جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
مجله ویستا

انسان کامل در نهج البلاغه


انسان کامل در نهج البلاغه

حضرت علی بن ابی طالب ع مصداق بارز انسان کامل و خلیفه تام الاهی ست چنین انسانی به همه حقایق جهان امکان که همان مجالی اسمای حسنای خداوند و مظاهر صفات علیای اویند آگاه است و به استناد آیه کریمه « و علم آدم الاسما کلها ثم عرضهم علی الملائکه فقال انبئونی باسما هولا ان کنتم صادقین » انسان کامل که همان مقام رفیع آدمیت تام است نه شخص خاص آدم ع همه اسمای تکوینی الاهی را به علم شهودی نه حصولی دارد وچنین علمی با یافتن معلوم همراه است

حضرت علی بن ابی طالب (ع ) مصداق بارز انسان کامل و خلیفه تام الاهی ست . چنین انسانی به همه حقایق جهان امکان که همان مجالی اسمای حسنای خداوند و مظاهر صفات علیای اویند آگاه است و به استناد آیه کریمه « و علم آدم الاسما کلها ثم عرضهم علی الملائکه فقال انبئونی باسما هولا ان کنتم صادقین » انسان کامل که همان مقام رفیع آدمیت تام است نه شخص خاص آدم (ع ) همه اسمای تکوینی الاهی را به علم شهودی نه حصولی دارد وچنین علمی با یافتن معلوم همراه است . لذا تمام نام هایی که مجالی اسمای حسنای خداوند است مشهود و محاط خلیفه الاهی خواهند بود; و چنین وجدان احاطه کتاب بر مکتوب است . از این جهت اگر هر موجودی را کلمه آیه یا سوره یی خاص بدانیم انسان کامل که کون جامع است تمام کلمات آیات وسةوبر جهان را دارد و حقیقت چنین خلیفه اللهی همان کتاب جامع خداوندی است .

با بررسی این که الفاظ برای ارواح معانی وضع شده اند نه برای مصادیق مادی آن ها گرچه هنگام وضع الفاظ معهود و متعارف غیر از مصادیق مادی برای واضع چیز دیگری معلوم نبوده است اطلاق عنوان کلمه کتاب و مانندآن ها بر موجود عینی از قبیل عقل نفس آسمان زمین و نظایر آن مجاز نخواهد بود; و اگر نزد توده مردم هم چنین اطلاقی مجاز باشد نزد خواص که اصطلاح ویژه خود را دارند کلمات یاد شده در نظر آنان با وضع تعینی یا نقل یا اشتراک و مانند آن معنای عام پیدا کرده است و هرگز نزد این محققان این گونه معارف یاد شده مجاز نخواهد بود. لذا آن چه شیخ محمودبن امین الدین عبدالکریم بن یحیی شبستری تبریزی ـ از مشاهیر قرن هشتم هجری ـ فرموده است حقیقت است نه مجاز و بدون تکلف ادبی قابل پذیرش ; زیرا وی چنین سروده است :

به نزد آن که جانش در تجلی است همه عالم کتاب حق تعالی است و آن چه سید علی بن محمد بن افضل الدین محمد برکه خجندی ملقب به صائن الدین و مکنی به ابومحمد از مشاهیر قرن نهم هجری ـ در شرح بیت مزبور فرموده است صائب نیست ; زیرا وی در شرح بیت یاد شده چنین فرموده است :

... همه عالم از تحت ثری تا ورای فلک کتاب حق است ; به تقدیر مضاف یعنی مثل کتاب حق است ...

زیرا عنوان جوهر عرض اعراب حروف و نظایر آن اگر هم به لحاظ اصل وضع حقیقت نباشد در اصطلاح کسانی که جان آن ها در تجلی است بدون تجوز در کلمه یا مجاز در اسناد می تواند هر موجود عینی را کلمه کتاب و آیه الاهی دانست . از این جهت ـ یعنی صحت اطلاق عنوان های یاد شده ـ تدوین سهم بیش تری از تکوین ندارد و تکوین کم تر از تدوین سهیم نیست ; بلکه سهم کتاب تکوینی بیش از بهره کتاب تدوینی است زیرا سهم مصداق کامل بیش از سهم مصداق غیرکامل است از لحاظ اندراج تحت معنای جامع و انطباق مفهوم عام بر مصداق .

جناب شبستری در همین راستا فرموده اند :

به آخر گشت پیدا نفس انسان که بر ناس آمد آخر ختم قرآن یعنی همان طور که در نظام تکوین به لحاظ قوس نزول اول عقل دوم نفس کل و در آخر نفس انسان پدید آمد; از جهت ترتیب آیات تدوینی نیز انسان در پایان قرآن قرار گرفت : « قل اعوذ برب الناس ملک الناس اله الناس » .یعنی آن چه در اوایل و اواسط قرآن کریم آمد ناظر به مقام کون جامع و عینی همه اسمای الاهی نیست تنها انسان است که واجد همه اسمای حسنای الاهی وصفات علیای خداوندی است و در آخر قرآن به عنوان مربوب مخصوص خداوند مطرح می شود.

کسی که از راه کتاب تدوینی پی به کتاب تکوینی می برد بهره حصولی خواهد یافت ; ولی کسی که از راه کتاب تکوینی به اسرار کتاب تدوینی می رسد نصیب او علم شهودی خواهد بود.

با بیان گذشته معلوم می شود بهتر از اهل بیت عصمت که امیرالمومنین (ع ) سید اولیای خدا و خلفای الاهی است کسی نیست که قرآن را از بیرون معرفی کند; همان گونه که در تبیین محتوای درونی قرآن نیز هیچ چیز یا هیچ کسی بهتر از آن ها نخواهد بود. و اگر درباره خود قرآن جست و جو شود آن هم چون همتای انسان کامل است در حکم خودانسان کامل است نه برتر از او; گرچه در عالم ملک و در نشات تکلیف مراحل نازل انسان ملکوتی و کامل تابع حقیقت قرآن خواهد بود. ولی در ارزیابی باید حساب هر مرحله از قرآن را با مرحله خاص از مقام های رفیع انسان کامل به دقت بررسی کرد.

اطلاق کتاب الاهی بر موجود طبیعی

برای تذکر برخی از تعبیرهای اهل معرفت درباره اطلاق کتاب بر موجود تکوینی بازگو می شود . قیصری (متوفای ۷۵۱ ه . ق ) در فصل پنجم از مقدمه شرح فصوص ابن عربی فرموده است : باید معلوم باشد که همه عوالم از کل وجزئی کتاب های الاهی اند; چون به کلمات تامه آن ها احاطه دارند. عقل اول ونفس کلی دو کتاب الهی اند و گاهی به عقل اول ام الکتاب گفته می شود. و این شعر را در چند مورد کتاب خود به حضرت علی بن ابی طالب (ع ) نسبت می دهد :

فانت الکتاب المبین الذی با حرفه یظهر المضمر

چنان که مرحوم فیض کاشانی ـ نیز ـ آن را در صافی به امیرالمومنین (ع )منسوب می داند و چنین می فرماید :

اطلاق کتاب بر انسان کامل در عةرف اهل الله و اولیای خاص او شایع است .

محمد بن حمزه فناری (۷۶۱ ـ ۸۳۴ ) از مشاهیر قرن هشتم و نهم در شرح مفتاح الغیب صدرالدین محمد بن اسحاق بن یوسف بن علی قونوی (۶۰۶ ـ ۶۷۳ ) از بزرگان قرن هفتم هجری چنین فرموده است : کتاب دو قسم است : فعلی و قولی ; آن گاه قرآن کریم را ترجمه حقیقت رسول اکرم (ص ) معرفی کرده و حدیث « کان خلقه القرآن » را اشاره به آن دانسته است .

صدرالدین قونوی در فکوک سر نامگذاری انبیا : به کلمات و نیز سرنامگذاری حق سبحانه و تعالی ارواح ـ بلکه موجودات را ـ به این نام (کلمات ) موقوف بر شناخت چگونگی ایجاد و ماده یی که آفرینش از آن و توسط آن و در آن واقع می شود دانست و اظهار داشت که اصول آن را در تفسیر فاتحه الکتاب و در کتاب نفحات یاد کرده ام . آن گاه راز اجمالی آن را در این دانست که خداوند از تاثیر ایجادی خویش به عنوان قول یاد کرده است « انما قولنا لشی اذا اردناه ان نقول له کن فیکون » یعنی اگر ایجاد همان قول و تکلم است پس موجود همان مقول و کلمه خواهد بود

قونوی در نفحات چنین می گوید :

هر کدام از موجودات که در علم حق متعالی تعین علمی یافت و هنوز به صغبغه وجودی منضبق نشد حرف عینی نامیده می شود و به اعتبار تعقل آن بالوازم خاص قبل از صبغه یاد شده کلمه غیبی یاد می شود; و به اعتبار ظهور حق سبحانه به وسیله آن ها و انسحاب و جریان حکم تجلی بر آن ها و بر لوازم آن ها کلمه وجودی نامیده می شود; و به اعتبار موجودات کلمات خداوندند ونام ها در اثر اختلاف اجناس انواع و سپس اشخاص مختلف خواهد بود.

چون انسان کامل جامع همه کمال ها و نیز تمام کلمه ها خواهد بود می تواند بگوید : « اعطیت جوامع الکلم » . چه این که درباره رسول اکرم (ص ) وارد شد و نیز آن حضرت (ص ) به امیرالمومنین (ع ) فرمود : « اوتیت یا علی جوامع العلم » گرچه همان عنوان جوامع الکلم کافی است زیرا مقام انسان کامل بیش از یک حقیقت نیست و در نشات ملک برابر آیه سوره آل عمران « وانفسنا وانفسکم » وجود مبارک علی بن ابی طالب (ع ) همان روح مطهر رسول اکرم گرامی (ص ) خواهد بود.

غرض آن که حقیقت انسان کامل طبق شهادت صاحب نظران انسان شناس همان کتاب جامع و مهیمن بر سایر کتاب ها کلمه ها و موجودهاست ; زیرا وی مظهر اسم (الله ) اعظم است ; و اما دیگر موجودها مظهر اسمای دیگر.

قونوی در مواردی از فکوک به این مطلب پرداخت که : قلب انسان کامل مستوای اسم الله است که آن اسم ذات می باشد. انسان که کون جامع است خلیفه خداوندی است که محیط به تمام اشیاست زیرا خلیفه باید خلامستخلف عنه را پر کند و اگر منوب عنه هیچ خلا نداشت خلیفه او مظهر محیط بودن او خواهد بود و مظهر خداوند محیط همانا کون جامع است . امیرالمومنین (ع ) هم شمه یی از فضایل مردان الاهی را که به منصب ملکوتی خلافت خداوند نایل آمدند چنین بازگو می فرماید :

... هجم بهم العلم علی حقیقه البصیره و باشروا روح الیقین واستلانوا مااستوعره المترفون وانسوا بما استوحش منه الجاهلون و صحبوا الدنیا با بدان ارواحها معلقه بالمحل الاعلی اولئک خلفا الله فی ارضه والدعاه الی دینه آه آه شوقا الی رویتهم .

منظور از خلافت در زمین این نیست که قلمرو خلافت او محدوده زمین است بلکه مراد آن است که گرچه منطقه خلافت او بسیار وسیع است وجود ملکی و عنصری او در زمین به سرمی برد. حضرت علی (ع ) از خود به عنوان خلیفه الله و ولی الله یاد می کند همان گونه که در بخش نامه های رسمی خود که برای کارگزاران امور مالی و صدقات می نوشت چنین مرقوم می فرمود :

ثم تقول : عبادالله ارسلنی الیکم ولی و خلیفته ....

و درباره انسان کاملی که این عنوان قابل انطباق بر حضرت مهدی (ع )ـ ارواحنا فداه ـ است چنین فرموده است :

بقیه من بقایا حجته خلیفه من خلائف انبیائه

بنابراین جهان بیرونی کتابی است صامت و جهان درونی ـ یعنی انسان کامل و خلیفه الاهی ـ کتابی است ناطق ; و قرآن تدوینی که رموز جهان بیرون را دربردارد انسان کامل همه آن ها را در نهان و نهاد خویش مشهود می یابد.

جناب شیخ محمود شبستری در این باره در موارد مختلف از گلشن راز می فرماید :

جهان جمله فروغ نور حق دان حق اندر وی ز پیدایی ست پنهان !

جهان انسان شد و انسان جهانی از این پاکیزه تر نبود بیانی

جهان آن تو و تو مانده عاجزز تو محروم تر کس دیده هرگز !

جهان را سر به سر در خویش بینی هر آن چه آید آخر پیش بینی !

تذکر : گاهی عنوان خلیفه بر خداوند سبحان نسبت به عبد سالک صالح متوکل بر او اطلاق می شود; که نظیر عنوان مومن است که هم بر خداوند اطلاق می شود و هم بر بنده او; و بحث آن در تبیین « المومن مرآه المومن » مطرح است . جریان اطلاق عنوان خلیفه بر خداوند در نهج البلاغه به صورت نیایش حضرت علی (ع ) هنگام عزم بر سفر چنین آمده است :

اللهم انت الصاحب فی السفر وانت الخلیفه فی الاهل و لا یجمعهما غیرک لان المستخلف لا یکون مستصحبا و المستصحب لا یکون مستخلفا;

آن چه اطلاق عنوان خلیفه را بر خداوند پیچیده می کند همانا اصالت او و فرعیت بنده اوست . بنابراین چگونه تصور صحیحی برای خلافت اصل ازفرع می توان داشت ! و آن چه اطلاق عنوان خلیفه را بر بنده نسبت به خداونددشوار می کند نداشتن تصور درستی از خلافت نسبت به خداوندی است که برهمه چیز احاطه دارد و هیچ ذره از او خالی نیست و او نیز از هیچ موجودی غایب نیست تا خلف و ورای او تصور شود که بنده او در غیبت اش عهده دار کار مخصوص او شود. البته به طور اجمال این مسائل مورد اشاره قرارگرفت و علاج آن بازگو شد.