دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
اتاقی به فراخنای جهان نگاهی به نمایش اتاق شماره ۶
جنون، بن مایهی بسیاری از رفتارهای فیلسوفانه و شاعرانهی انسان است. یونانیان قدیم، ایمان را جنون الهی می دانستند و یا جنونی مقدس. پس جنون، صرفاً به معنای دیوانگی و زایل شدن عقل نبوده و نیست. چه بسا که مردمان، دیگرانی را مجنون پنداشته اند که از حد عرف دانش آنها فراتر رفته و یا کاری خرق عادت آنها انجام داده اند. از همین رو، یافتن نشانه های جنون در تاریخ اندیشهی انسانی، کاری است سخت و به مثابهی یافتن رگه های اندیشه ورزی است.
جنون و اندیشه آنقدر درهم تنیده شده اند که بازیابی آنها از یکدیگر سخت و دشوار است. کار حتی به جایی رسیده که فیلسوف و اندیشمند معاصر، میشل فوکو، کتابی با نام "تاریخ جنون" نگاشته است. او انسان مدرن را در قلمرویی آرام و بی کشمکش تصور می کند که جنون در آن بیماری روانی خوانده می شود و دیگران با دیوانگان گفتگو نمی کنند. این نگاه، پیش از فوکو در یکی از مشهورترین داستانهای آنتوان چخوف نیز آمده است؛ اتاق شمارهی ۶ .
اجرای نمایش اتاق شمارهی ۶ در مهر و آبان امسال به روایت خسرو حکیم رابط (نمایشنامه نویس و دراماتورژ) و ناصر حسینی مهر (کارگردان) بهانه ای برای این نوشته است.
اتاق شمارهی ۶ ، داستان بخش روانی بیمارستانی است که دکتر راگین رییس آنجاست. او مدتی است که گوشه گیر شده. راگین در یکی از بازدیدهایش از اتاق شمارهی ۶ در می یابد که فردی به نام گروموف نه تنها دیوانه نیست، بلکه تنها مردی است که راگین می تواند با او حرف بزند و او را بفهمد. او در مرز دیوانگی و فرزانگی در نوسان است. گروموف دنیا را پر از رنج و سختی و تاریکی می بیند. چرا که یازده سال است او را به خاطر عذاب های روحی اش در اتاق شمارهی ۶ به تعبیری زندانی کرده اند. دکتر راگین مردی نسبی نگر است. رنج را زادهی توهم انسان می داند. او معتقد است که می¬توان دنیا را با ذهنی زیبا، زیبا حس کرد.
در آن سوی اتاق، زندان است. فرماندار نظامی علاقه ای وافر به آنجا دارد. آنهایی که در اتاق ۶ نگه داری می شوند هیچکدام دیوانه نیستند. فقط به خاطر اینکه جامعه نمی تواند رنج آنها را تحمل کند، دیوانه شان خوانده اند. از سوی دیگر دکتر خاباتوف جوانی است جاه طلب و جویای قدرت که با کمک فرماندار نظامی و نیکیتا و دیگران، دکتر راگین را هم متقاعد می کنند که بیمار است و باید در اتاق شمارهی ۶ تحت سرپرستی باشد.
این چرخه، که تمام اندیشمندان یک جامعه در اتاقی که جایگاه و مقام دیوانگان است، زندانی باشند از سویی تاسف برانگیز است و از دیگرسو شگفت انگیز. که چخوف با چه نکته سنجی و هوشیاری این موضوع را در داستانش بیان کرده است.
وقتی دربارهی اجرای نمایش اتاق شمارهی ۶ صحبت می کنیم، لاجرم باید از اندیشه های چخوف که ریشه و آبشخور اصلی این اثر نمایشی است یاد کنیم. چرا که این اجرا اثری وفادار به چخوف و به نوعی توصیف روسیه قرن نوزدهم است در زمانی دیگر که قرن بیست و یکم باشد و جغرافیا و فرهنگی متفاوت که ایران باشد.
چخوف راوی وقایع قرن نوزدهم روسیه تزاری است. سبکهای متعددی را به او نسبت دادهاند. اینکه چخوف یک ناتورالیست و سمبولیست و امپرسیونیست و یا رئالسیت بوده است، بحث های متععدی است که مورخان ادبی و سبک شناسان و منتقدان به آن بسیار پرداخته اند. اما آن چیزی که درباره¬ی چخوف می توان گفت این است که او نویسندهی دوران گذار جامعهی روسیه است. او یکسال پیش از آزادی بردهها و لغو خرید و فروش آنها به دنیا آمد و یک سال پیش از انقلاب روسیه در گذشت. در این میان جامعهی روسیه منتظر ظهور جامعهی مدرن بوده است. مردمان این جامعه، دچار بیماریایی میشوند که عارضههای دوران مدرن است؛ بی حوصلگی، خستگی، بی علاقگی، پوچگرایی بورژوایی و ... اما از سوی دیگر نظام های اجتماعی و سیاسی نیز تغییر می کند. طبقه اشراف و فئودال سقوط کرده اند و طبقه بورژوا در حال رشد است. اما چیزی که تناقض عجیبی را در دوران مدرن همه جوامع موجب شده است حرکت ناگهانی همان طبقهی فئودال به سوی بورژوازی است. خلق یک طبقهی مرفه بورژوا از یک سو و حرکت اجتماعی طبقات پایین به سوی طبقات بورژوا و خلق خرده بورژوازی در دل جوامع مدرن از سوی دیگر، حاصل این تناقض است.
چخوف نویسندهی هوشیاری است که این حرکتها و تغییرات اجتماعی و رفتاری را می بیند و نسبت به آنها واکنش نشان می دهد و در آثارش این وضعیت نا به هنجار و آشفته را بیان میکند. لاجرم قهرمانان چخوف در این دوره کسانی نیستند جز کارمندان و دانشجویان و کشاورزان و کارگران و فواحش و مشتری های آنها. پرسشی که چخوف و قهرمانانش همواره مطرح می کنند، یافتن معنای سعادت در زندگی است.
اما داستان اتاق شمارهی ۶ بی شک توصیف جامعهی بیمار روسیه است. آثار چخوف تفسیرهایی از زندگیاند. اینجا نیز تفسیر او را از وضعیت انسان مدرن و شرایط دگرگون شده وانسانهایی با تفکر بدوی، نمایان است. اجرای نمایشی این داستان، سخت پایبند تفکرات چخوف است. حکیم رابط و حسینی مهر، راویان اندیشههای اجتماعی و فلسفی چخوف در این اثراند.
یکی از نکاتی که در اجرای این اثر به چشم می خورد، طراحی صحنهی آن است. یک میز در یک سوی صحنه که کارکرد میز محاکمه هم دارد و کسانی نشسته بر پشت آن دیگران را نظاره میکنند و مانند تله اسکرین های ۱۹۸۴ جرج اورول عمل می کند. در دیگر سوی هم دری آهنی را میبینیم که در آن سویش چند تخت و چند انسان محکوماند. اما در این میان انگار بیابانی فراخ است که با نورپردازی و سایههای درهای آهنی که بر روی آن می افتد بی انتها و لایتناهی رخ می نمایاند.
هر کس می خواهد به سوی اتاق شمارهی ۶ بیاید باید از این بیابان ساخته شده و یا هست بوده در این جهان، گذر کند تا در انتها به جایی برسد که دیوانگانی به جرم فرزانگی در آن محبوساند، با نگهبانی که پوستینی بدوی بر تن دارد و همانند انسانهای اولیه مراقب این فرزانگان دیوانه نماست. وقتی که دکتر راگین به این اتاق می آید تا اوضاع را بررسی کند، می گوید که اینجا بوی گند می آید و حس خفقان خفه اش می کند. اما این اتاق، هیچ انتهایی ندارد و در طراحی صحنه نیز فقط شروع اتاق را می بینیم، اما انتهایش را نه. این اتاق به فراخنایی جهان و هستی ماست. اهل هر کجا که باشیم انگار سرنوشت محتوم ما محکومیت به حبس در این اتاق است.
درون مایه¬ی اصلی اتاق شمارهی ۶ انسان و رنج های اوست. انسانی که در تقابل با حیوانیت و دیوانگی و فرزانگی و جاودانگی در تلاطم است. انسانهای محکوم اتاق شمارهی ۶ هویت خود را فراموش نکرده اند. موسیکا هنوز خود را یک پوستین دوز می داند. آنها مسخ شده اند. مسخ دنیایی که آنها متعلق به آن نبوده اند. یعنی که جرم گروموف همانی است که در انتها دکتر راگین را نیز به آن اتاق میکشاند؛ اهل آن دوران نبودن و رنج انسان را فهمیدن و فریاد زدن. آنها در بدوی ترین شکل زندگی، دیگر نمی توانند انسان متعارف جامعه مدرن شده باشند. آنها وقتی که به دنیای واقعی هم میروند و یا وقتی که دنیای واقعی و یا نشانی از تمدن ( سلمانی ) به سراغ آنها می آید، نمی توانند آن را بپذیرند. در نهایت موسیکا برای سیر کردن شکم هم اتاقی هایش گدایی و دزدی می کند.
اتاق شمارهی ۶ متنی چند لایه است. لایه اول انتقاد و هجو جامعهی روسیه است. جامعه¬ای که اندیشمندان و فرهیختگانش را به بند می کشد. آنها از سوی بخشی از جامعه که نمی تواند آنها را تحمل کند، تکفیر می شوند. در این لایه، جهل و نادانی و یاس و دلتنگی و روح افسردهی مردم روسیه را می بینیم. اما لایه نهانیتر، بسی پیچیدهتر از آن چیزی است که در ظاهر مینمایاند. انسان چخوف و جهانی که در این اثر تصویر میکند بیانگر اندیشه و جهان بینی اوست.
چخوف به گونهای با شخصیتها و دنیایشان درگیر میشود که خود در پرداخت شخصیتها دچار اندوه و رنج شده و همراه آنها در جهان نمایش و داستان قدم می زند و نفس میکشد و در نهایت فریادش از پوچی انسانها بلند است. دکتر راگین فریاد میزند و خشمگین میشود. او رنج گروموف را در مییابد و درک میکند. اما نمیتواند برای او کاری انجام دهد. انگار که میداند سرنوشت محتوم خود او نیز در همان اتاق رقم میخورد. پس برای آزادی گروموف نمیتواند کاری کند. چون خود او هم اسیر است. اگر گروموف اسیر کژاندیشی و نافهمی زمانه خود است اما دکتر راگین اسیر اندیشه خود میشود. فقط میتواند با گروموف همدردی کند. میداند که او رنج میبرد اما میگوید که رنج تو زاییدهی توهم تو از رنج است. اما گروموف رنج را حس میکند و با پوست و گوشت آن را لمس میکند. دنیای گروموف بسیار واقعی تر از دنیای راگین است. راگین با اندیشههایش میخواهد که دنیا را زیبا ببیند اما تلخی و سختی دنیای واقعی او را به همان جایی می¬اندازد که گروموف در آن رنج ابدی جهان را میبرد. در تاریکی و خفقان و بوی گند. این آن چیزی است که چخوف از دنیای روسیه تصویر میکند.
شخصیتهای چخوف در لایهی پنهانی داستانها و نمایشها تنها و جدا افتادهاند. راگین و گروموف هم نمایندهی انسانهای تنهای جامعه روسیهاند. تنهایی ثمرهی همان اندیشهای است که منجر به جنون می شود تا دیگران او را دیوانه بخوانند. راگین در داستان چخوف بی اعتناست. او در تنهایی خود ودکا و خیار شور تولید می کند و خیال میبافد. خیال جهانی زیبا و بی شرارت. او یکسره در خود فرو رفته و تباهی و خشونت و پلیدی و پلشتی و شوربختی دنیای اطرافش را نادیده میگیرد. در پاسخ به قصه¬ی غصه¬های بیمارانش تنها میگوید: چه فرقی می کند. دکتر راگین اما کلافه است. او بعد از ملاقات با گروموف دیگر بی اعتنا نیست. درگیر می شود. رنج را حس می کند و می فهمد که خفقان و بدبختی در دنیای واقعی وجود دارد.
راگین وقتی در مییابد گروموف تنها کسی است که او میتواند با او حرف بزند و دنیای اطرافش را می¬فهمد به رنج هستی پی می برد. یگانگی راگین و گروموف نطقهی اسفناک و در عین حال اندیشمندانهی اثر است. چرا که این پیوند و یگانگی است که روح اثر را میسازد و به عبارتی درام چخوف در همین یگانگی شکل میگیرد.
تنهایی و جدا افتادگی شخصیتهای چخوف از نگاه و معنای زندگی در نظر او بر می آید. این برداشت هنرمندانه از هستی که چخوف را به یک امپرسیونیست هوشمند نزدیک میکند، باعث می¬شود که قهرمان چخوف در درون خود بخزد و بر سر دنیا فریاد بکشد.
نکته¬ی دیگری که در اثر چخوف در لایههای نهانی دیده میشود، هجرت آدمها به درون خود است. گروموف و راگین به مثابهی مصداقهای این هجرت درونیاند. گروموف وقتی که می بیند رنج¬های او را در دنیای مادی و واقعی نمی فهمند، به دنیای درونی خود هجرت میکند.
راگین نیز وقتی با درد و رنج گروموف آشنا میشود، در این مسیر او را همراهی میکند. این شاید خاصیت و خصلت جنون در اوج اندیشه باشد. آنان که اندیشهی جنون آمیز دارند، در دنیایی ورای دنیای عاقلان زندگی میکنند. این پنهان بودن و تنهایی، شاید آن چیزی است که از طبیعت ناتمام آدمی بر گرفته شده باشد. دنیای داستانها و نمایشهای چخوف سرشار از شرارت است. او می داند که یافتن فردی صالح در این دنیا اتفاقی است. پس ملزم کردن ادبیات و هنر به جستجوی مروارید در میان انبوهی از شرارتها در حکم نفی ادبیات است. چخوف از ادبیات انتظار دارد تا زندگی را همانگونه که هست شرح دهد.
چخوف می گوید: مهمترین چیز هرگز دروغ نگفتن است. یکی از ویژگی های خوب هنر آن است که نمیگذارد دروغ بگویی. تو می توانی در عشق در سیاست و در پزشکی دروغ بگویی و مردم را فریب دهی اما در هنر نمی توانی دروغ بگویی.
سعید اسلام زاده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست