسالتیست که سالیان سال عهده دار آن است تا مشعل هنر موسیقی ایران را همیشه فروزان نگاه دارد . گویی وظیفه او در سالیان افول موسیقی ایرانی حفظ و رساندن آن به سر منزل مقصود بوده و است .

میخواستم او را انتقاد کنم که چرا آن چهار یار موافق از دست شده ، و از هم جدا گشتند و یازده جانشین برای آنان تعیین شدند .... یازده جانشینی که هیچگاه نمیتوانستند در مقام آن چهار بزرگ موسیقی ایرانی باشند . " علیزاده ؛ کلهر وهمایون ، فرزند خلفش چه شدند ؟ " . اما نتوانستم ...

متاسفانه در کشور ما موسیقی مظلوم ترین هنر است . مظلومیتی که به جرات میتوانم بگویم متولیان امر نقش بسزایی در این مظلومیت داشته اند . عدم برگزاری جلسات نقد و بررسی آثار موسیقایی در کشور توسط سازمان صدا و سیما ؛ عدم معرفی صحیح آثار نو و بسیاری دیگر از مخالفتها باعث گردیده است تا هر فردی از منظری خود را کارشناس و هنرمند معرفی نموده و به ایراد سخنانی غیر کارشناسانه بپردازد .

روی سخن من تنها با شخص استاد شجریان نیست که بسیارند از استادان و هنرمندانی که به دلیل سخنانی غلط محبوبیت خود را از دست داده اند . با معرفی تکنولوژی ( که ذات آن مخالفت با سنت است ) اینترنت و ورود سایتها و به تبع آن وبلاگهایی در زمینه موسیقی به این عرصه , گشاده گویی ها ؛ اتهامات ؛ سخنان غیرواقع ؛ نقدهای ناکارشناسانه عده ای ؛ سخنان آزادانه و بدور از حفظ احترامات ( که همگی متاسفانه از خصوصیات اینترنت و دنیای مجازی هستند ) افزایش پیدا کردتا محلی باشد برای عقده گشایی عده ای محجور و مطرح نمودن خود با ایراد سخنانی خلاف واقع .

ورود وبلاگهایی که به زعم خود گام مثبتی در زمینه موسیقی برداشته و خود را از اهالی موسیقی میدانند ؛ با نامهایی مجازی که هیچ شخصی نمیتواند شناخت کافی و وافری از آنان داشته باشد و به تبع آن اقدام موسسان آن برای بالاتر بردن آمار بازدیدکنندگان با تخریب و تمسخر اهل هنر عملا و مستقیما گام بزرگی در نابودی موسیقی ایرانیست . متاسفانه به جهت آنکه همیشه ناراضی بودن و صد البته حاشیه پرست بودن یکی از خصوصیات بارز ما ایرانیان است ، آمار بازدیدکنندگان و نظر دهندگان این سایتها و وبلاگها نیز جالب توجه است .

آنچه که در اینجا مهم است و بسیار نیز قابل تامل اینکه ابتدا اشخاص موسس اینگونه محافل و مجامع تا چه حدی بر موسیقی و اهالی هنر واقفند و در چه جایگاهی هستند که اینگونه بر این هنرمندان می تازند و خود را بر تر از اینان میدانند ؟ آیا تمسخر بزرگان را بر خود افتخار دانسته و اقبال عمومی وبلاگ خود را دلیل موفقیتهایشان میدانند ؟آیا هیچ بر این نکته واقفند که چه ضربه ای بر پیکره نحیف موسیقی وارد میکنند ؟

بنده قصد داشتم در مقاله ای به انتقاد ( نه تمسخر که خارج از ادب و نزاکت است و قدر ناشناسی اهالی هنر ) از استاد شجریان و اثر جدیدش بپردازم . زمانی که در بخشی از مقاله نیاز به بررسی دقیقتر سایر آثار ایشان داشتم بهنگام گوش سپردن به اثر به واقع بی نظیر دود عود آنچنان شوری در من بر انگیخته شد که اشک در چشمانم حلقه زد . و خود در حد و اندازه های جسارت بر این بزرگمرد موسیقی ایران ندیدم . آیا واقعا شجریان را باید نقد نمود ؟ آیا تنها یکی دو اثر برای نقد کردن از وی کافیست ؟ پس آن ۴۷ اثر رسمی منتشر شده از ایشان که مطمئنا بسیار بیشتر از این تعداد در محافل و برنامه هایی چون گلها ضبط و موجود هستند چه میشوند ؟

گلها ؛ بیداد ؛ آستان جانان ؛ سر عشق ؛ نوا ؛ دستان؛ سرو چمان ؛ پیام نسیم ؛ دل مجنون ؛ آسمان عشق ؛ دل شدگان ؛ خلوت گزیده؛ یاد ایام ؛ چشمه نوش؛ جان عشاق؛ همایونمثنوی؛ گنبد مینا؛ عشق داند ؛ راز دل ؛ انتظار دل ؛ رسوای دل ؛ راست پنجگاه ؛ شب وصل ؛ معمای هستی؛ چهره به چهره ؛ شب سکوت کویر ؛ آرام جان ؛ آهنگ وفا ؛ بوی باران ؛ پیوند مهر ؛ زمستان است ؛ بی تو بسر نمی شود ؛ فریاد ؛ دود عود ؛ درخیال ؛ سپیده ؛ بیاد عارف؛ قاصدک ؛ جام تهی ؛ جان جان ؛ گلبانگ ۱و۲ ؛ رباعیات خیام ؛ دیلمان ؛ چاووش۲ و . . .

بسیاری معتقدند که ایشان به دلیل کهولت سن دیگر آن شجریان سابق نیست و اجرای تحریر ها همانند سابق از عهده ایشان خارج است و بهتر است خود را بازنشسته کنند .

بسیاری هستند که شجریان را با همین صدای ( به قول عده ای )کهنسال می پرستند و او را دوست دارند . این طبیعی است که گذشت زمان بر تغییر لحن صدای فرد تاثیر گذار خواهد بود اما زمانی که توانایی استاد در اجرای موسیقی آوازی بسیار بالا تر از دیگر هنرمندان این عرصه است چرا باید خود را کنار کشیده و از موسیقی دوری گزینند ؟ و خیل علاقه مندان شان را در حسرت پرواز با صدایشان گذارند ؟

در هر کشوری موسیقی نمادی از فرهنگ آن کشور است و هنرمند هم نماد موسیقی آن کشور . ونجلیس ؛ کیتارو ؛ یانی ؛ کلایدر من ؛ پاوارتی و... اینان اسامی هستند که بسیار نام آنان را شنیده ایم و از آثار فاخرشان لذت برده ایم . در حالیکه همه نیک میدانیم که اینان تنها هنرمندان کشورشان نیستند که نماینده آنانند و شایسته ترین آنان . در ایران نیز محمدرضا شجریان نماینده موسیقی ایرانیست و صدالبته شایسته ترین آنها .

بسیاری از مردمان اهل فرهنگ و هنر در تمامی دنیا زمانی که نامی از موسیقی ایرانی به میان می آید به ناگاه نام شجریان در ذهنشان خطور میکند .

اگرچه محمدرضا شجریان مصداق بارزی از فردیست که زندگی خود را وقف هنرش نموده است . اما تنها هنرمندی نیست که خود را فدای هنر و موسیقی نموده است . تا عده ای ندانسته و بدون هیچ اطلاعی و صرفا برای مقاصد شخصی یک هنرمند و هنرش را تخریب و برای آن رای صادر نمایند .

همان گونه که این هنرمندان هنرشان را به مردم عرضه مینمایند ؛ مردم نیز متعاقباً تنها میتوانند از هنر این هنرمندان لذت ببرند و یا آن را نپسندند . البته نپسندیدن یک اثر با نقد آن تفاوتهای بسیاری دارد ؛ هر فردی نباید به خود اجازه نقد بدهد و سخنانی غیر کارشناسانه بر زبان آورد!!!

منتقد یک هنرمند باید در حد و اندازه های همان هنرمند باشد و یا حداقل موسیقی را تا جایی که نیاز به نقد دارد بشناسد . که در غیر اینصورت رسالت یک نقد از بین رفته و تبدیل به تخریب میشود . مطمئنا اساتید موسیقی نیز برای بهبود کیفیت آثارشان نیاز به نقد دارند و خود نیز نقد پذیرند همانگونه که خود استاد نیز بر این نکته واقفند :

« انتقاد اگر درست باشم می پذیرم و درست هم نباشد نیازی ندارم که با منتقد جر و بحث کنم . انتقاد درست ، سازنده است و من همیشه انتقاد درستی را که از کارم کردند ، گوش کردم و به کار بستم و موفق شدم . اگر انسان را تشویق کردند و برایش کف زدند ، فکر نکند که دیگر کار تمام شده و او بهترین شده است ! این طور نیست » ۱

« ما هنر مندان تمام عمر زیر پروژکتور نگاه زندگی میکنیم . الآن به خود میگویم ایا میشود جای بروم که کسی مرا نشناسد ! آزاد باشم . روی چمن بنشینم ، دراز بکشم و کسی چشم به من ندوخته باشد . من میخواهم برای خودم زندگی کنم اما نمیشود . گاهی آدم دلش برای خودش تنگ میشود ! چون دیگر نمیتواند خودش را پیدا کند . اینهاست که بین هنرمند و مردم فاصله ایجاد میکند .

هنر مند حس میکند که از لحاظ عاطفی نمیتواند جوابگوی مردم باشد ... واقعا آدم دلش برای خودش تنگ میشود . به کارهای شخصی و روزمره هم نمی رسیم . یک وقت مشکل دندان داشتم و نمیرسیدم که معالجه کنم . دکتر میگفت تو خواننده ای و میدانی که دندانهایت جزو سرمایه هنری توست ، مرا به زور برداشت و برد مطب ! میخواهم بگویم که زندگی ام شلوغ شده است » ۲

حال ؛ پاسخ پرسشی را که در ذهنم ایجاد شده بود یافتم .... آیا استاد شجریان ؛ همان استاد شجریان است ؟

آری او همان استاد است . با همان طرز فکر ؛ با همان علاقه اش به گل و گیاه .؛ با هملان عشقش به هنر و موسیقی ، اوهمان استاد است ؛ همان که پیکاسو را دریافت کرد ؛ همان که معتقد است اگر که تدبیری باشد در درک منطق هنر است ... ؛ همان که با هنر پرواز میکند به فرازستان معنا ...

« در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد .

جلوه ای کرد رخش ؛ دید ملک عشق نداشت

عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد .....»

توضیح زیر را نیز لازم دیدم در پایان این نوشتار ذکر نمایم :

گاهی اوقات در رویارویی با افراد مختلف و علاقه مندان به موسیقی دلنواز ایرانی ؛ عشق و علاقه وافر عده ای ؛ توجه افراد را به سمت اینان جلب مینماید .

افرادی که با موسیقی زندگی میکنند با صدای هنرمندی غم و حزن خود را , جلوه ای زیبا و وصف ناشدنی می بخشند ؛ عشق خود را بیان میکنند و خلاصه اینها غذای روح خود را به بهترین نحو تامین میکنند .

اعتراف می نمایم ، به اینان حسودی ام میشود , زمانی که میبینم با چه عشقی به صدای هنرمند محبوبشان با تمام وجود گوش جان میسپارند غبطه میخورم .

اینان هنر را بسیار والاتر از من و امثال من میدانند ... نه هنرمند هستند و نه وبلاگ نویس ؛ هیچ ادعایی هم در موسیقی ندارند .

همیشه دوست داشتم لحظه ای جای اینان بودم تا اینگونه و از اعماق وجودم زیبایی را حس کنم و بسان دختر بچه کوچک معصومی با موهای طلای اش در جویباران نوای آه باران را زیباتر احساس کنم .

این مقاله را با افتخار تمام تقدیم به عزیز هنر دوستی مینمایم که همانند بسیاری دیگر هیچ ادعایی در موسیقی ندارند اما این هنر والا را بسیار بهتر و زیباتر از مدعیانی چون من میدانند .

این نوشتار را تقدیم به دوستی مینمایم که عشق به محمدرضا شجریان با گوشت و پوست و خونش عجین شده است %

سطور بالا را تقدیم به دوست عزیزی می نمایم که شادی ها و غم هایش را با صدای آسمانی محمدرضا شجریان شریک است ، درد عشق اش را با او در میان میگذارد و اگر روزی بدون صدای او سپری شود ، آن روز ؛ روز نیست .

بگذارید اعتراف کنم . . .

شاید هرگز نمیداند عشق به شجریان را از او یاد گرفتم اما هیچگاه نتوانستم همانند او ارادتم را به این بزرگوار تکمیل نمایم .

امیداورم لایق تقدیم این مقاله به این عزیز بزرگوار باشم .

برایش آرزوی زیباترینها را دارم .

محمد جواد صحافی